قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (4)

هنگامي که متفقين ايران را اشغال کردند، افرادي که گفته مي شد به نفع نازي ها فعاليت مي کنند بدون اينکه کمترين مقاومتي کنند فرار کردند. نيروهاي ايراني طرفدار آنان حتي کوچک ترين قدمي براي ابراز مخالفت در برابر...
دوشنبه، 15 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (4)

قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (4)
قدرت هاي بزرگ و اشغال ايران در جنگ دوم جهاني (4)


 

نويسنده:دکتر حسين آباديان




 
هنگامي که متفقين ايران را اشغال کردند، افرادي که گفته مي شد به نفع نازي ها فعاليت مي کنند بدون اينکه کمترين مقاومتي کنند فرار کردند. نيروهاي ايراني طرفدار آنان حتي کوچک ترين قدمي براي ابراز مخالفت در برابر اشغال کشور برنداشتند. تيپ اصفهان به فرماندهي زاهدي که مي گفتند به نفع نازي ها کار مي کند، هيچ حرکتي نکرد، زيرا وي از دوره جنگ اول جهاني با انگليسي ها در ارتباط بود و گرايش هاي نازيستي او تبليغاتي ميان تهي بيش نبود. عشايري که مي گفتند جاسوس هاي آلماني با آنان همکاري دارند کوچک ترين شورشي به راه نينداختند. روزنامه نگاران و سياستمداران مدعي فعاليت فاشيستي هيچ حرکتي نکردند و همه اين ها نشان دهنده اغراق آميز بودن اين شايعه ها بود. افزون بر اين متفقين مي گفتند افرادي که فعاليت فاشيستي دارند بيش از صد نفر نيستند. شخص ماير و گاموتا به تازگي و پيش از هجوم متفقين وارد ايران شده بودند. انگليسي ها که به دروغ و با اهدافي مشخص، در همه اين مدت از ترس سقوط ايران در دامان نازيسم قلمفرسايي کرده بودند، اينک اعلام مي کردند تنها بيست تا سي جاسوس فعال نازي در ايران حضور دارند. جالب آن است که اين گزارش مربوط به سال 1323 يعني دو سال پس از اشغال کشور به دست متفقين بود.(1)
گروهي ديگر هم بودند که از نظر انگليسي ها طرفدار نازي ها بودند، اما اهميت چنداني نداشتند. با اين وصف شولتسه ادعا کرد شماري از افسران ارتش ايران با ماير تماس گرفته و از او خواسته اند مراکز مقاومت را بر ضد متفقين سازمان دهد، او هم تشکيلاتي به نام نهضت مليون ايران به وجود آورد.(2)
به ادعاي شولتسه، سرلشکر زاهدي و معاونش سرهنگ فروهر با اين تشکيلات همکاري مي کردند. او مدعي بود نوبخت نيز گروه هاي طرفدار آلمان را در تهران رهبري مي کرد. پس از اشغال کشور، نوبخت، شولتسه را که کارشناس ايلات و عشاير ايران بود به ميان ايل قشقايي برد تا آنان را بشوراند.(3)
شولتسه ادعا مي کرد که در منطقه قشقاييها يک فرودگاه نظامي هم احداث شده است که جنگنده هاي آلماني به آساني مي توانند در آن فرود آيند. به گفته وي دولت مرکزي در آن نواحي هيچ کنترلي نداشت و در حقيقت منطقه در دست عشاير بود. باز هم به گفته او قرار بود در آنجا حکومتي مستقل تاسيس و با نازي ها همکاري شود. ماير در اصفهان با زاهدي ديدار کرد و به او قول مقام رئيس جمهوري ايران را داد! زاهدي هم پذيرفت که پس از سقوط استالينگراد به دست هيتلر دست به شورش بزند!(4)
چرا زاهدي بايد صبر مي کرد تا استالينگراد به دست هيتلر بيفتد؟ اين حکايتي است در خور توجه؛ در اصل او مي بايست نيروهاي همراه خود را براي نبردي دست کم پارتيزاني بسيج مي کرد، نه اينکه سياست صبر و انتظار را در پيش گيرد. اگر استالينگراد به دست هيتلر مي افتاد ديگر به قيام زاهدي نيازي نبود، زيرا ارتش هيتلر به ايران حمله مي کرد. از سوي ديگر از کجا معلوم بود که شوروي در نبرد استالينگراد شکست مي خورد؟ اين نکته خود مبين همان سياستي است که پيش تر از آن سخن گفتيم، يعني دولت هاي آمريکا و انگليس با خرسندي منتظر سقوط حتمي شوروي بودند تا پس از آن سياست هاي خود را بر ضد آلمان اجرا کنند.
همچنين ادعا مي شد کميته اي سرّي در تهران وجود دارد که خواهان نزديکي بيشتر با آلمان نازي است. رئيس اين کميته حسينعلي قراگوزلو مشهور به فتح السلطنه بود. برخي ادعا داشتند او با هرفون هنتيک، رئيس اداره شرق وزارت امور خارجه آلمان، ارتباط دارد و هدف آنان، اجراي کودتا و برکناري رضاشاه از سلطنت است! و اين افراد با دو نفر از ژنرال هاي ارتش ايران ارتباط محرمانه دارند و گفتگوهاي خود را با کنت شولنبرگ، سفير پيشين آلمان در تهران و سفير کنوني اين کشور در شوروي، در ميان مي گذارند. ادعا شده بود دولت آلمان پيکي ويژه به تهران فرستاده و خاطر نشان کرده است که در تابستان 1320 ارتش آلمان به مرزهاي ايران خواهد رسيد و دولت آلمان انتظار دارد کميته سّري ياد شده کارهاي لازم را براي ياري دادن به ارتش آلمان در خاک ايران انجام دهد. اين پيک ويژه پس از ورود به تهران به ماير پيوست و حتي پس از گرفتاري ماير، دستگاه فرستنده آلماني ها را که در قلمرو بختياري ها قرار داشت اداره کرد.(5) اين نقشه ها هرگز عملي نشد و پس از اشغال ايران، مخفيگاه ماير لو رفت و اسناد او در اختيار متفقين قرار گرفت. ميس لمبتون در اين عمليات نقشي اساسي داشت. با وجود اينکه گفته مي شد ناصر خان قشقايي حامي برخي از نازي هاست، اما حقيقت اين بود که رهبران قشقايي درلو رفتن ستون پنجم نازي ها در ايران نقشي بسيار فعال داشتند و خود آنان برخي از آلماني هاي مقيم کشور را تحويل متفقين دادند. سر ريدر بولارد به آنتوني ايدن، وزير امور خارجه انگليس، گزارش داد که حبيب الله نوبخت با ماير همکاري گسترده داشته است.(6)
اما قشقايي ها نوبخت را دستگير کردند و به انگليسي ها تحويل دادند که پس از مدتي آزاد شد بدون اينکه معلوم شود جرم اصلي او چه بوده و سطح به اصطلاح فعاليت هاي فاشيستي اش تا چه اندازه اهميت داشته است. نام و نشاني يکصد و شصت نفر از افسران ارتش، روزنامه نگاران، کارمندان عالي رتبه، وزراي کابينه و افراد پليس که ادعا مي شد با ماير همکاري داشته اند به دست آمد، اما اين افراد نه به دليل فعاليت هاي فاشيستي بلکه براي مخالفت با اشغال کشورشان، با حزب کبود نوبخت، همکاري مي کردند. نمونه گوياي اين افراد، خسرو روزبه، افسر جوان توپخانه بود که فعاليت سياسي اش را با حضور در حزب کبود آغاز کرد. به عبارت بهتر بسياري از افرادي که مي گفتند فعاليت فاشيستي دارند، نه به دليل تمايل به هيتلر بلکه به سبب حس وطن دوستي با اشغال کشور خود مخالفت مي کردند و اين البته با کوشش هاي فردي مانند نوبخت که خود نماينده فرمايشي مجلس رضاخان بود تفاوت و تمايز اساسي داشت. افرادي مانند ژنرال مرتضي يزدان پناه، رئيس ستاد ارتش و سرلشکر آق اولي، فرمانده ژاندارمري، هم جزء افرادي نام برده شده اند که به نفع آلمان هيتلري فعاليت مي کردند و عجب اينکه آنان بعدها همراه شخص زاهدي در توطئه هاي بسياري که به کارگرداني انگليسي ها بر ضد نهضت ملي نفت رواج داشت شرکت فعال داشتند و از ستون هاي اصلي کودتاي بيست و هشتم مرداد بودند. اين افسران به اصطلاح فاشيست هرگز محاکمه نشدند و در مقام هاي خود باقي ماندند تا فصل جديدي از روابط آنان با کشورهاي قدرتمند غرب به ويژه انگليس شکل گيرد. آنان در شمار نخبگان سياسي و نظامي درآمدند و براي تحقق اهداف دولت هاي بزرگ سرمايه داري و شرکت هاي فرامليتي به تکاپو پرداختند و در دهه هاي سي و چهل شمسي بارها به نفع اردوگاه غرب و بر ضد منافع ملي کشورمتبوع خود حرکت کردند. اما در دوره جنگ دوم جهاني گفته مي شد آنان اطلاعاتي گسترده گردآوري کرده بودند که مي توانست به آلماني ها براي حمله به ايران کمک کند. وزارت کشور ايران در سال 1322 مدعي شد هواپيماهاي اکتشافي انگليس اين گروه را کشف کرده است.(7)
به زودي روزنامه ستاره مدعي شد عده اي از ستون پنجم آلمان نازي در ايران دستگير شده اند و وزارت کشور هم در اطلاعيه اي مراتب را به اطلاع مردم رساند.(8)
روس ها درخواست کردند دستگير شدگان به دست آنان سپرده تا محاکمه شوند، اما وزارت امور خارجه ايران با اين درخواست موافقت نکرد. با اين وصف برخي از دستگير شدگان با همکاري انگليسي ها به نيروهاي روسي تحويل داده شدند ؛ روس ها نيزآنان را به رشت بردند تا محاکمه کنند. پيش از اين در شهريور 1321 هم دولت ايران خواسته بود دستگير شدگاني که متهم به فعاليت نازيستي اند به مقام هاي ايران تحويل داده شوند تا بازجويان انگليسي و ايراني آنان را محاکمه کنند و محاکمه ها نيز بر اساس قوانين دولت ايران انجام شود. در آن زمان آمريکايي ها به شدت نسبت به محاکمه ايراني ها به دست نيروهاي شوروي و انگليس اعتراض داشتند و دريفوس، وزير مختار دولت آمريکا در ايران، آشکارا با اقدام شوروي و انگليس در اين زمينه مخالفت مي کرد. البته آمريکايي ها اين موضوع را که دستگير شدگان به نفع آلمان هيتلري فعاليت مي کنند باور نداشتند و برداشت آنان از رفتار نيروهاي روسي و انگليسي در ايران، رفتار کشورهاي استعمارگر با مستعمره بود. با وجود اين روند اوضاع نشان داد که فعاليت هاي فاشيستي نمي توانست واقعيت داشته باشد، زيرا اندکي بعد تا دي 1322 مظنونين دسته دسته آزاد شدند بدون اينکه دولت و ملت ايران بدانند سطح ارتباط آنان با نازي ها تا چه اندازه اي بوده است.
قشقايي ها حبيب الله نوبخت را به نيروهاي انگليسي تحويل دادند، به عبارت بهتر متفقين مدعي شدند تا سال 1322 ستون پنجم آلمان نازي را در ايران از بين برده اند و ديگر خطري منافع آنان را تهديد نمي کند.
اين عمليات بيشتر شبيه جنگ رواني و عمليات فريب بود تا واقعيتي سياسي. درست است که ايران براي آلمان اهميتي بسيارداشت و چيرگي بر آن مي توانست سرنوشت جنگ را تغيير دهد، اما آلمان با کدام نيروي داخلي ايراني مي خواست ايران را اشغال کند؟ اگر در ارتش ايران ستون پنجم نازي وجود داشت چرا حتي يک گلوله به سوي دشمن شليک نکرد و چرا دست به جنگ چريکي نزد؟ اگر افسران عالي رتبه ارتش مانند زاهدي گرايش نازيستي داشتند چرا متفقين آنان را به حال خود رها کردند؟ از آن مهم تر اگر اين افراد به نازيسم گرايش داشتند چرا پس از اندکي براي حمايت از منافع نامشروع قدرت هاي غربي به ويژه انگليس در ايران دست به کار شدند؟ به نظر مي رسد اين يک جنگ رواني حساب شده بود تا افکار عمومي را از خطري که در درون و از سوي متفقين کشور را تهديد مي کرد منحرف کنند. به دليل اين عمليات نيرنگ آميز مردم و مسئولان کشور از فعاليت هاي شرکت هاي فرامليتي و نفت خواران بين المللي غافل ماندند و افکار به مسيري انحرافي رانده شد و هنگامي که آب ها از آسياب افتاد، انگليسي ها ديگر به اين جنگ رواني نيازي نداشتند، به ويژه پس از نبرد استالينگراد که سرنوشت جنگ را مشخص ساخت، از اين نيروهاي به اصطلاح فاشيستي براي رسيدن به اهداف ديگر خود استفاده کردند.

پی نوشت ها :
 

1. Public Record Office , Secret ,NO , 111 A , Jan 13/1943, F.O.371/35069.
2. رائين، اسماعيل « مامور مخفي هيتلر در ايران »، مجله تهران مصور، ش 1279.
3. شولتسه، همان، 1366، ص 151.
4. همانجا
5. Special Report on Franze Mayer , Secret , Nov 11/1943 , F.O. 371/35077
6. Bullard to Eden , No . 127 , March 20/1943, Ministry for Indian Affairs Document , 1/2/3472 A.
7. بايگاني اسناد وزارت امورخارجه، وزارت خارجه به نخست وزير، محرمانه، ش 3889، مورخه 19 شهريور 1322، مکاتبات سال 1322.
8. روزنامه ستاره، ش 1605، اطلاعيه وزارت کشور.
 

منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما