رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (4)

ترجمه ي فارسي اي كه اكنون از رساله ي الاهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي پيش رو است، بر اساس ترجمه ي انگليسي از متن اصلي يوناني است كه ويراستاران معبد حكمت (1) در انگلستان آن را ترجمه كرده اند و همراه با تعليقه اي، در سال 1923 ميلادي از سوي همان معبد حكمت منتشر شده است.(2) در ترجمه ي فارسي، افزون بر ترجمه ي انگليسي
دوشنبه، 13 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (4)

رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (4)
رساله الهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي (4)


 

نويسنده: سيد لطف الله جلالي•




 

متن رساله ي الاهيات عرفاني آريوپاغي
 

ترجمه ي فارسي اي كه اكنون از رساله ي الاهيات عرفاني ديونيسيوس آريوپاغي پيش رو است، بر اساس ترجمه ي انگليسي از متن اصلي يوناني است كه ويراستاران معبد حكمت (1) در انگلستان آن را ترجمه كرده اند و همراه با تعليقه اي، در سال 1923 ميلادي از سوي همان معبد حكمت منتشر شده است.(2) در ترجمه ي فارسي، افزون بر ترجمه ي انگليسي مذكور، از ترجمه هاي انگليسي ديگري، از جمله ترجمه ي روحاني جان پاركر(1897) نيز استفاده شده است؛ اما با توجه به اهميت، اعتبار و وزين بودن ترجمه ي نخست (1923)، آن را محور قرار داده ايم.

غيب الوهي چيست؟
 

الوهيت ثلاثي آسماني كه وراي تمام جوهرها، دانش ها و خيرها، و راهنماي مسيحيان به حكمت ذات اله است، ما را مستقيم به اوج نهاييِ معرفت عرفاني ات كه دست نيافتني ترين، نوراني ترين و والاترين است، هدايت كن؛ آنجا كه رازهاي ناب و مطلق و ابديِ خداشناسي در پس پرده ي تيرگي چشم گير «سكوت» اسرارآميز مستورند و تمام درخشندگي ها را با عمق «تاريكي» شان تحت الشعاع قرار مي دهند و عقول كورمان را از روشنيِ بالكل ناملموس و نامشهود جلالي كه بر تمام زيبايي ها پيشي گرفته است، پر مي سازند.
پس، بگذار تقاضايم همين باشد؛ اما تو اي تيموتي عزيز! با پيشه ساختن مداوم مراقبه ي عرفاني، حواس ظاهر و كارهاي عقلي وتمام امور محسوس و عقلي و تمام اشيا در جهان موجود و ناموجود را پشت سر بگذار تا شايد با تحير (3)، تا آنجا كه ممكن است به سوي اتحاد «با همو كه فراتر از هر موجود وهر معرفتي است»، رهنمون شوي؛ چرا كه با خلسه و وجدي مداوم و بي قيد و شرط و ناب از خود و همه چيز، خواهي توانست به اوج، پرواز كني و از رهگذر گذر كامل و مطلق از نفس (4)، به تشعشع فراجسماني (5) «غيب الاهي» (6) صعود كني.
اما اين امور بر روي نا آزمودگان گشوده نيست. مقصودم از نا آزمودگان آناني است كه به موضوع هاي تفكر انساني تعلق خاطر دارند و بر اين اعتقادند كه فراتر از آن، «واقعيتي فراجسماني» (7) وجود ندارد و بر اين پندارند كه آنان با فهم خود مي توانند «او» كه «ظلمت» (8) را جايگاه سري خود قرار داده است، بشناسند. اگر اصول «رازهاي» الاهي (9) فراتر از فهم آنان است، درباره ي ديگراني كه هنوز نامستعدتر از آنانند، چه بايد گفت؛ همانان كه «علت اولاي» متعالي همه چيز (10) را با خصوصيات برگرفته از پايين ترين نظام موجودات وصف مي كنند؛ حال آنكه منكر اين امرند كه «او» گونه اي فراتر از تصوراتي است كه آنان از روي طرح هاي گوناگون به تصوير كشيده اند. در حالي كه آنان بايد مُقِّر باشند كه «او» در همان حين كه ازتمام ويژگي هاي مثبت عالم (از اين جهت كه علت كل (11) است) برخوردار است، در عين حال، به معنايي دقيق تر، «او» اين ويژگي ها را ندارد؛ زيرا او از همه متعالي است. بدين دليل، ميان اين نفي و اثبات ها تناقضي نيست؛ زيرا او بر تمام مفاهيمِ حاكي از فقدان، مقدم، و وراي تمام تمايزهاي مثبت و منفي است.
از اين روي، حضرت بارتولومو (12) تأكيد دارد كه علم الاهي هم وسيع و هم محدود است و اينكه انجيل هم بزرگ و هم كوتاه است. مقصود او از اين سخن آن بود كه«علت مُنعِمِ» همه چيز (13)، سخنورترين (14) است. با اين وصف، كلمات معدودي ابراز مي دارد، يا اينكه كاملاً خاموش است؛ زيرا نه كلام (بشري) دارد و نه فهم (انساني)؛ چون او به طور فراجسماني فراتر از آفريدگان قرار دارد و «خود» را با «حقيقتِ» عريان خود (15)، تنها به آنان منكشف مي سازد كه از تمام آنچه كه خالص و ناخالص است، فرا روند و بر بالاي بلندترين فرازهاي امور قدسي متصاعد گردند؛ همان ها كه تمام گفتارهاي آسماني و صوت و نور الاهي را پشت سر گذارده و به درون «غيب» غوطه ورند؛ غيبي كه به گفته ي كتاب مقدس، همان «يگانه» اي كه وراي همه چيز است، حقيقتاً در آن غيب استقرار دارد.
بي دليل نيست كه به حضرت موسي (16) فرمان داده شد كه اول خودرا پاكيزه سازد و سپس از كساني كه خود را پاكيزه نكرده اند، فاصله گيرد، و پس از كمال پاكيزگي، كرناهاي چند صوتي را شنيد و انوار عديده اي را ديد كه با شعاع هاي ناب و گوناگون جريان داشتند و وي از آن پس، با گروه عالمان ديني منتخب (17)، از مردم جدا شد و به سوي قله ي عروج الاهي پيش رفت. با اين وصف، او به «حضور خود خدا» نايل نشد؛ موسي خدا را نديد (چرا كه او ديدني نيست)، بلكه مقامي را ديد كه خدا در آن منزل داشت؛ اين همان چيزي است كه بر آن تأكيد دارم كه الوهي ترين و عالي ترين اموري كه با ابصار رؤيت مي شوند و در خيال انديشيده مي شوند، چيزي نيستند جز جلوه هاي نمادين آن چيزهايي كه مستقيماً پايين ترين از او است كه فوق همه است. «حضور» نامحدود او از رهگذر همين امور، بر آن بلنداي «مقامات قدسي او» (18) متجلي مي شود؛ آن گاه، «آن حضور»، حتي از آنچه كه ديده مي شود و مي بيند، سرريز مي كند و عارف را به درون غيب تحير غوطه ور مي سازد. اين امر زماني است كه كلِ كمال فهم، از پاي در مي آيد و عارف به آنچه كه تمام و كمال ناديدني و الاهي است، [دل] بسته، و مجذوب «كسي» مي شود كه وراي همه است، و نه مجذوب هيچ كس ديگر، و از رهگذر تعطيل تمام نيروهاي تعقلي خود، با تمام توان، با «او» كه بالكل غيرقابل شناخت است، متحد مي شود. بنابراين، با شناخت هيچ، «آن چيزي» را مي شناسد كه وراي دانش اوست.

ضرورت اتحاد با او و ستايش او كه علت همه و فوق همه است
 

دعا مي كنيم كه به اين «غيب» كه وراي نور است، برسيم و بدون ديدن و شناختن، چيزي را بنگريم و بشناسيم كه فوق ديدن و شناختن است. اين امر از رهگذر فهم اين امر ميسر است كه با نديدن و نشناختن، به بصيرت و شناخت راستين دست مي يابيم. بنابراين، به طور فراجسماني، او را كه فراجسماني (19) است، با تجريد از ذات تمام اشيا، ستايش مي كنيم؛ درست همان گونه كه حكاكان تنديسي را با حكاكي از دل سنگ مرمر بيرون مي كشند و تمام مواد اطراف را كه مانع ديدن آن چيزي مي شوند كه در دل سنگ پنهان است، تجريد مي كنند و كنار مي زنند و با آن تجريد، زيبايي نهان آن را آشكار مي كنند.
لازم است اين روش سلبي تجريد (20) را از روش اثباتي كه در آن با صفات الاهي (21) سرو كار داريم، تشخيص دهيم؛ زيرا با اين صفات، ما از صفات كلي و اولي آغاز مي كنيم و از صفات مياني و ثانوي عبور مي كنيم و به صفات خاص و نهايي مي رسيم؛ اما اكنون از مفاهيم خاص، به مفاهيم كلي صعود، و تمام صفات را تجريد كرده ايم تا شايد بي پرده، آن «تحيري» را كه تحت تمام امور شناخته شده و قابل شناخت پوشيده است، بشناسيم و تأمل بر «غيب» فراجسماني را آغاز كنيم كه با همه ي نوري كه در موجودات است، پنهان گشته است.

نفي و اثبات ها در ارتباط با خدا چيست؟
 

در [رساله ي] خطوط كلي الاهيات (22) تعابير اصلي اثباتي درباره ي خدا را بيان كرده و نشان داده ايم «ذات قدسي خدا» به چه معنا «يک»، و به چه معنا «سه» است؛ چه چيزي در ذات قدسي خدا موجود است؛ كه «اب» خوانده مي شود، چه چيزي «ابن» است و مقصود از «روح» چيست؛ چگونه از «خير» نامخلوق و نامشهود، تشعشعات كامل و مبارک خير بودنش نشئت مي گيرد و در عين حال، به طور پايداري، هم در درونِ «منشأ» شان و هم در درونِ خودشان، و در يكديگر «يكي » مي مانند و در ابديت عملي كه از آن نشئت مي گيرند، شريكند؛ چگونه عيساي فراجسماني در وضعيتي جسماني قدم مي نهد كه در آن حقايق ماهيت انساني شكل مي گيرد؛ همچنين ديگر موضوع هايي كه در كتاب مقدس معلوم شده است، در همان جا (در [رساله ي] خطوط كلي الاهيات) شرح داده شده است.
در رساله ي اسماي الاهي (23) نيز به معناي عنوان هايي همچون «خير»، «وجود»، «حيات»،«حكمت»، «قدرت» و ديگر اسماي اين چنيني كه به خدا نسبت داده مي شود، توجه شده است. افزون بر اين، در الاهيات نمادين (24) به بررسي عنوان هاي تشبيهي (25) پرداخته ايم. را كه از جهان محسوس اخذ شده و به ذات الاهي نسبت داده مي شود، همچنين اينكه مقصود از تصورات مادي و جسماني كه از خدا مي سازيم، يا [مقصود از] كاركردها و ابزارهاي كاري كه به او نسبت مي دهيم، چيست؛ مكان هايي كه «او» در آنها منزل مي گزيند و جامه اي كه «او» با آن آراسته مي گردد، چيستند؛ مقصود از غضب (26)، اندوه و خشم خدا، يا مقصود از مخموري الاهي (27) چيست؛ مقصود از سوگندها وتهديدهاي خدا و مقصود از خواب و بيداري او چيست، و تمام تعابير نمادين و قدسي [مربوط به خدا]. مشاهده خواهد شد كه چه قدر تعابير اخير از تعابير نخست، دور است؛ زيرا آموزه هاي الاهيات و شرح و بسط اسماي الاهي، بايد مختصر تر از الاهيات نمادين باشد؛ زيرا هر قدر در تأمل به درجات بالاتري صعود كنيم، تعبيرهايمان از آنچه كاملاً قابل فهم است، محدودتر مي شود؛ چنان كه اينک كه درون «غيب الاهي» كه فوق عقل است، غوطه وريم، نه تنها فقط به ايجاز در سخن، بلكه حتي به سوي خاموشي مطلق از افكار و اقوال سير مي كنيم. از اين روي، در گفتار پيشين، تأملاتمان از عالي ترين به نازل ترين تنزل مي يافت. در حالي كه شمار فزاينده اي از مفاهيم را در بر مي گرفت كه در هر مرحله از نزول، فزوني مي يافت؛ ليكن در گفتار كنوني، ما از پايين به سوي آنچه كه عالي ترين است، صعود مي كنيم و بر حسبِ درجه ي تعالي، سخنِ مان مهار مي شود؛ تا آنجا كه با تحقق صعود كامل، كاملاً ساكت خواهيم شد؛ زيرا مجذوب كسي هستيم كه كاملاً توصيف نشدني است. اما، خواهي پرسيد چرا روش اثباتي از عالي ترين توصيف ها، و روش سلبي با پايين ترين تجريد ها آغاز مي شود؟ علت اين است كه هنگام اثبات هستي (28) «آنچه» كه بالاتر از تمام اثبات هاست، ضرورتاً بايد از صفاتي شروع كنيم كه نزديک ترين ارتباط را با «او» دارند و ديگران اثبات ها مبتني بر آن است؛ اما آن گاه كه روش سلبي را پي مي گيريم تا به «آن چيزي» برسيم كه وراي تمام تجريد هاست، بايد از استعمال نفي هايمان نسبت به اموري شروع كنيم كه از «او» دورترينند؛ زيرا اثبات اينكه خدا حيات و خير است، راست تر از اين نيست كه او هوا يا سنگ است. آيا نبايد ما ويژگي هاي مخموري و خشم را با تأكيدي بيشتر از استعمال فكر و نطق انساني، از «او» نفي كنيم؟

اينكه «او» كه «علت» سرآمد تمام اموري است كه به طور حسي درک مي شوند، خودش هيچ كدام از آن امور نيست
 

پس ما معتقديم كه علت كلي و متعالي تمام اشيا، نه بدون وجود است و نه بدون حيات و بدون عقل يا شعور؛ نه او جسم است، نه شكل و شمايل، كيفيت، كميت يا وزني دارد، و نه وجودي فضاگير و محسوس يا ملموس. او حس شدني و ادراک شدني نيست و محل هيچ گونه عزل يا خلع قرار نمي گيرد يا از هيچ رنج زميني اثر نمي پذيرد و نه آثار علل و حوادث مادي او را تضعيف مي كند. او به هيچ نوري مفتقر نيست. او به هيچ دگرگوني، فساد، تجزيه، محروميت يا تحول مبتلا نمي شود و هيچ كدام از اين امور را نمي توان به او نسبت داد يا با او يكسان انگاشت.

اينكه «او» كه «علت» سرآمد تمام اموري است كه به طور عقلي درک مي شوند، خودش هيچ كدام از آن امور نيست
 

در حالي كه به بالاتر صعود مي كنيم، معتقديم كه او نه نفس است و نه عقل، نه خيال، نظر، و عاقله، فاهمه دارد و نه مي توان او را بيان يا فهم كرد؛ زيرا نه عدد است و نه مقام؛ نه بزرگي است و نه كوچكي؛ نه برابري است و نه نابرابري؛ نه شباهت است و نه بي شباهتي؛ نه ايستاده است ونه در حركت و نه در استراحت؛ نه قدرت دارد و نه قدرت است و نه نور؛ نه زندگي مي كند و نه زنده است؛ او نه جوهر است، نه ابديت و نه زمان و نه متعلق تماس عقلي؛ نه علم است و نه حقيقت، نه ملكوت و نه حكمت؛ نه واحد است و نه وحدت؛ نه الوهيت است و نه خيريت؛ نه روح است بر حسب فهم ما و نه ابن است و نه اب؛ و نه هيچ چيز ديگري كه براي ما يا براي هر موجود ديگري از موجوداتي كه هستند و نيستند؛ معلوم و شناخته است؛ نه همان چيزي است كه هر چيزي او را [به آن] مي شناسد و نه او موجودات را مطابق شناخت مرسوم مي شناسد؛ عاقله را نه توان رسيدن به او است، نه نام گذاشتن او و نه شناختن او؛ او نه نور است و نه ظلمت، نه كذب و نه صدق، و نه هيچ اثبات و نفي اي را مي توان درباره اش به كاربست؛ گر چه شايد امور پايين تر از او را اثبات يا رد كنيم، نمي توان او را رد يا اثبات كرد؛ زيرا «علت» كاملِ مطلق و يگانه ي تمام اشيا، از تمام اثبات ها متعالي است و برجستگي ساده ي ذات مطلق او(29) خارج از تمام نفي ها و تجريد ها و رها از هر محدوديت و وراي همه يآنهاست.

پي نوشت ها :
 

• دانش آموخته حوزه و دانشجوي دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قدس سره.
1. THE SHRINE OF WISDOM. قابل ذكر است كه معبد حكمت، بخش انتشاراتي شركت فينتري (Trust Fintry) است.
2. اين ترجمه، همراه با ترجمه ي رساله ي سلسله مراتب آسماني در سال 1949 و ويرايش دوم آن در سال 1965 و ويرايش سوم در سال 2004 از سوي همان معبد حكمت منتشر شده است و متن آن نيز در سايت اين مجموعه، به آدرس www. shrineofwisdom.org.uk قابل دسترسي است.
3. unknowing.
4. self-abnegation.
5. the super-essential Radiance.
6. Divine Darkness.
7. super-essential Reality.
8. Darkness.
9. the divine Mysteries.
10. the transcendental First Cause of all.
11. the Universal Cause.
12. the blessed Bartholomew.
13. the beneficent Cause of all.
14. most eloquent.
15. His naked Truth.
16. the blessed Moses.
17. the elect priests.
18. heights of His Holy Places.
19. super-essential.
20. negative method of abstraction.
21. the Divine Attributes.
22. Theological Outlines.
23. Divine Names.
24. Symbolical Theology.
25. metaphorical.
26. anger.
27. the divine inebriation.
28. subsistence.
29. the simple pre-eminence of His absolute nature.
 

منابع
ـ اِوِلين اُندر هيل، عارفان مسيحي، ترجمه ي احمدرضا مؤيدي و حميد موحديان، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1383.
ـ توني لين، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه ي روبرت آسريان ،تهران، فرزان، 1380.
"Dionysius the Areopagite" in Jacob E. Safra (ed.) Britannica Encyclopedia of
(World Religions' (London: Encyclop,dia Britannica' Inc 2006.
"Maximus the Confessor، Saint"، in Jacob E. Safra (ed.) Britannica Encyclopedia of
.(World Religions' (London: Encyclop,dia Britannica' Inc 2006.
Clarence Edwin Rolt، Dionysius the Areopagite: On the Divine Names and the
.(Mystical Theology، (Montana، USA: Kessinger Publishing Company، 1920.
(Mclntosh، A. Mark، Mystical Theology، (Massachusetts: USA، Blackwell، 1999.
،Poulain، Augustin، "Mystical Theology" in The Catholic Encyclopedia، Vol. 14'
New York: Robert Appleton Company، 1912. at
<http://www.newadvent.org/cathen/14621a.htm>.
Rev. John Parker (ed. & tr.)، The Celestial and Ecclesiastical Hierarchy of Dionysius
The Areopagite، (London: Skeffington & Son، 1894.
.Rev. John Parker، M.A. (ed. & tr.)، The Works of Dionysius The Areopagite: Part I.
Divine Names، Mystic Theology، Letters، &c (London: James Parker and Co.;'
. Rev. John Parker، M.A. (ed. & tr.)، The Works of Dionysius The Areopagite: Part
II. The Heavenly Hierarchy & The Ecclesiastical Hierarchy، (London: James
( Parker and Co.، 1899.
Rufus M. Jones، Studies in Mystical Religion، (London: Macmillan and Co.، 1909.
Ysabel De Andia، "Negative Theology"، in Jean-Yves Lacoste (ed.)، Encyclopedia
of Christian Theology V. 2، (New York & London: Routledgc، 2005.
Donald F. Duclow "Dionysius the Areopagite"، in Lindsay Jones (ed.)، Thomson
Gale Encyclopedia of Religion، 2nd Edition، vol. 4، (New York: Thomson Gale
(Corporation، 2005.
فصلنامه علمي - تخصصي معرفت اديان شماره 1



 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.