حمایت از مظلومان و دستگیر افتادگان و البته ظلم نکردن تا رسیدن جامعه به تعادل و عدالت باید جزو "سبک زندگی" ما باشد. در هر سطحی و در هر شرایطی آنچه که نباید فراموش کنیم این است که به دستورات اخلاقی و انسانی دین عمل کنیم تا زندگیمان سرشار از محبت و انسانیت باشد. همچنین از رفتارها و گفتارهایی که باعث میشود به فردی ظلم شود یا حق او ضایع شود دوری کنیم. قرآن در سوره نساء آیه ۷۵ میفرماید: «وَ ما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدانِ...»؛ چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکان مستضعف پیکار نمیکنید؟ این آیه بهروشنی نشان میدهد که دفاع از مظلومان جزئی از ایمان و وظیفه مسلمانان است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عمل مجسمه همین دستور الهی بود.
یکی از روشنترین جلوههای این سیره در همان سالهای آغازین بعثت آشکار شد. پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه در برابر شکنجههایی که مشرکان قریش بر مسلمانان ضعیف و بیپناه وارد میکردند، بیتفاوت نبود. بلال حبشی بردهای سیاهپوست بود که به جرم ایمان به خدا و رسولش زیر شکنجه وحشیانه امیهبنخلف قرار میگرفت. پیامبر صلی الله علیه و آله با همه فشارها، نهتنها بلال را رها نکرد بلکه بارها به او دلداری داد و در نهایت، زمینه آزادی او را فراهم ساخت. این حمایت تنها نجات یک برده نبود؛ بلکه پیام آشکاری بود به تاریخ که در مکتب محمد صلی الله علیه و آله، نژاد، رنگ و موقعیت اجتماعی معیار کرامت نیست، بلکه ایمان و انسانیت است. همان بلال بعدها مؤذن پیامبر شد و جایگاهی رفیع یافت.
نمونه دیگر، حمایت پیامبر صلی الله علیه و آله از یتیمان و فقرا بود. قرآن بارها به او دستور میدهد که نسبت به یتیمان سختگیر نباشد و آنان را از خود طرد نکند: «فَأمَّا الیَتیمَ فَلا تَقهَر»(ضحی/۹). تاریخ نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله هرگاه کودکی یتیم را میدید، او را در آغوش میگرفت، نوازش میکرد و با او غذا میخورد. این رفتار پیامبر بهقدری اثرگذار بود که بسیاری از بزرگان مکه، اسلام آوردن او را خطری برای نظام طبقاتی و سرمایهداری آن زمان میدیدند. زیرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مظلومان و بیپناهان را عزیز میداشت و ثروت مداران متکبر را از جایگاه پوشالیشان پایین میکشید.
پس از هجرت به مدینه نیز، حمایت از مظلومان در رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله آشکارتر شد. یکی از نخستین اقدامات او ایجاد پیمان اخوت میان مهاجران و انصار بود؛ مهاجرانی که خانه و کاشانهشان غصب شده بود و انصار که با بزرگمنشی، خانه و اموالشان را با آنان تقسیم کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبههای خود پیوسته تأکید میکرد که «المسلم أخو المسلم لا یظلمه ولا یسلمه»؛ مسلمان برادر مسلمان است، نه به او ستم میکند و نه او را به دست دشمن میسپارد. همین روحیه سبب شد که جامعه نوپای مدینه بر اساس یاری مظلومان و حمایت از ضعیفان شکل گیرد.
در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله، اهلبیت علیهالسلام نیز نماد حمایت از مظلومان بودند. امام علی علیهالسلام که بزرگترین شاگرد و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله بود، در دوران خلافتش بارها نشان داد که حکومت در نگاه او چیزی جز خدمت به مظلومان نیست. وقتی والی او در مصر، محمدبنابیبکر، در نامهای از مشکلات اقتصادی مردم نوشت، امام علی علیهالسلام پاسخ داد: «خدا را خدا را، درباره طبقه پایین و بیچیزان، همانها که راه چارهای ندارند: بینوایان، نیازمندان، گرفتاران و معلولان. برای اینها بخشی از بیتالمال را قرار بده و سهمی از غلات زمینهای خراجی را.»(نهجالبلاغه، نامه۵۳) این دستور نشان میدهد که در نگاه امام علی علیهالسلام، حکومت نه برای اشراف و ثروتاندوزان، بلکه برای رفع نیاز مظلومان است.
رفتار شخصی امام علی علیهالسلام نیز همین بود. تاریخ نقل کرده است که شبها کیسههای آرد و خرما را بر دوش میکشید و در خانه یتیمان و نیازمندان میبرد، بیآنکه کسی بداند. بسیاری از فقیران کوفه نمیدانستند آن ناشناس نیمهشب کیست که آذوقه میآورد، تا زمانی که علی علیهالسلام به شهادت رسید. آنگاه فهمیدند آن ناشناس همان امام و خلیفه مسلمین بوده است. این یعنی مظلوم نوازی برای او تنها یک شعار نبود، بلکه عمل روزانهاش بود.
امام حسن مجتبی علیهالسلام در ادامه این مسیر، وقتی با معاویه صلح کرد، بسیاری از یارانش ناراحت شدند. اما او توضیح داد که صلح برای آن بود که خون هزاران مسلمان بیگناه ریخته نشود. امام حسن علیهالسلام به روشنی میدید که اطرافیانش در جنگ استوار نیستند و ادامه جنگ تنها به کشتار مظلومان میانجامد. او در برابر اصرار یارانش برای ادامه جنگ فرمود: «من بهتر میدانم چه مصلحتی برای شماست. اگر میدانستید، با من مخالفت نمیکردید.»(ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶) این صلح، مظلومانهترین تصمیمی بود که برای حمایت از جان مسلمانان گرفته شد، هرچند به ظاهر به سود معاویه تمام شد اما در حقیقت، امام حسن علیهالسلام با این کار چهره منافقانه معاویه را آشکار کرد و تاریخ نشان داد که او به هیچ یک از مفاد صلح پایبند نبود.
امام حسین علیهالسلام نیز در کربلا بلندترین فریاد تاریخ را در حمایت از مظلومان سر داد. او که میدید امت پیامبر گرفتار حکومت یزید، نماد ظلم و بیعدالتی شدهاند، قیام کرد تا عزت و کرامت انسان حفظ شود. جمله معروفش که «انی لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدی» (لهوف، سیدبنطاووس) نشان میدهد که قیام او برای بازگرداندن عدالت و حمایت از مظلومان بود. خون حسین علیهالسلام چنان اثری گذاشت که تا امروز همه آزادگان جهان از آن الهام میگیرند. حتی بسیاری از رهبران غیرمسلمان اعتراف کردهاند که درس ایستادگی در برابر ظلم را از کربلا گرفتهاند.
دیگر امامان شیعه نیز ادامه دهنده همین مسیر بودند. امام سجاد علیهالسلام در دعای معروف مکارمالاخلاق، بارها از خدا میخواهد که او را یار مظلومان قرار دهد. امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام نیز در سختترین دوران فشار امویان و عباسیان، شاگردانشان را به دفاع از حق و یاری نیازمندان فرا میخواندند. در روایات آمده است که امام صادق علیهالسلام بارها به شیعیان سفارش میکرد: «کونوا لنا زیناً و لا تکونوا علینا شیناً»؛ زینت ما باشید نه ننگ ما. یعنی با حمایت از مظلومان و رفتار کریمانه، آبروی ما را حفظ کنید.
این خط سیره تا امامان بعدی نیز ادامه یافت. امام کاظم علیهالسلام با وجود زندانهای طولانی، همچنان به فکر یاری یارانش بود و به هر وسیلهای دست به کمک میزد. امام رضا علیهالسلام در خراسان، در مجالس عمومی بارها از حقوق محرومان سخن گفت. امام جواد علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام در سختترین شرایط فشار عباسیان، یارانشان را به حمایت از مظلومان توصیه میکردند. امام عسکری علیهالسلام در نامهای به شیعیان نوشت: «به راستی هیچکس جز آنکه خدا یاریاش کند، توان دفاع از مظلوم را ندارد.» و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه که منتظر ظهور اوییم، فلسفه قیامش چیزی جز پر کردن زمین از عدالت بعد از پر شدنش از ظلم نیست.
از مجموع این شواهد بهروشنی برمیآید که حمایت از مظلومان، یک اصل محوری در سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهمالسلام بوده است. این حمایت تنها در حد توصیه و شعار نبود، بلکه در عمل و رفتارشان دیده میشد. از نجات بلال حبشی تا رساندن غذا به یتیمان، از صلح امام حسن علیهالسلام برای حفظ جان مظلومان تا قیام امام حسین علیهالسلام برای عزت آنان، همه و همه نشان میدهد که اسلام واقعی، دینی است که در برابر ظلم ساکت نمینشیند و به یاری ستمدیدگان میشتابد.
امروز هم اگر مسلمانان بخواهند حقیقتاً پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهمالسلام باشند، باید در برابر ظلمهایی که در جهان رخ میدهد، بهویژه در فلسطین و غزه، سکوت نکنند. زیرا سکوت در برابر مظلوم، در حقیقت خیانت به سیره این بزرگان است. قرآن هشدار داده است که «وَ لا تَرکَنوا إِلَى الَّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُمُ النّار» (هود/۱۱۳) به سوی ظالمان متمایل نشوید که آتش دامنگیر شما خواهد شد. بنابراین، مسلمانان امروز باید ببینند که در کدام صف ایستادهاند؛ این آیه نشان میدهد که گرایش به ظالمان نهتنها یک لغزش کوچک، بلکه یک خطر بزرگ است که میتواند ایمان و سرنوشت انسان را بسوزاند.
صف پیامبر صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهمالسلام که همواره در کنار مظلومان بودند، یا صف ستمگران که دستشان به خون بیگناهان آلوده است. با این حال، در طول تاریخ اسلام شاهد بودیم که برخی مسلمانان به دلایل مختلف به سوی ظالمان متمایل شدند. این دلایل گاهی دنیاطلبی و حرص به مال و مقام بود، گاهی ترس و ضعف ایمان، گاهی هم فریبخوردگی در برابر تبلیغات قدرتهای ظالم. این گرایش پیامدهای تلخی داشت و تاریخ اسلام پر است از نمونههایی که نشان میدهد سرنوشت کسانی که به ظالمان پیوستند، عاقبتی جز رسوایی و هلاکت نبود.
از همان آغاز بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه، گروهی از مسلمانان بودند که ایمان آوردند اما وقتی با شکنجه و فشار قریش روبهرو شدند، بهجای پایداری، تسلیم شدند یا در خفا با دشمنان همکاری کردند. قرآن درباره این افراد در سوره نحل آیه ۱۰۶ میفرماید: «مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعدِ إیمانِهِ إِلّا مَن أُکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإیمانِ...»؛ یعنی کسانی که بعد از ایمانشان کافر شوند جز آنان که مجبور شوند و قلبشان سرشار از ایمان باشد. این نشان میدهد که برخی به بهانه حفظ جان، در عمل به ظالمان متمایل شدند و این لغزششان مذمت شد.
در مدینه نیز ماجرا ادامه یافت. منافقان که قرآن بارها چهرهشان را افشا کرده، ظاهراً مسلمان بودند اما دل در گرو دشمنان داشتند. عبداللهبنابیسلول، بزرگترین سرکرده منافقان، بارها در کنار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ظاهر شد اما در باطن با یهودیان و مشرکان همکاری میکرد. او در جنگ احد وقتی سپاه اسلام به کوه احد رسید، با سیصد نفر از سپاهیان از لشکر جدا شد و مسلمانان را در شرایطی سخت تنها گذاشت. نتیجه این تمایل و خیانت، شکستی سخت برای مسلمانان بود و خداوند در قرآن او و همراهانش را رسوا کرد. سرنوشت او نمونهای آشکار از کسی بود که به جای ایستادن در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و مظلومان، به ظالمان و دشمنان متمایل شد و به ذلت و خواری رسید.
در دوران پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، این تمایل به ظالمان آشکارتر شد. یکی از نمونههای بارز، افرادی بودند که در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و حق اهلبیت علیهمالسلام را نادیده گرفتند. آنان به جای پایبندی به وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر، به دنبال قدرت رفتند. برخی از مهاجران و انصار که سوابق خوبی داشتند، در آن بزنگاه تاریخی به سوی قدرت و ظالمان متمایل شدند و نتیجه آن محرومیت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام از خلافت و پیدایش شکاف عمیق در امت اسلامی بود. تاریخ نشان داد که بسیاری از همان افرادی که در سقیفه نقش داشتند، بعدها دچار رسوایی شدند یا در برابر اعتراضات وجدان خود قرار گرفتند. اما دیگر دیر شده بود و امت اسلامی مسیر سختی را پیمود.
در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، باز هم نمونههایی روشن از این گرایشها دیده میشود. در جنگ صفین، یکی از فرماندهان بزرگ سپاه امام علی علیهالسلام به نام اشعثبنقیس، بارها به نفع معاویه عمل کرد و در نهایت نقشی اساسی در ماجرای حکمیت داشت. او به ظاهر در لشکر امام علی علیهالسلام بود، اما در باطن دل در گرو شام و دنیای خود داشت. نتیجه این تمایل، خیانتی بود که به تضعیف جبهه حق و تقویت معاویه انجامید. سرنوشت اشعث و خاندان او رسوایی بزرگی شد، چرا که تاریخ نام او را در صف منافقان و فرصتطلبان ثبت کرد. نمونه دیگر، بسیاری از کوفیانی بودند که در آغاز با امام علی علیهالسلام بودند، اما وقتی پای هزینه دادن رسید، عقب نشستند و در بزنگاههای تاریخی امام خود را تنها گذاشتند. همین روحیه دنیاطلبی و ترس، بعدها در کربلا نیز تکرار شد.
حادثه کربلا روشنترین صحنهای است که نشان میدهد چگونه مسلمانان میتوانند به سوی ظالمان متمایل شوند. بسیاری از مردم کوفه در ابتدا برای یاری امام حسین علیهالسلام نامه نوشتند و او را دعوت کردند، اما وقتی ابنزیاد با تهدید و تطمیع وارد کوفه شد، همین مردم یا سکوت کردند یا به لشکر یزید پیوستند. عبیداللهبنحر جعفی یکی از چهرههای معروف بود که امام حسین علیهالسلام شخصاً نزد او رفت و او را به یاری فراخواند اما او به بهانه حفظ جان و مالش، پیشنهاد امام علیهالسلام را رد کرد. بعدها تا آخر عمر از این تصمیم خود پشیمان بود اما دیگر فرصتی برای جبران نداشت. این نمونه نشان میدهد که تمایل به ظالم همیشه با بهانههایی چون حفظ دنیا، جان یا مال همراه است، اما سرانجام پشیمانی و رسوایی به بار میآورد.
نمونههای دیگری نیز در تاریخ اسلام فراوان است. کسانی که در دربار بنیامیه و بنیعباس به خدمت درآمدند و با سکوت یا همکاری خود، زمینه ظلم به اهلبیت علیهمالسلام و شیعیان را فراهم کردند، همه گرفتار همین آفت شدند. برخی از قاریان قرآن و محدثان به دربار ظالمان پیوستند و با توجیههای دینی، ستم آنان را مشروع جلوه دادند. تاریخ طبری و مقاتل الطالبیین پر است از نام کسانی که برای اندکی مال یا مقام، به دستگاه ظلم پیوستند و در نهایت به ذلت افتادند. حتی برخی والیان و کارگزاران حکومتها که در ابتدا اهل دیانت بودند، وقتی با قدرت و ثروت روبهرو شدند، تغییر مسیر دادند. نمونه بارز آن زیادبنابیه است که ابتدا در شمار یاران علی علیهالسلام بود، اما بعدها به معاویه پیوست و یکی از بدنامترین والیان تاریخ اسلام شد.
در سوی دیگر، سرنوشت کسانی که بهرغم فشارها از تمایل به ظالمان پرهیز کردند، بسیار متفاوت بود. حجربنعدی، یار وفادار علی علیهالسلام، وقتی معاویه خواست او را وادار به لعن علی کند، امتناع کرد و به شهادت رسید. اما نام او در تاریخ به عنوان شهید راه حق ثبت شد. این مقایسه بهخوبی نشان میدهد که تمایل به ظالمان هرچند ممکن است در کوتاه مدت آسایش و امنیت بیاورد، در بلند مدت چیزی جز رسوایی و هلاکت در دنیا و آخرت ندارد اما ایستادگی در برابر ظالم، هرچند به قیمت جان، عزت ابدی به همراه دارد.
با مرور تاریخ اسلام، میتوان چند عامل اساسی برای این تمایلها برشمرد:
اول، دنیاطلبی و حرص به مقام و مال. بسیاری از کسانی که به ظالمان متمایل شدند، برای آن بود که سهمی از قدرت و ثروت به دست آورند.
دوم، ترس از جان و فشار. مردمی که در کوفه با تهدید ابنزیاد مواجه شدند، بیشتر از ترس جان سکوت کردند.
سوم، فریب تبلیغات. معاویه و یزید با تبلیغات فراوان خود را مدافع دین نشان میدادند و بسیاری را فریب دادند.
چهارم، ضعف ایمان و نداشتن بصیرت. کسانی که عمق دین را نشناختند، در بزنگاههای تاریخی نتوانستند مسیر درست را تشخیص دهند. این عوامل امروز هم میتواند گریبان مسلمانان را بگیرد.
عاقبت این افراد نیز در قرآن و تاریخ روشن شده است. قرآن در آیه ۶۰ سوره توبه منافقانی را که به دشمنان تمایل داشتند، به آتش وعده داده است. در تاریخ هم میبینیم که نهتنها بسیاری از این افراد به مرگهای خفتبار دچار شدند، بلکه نامشان برای همیشه با رسوایی همراه شد. در مقابل، کسانی که بهرغم سختیها در کنار حق ماندند، نامشان تا ابد درخشان ماند. به همین دلیل، تمایل به ظالمان نهتنها یک خطای فردی، بلکه خیانتی تاریخی است که آثارش نسلها باقی میماند.
امروز نیز این تجربه تاریخی برای مسلمانان درس بزرگی دارد. همانطور که در گذشته برخی مسلمانان به بهانههای مختلف به ظالمان تمایل یافتند، امروز هم برخی دولتها و افراد مسلمان با قدرتهای ظالم همپیمان شدهاند و نتیجه آن چیزی جز خواری امت اسلامی نیست. تنها راه نجات، بازگشت به همان سیره پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام است که هرگز در برابر ظالمان سکوت نکردند و همیشه در کنار مظلومان ایستادند.