زندگنامه سید الشهداء امام حسین (علیه السلام )
نگاهي كوتاه به زندگي امام حسين(علیه السلام)
مراحل زندگى حسين بن على (علیه السلام)
مبارزات حسين بن على (علیه السلام) در دوران قبل از امامت
حسين بن على ع از دوران نوجوانى كه شاهد انحراف دستگاه حكومت اسلامى از مسير اصلى خود بود، از موضعگيريهاى سياسى پدر خود پيروى و حمايت مىكرد؛ چنانكه در زمان خلافت عمر بن خطاب، روزى وارد مسجد شد و ديد عمر بر فراز منبر نشسته است، با ديدن اين صحنه، بالاى منبر رفت و به عمر گفت:
از منبر پدرم پايين بيا و بالاى منبر پدرت برو!عمر كه قافيه را باخته بود، گفت:
پدرم منبر نداشت! آنگاه او را در كنار خود نشانيد، و پس از آنكه از منبر پايين آمد، او را به منزل خود برد و پرسيد:
اين سخن را چه كسى به تو ياد داده است؟
او پاسخ داد:
هيچ كس!(1)
در جبهههاى نبرد با ناكثين و قاسطين
اوضاع سياسى و اجتماعى دوران امامت امام حسين (علیه السلام)
در زمان امام حسين (علیه السلام) انحراف از اصول و موازين اسلام، كه از «سقيفه» شروع شده و در زمان عثمان گسترش يافته بود، به اوج خود رسيده بود. در آن زمان معاويه كه سالها از سوى خليفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حكومت كرده و موقعيت خود را كاملا تثبيت كرده بود، بنام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات كشوراسلامى را در دست گرفته حزب ضد اسلامى اموى را بر امت اسلام مسلط ساخته بود و به كمك عمال ستمگر و يغماگر خود مانند:
زياد بن ابيه، عمرو بن عاص، سمرة بن جندب و... حكومت سلطنتى استبدادى تشكيل داده، چهره اسلام را وارونه ساخته بود/معاويه از يك سو، سياست فشار سياسى و اقتصادى را در مورد مسلمانان آزاده و راستين اعمال مىكرد و با كشتار و قتل و شكنجه و آزار، و تحميل فقر و گرسنگى بر آنان، از هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگيرى مىكرد، و از سوى ديگر، با احياى تبعيضهاى نژادى و رقابتهاى قبيلهاى در ميان قبائل، آنان را به جان هم مىانداخت و از اين رهگذر نيروهاى آنان را تضعيف مىكرد تا خطرى از ناحيه آنان متوجه حكومت وى نگردد، و از سوى سوم، به كمك عوامل مزدور خود با جعل حديث و تفسير و تاويل آيات قرآن به نفع خود، افكار عمومى را تخدير كرده، و به حكومت خودش وجهه مشروع و مقبول مىبخشيد/اين سياست ضد اسلامى، به اضافه عوامل ديگر همچون ترويج فرقههاى باطل نظير:
جبريه و مرجئه كه از نظر عقيدتى با سياست معاويه همسو بودند، آثار شوم و مرگبار در جامعه به وجود آورده و سكوت تلخ و ذلتبارى را بر جامعه حكم فرما ساخته بود/در اثر اين سياست شوم، شخصيت جامعه اسلامى مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طورى كه مسلمانان، با آنكه مىدانستند اسلام هيچ وقت اجازه نمىدهد آنان مطيع زمامداران بيدادگرى باشند كه بنام دين بر آنها حكومت مىكنند، با اين حال بر اثر ضعف و ترس و ناآگاهى، از زمامداران ستمگر پشتيبانى مىكردند. در اثر اين سياست، مسلمانان، بر خلاف منطق قرآن و تعاليم پيامبر (صلی الله علیه واله)، تبديل به افرادى ترسو، سازشكار، و ظاهر ساز گشته بودند/تاريخ اين دوره از زندگى مسلمانان، پر از شواهدى است كه نشان مىدهد اين دگرگونى و انحراف فراگير شده، جامعه اسلامى را با خود همرنگ ساخته بود/اگر عكس العملى را كه مسلمانان در برابر سياست عثمان و عمال وى از خود نشان دادند، با روشى كه در برابر سياست معاويه در پيش گرفتند مقايسه كنيم، آثار شوم اين سياست شيطانى را در جامعه اسلامى بوضوع مشاهده مىكنيم، زيرا مسلمانان در برابر سياست عثمان با قيام عمومى، عكس العمل نشان دادند؛ قيامى كه بزرگترين شهرهاى اسلامى يعنى مدينه، مكه، كوفه، بصره، مصر و ساير شهرها و روستاها در آن شركت داشتند؛ ولى با توجه به اينكه در زمان معاويه ظلم به مراتب بيشر، ميزان قتل و تهديد زيادتر و گستردهتر؛ و محروميت مسلمانان از حقوق و ثروت و درآمد خود آشكارتر بود، با اين حال عكس العمل دسته جمعى در برابر رفتار ضد اسلامى معاويه ديده نمىشد، بلكه مردم كوركورانه در برابر معاويه مطيع و خاضع بودند. بلى گاه گاه اعتراضهاى پراكندهاى مثل مخالفت «حجر بن عدى» و «عمرو بن حمق خزاعى» و امثال آنها صورت يك جنبش عملى و عمومى در نمىآمد، بلكه شعله آن بسرعت خاموش مىگشت، زيرا حكومت وقت، سران جنبش را مىكشت و انقلاب را در نطفه خفه مىكرد و جامعه هيچ تكانى نمىخورد.(8) .ولى با وجود چنين وضع اسفناك و انفجارآميزى كه در زمان تسلط معاويه حكمفرما بود، بنابر ملاحظات فراوان، قيام و انقلاب مسلحانه در آن زمان نه مقدور بود و نه مفيد. دو عامل زير را مىتوان مهمترين موانع قيام امام حسين (علیه السلام) در زمان حكومت معاويه شمرد:
1-پيمان صلح امام حسن (علیه السلام) با معاويه :
پيداست اجتماع زمان امام حسين ع - چنانكه گذشت - اجتماعى بود كه حال قيام و انقلاب نداشت و شمشير جهاد به آب عافيت شسته بود. طبعاً چنين اجتماعى عافيتطلبى خود را چنين توجيه مىكرد كه حسين (علیه السلام) با معاويه پيمان بسته است و بايد به آن وفا كند/بنابراين اگر امام حسين (علیه السلام) در زمان معاويه قيام مسلحانه مىكرد، معاويه مىتوانست آن را به عنوان يك شورش غير موجه و برخلاف مواد پيمان صلح بين طرفين معرفى كند و چون جامعه آن روز چنانكه گفتيم - جامعهاى بود كه حال قيام و انقلاب نداشت، طبعا منطق معاويه را تاييد مىكرد/
2- ژست دينى معاويه:
«معاويه خبيثترين افراد مردم است.»(9)ولى با وجود اينها، همين روش معاويه در تظاهر به برخى از ظواهر دينى، درك ماهيت او را براى عامه مردم مشكل ساخته بود/معاويه براى آنكه به منصب و مقام خود، رنگ مذهبى بدهد، از اوضاع و شرائط بخوبى بهره بردارى مىكرد. او از يك طرف خونخواهى عثمان را عنوان مىساخت و از طرف ديگر پس از جريان حكميت و همچنين به واسطه صلح با امام حسن (علیه السلام) و بيعت مردم با وى، خود را در افكار عمومى شايسته خلافت قلمداد مىكرد/بنابراين اگر امام حسين (علیه السلام) در زمان او قيامى مسلحانه به راه مىافكند، وى بسهولت مىتوانست آن را در افكار عمومى يك اختلاف سياسى و كشمكش بر سر قدرت و حكومت معرفى كند، نه قيام حق در برابر باطل!
مبارزات امام حسين (علیه السلام) با حكومت معاويه
اما هيچ يك از اين موانع باعث نمىشد كه امام حسين (علیه السلام) در برابر بدعتها و بيدادگريهاى بى شمار معاويه سكوت كند، بلكه او در آن شرائط پرخفقان كه كسى جرات اعتراض نداشت، تا آنجا كه در توان داشت، در برابر مظالم معاويه به مبارزه و مخالفت برخاست. در اينجا سه مورد از مبارزات امام حسين (علیه السلام) با حكومت معاويه را به عنوان نمونه مورد بررسى قرار مىدهيم:
1- سخنرانيها و نامههاى اعتراض آميز:
مخالفت با وليعهدى يزيد:
...تو در برترى و فضيليت كه براى خود قائلى، دچار لغزش و افراط شدهاى و با تصاحب اموال عمومى مرتكب ظلم و اجحاف گشتهاى. تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوددارى و بخل ورزيدى، و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختى كه از حد خود تجاوز نمودى، و چون حقوق حقداران را به آنان نپرداختى، شيطان به بهره كامل و نصيب اعلاى خود (در اغواى تو) رسيد/آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت وى براى اداره امور امت اسلامى گفتى فهميدم. تو يزيد را چنان توصيف كردى كه گويا شخصى را مىخواهى معرفى كنى كه زندگى با او بر مردم پوشيده است و يا از غايبى خبر مىدهى كه مردم او را نديدهاند! و يا در اين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آوردهاى! نه، يزيد آنچنانكه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشكار ساخته است. يزيد را آنچنانكه هست معرفى كن! يزيد جوان سگباز و كبوتر باز و بوالهوسى است كه عمرش باساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مىشود. يزيد را اين گونه معرفى كن و اين تلاشهاى بى ثمر را كنار بگذار! گناهانى كه تاكنون درباره اين امت بر دوش خود بار كردهاى بس است، كارى نكن كه هنگام ملاقات پروردگار، بار گناهانت از اين سنگينتر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادى و با بيخردى مرتكب ظلم شدى كه كاسه صبر مردم را لبريز نمودى، اينك ديگر مابين مرگ و تو بيش از يك چشم بر هم زدن باقى نمانده است، بدان كه اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و بايد روز رستاخيز پاسخگوى آنها باشى...!(10)
نگرانى معاويه از قيام امام حسين (علیه السلام) :
عمرو بن عثمان گزارش كرده است كه، «گروهى از رجال و شخصيتهاى عراق و حجاز نزد حسين بن على (علیه السلام) رفت و آمد مىكنند» و اظهار كرده است كه، «اطمينان ندارد حسين قيام نكند.»مروان در نامه خود اضافه مىكرد كه:
من در اين باره تحقيق كردهام، طبق اطلاعات رسيده او فعلا قصد قيام و مخالفت ندارد، ولى اطمينان ندارم كه در آينده نيز چنين باشد، اينك نظر خود را در اين باره بنويسيد/معاويه، پس از دريافت اين گزارش، علاوه بر پاسخ نامه مروان، نامهاى نيز به اين مضمون به حسين بن على(علیه السلام) نوشت:
«گزارش پارهاى از كارهاى تو به من رسيده است كه اگر صحت داشته باشد من آنها را شايسته تو نمىدانم. سوگند به خدا هر كس پيمان و معاهدهاى ببندد، بايد به آن وفادار باشد و اگر اين گزارش صحت نداشته باشد، تو سزاوارترين شخص براى چنين وضعى هستى. اينك مواظب خود باش و به عهد و پيمان خود وفا كن. اگر با من مخالفت كنى با مخالفت روبرو مىشوى و اگر بدى كنى بدى مىبينى، از ايجاد اختلاف ميان امت بپرهيز...»(11) پاسخ تاريخى امام حسين (علیه السلام) به معاويه :
امام حسين (علیه السلام) در پاسخ او چنين نوشت:
اما بعد، نامه تو بدستم رسيد، نوشتهاى كه خبرهايى از من به گوش تو رسيده است كه به گمان تو هيچ وقت زيبنده من نبوده و تو آنها را در خور شأن من نمىدانستهاى! بايد بگويم تنها خدا است كه انسان را به كارهاى نيك هدايت مىكند و توفيق اعمال خير را به انسان مىدهد/اما آنچه در باب من به گوش تو رسيده، يك مشت سخنان بى اساس است كه چاپلوسان و سخن چينان تفرقه انداز و دورغ پرداز، از پيش خود ساخته و پرداختهاند. اين گمراهان بيدين دروغ گفتهاند من نه تدارك جنگى بر ضد تو ديدهام و نه قصد خروج بر ضد تو داشتهام، ولى از اينكه بر ضد تو و بر ضد دوستان ستمگر و بى دين تو، كه حزب ستمگران و برادران شيطانند، قيام نكردهام از خدا مىترسم/آيا تو قاتل «حجربن عدى» و يارانش نبودى؟
قاتل كسانى كه همه، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ كسانى كه بدعتها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه مىكردند، و كارشان امر به معروف ونهى از منكر بود. تو پس از آنكه به آنان امان دادى و سوگندهاى اكيد ياد كردى كه به خاطر حوادث گذشته آزارشان نكنى، برخلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه كشتى، و با اين كار، بر خدا گستاخى نموه، عهد و پيمان او را سبك شمردى. آيا تو قاتل «عمرو بن حمق»، آن مسلمان پارسا كه از كثرت عبادت چهره و بدنش تكيده و فرسوده شده بود، نيستى كه پس از دادن امان و بستن پيمان -پيمانى كه اگر به آهوان بيابان مىدادى، از قلههاى كوهها پايين مىآمدند - او را كشتى؟
!آيا تو نبودى كه «زياد» (پسر سميه) را برادر خود خواندى و او را پسر ابوسفيان قلمداد كردى، در حالى كه پيامبر فرموده است:
«نوزاد به پدر ملحق مىگردد و زناكار بايد سنگسار گردد»؟
!اى كاش جريان به همينجا خاتمه مىيافت، اما چنين نبود، بلكه پسر سميه را پس از برادر خواندگى، بر ملت مسلمان مسلط ساختى و او نيز با اتكا به قدرت تو مسلمانها را كشت، دستها و پاهايشان را قطع كرد، و بر شاخههاى نخل به دار آويخت! اى معاويه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختى كه گويى تو از اين امت، و اين امت از تو نبودهاند!آيا تو قاتل «حضرمى» نيستى كه جرم او اين بود كه همين زياد به تو اطلاع داد كه «وى پيرو دين على است»، در حالى كه دين على همان دين پسر عمويش پيامبر (صلی الله علیه واله) است و بنام همان دين است كه اكنون تو براريكه حكومت و قدرت تكيه زدهاى! و اگر اين دين نبود، تو و پدرانت هنوز در جاهليت به سر مىبرديد و بزرگترين شرف و فضيلت شما، رنج و مشقت دو سفر زمستانى و تابستانى به يمن و شام بود، ولى خداوند در پرتو رهبرى ما خاندان، شما را زا اين زندگى نكبتبار نجات بخشيد/اى معاويه! يكى از سخنان تو اين بود كه در ميان اين امت ايجاد اختلاف و فتنه نكنم. من هيچ فتنهاى بزرگتر و مهمتر از حكومت تو بر اين امت سراغ ندارم! ديگر از سخنان تو اين بود كه مواظب رفتار و دين خود، و امت محمد (صلی الله علیه واله) باشم. من (وقتى به وظيفه خود مىانديشم و به دين خود و امت محمد (صلی الله علیه واله) نظر مىافكنم) وظيفهاى بزرگتر از اين نمىدانم كه با تو بجنگم، و اين جنگ، جهاد در راه خدا خواهد بود، و اگر (به خاطر يك رشته عذرها) از قيام بر ضد تو خوددارى كنم از خدا طلب آمرزش مىكنم (چون ممكن است آن عذرها در پيشگاه خدا پذيرفته نباشد) و از خدا مىخواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست، ارشاد و هدايت كند/اى معاويه! ديگر از سخنان تو اين بود كه:
اگر من به تو بدى كنم، با من بدى خواهى كرد و اگر با تو دشمنى كنم دشمنى خواهى نمود. بايد بگويم:
در اين جهان نيكان و صالحان همواره با دشمنى بدكاران روبرو بودهاند، و من اميدوارم دشمنى تو زيانى به من نرساند و زيان بدانديشيهاى تو بيش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود سازد، پس هر قدر مىتوانى دشمنى كن!/اى معاويه! از خدا بترس و بدان كه گناهان كوچك و بزرگت همه در پرونده خدايى ثبت شده است. اين را نيز بدان كه خدا جنايات تو را كه به صرف ظن و گمان مردم را مىكشى، و به محض اتهام، آنان را به حكومت رساندهاى، هرگز به دست فراموشى نخواهد سپرد/تو با اين كار، خود را به هلاكت افكندى، دين خود را تباه ساختى، و حقوق ملت را پايمال كردى، والسلام.(12)
2- سخنرانى كوبنده و افشاگرانه در كنگره عظيم حج :
«ديديد كه اين مرد زورگو و ستمگر با ما و شيعيان ما چه كرد؟
من در اينجا مطالبى را با شما در ميان مىگذارم، اگر درست بود، تصديق، و اگر دروغ بود، تكذيب كنيد. سخنان مرا بشنويد و گفتار مرا بنويسيد؛ وقتى كه به شهرها و ميان قبائل خود برگشتيد، با افراد مورد اعتماد و اطمينان در ميان بگذاريد و آنان را به رهبرى ما دعوت كنيد، زيرا مىترسم اين موضوع (رهبرى امت توسط اهل بيت) به دست فراموشى سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.»
پي نوشت ها :
1-- فرائد السمطين , جوينى خراسانى , ج 2 ص 155
2 فرائد السمطين , جوينى خراسانى , ج 2 ص 246
3 حماسهء حسينى , استاد شهيد مطهرى , ج 3 ص 247
4 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 43, ص 309
5 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 43, ص 281
6 وسائل الشيعه , شيخ حر عاملى , ج 10 ص 329
7 اثبات الهداة , شيخ حر عاملى , ج 5 ص 215
8 اقتباس از كتاب عدل الهى , استاد شهيد مطهرى , ص 241تا 246
9 خصال , شيخ صدوق , ص 624
10 المحاسن , ابى جعفر برقى , ج 1 ص 293
11 نقل از كتاب «قيام حسينى » آيت الله شهيد دستغيب , ص 105
12 بحارالانوار , علامهء مجلسى , ج 43, ص
منبع:www.maximumtechnic.com
/ع