قاعده تبديل آموخته به ابزار

چهارمين روزي بود که خدامراد مي خواست در مورد يافتن راه حل براي مشکلات و مسايل زندگي بر اساس شيوه ديدن تصوير بزرگ صحبت کند.به جمع بيست نفره ما پنج مسافر جديد اضافه شده بودند.دانشجوياني بودند که بعد از امتحان براي استراحت عازم کوهستان شده و ناخواسته به گروه ما برخورده بودند . چهره اي بسيار خسته و
شنبه، 6 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قاعده تبديل آموخته به ابزار

قاعده تبديل آموخته به ابزار
قاعده تبديل آموخته به ابزار


 






 
چهارمين روزي بود که خدامراد مي خواست در مورد يافتن راه حل براي مشکلات و مسايل زندگي بر اساس شيوه ديدن تصوير بزرگ صحبت کند.به جمع بيست نفره ما پنج مسافر جديد اضافه شده بودند.دانشجوياني بودند که بعد از امتحان براي استراحت عازم کوهستان شده و ناخواسته به گروه ما برخورده بودند . چهره اي بسيار خسته و افسرده داشتند و کاملا مشخص بود که فشار ايام امتحان را به زحمت تحمل کرده بودند.آنها با خود يک کوله پشتي پر از نارگيل آورده بودند و با ريختن اين نارگيل ها در مقابل اجاق و دعوت بقيه به استفاده از آنها به شکلي خود را وارد گروه ما کردند.يکي از آنها که پسري جوان با کلاهي سفيد بود کنار من نشست و پرسيد:"اصلا فکر نمي کردم در دل اين کوهستان وحشي باز هم با کلاس و درس و استاد برخورد کنم.اينجا چي درس مي دهند ؟"
تبسمي کردم و در حالي که سعي مي کردم به ساده ترين شکل ممکن توضيح دهم گفتم:"فردي به نام خدامراد به ما روش راه حل يابي مسايل و مشکلات زندگي توسط خودمان را آموزش مي دهد."
پسر بي اختيار به خنده افتاد و گفت:"چه جالب !آيا آموزش هاي اين خدامراد به درد حل مسايل درسي و کلاسي هم مي خورد ؟!"
نفسي عميق کشيدم و گفتم:"اين به خودت بستگي دارد.روش هاي او چاره جويي براي هر نوع مشکل و مساله اي است . به اين بستگي دارد که از کدام زاويه به درس هاي او دقيق شوي."
خدامراد کنار اجاق روي زمين نشسته بود و منتظر بود ساکت شويم تا درس را شروع کند.بعد از چند دقيقه گفت:" سوالي دارم که در عين سادگي پيامي بزرگ را با خود حمل مي کند.به من بگوييد حروف الفبا چندتاست؟"
پسر کلاه سفيد بلافاصله گفت:"سي و دو تا!"و بعد آهسته در گوشم گفت :"اين استادي که گفتي حرف هايش گرانبهاست همين است!؟ اينکه سوالاتش خيلي ساده است ؟!"
خدامراد ادامه داد:"بله!سي و دو حرف داريم.اگر قرار بود فقط به همين حروف قناعت مي کرديم هرگز نمي توانستيم براي اين همه پديده در عالم اسم هاي جداگانه پيدا کنيم و براي انتقال پيام و منظور خود جمله بسازيم.اما روزگاري بسيار دور اشخاصي توافق کردند که حرف ها را با هم ترکيب کنند و از آنها کلمه بسازند . به اين ترتيب به تدريج هزاران کلمه ساخته شد.انسان از لايه محدود حروف به لايه تقريبا نامحدود بالاتري به نام فضاي کلمات جهش کرد و با اين کار دنيايي جديد براي خود ساخت."
خدامراد کلام خود را ادامه داد و گفت:" انسان بايد در هر حوزه از زندگي خود سعي کند هر چه بيشتر عمر کند ، ابزارها و شيوه هاي خود را کامل تر سازد و هميشه يک لايه بالاتر برود.مثلا فرض کنيد يک زن فقير از راه پاک کردن و خرد کردن سبزي امرار معاش مي کند.اين شخص سال اول شايد به دليل فقر مجبور باشد با يک چاقوي کند و يک تخته چوبي سبزي خرد کند.اما وقتي اندک درآمدي به دست آورد بايد به جاي خرج کردن تمام آنچه درآورده سعي کند چاقو و چوبش يعني همان ابزارهاي کارش را ارتقا بخشد و مثلا يک دستگاه سبزي خرد کني بخرد . در اين صورت هم زحمتش کمتر مي شود و هم در طول شبانه روز مي تواند سبزي بيشتري خرد کند و درآمد بيشتري به دست آورد .
به همين ترتيب مي توان در هر حوزه اي از زندگي مثال هاي مشابهي زد.مثلا فرض کنيد شخصي از شما مي خواهد که عدد 888 را در پنج ضرب کنيد.يک راهش اين است که طبق روشي که در دوره ابتدايي آموختيم اين ضرب را انجام دهيم .اما اگر يک لايه بالاتر برويم و از آموخته هاي قبلي ابزار و روش خلق کنيم خيلي ساده مي توانيم اين عدد را بر دو تقسيم کنيم و بعد در ده ضرب کنيم و اين يعني يک صفر کنارش بگذاريم و در کمترين زمان ممکن به جواب 4440 برسيم . هر عملي که مي آموزيد در هر شاخه اي از دانش که باشد بايد به همين شکل براي شما ابزارهاي جديدي به ارمغان بياورد . کساني که ما استادکار مي ناميم ، همان اشخاصي هستند که بدون تحمل رنج و سختي با راحت ترين شيوه ممکن بيشترين بهره و بهترين خروجي را ارائه مي دهند و اين ميسر نمي شود مگر شخص از مهارت هاي قبلي خود به عنوان ابزارها و روش هاي جديد بهره جويد."
خدامراد مدتي ساکت شد و سپس گفت:" قبل از اختراع و در واقع عمومي شدن دانش محاسبات کامپيوتري و برنامه هاي محاسبه گر ، مهندسان رشته هاي مختلف مثلا رشته ساختمان سازي ، با کمک خط کش و گونيا و نقاله و جداول محاسباتي ، شبانه روز زحمت مي کشيدند و نقشه يک ساختمان را طراحي مي کردند . شايد اين کار يعني طراحي يک نقشه مناسب براي يک سازه براي اين افراد ماه ها طول مي کشيد.اما امروزه با عموميت يافتن کامپيوترهاي شخصي و ساده شدن نرم افزارهاي طراحي ، مهندسان نسل جديد در کمتر از يک ساعت مي توانند پيچيده ترين سازه ها را با دقت بي نظير طراحي و رسم کنند.خوب دقت کنيد.ابزارهاي جديد جايگزين ابزارهاي قديمي شدند و سرعت و بهره وري کار را بسيار بالا بردند.نتيجه حاصل نيز بادوام تر و قابل اطمينان تر مي شود.
يک کارگر ساده ساختمان با کنار گذاشتن بخشي از درآمد روزانه خود به مرور موفق مي شود در حومه شهر يک منزل مسکوني چند طبقه براي خود بسازد و چند سال که از کارگري اش مي گذرد همين منزل چند طبقه به صورت يک منبع درآمد به کمک او مي آيد و او مي تواند با اجاره دادن هر طبقه پولي به دست آورد.
يک دختر جوان که به محض گرفتن ديپلم به خانه شوهر مي رود با فقط روزي يک ساعت مطالعه زبان خارجي موفق مي شود در عرض سه سال در سطحي عالي به يک زبان خارجي مسلط مي شود و به عنوان مدرس در منزل شاگرد بپذيرد."
پسر کلاه سفيد که انگار به موضوع علاقه مند شده بود با کنجکاوي پرسيد:"شما گفتيد که يک دانش آموز يا به طور کلي يک مهارت آموز بايد هر چيز جديدي را که مي آموزد آن آموخته را به عنوان يک ابزار جديد براي بقيه مسير تبديل کند.وقتي ابزارهاي قديمي خوب کار مي کنند. انسان چرا بايد آنها را با نسل جديد ابزارها و روش ها جايگزين کند ؟
خدامراد با لبخند گفت:"جوابش کاملا واضح و روشن است.سرعت بيشتر و زحمت کمتر و از همه مهمتر بهره وري بالاتر.مثلا فرض کن يک سال به آزمون سراسري باقي مانده است و يک دانش آموز با خود مي گويد که اگر روزي بيست ساعت هم درس بخواند باز هم نمي تواند وقت کافي براي تسلط کامل بر همه دروس پيدا کند.در حالي که همه مي دانيم هر روز به مدت بيست ساعت درس خواندن عملا غيرممکن است.اينجا همان نقطه اي است که خطا رخ مي دهد و اتفاقا همه به راحتي از کنار آن مي گذرند.هيچ کس نمي پرسد چرا بايد روزي بيست ساعت درس خواند.مگر عقربه بي جان ساعت است که مشخص مي کند يک نفر چقدر مي تواند مطلب علمي جذب و درک کند يا بدن خود فرد.و اگر ذهن و بدن و روحيه خود شخص تعيين کننده سرعت يادگيري است پس چرا نبايد از روش ها و ابزارهايي کمک گرفت که اين سرعت يادگيري را افزايش دهند.اينجاست که مزيت غيرقابل انکار روش هاي ميانبر و تکنيک هاي تبديل آموخته هاي قديمي به ابزارهاي جديد ظاهر مي شود.دانش آموزي که براي سفر از تهران به تبريز پاي پياده يک سال زمان کنار گذاشته بود،اکنون وقتي يک درس جديد را مي آموزد و با تامل و دقت هر درس روش هاي ميانبر اختصاصي درست مي کند و از آموخته هاي آن درس به عنوان ابزاري براي درک بهتر و حل مسايل درس هاي جديد کمک مي گيرد ، بعد از چند روز پياده روي احساس مي کند که ابزارهاي جديد مانند يک دوچرخه باعث افزايش سرعت پيشروي او مي شوند.هر چه او در اين مسير جلوتر مي رود متوجه مي شود که مي تواند ارتباطي بين مطالب درس هاي مختلف با يکديگر پيدا کند و براي درک مفاهيم تازه به کمک مي آيد و با جمع شدن اين ابزارهاي تازه کنار هم شخص يک جعبه ابزار جديد و مدرن پيدا مي کند که به کمک آن مي تواند سريع تر و دقيق تر و پربهره تر براي مسايل و مشکلات راه حل پيدا کند.ديري نمي پايد که دوچرخه به اتومبيل و بعد به هواپيما تبديل مي شود و مسيري که قرار بود پاي پياده يک سال طول بکشد در عرض مثلا کمتر از سه ماه طي مي شود .
اگر مي بينيد مردم کشوري پيشرفت کرده اند شک نکنيد که آنها ابزارها و روش هاي جديدتر و کارآمدتري را به جاي ابزارهاي قديمي به کار گرفته اند.اگر مي بينيد دو نفر هم زمان کاري را شروع مي کنند و يکي از آنها به سرعت پيشرفت مي کند به راحتي مي توانيد نقش ابزارها و شيوه هاي ابداعي و جديد را در زندگي فرد موفق تر پيدا کنيد.بايد توانايي تبديل لحظه به لحظه آموخته ها به ابزارهاي جديد را در وجود خود تقويت کنيد."
يکي از بين جمعيت ميان صحبت خدامراد پريد و پرسيد :"آيا از آموخته هاي منفي هم مي توان ابزارهاي مثبت ساخت ؟"
خدامراد با لبخند گفت:"چرا که نه! مثل فرض کنيد يک نفر متوجه مي شود که به هنگام عصبانيت انرژي فرد بالاتر مي رود و از خود تحرک و جا به جايي بيشتري نشان مي دهد.حال فرض کنيد يک نفر به شدت افسرده شده است.مثلا در آزمون سراسري قبول نشده و يا در يک رابطه عاطفي شکست خورده و خلاصه آنقدر افسرده است که ديگر ميلي به زنده ماندن ندارد .در اين هنگام مي توان از خشم به عنوان ابزاري براي بيرون آوردن شخص از مرداب نااميدي استفاده کرد.مثلا به او ياد داد که از وضعيت فعلي خود و از همه کساني که او را در اين وضعيت قرار داده اند عصباني شود.
يا فرض کنيد کسي به ديگران دروغ مي گويد و بقيه را فريب مي دهد.از اعتماد و خلوص قلبي مردم سوء استفاده مي کند . اين رفتارها همگي کريه و ناپسندند و هيچ کس از اين فرد خوشش نخواهد آمد.اما همين فرد در عين داشتن همه اين خصوصيات بسيار وقيح و به زبان ساده بي چشم و رو هم هست.يعني با وجودي که همه مي دانند چه کاره است اصلا اين موضوع را به روي خود نمي آورد و به گونه اي رفتار مي کند که انگار نه انگار اتفاقي افتاده است.مثلا مي گويد دستان من قدرت جادويي دارد و مي توانم بيماري ها را درمان کنم و با کمال پررويي و وقاحت از اين ادعا نيز ذره اي کوتاه نمي آيد.حال فرض کنيد که شما هم روزي فريب اين شخص را خورده ايد.خوب اين تجربه اصلا مثبت نبوده است.يک انسان با خصوصياتي کاملا منفي ادعايي غلط مي کند و با لجاجت و وقاحت خود را محق هم مي داند.اگر شما يک استاد تبديل آموخته به ابزار باشيد بلافاصله از اين رفتار شخص منفي يک ابزار کارا و موثر در زندگي مي سازيد و آن کوتاه نيامدن در مقابل هيچ کس به هيچ قيمتي و اعتماد به نفس داشتن پيوسته و مستمر و غيرقابل نفوذ است.کمي به اطراف خود دقيق شويد خواهيد ديد که بسياري از آدم هاي مثبت هم از اين ابزار و روش کارآمد در برخوردهاي اجتماعي و در مواجهه با مشکلات مختلف زندگي استفاده مي کنند . اين افراد وقتي در مقابل جمع زمين مي خورند و سر و صورتشان خاکي و کثيف مي شود ، با اعتماد به نفس کامل از جا بر مي خيزند و خود را مي تکانند و به راه خويش ادامه مي دهند.و اين خاطره ناگوار زمين خوردن را با خود حمل نمي کنند و آن را همان جا رها مي کنند.خوب اين ابزاري است بسيار کارآمد که به کمک آن يک باره مي توان بر بخش زيادي از مسايل روابط اجتماعي و مشکلات روحي و ذهني غلبه کرد ."
خدامراد آنگاه تکه چوبي را از روي زمين برداشت و مقابل خود گرفت و گفت:" قاعده تبديل آموخته به ابزار خيلي ساده است.به هر چيزي که در اطرافتان هست.خيره شويد و از خود بپرسيد اين چيز چه کاربردهاي مختلفي مي تواند داشته باشد.
مثلا همين تکه چوب را مي توان به عنوان عصا استفاده کرد.يا نوک آن را تيز کرد و به عنوان نيزه يا تير مورد استفاده قرار داد.سپس خدامراد چوب را در گودي بين دو سنگ به حالت مايل فرو کرد و آن را در جاي خود محکم نمود و سپس يکي از نارگيل ها را از روي زمين برداشت و چند بار محکم بر نوک چوب کوبيد.در مقابل چشمان حيرت زده ما پوست محکم نارگيل شکافته شد .خدامراد با اشاره به نارگيل گفت :"هميشه عادت بر اين بوده است که چکش و يا نيزه بر جسم فرود آيد.اما اين بار بر عکس عمل شد و اين جسم يعني نارگيل بود که محکم روي نوک تيز نيزه چوبي کوبيده مي شد.خوب بر اساس اين آموخته يک ابزار جديد به شکل يک روش و شيوه تازه بايد به جعبه ابزار ذهن ما اضافه شود.اين روش جديد مي گويد اگر نتوانستي از روش مستقيم کار را به پيش ببري از روش معکوس آن استفاده کن . اگر نمي تواني با حل مساله به يکي از چهار جواب داده شده برسي بر عکس عمل کن ، يعني تک تک چهار جواب را داخل مساله قرار بده ببين کدام يک جواب مي دهند.
آيا متوجه مي شويد.شما از روي يک آموخته بلافاصله يک روش و شيوه حل مساله استخراج و آن را به عنوان يک ابزار جديد به جعبه ابزارهاي خود اضافه کرديد.اين ابزار جديد براي شما حکم يک کليد طلايي را دارد.چرا که چون مثل بقيه ابزارها در جامعه مرسوم و متدوال نيست و همه از آن مطلع نيستند لذا موقع برخورد با مسائل جديد باعث تمايز شما از ديگران مي شود و سبب مي گردد تا راه حل هاي ابتکاري و ابداعي بيشتري از سوي شما براي حل مسايل و يا شکار فرصت ها ارائه شود.يک کتاب فروش يا مجله فروش مي تواند کتاب ها و مجلات را داخل اتوبوسي قرار دهد و با اتوبوس به جاهاي پرمشتري و يا محل اجتماع مردم برود و به جاي مراجعه خريدار به کتابفروشي ، کتابفروشي به خريدار مراجعه کند.يک پرورش دهنده زنبور عسل مي تواند به جاي اينکه زنبورها را به زحمت اندازد و آنها را مجبور کند براي يافتن شهد گل کيلومترها پرواز کنند ، کندوها را به نوبت در داخل باغ درختان ميوه باغداران قرار دهد که از شهد شکوفه هاي درخت ميوه تغذيه کنند و در عين حال گرده هاي درختان را هم بين آنها جا به جا سازند .
خوب توجه کنيد که با يک ابزار ساده حاصل از قاعده تبديل آموخته به ابزار ما توانستيم چندين تغيير برجسته در زندگي و شغل و تحصيل و روابط خود ايجاد کنيم . طبيعي است که وقتي اين ابزارها تعدادشان بيشتر شود جعبه ابزاري کامل تر و منحصر به فردتر در اختيار ما قرار مي گيرد."
سپس خدامراد تکه اي از مغز نارگيل را براي خود برداشت و به سمت ساحل درياچه به راه افتاد و با صدايي پرطنين گفت:متوجه شدي که اين دوستان جديد چه چيز جديدي به ما ياد دادند ؟"
به سمت اجاق برگشتم و ديدم که آن پنج نفر به يکي از اعضاي تيم تبديل شده اند . با خنده گفتم:"نارگيل ها کار خودشان را کردند.تازه واردها به سرعت توسط گروه پذيرفته شدند."خدامراد گفت:"آموخته جديد همين است.براي جذب شدن سريع در يک گروه و گرفتن نظر مساعد آنها به ايشان هديه اي بده و به آن گروه نفعي برسان.خواهي ديد که آن گروه به سرعت تو را جزو خود خواهند دانست.اين آموخته و درس را مي توان به يک ابزار تبديل کرد.ابزاري که مي تواند به جعبه ابزار ذهن من و تو اضافه شود و در حل مشکلات زندگي مورد استفاده قرار گيرد."
منبع:هفته نامه ي موفقيت،شماره ي 171



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط