حضرت معصومه در قم و میان اهل خودشان

حضور بانوی مکرم خلقت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در قم، مکتبی جدید را در توسعه و نشر تفکرات دینی و مذهبی اسلامی و شیعه ایجاد کرد. این بانوی بزرگوار عاشقان اهل بیت علیهم السلام را دور خودشان جمع فرمودند...
شنبه، 29 شهريور 1404
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : سید حسین خاتمی
موارد بیشتر برای شما
حضرت معصومه در قم و میان اهل خودشان
حضور بانوی مکرم خلقت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در قم، مکتبی جدید را در توسعه و نشر تفکرات دینی و مذهبی اسلامی و شیعه ایجاد کرد. این بانوی بزرگوار عاشقان اهل بیت علیهم السلام را دور خودشان جمع فرمودند و با نور الهی‌شان، رشد علم و ایمان را میان اهل مکتب سبب شدند. روایات زیادی در مورد این حضرت سلام الله علیها وارد شده و در مورد شهر قم هم روایاتی آمده است که میفرماید: «اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ وَ لاَهْلِ قُمْ واحِدٌ مِنْها فَطُوبى لَهُمْ ثُمَّ طُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ»؛ (بحارالانوار، ج57، ص215) و روایات دیگر که در زیر می آید:

1- امام هادى(علیه السلام): «انما سمى قم به لانه لما وصلت السفینة الیه فى طوفان نوح (علیه السلام) قامت... و هو قطعة من بیت المقدس.»؛ علت نامگذارى قم به «قم‏» این است که وقتى در طوفان نوح،کشتى به آنجا رسید ایستاد... و آن محل،قطعه‏اى از بیت المقدس است.
2- ابوصلت هروى مى‏گوید:نزد حضرت رضا(علیه السلام) بودم که گروهى از اهل قم خدمت امام رسیده سلام کردند و حضرت پس از جواب سلام، آنان را نزد خود خواند و فرمود: «مرحبا بکم و اهلا فانتم شیعتنا فسیاتى علیکم یوم تزورون فیه تربتى بطوس.» خوش آمدید، شما شیعیان حقیقى ما هستید. به زودى روزى فرا مى‏رسد که آرامگاه من را در طوس زیارت میکنید.
3- امام موسى بن جعفر(علیه السلام): «قم عش آل محمد و ماوى شیعتهم.»؛ قم آشیانه آل محمد و جایگاه شیعیان آل محمد است.
4- امام صادق(علیه السلام): «ان الله... احتج‏ببلدة- قم على سایر البلاد و باهلها على جمیع اهل المشرق و المغرب من الجن و الانس و لم یدع الله قم و اهله مستضعفا بل وفقهم و ایدهم.»؛ خداوند شهر قم را حجت‏بر سائر سرزمینها قرار داد و به وسیله مردم قم بر تمام اهل مشرق و مغرب از جن و انس حجت تمام کرد.خداوند قم و اهل آن را مستضعف نخوانده است‏بلکه ایشان را موفق و تایید نموده است.
5- امام رضا(علیه السلام): «لقد همت ان اجعل اهل قم شعارى و دثارى.»؛ میخواهم اهل قم را لباس زیر و روى خود قرار دهم.
6- امام هادى(علیه السلام): «اهل قم و اهل آبة مغفور لهم لزیارتهم لجدى على بن موسى الرضا(علیه السلام) بطوس.»؛ گناهان اهل قم و آوه بخشیده شده زیرا جدم حضرت امام رضا(علیه السلام) را در طوس زیارت میکنند.
7- امام صادق(علیه السلام): ان اهل قم مغفور لهم‏»؛ 
8- امام صادق(علیه السلام): «نعم الموضع قم للخائف الطائف‏»؛ قم براى آنکه از ترس از جایى به جاى دیگر مى‏رود،خوب مکانى است.
9- در روایات آمده است: «ان رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لما اسرى به راس ابلیس بارکا بهذه البقعة،فقال له:قم یا ملعون! فسمیت‏بذلک‏»؛ هنگامى که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به معراج رفت، شیطان را دید که روى قطعه زمینى نشسته. حضرت به او فرمود: قم(بلند شو) اى ملعون! به همین دلیل این شهر «قم‏» نامیده شد.
10- امام صادق(علیه السلام): «تربة قم مقدسة و اهلها منا و نحن منهم لا یریدهم جبار بسوء الا عجلت عقوبته نار جهنم!»؛ خاک قم،مقدس است. اهل آن از ما و ما از آنها هستیم. هیچ ستمگرى قصد بدى نسبت‏به آنان نمى‏کند، مگر این که عذاب او-که همان آتش جهنم است-به زودى فرا می‏رسد.
11- امام صادق(علیه السلام): «ان الله اختار من جمیع البلاد، کوفة و قم و تفلیس.»؛ خداوند از میان تمام شهرها کوفه،قم و تفلیس را برگزید.
12- امام کاظم(علیه السلام): «رجل من اهل قم یدعو الناس الى الحق. یجتمع معه قوم کزبر الحدید لا تزلهم الریاح العواصف و لا یملون من الحرب و لا یجنبون و على الله یتوکلون و العاقبة للمتقین.»؛ مردى از اهل قم، مردم را به حق دعوت مى‏کند، گروهى مانند پاره‏هاى آهن، اطراف او جمع مى‏شوند( و از او حمایت می‏نمایند.) تندبادهاى حوادث آنها را تکان نمی‏دهد، از جنگ خسته نمى‏شوند و از آن هراسى ندارند و بر خدا توکل مى‏کنند و عاقبت‏براى پرهیزکاران است.
13- امام صادق(علیه السلام): «ما اراد احد بقم و اهله سوءا الا اذله الله و ابعده من رحمته‏»؛ کسى نسبت‏به قم قصد بد نمى‏کند، مگر این که خداوند او را خوار و از رحمتش دور می‏گرداند.
14- از امامان علیهم السلام روایت‏ شده: «لو لا القمیون لضاع الدین.»؛ اگر قمى‏ها نبودند،دین از بین مى‏رفت.
15- امام صادق(علیه السلام): «ان لله حرما و هو مکة،الا ان لرسول الله حرما و هو المدینة،الا و ان لامیر المؤمنین حرما و هو الکوفة،الا و ان قم الکوفة الصغیرة.الا ان للجن ثمانى ابواب ثلاثة منها الى قم تقبض فیها امراة من ولدى اسمها فاطمة بنت موسى و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة باجمعهم.» خداوند حرمى دارد و آن مکه است،آگاه باشید رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حرمى دارد و آن مدینه است، آگاه باشید امیر المؤمنین(علیه السلام) حرمى دارد و آن کوفه است. آگاه باشید که قم کوفه کوچک است. آگاه باشید که بهشت هشت در دارد که سه باب از آنها براى اهل قم است.بانویى از فرزندانم به نام فاطمه دختر موسى(علیه السلام) در آنجا وفات مى‏نماید و با شفاعت او تمام شیعیانم وارد بهشت مى‏شوند.
16- امام رضا(علیه السلام): «ان للجنة ثمانیة ابواب و لاهل قم واحد منها فطوبى لهم ثم طوبى لهم ثم طوبى لهم.»؛ بهشت هشت در دارد و یکى از آنها مخصوص اهل قم است. خوشا به حال آنها، خوشا به حال آنها،خوشا به حال آنها.
17- امام رضا(علیه السلام): «للجنة ثمانیة ابواب فثلاثة منها لاهل قم فطوبى لهم ثم طوبى لهم.»؛ بهشت هشت در دارد که سه تاى آنها براى اهل قم است. خوشا به حال آنها، خوشا به حال آنها.
18- صفوان بن یحیى مى‏گوید: روزى در خدمت امام هادى (علیه السلام) بودم که سخن از قم و اهل آن و تمایل آنها به حضرت مهدى(علیه السلام) به میان آمد. حضرت براى آنان طلب رحمت نموده فرمود: «رضى الله عنهم. ثم قال: ان للجنة ثمانیة ابواب و واحد منها لاهل قم و هم خیار شیعتنا من بین سائر البلاد.خمر الله تعالى ولایتنا فى طینتهم.»؛ خداوند از آنان راضى باشد. بهشت هشت در دارد و یک در،مخصوص اهل قم است. آنان از میان تمام سرزمینها بهترین شیعیان ما هستند. خداوند محبت ما را در ذات آنها قرار داده است.
19- امام جواد (علیه السلام): در نامه‏اى خطاب به على بن مهزیار اهوازى چنین مرقوم فرمود: «قد فهمت ما ذکرت من امر القمیین خلصهم الله و فرج عنهم و سررتنى بما ذکرت من ذلک و...»؛ آنچه درباره قمیها- خداوند آنها را خالص گرداند و بر ایشان گشایش قرار دهد- یادآور شدى، متوجه شدم و با آنچه ذکر کردى، شادمانم ساختى و...
20- از قول گروهى از اهالى رى چنین روایت‏ شده: «انهم دخلوا على ابى عبد الله و قالوا:نحن من اهل الرى. فقال، مرحبا باخواننا من اهل قم. فقالوا: نحن من اهل الرى. فاعاد الکلام قالوا ذلک مرارا و اجابهم بمثل ما اجاب به اولا.فقال:ان الله حرما و هو مکة و ان للرسول(صلی الله علیه و آله و سلم) حرما و هو المدینة و ان لامیر المؤمنین(علیه السلام) حرما و هو الکوفة و ان لنا حرما و هو بلدة قم و ستدفن فیها امراة من اولادى تسمى فاطمة فمن زارها وجبت له الجنة.»

گروهى از اهل رى بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدند و عرض کردند: ما اهل رى هستیم.حضرت فرمود:برادران ما از قم خوش آمدند.دوباره گفتند:ما اهل رى هستیم. باز حضرت مانند اول پاسخ داد. آنان چند بار همان جمله را تکرار کردند و حضرت نیز مانند اول پاسخ فرمود. حضرت ادامه داد: خداوند حرمى دارد و آن مکه است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حرمى دارد و آن مدینه است. امیر المؤمنین(علیه السلام) نیز حرمى دارد که کوفه است و براى ما نیز حرمى است و آن شهر قم است. به زودى بانویى از اولاد من به نام فاطمه در آن دفن مى‏گردد که هر کس او را زیارت نماید بهشت‏بر او واجب خواهد شد.

اگر به ادبیات دینی نگاه کنیم، واژه «اهل» در سه سطح کاربرد دارد:
۱. اهل به معنای خانواده و اهالی: مانند اهل خانه، اهل قریه یا اهل شهری. این همان معنای رایج زبانی است.
۲. اهل به معنای شایستگان ایمان و ولایت: مانند اهل بیت، اهل ایمان، اهل تقوا. در این سطح، اهل بودن نشانه پیوند معنوی است.
۳. اهل به معنای صاحبان صلاحیت و تخصص: در روایات آمده است «الأمور موکلة إلی أهلها»؛ کارها باید به اهلش سپرده شود. یعنی کسانی که اهلیت علمی و عملی دارند.

این سه سطح در یک نقطه مشترک‌اند: عنصر «شایستگی». اهل بودن همیشه به معنای برخورداری از پیوند واقعی و اهلیت است. کسی اهل خانه است چون با آن پیوند دارد، کسی اهل ایمان است چون حقیقتاً در ایمان حضور دارد و کسی اهل کاری است چون شایستگی انجام آن را دارد.

برای روشن‌تر شدن این معنا می‌توان به نمونه‌های دیگری از قرآن و سنت اشاره کرد. در سوره طه آیه ۱۰، موسی(علیه السلام) وقتی آتشی از دور دید، به خانواده‌اش گفت: «امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى.» اینجا «اهل» به معنای خانواده همراه اوست. اما همین خانواده اگر ایمان نداشتند، از نظر معنوی اهل او نبودند.

یا در سوره قصص آیه ۱۲ درباره مادر موسی آمده است که خداوند او را به عنوان «اهل» موسی بازگرداند. در اینجا اهل بودن با پیوند مادری و رحمت همراه است. اما باز هم در منطق کلان قرآن، اهلیت حقیقی در ایمان و هدایت است.

در فرهنگ روایی نیز بارها واژه اهل در معنای تخصصی آمده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إذا وُسِّدَ الأمرُ إلی غیر أهله فانتظر الساعة.» یعنی هرگاه کارها به غیر اهل سپرده شود، منتظر قیامت باشید. این حدیث نشان می‌دهد که جامعه بدون توجه به اهلیت افراد دچار سقوط می‌شود. بنابراین اهل بودن در اینجا مساوی است با صلاحیت و شایستگی واقعی.

حال اگر به تعبیر «لَیْسَ مِنَّا» بازگردیم، روشن می‌شود که این عبارت از کلیدی‌ترین آموزه‌های اهل بیت است. «نیست از ما» یعنی از دایره اهلیت اهل بیت خارج است. این سخن به معنای نفی نسب یا هویت ظاهری نیست، بلکه به معنای نفی پیوند معنوی است. کسی که اخلاق اهل بیت را ندارد، دروغ می‌گوید، خیانت می‌کند، بی‌تقواست و بر خلاف مسیر اهل بیت گام برمی‌دارد، دیگر اهلیت نسبت به ایشان ندارد. در واقع چنین فردی از «اهل» خارج شده، حتی اگر در ظاهر مسلمان یا دوستدار اهل بیت باشد. این هشدار بزرگی است تا ما ندانیم تنها ادعا کافی است.

از سوی دیگر وقتی گفته می‌شود «من أحبنا فهو منا اهل البیت»، این بشارتی است برای همه کسانی که قلبی سرشار از محبت و پیروی دارند. آنان اگرچه نسب خونی ندارند، ولی به سبب اهلیت در ایمان و محبت، در زمره اهل قرار می‌گیرند. به همین دلیل در فرهنگ شیعه، شیعیان راستین در دنیا و آخرت اهل بیت محسوب می‌شوند و از فیض شفاعت آنان برخوردار خواهند شد.

بدین ترتیب «اهل بودن» در آموزه‌های شیعه به معنای نوعی نسبت معنوی، اخلاقی و ولایی است. همانگونه که فرزند نوح به سبب بی‌ایمانی اهل او محسوب نشد، ما نیز اگر در عمل از مسیر ولایت جدا شویم، از اهل ولایت نخواهیم بود. و همانگونه که شیعیان راستین به سبب محبت و تبعیت، اهل بیت به شمار آمده‌اند، ما نیز می‌توانیم با عمل صالح و صداقت، خود را در زمره اهل قرار دهیم.

این نگاه، پیام‌های تربیتی و اجتماعی مهمی دارد. در جامعه‌ای که گاه به نسب، عنوان و ظاهر تکیه می‌شود، قرآن و روایات به ما یادآوری می‌کنند که ملاک اصلی، اهلیت است. باید کارها را به اهل آن سپرد، ایمان را در اهل واقعی جستجو کرد و ولایت را با اهل حقیقی آن پیوند زد. هرکس باید از خود بپرسد: آیا من اهل ایمانم یا تنها ظاهری از اسلام دارم؟ آیا من اهل ولایت و پیروی از اهل بیت هستم یا صرفاً ادعا دارم؟ و آیا در مسئولیت‌های اجتماعی خود اهل شایستگی‌ام یا تنها بر عنوانی تکیه کرده‌ام؟

اگر این پرسش‌ها را صادقانه از خود بپرسیم، مفهوم «اهل بودن» می‌تواند چراغی برای اصلاح زندگی فردی و اجتماعی ما باشد. خداوند در قرآن نشان داده است که اهل بودن یک امتیاز نسبی یا جغرافیایی نیست، بلکه حقیقتی معنوی و وجودی است. کسی که در مسیر حق باشد، از اهل حق است؛ و کسی که در مسیر باطل باشد، هرچند در خانواده پیامبر هم باشد، اهل او نیست.
  
واژه «اهل» از جمله اصطلاحاتی است که در قرآن کریم و روایات اهل بیت(علیهم السلام) بسیار به کار رفته و درک درست آن می‌تواند زوایای تازه‌ای از حقیقت دین را برای ما روشن سازد. ظاهر این واژه در زبان عربی به معنای خانواده، اهل خانه یا اهالی یک مکان است، اما با کمی دقت در آیات و احادیث درمی‌یابیم که «اهل بودن» در بسیاری موارد فراتر از یک نسبت خانوادگی یا جغرافیایی است و ناظر به «اهلیت»، «شایستگی» و پیوند معنوی و عملی با حقیقت است. از همین رو، قرآن و حدیث بارها میان اهل واقعی و غیر اهل تمایز نهاده‌اند.
 
یکی از روشن‌ترین نمونه‌های قرآنی در این زمینه ماجرای فرزند حضرت نوح است. نوح پیامبر در هنگام طوفان، از خدا خواست فرزندش را نجات دهد، اما خداوند پاسخ داد: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ» (هود/۴۶) این آیه نشان می‌دهد که اهل بودن از نگاه خداوند تنها بر اساس نسب و خون نیست، بلکه ایمان و عمل صالح ملاک اصلی است. فرزند نوح از نظر نسبی پسر او بود، اما چون در صف کافران ایستاد، از اهل او به شمار نیامد. این آموزه عمیق نشان می‌دهد که «اهلیت» در منطق قرآن حقیقتی فراتر از روابط خونی است.
 
نمونه‌ای دیگر در قرآن مربوط به همسران نوح و لوط است. خداوند در سوره تحریم آیه ۱۰ می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ… فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ.» در اینجا خداوند تصریح می‌کند که این دو زن، علی‌رغم زندگی در کنار پیامبران بزرگ الهی، چون از مسیر ایمان جدا شدند، اهل نجات نبودند. بدین ترتیب اهل بودن نه به همسری و نسب، بلکه به همسویی در ایمان و تقوا بستگی دارد.
 
از سوی دیگر قرآن کریم «اهل بودن» را در بالاترین سطح نیز به‌کار برده است. در آیه تطهیر (احزاب/۳۳) خداوند درباره اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.» اهل بیت در این آیه بر اساس روایات معتبر شیعه و اهل سنت، نه همه خانواده و همسران پیامبر، بلکه اصحاب کسا یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) هستند. این اهل بودن نشانه‌ای از اهلیت در بالاترین سطح است، زیرا خداوند آنان را به طهارت مطلق ستوده است. در واقع، اهل بیت عنوانی است که نشان‌دهنده شایستگی بی‌نظیر در قرب الهی و هدایت مردم است.
 
کاربرد دیگر واژه اهل در قرآن، معنای عام «اهالی» است. در آیاتی مانند نمل ۴۵ از قوم صالح به عنوان «اهل» سرزمینشان یاد می‌شود. این معنا جنبه ظاهری دارد، اما باز هم قرآن نشان می‌دهد که اهل حقیقی پیامبران تنها کسانی‌اند که ایمان آورده‌اند.
 
در روایات اهل بیت(علیهم السلام) نیز مفهوم «اهل بودن» به‌ویژه برجسته است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «لیس منا من لم یتق الله و یعمل بطاعته.» این جمله بسیار مهم است و نیازمند تأمل بیشتر. «لَیْسَ مِنَّا» به معنای آن نیست که شخص از نسب یا قبیله اهل بیت بیرون رفته، بلکه یعنی از حقیقت روحی و معنوی آنان جدا شده است. امام در واقع می‌فرمایند کسی که تقوا ندارد و در مسیر اطاعت خداوند قدم نمی‌زند، اهلیت نسبت به ما را از دست داده است. بنابراین اهل بودن نزد اهل بیت یعنی شباهت حقیقی در عمل و اخلاق، نه صرف دوستی یا ادعا.
 
این تعبیر در احادیث دیگر هم تکرار شده است. امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: «من أحبنا فهو منا اهل البیت.» یعنی هرکس ما را دوست بدارد از اهل بیت ماست. اینجا نیز مقصود، اهلیت ولایی است. کسی که محبت و پیروی واقعی داشته باشد، باطنش در زمره اهل بیت قرار می‌گیرد، هرچند از نظر نسبی چنین نسبتی نداشته باشد.
 

منابع:

آیات قرآن
هود، ۴۶: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ…»
تحریم، ۱۰: درباره همسران نوح و لوط.
احزاب، ۳۳: آیه تطهیر.
نمل، ۴۵: اشاره به اهل قوم صالح.
طه، ۱۰: گفتگوی موسی با اهل خود.
قصص، ۱۲: بازگرداندن موسی به مادرش برای اهل شدن.

روایات
پیامبر اکرم(ص): «إذا وُسِّدَ الأمرُ إلی غیر أهله فانتظر الساعة» (صحیح بخاری، ج ۸).
امام صادق(ع): «لیس منا من لم یتق الله و یعمل بطاعته» (بحارالأنوار، ج ۷۵).
امام صادق(ع): «من أحبنا فهو منا اهل البیت» (کافی، ج ۱، ص ۴۰۳).


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط