مروري بر مقوله جهاني شدن
نويسنده:محمد مهدی بهداروند
1. می دانیم كه فرآیند جهانی شدن[1] به پدیده ای غیر قابل اجتناب در عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی تبدیل گردیده و آن چه كه برای كشورهای در حال توسعه در مواجهه با این فرآیند ضروری است درك صحیح قواعد بازی و تلاش در جهت استراتژی مناسب است.
از جمله ابعاد جهانی شدن، بُعد فرهنگی است كه تعابیر گوناگونی دارد كه در این میان عده ای بر این باورند كه بُعد فرهنگی این فرآیند به معنای یكسان شدن و نزدیك شدن آراء افكار، اندیشه ها و عقاید دینی است و عده ای دیگر مانند آنتونی گیدنر معتقدند كه جهانی شدن به معنای تضعیف حاكمیت ملی و ولایت و دولت می تواند باعث خیزش تفاوت در فرهنگ ها و بروز تمایزات قومی و محلی و فرهنگی در باورها و اندیشه ها شود. عده ای دیگر از منظر سیاسی به آن نگریسته و معتقدند كه گلوبالیزم یا جهانی شدن مسئله ای است كه اخیراً غرب آن را مطرح نموده و سعی دارد بر استیلای خود بر جهان بیفزاید و آن را نوعی«استعمار نو» نامیده اند.
با تمام این تعاریف و تعابیر از مقوله جهانی شدن، ولی باز این پدیده هنوز تعریف واحد و اجماعی عمومی در خصوص آن حاصل نشده و حتی می توان گفت كه جهانی شدن، مفهومی پارادوكسیكال، مبهم و غیر شفاف و توسعه نیافته است و اختلافات زیادی بر سر آن وجود دارد.
پیشینه تاریخی این پدیده در حقیقت بازگشت به دوران پس از فروپاشی شوری سابق و بلوك شرق است. این حادثه (فروپاشی شوروی سابق) در آخرین دهه قرن بیستم مهمترین نقطه عطف در حوزه روابط بین الملل بود.
پس از این رویكرد بین المللی، نظام تك قطبی غرب درصد تئوری پردازی های جدی بر آمد كه از جمله این تئوری ها، می توان به تئوری جنجال برانگیز «طرح نظم نوین جهانی» توسط رئیس جمهور وقت آمریكا (جورج بوش) اشاره كرد. این تئوری بنا به نظر بعضی از منابع اطلاعاتی غربی، محصول و زاییده طرح های پروستریكا و گلاسنوست گورباچف است. بنابراین با توجه به این پیشینه تاریخی می توان به راحتی از پیوند وثیق و عمیق تجدد[2] و جهانی شدن پرده برداشت. درحقیقت جهانی شدن، جلوه دیگری از پدیده تمدن موجود است كه دقت در اهداف و كاركردهای آن، می تواند به خوبی اهداف جهانی شدن را هویدا سازد.
پس از ذكر این مقدمه، باید به این نكته توجه كرد كه از جمله مباحثی كه در مقوله جهانی شدن مطرح است، مسئله دین و دینداری است. عده ای بر این باورند كه جهانی شدن هیچ گونه تضیقی و تهدیدی جهت دین زدایی نیست و حتی «جهانی شدن دین را نیز در بازار جهانی شدن اندیشه ها قرار می دهد، از این رو فرصت ها نیز برای دین پدید می آورد. فرصت ها را از این لحاظ كه دین نیز می تواند با تكیه بر تكنولوژی ارتباطات بر تعداد مخاطبان خود بیفزاید، پالایش شود، معنای آن بیشتر درك شود و به طور كلی به اهداف خود بیش از قبل نزدیك گردد.»[3]
آیا به راستی می توان در جهانی شدن، جایی برای دین و دینداری و نشر آن یافت؟
2. با نگاهی به پله های پیشین پدیده جهانی شدن در می یابیم كه سردمداران تمدن و جهانی شدن موجود پس از جنگ دوم جهانی(جنگ سرد) در سال 1945 میلادی برای اجرا و ایفای نیات خود در سطوح سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، اقدام به تشكیل سازمان ملل متحد نمودند و هدف از تشكیل آن را هم «حفظ صلح و امنیت بین المللی، توسعه روابط دوستانه بین الملل، همكاری در حل مسائل بین المللی كه دارای ماهیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا بشر دوستی بوده و ایجاد نظم جهانی» اعلام نمودند. این سازمان در قدم اول جهت حذف مقوله ای بنام دین و رواج و نشر لائیك مآبی در اصل چهارم[4] خود مسئله «آزادی عقائد گوناگون و نیز احترام به عقائد» را مطرح نمود. طبق این اصل، اعتقاد به خداوند در قالب دین و دینداری را منزوی نموده و از صحنه كنار گذارده شد. زمانی كه قرار شد همه عقائد متناقص و متضاد یكسان باشند (كفر ـ دین ـ التقاط) و صاحبان آنها هم برابر و محترم و حق باشند، بدین معناست كه دیگر حقی وجود ندارد و این یعنی كه سازمان ملل متحد میل ندارد، كه مسئله خدا و ادیان علت نزاع و جنگ میان بشر شود، آن چه در این تمدن به خوبی عرض اندام می كند نفی خداپرستی و دینداری و ایجاد نوع جدید و مدرنی از بت پرستی است كه سراسر زندگی جهان را در خویش پیچیده است لیكن تفاوت عمده ای كه در این بت پرستی با هزاران انواع مشابه قدیمی و ساده آن وجود دارد این است كه در انواع دیگر پرستش اصنام، شكلی از اشكال مادی، انسانهایی را به خود مشغول می داشت، ولی در این شكل عبودیت مدرن، ماده با تمام ابعادش عبادت می شود. تمدن جهانی، حیات خویش را در گرو وحدت ملل و نحل، دست شستن از هر عقیده و مرام مخصوص به خود و روی آوردن و اعتقاد به حداكثر نمودن بهره وری و تلذذجویی مادی دیده و برای رساندن بشریت به این وحدت مادی مراحل متعددی را تا به امروز طی نموده است كه جدیدترین رویكرد آن در مقوله جهانی شدن نهفته است. آن چه در این عرصه در اعتقادات دینی وجود دارد این است كه علاوه بر آن كه همه عقاید قابل احترام نیستند و حتی بعثت انبیاء برای محو چنین اعتقاداتی و جایگزین نمودن اعتقاد به توحید و معاد و .... بوده است.
مطمئن باشیم كه در سرشت سردمداران تئوری جهانی شدن، نظم نوین جهانی، و دهكده واحد جهانی، كینه نسبت به دین موج می زند، كینه ای كه تبلور آن هجوم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و .... به جهان اسلام است و به عبارت واضح تر، هجوم هماهنگ در تمام عرصه ها به دین، از راههای گوناگونی صورت می گیرد، كه كلی ترین صورت آن از طریق سازمان ملل[5]و تشكیلات وابسته به آن است و وسیع ترین و در عین حال نامرئی ترین ضربات را دنیای استكبار و لائیك از طریق مراكز آكادمیك و تحقیقاتی وارد می كند. امروز اساس تولیدات علمی و رهاوردهای علمی در بسیاری از عرصه ها در جهان، بر اساس نفی دین و ماوراء طبیعت و وحی پایه ریزی شده، و هر روز هم كه می گذرد هجوم به دین تشدید می گردد.
3. آیا با این اهداف و رفتارهای هماهنگ باز می توان ادعا كرد كه در پدیده جهانی شدن می توان دین هم بصورت آزاد حضور یابد و آنها مانع حضور آن نخواهد شد؟
تمدن و تكنولوژی و جهانی شدن امروزه بر این باورند كه«دین افیون توده هاست» و جایگاهی اجتماعی نداشته و حوزه حضور آن در معیشت بشری در مسائل فردی است. بر این اساس مسئله جهانی شدن بعنوان«حاكمیت یك فرهنگ بر كل جهان» است. امروزه دین عالم و كل جهان بعنوان یك مانع جدی در راه جریان یكپارچه شدن روند مادی كردن عالم وجود داشته و تلقی می شود. با این تلقی جدید و بینش و گرایش جدیدی كه انقلاب اسلامی، از دین به بشریت و مسلمانها القاء كرده است، دین را به مشكله ای بر سر راه یكپارچگی و انسجام مدیریت مادی عالم تبدیل نموده و اینك به اذعان خود غربی ها، سد راه نظم نوین جهانی و جهانی شدن، بنیاد گرایی اسلامی است. امروزه بخلاف سالیان مدید قبل، دین در متن جامعه قرار ما گرفته به گونه ای كه عهده دار امور جامعه گردیده و معتقدست كه الگوی های زندگی بشر باید بر اساس دین تنظیم شود و این بزرگترین هجوم و یورش فرهنگی است كه انقلاب دینی ما بر فرهنگ مادی برده است. شاهد این ادعا، این است كه دین به عنوان یك كانون علیه تمدن مدرنیته موجود شده و بسرعت در سراسر عالم طرفدار پیدا نموده است و به قول هانتینگتون،«فعلا تنها رقیب تمدن مدرنیته غرب، تمدن دینی است و باید جنگ تمدنها صورت گیرد» طرفداران جهانی شدن باور نمی نمودند كه دین بتواند پس از چند قرن انزوا، این گونه حضور اجتماعی پیدا كند و سد راهشان گردد.
4. پس از شكست و فروپاشی نظام سوسیالیستی شرق، دو تفكر عمده مطرح گردید:
1. فوكویاما؛ كه معتقد بود: تاریخ به پایان خود رسیده و بشر به بهترین ایده آل خود«لیبرال دموكراسی» دست یافته و دیگر ایده آل برتری وجود ندارد تا بشر بدان دست یابد.
2. هانتینگتون[6]، نقطه مقابل فوكو بر این باور است كه ما اول راه هستیم و پس از جنگ سرد، جنگ تمدن ها در پیش روی ماست، و تمدن عمده در میان هشت تمدن، تمدن اسلامی است. بنابراین حركت مدرنیته موجود كه در جهت جهانی شدن گام بر می دارد، یك مجموعه بهم پیوسته و هماهنگ است كه روح واحدی دارد(صنعت، فرهنگ، ساختارهای اجتماعی جدید، اقتصاد، سیاست و ....) و در ورای جلوه های محسوس خود، روح نامحسوسی دارد كه آن توسعه انسانی است كه ابتداء انسان ها مدرن گردیده و سپس مدرنیته شكل گرفت.
اركانی كه این توسعه انسانی را در مدرنیته و جهانی شدن موجود شكل می دهد عبارتند از اومانیزم، لیبرالیزیم و راسیونالیزیم. بر اساس این دیدگاه فكری دین هرگز ایدئولوژیك نمی گردد و نقشی در سرپرستی تمایلات و فرهنگ و رفتارهای اجتماعی(بینش ـ گرایش ـ دانش) ندارد.
بنابراین روح مدرنیته كه مدخل ورودی جهانی شدن است و پس از انقلاب صنعتی اروپا (رنسانس) شكل گرفته و توسعه یافته، یك حركت غیر دینی و ضد دینی بوده و فرآیند آن (مدرنیزاسیون) هرگز در خدمت دین نخواهد بود، بلكه در جوهره اش سكولاریزم، نفی قدسیّت و دین زدایی وجود دارد.
با این وجود، آیا می توان حكم كرد كه اندكی در پذیرش بی چون و چرای جهانی شدن تامل نموده و توجهی به آثار و اهداف و مبانی آن كرد.[7]
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
/ج
از جمله ابعاد جهانی شدن، بُعد فرهنگی است كه تعابیر گوناگونی دارد كه در این میان عده ای بر این باورند كه بُعد فرهنگی این فرآیند به معنای یكسان شدن و نزدیك شدن آراء افكار، اندیشه ها و عقاید دینی است و عده ای دیگر مانند آنتونی گیدنر معتقدند كه جهانی شدن به معنای تضعیف حاكمیت ملی و ولایت و دولت می تواند باعث خیزش تفاوت در فرهنگ ها و بروز تمایزات قومی و محلی و فرهنگی در باورها و اندیشه ها شود. عده ای دیگر از منظر سیاسی به آن نگریسته و معتقدند كه گلوبالیزم یا جهانی شدن مسئله ای است كه اخیراً غرب آن را مطرح نموده و سعی دارد بر استیلای خود بر جهان بیفزاید و آن را نوعی«استعمار نو» نامیده اند.
با تمام این تعاریف و تعابیر از مقوله جهانی شدن، ولی باز این پدیده هنوز تعریف واحد و اجماعی عمومی در خصوص آن حاصل نشده و حتی می توان گفت كه جهانی شدن، مفهومی پارادوكسیكال، مبهم و غیر شفاف و توسعه نیافته است و اختلافات زیادی بر سر آن وجود دارد.
پیشینه تاریخی این پدیده در حقیقت بازگشت به دوران پس از فروپاشی شوری سابق و بلوك شرق است. این حادثه (فروپاشی شوروی سابق) در آخرین دهه قرن بیستم مهمترین نقطه عطف در حوزه روابط بین الملل بود.
پس از این رویكرد بین المللی، نظام تك قطبی غرب درصد تئوری پردازی های جدی بر آمد كه از جمله این تئوری ها، می توان به تئوری جنجال برانگیز «طرح نظم نوین جهانی» توسط رئیس جمهور وقت آمریكا (جورج بوش) اشاره كرد. این تئوری بنا به نظر بعضی از منابع اطلاعاتی غربی، محصول و زاییده طرح های پروستریكا و گلاسنوست گورباچف است. بنابراین با توجه به این پیشینه تاریخی می توان به راحتی از پیوند وثیق و عمیق تجدد[2] و جهانی شدن پرده برداشت. درحقیقت جهانی شدن، جلوه دیگری از پدیده تمدن موجود است كه دقت در اهداف و كاركردهای آن، می تواند به خوبی اهداف جهانی شدن را هویدا سازد.
پس از ذكر این مقدمه، باید به این نكته توجه كرد كه از جمله مباحثی كه در مقوله جهانی شدن مطرح است، مسئله دین و دینداری است. عده ای بر این باورند كه جهانی شدن هیچ گونه تضیقی و تهدیدی جهت دین زدایی نیست و حتی «جهانی شدن دین را نیز در بازار جهانی شدن اندیشه ها قرار می دهد، از این رو فرصت ها نیز برای دین پدید می آورد. فرصت ها را از این لحاظ كه دین نیز می تواند با تكیه بر تكنولوژی ارتباطات بر تعداد مخاطبان خود بیفزاید، پالایش شود، معنای آن بیشتر درك شود و به طور كلی به اهداف خود بیش از قبل نزدیك گردد.»[3]
آیا به راستی می توان در جهانی شدن، جایی برای دین و دینداری و نشر آن یافت؟
2. با نگاهی به پله های پیشین پدیده جهانی شدن در می یابیم كه سردمداران تمدن و جهانی شدن موجود پس از جنگ دوم جهانی(جنگ سرد) در سال 1945 میلادی برای اجرا و ایفای نیات خود در سطوح سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، اقدام به تشكیل سازمان ملل متحد نمودند و هدف از تشكیل آن را هم «حفظ صلح و امنیت بین المللی، توسعه روابط دوستانه بین الملل، همكاری در حل مسائل بین المللی كه دارای ماهیت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا بشر دوستی بوده و ایجاد نظم جهانی» اعلام نمودند. این سازمان در قدم اول جهت حذف مقوله ای بنام دین و رواج و نشر لائیك مآبی در اصل چهارم[4] خود مسئله «آزادی عقائد گوناگون و نیز احترام به عقائد» را مطرح نمود. طبق این اصل، اعتقاد به خداوند در قالب دین و دینداری را منزوی نموده و از صحنه كنار گذارده شد. زمانی كه قرار شد همه عقائد متناقص و متضاد یكسان باشند (كفر ـ دین ـ التقاط) و صاحبان آنها هم برابر و محترم و حق باشند، بدین معناست كه دیگر حقی وجود ندارد و این یعنی كه سازمان ملل متحد میل ندارد، كه مسئله خدا و ادیان علت نزاع و جنگ میان بشر شود، آن چه در این تمدن به خوبی عرض اندام می كند نفی خداپرستی و دینداری و ایجاد نوع جدید و مدرنی از بت پرستی است كه سراسر زندگی جهان را در خویش پیچیده است لیكن تفاوت عمده ای كه در این بت پرستی با هزاران انواع مشابه قدیمی و ساده آن وجود دارد این است كه در انواع دیگر پرستش اصنام، شكلی از اشكال مادی، انسانهایی را به خود مشغول می داشت، ولی در این شكل عبودیت مدرن، ماده با تمام ابعادش عبادت می شود. تمدن جهانی، حیات خویش را در گرو وحدت ملل و نحل، دست شستن از هر عقیده و مرام مخصوص به خود و روی آوردن و اعتقاد به حداكثر نمودن بهره وری و تلذذجویی مادی دیده و برای رساندن بشریت به این وحدت مادی مراحل متعددی را تا به امروز طی نموده است كه جدیدترین رویكرد آن در مقوله جهانی شدن نهفته است. آن چه در این عرصه در اعتقادات دینی وجود دارد این است كه علاوه بر آن كه همه عقاید قابل احترام نیستند و حتی بعثت انبیاء برای محو چنین اعتقاداتی و جایگزین نمودن اعتقاد به توحید و معاد و .... بوده است.
مطمئن باشیم كه در سرشت سردمداران تئوری جهانی شدن، نظم نوین جهانی، و دهكده واحد جهانی، كینه نسبت به دین موج می زند، كینه ای كه تبلور آن هجوم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و .... به جهان اسلام است و به عبارت واضح تر، هجوم هماهنگ در تمام عرصه ها به دین، از راههای گوناگونی صورت می گیرد، كه كلی ترین صورت آن از طریق سازمان ملل[5]و تشكیلات وابسته به آن است و وسیع ترین و در عین حال نامرئی ترین ضربات را دنیای استكبار و لائیك از طریق مراكز آكادمیك و تحقیقاتی وارد می كند. امروز اساس تولیدات علمی و رهاوردهای علمی در بسیاری از عرصه ها در جهان، بر اساس نفی دین و ماوراء طبیعت و وحی پایه ریزی شده، و هر روز هم كه می گذرد هجوم به دین تشدید می گردد.
3. آیا با این اهداف و رفتارهای هماهنگ باز می توان ادعا كرد كه در پدیده جهانی شدن می توان دین هم بصورت آزاد حضور یابد و آنها مانع حضور آن نخواهد شد؟
تمدن و تكنولوژی و جهانی شدن امروزه بر این باورند كه«دین افیون توده هاست» و جایگاهی اجتماعی نداشته و حوزه حضور آن در معیشت بشری در مسائل فردی است. بر این اساس مسئله جهانی شدن بعنوان«حاكمیت یك فرهنگ بر كل جهان» است. امروزه دین عالم و كل جهان بعنوان یك مانع جدی در راه جریان یكپارچه شدن روند مادی كردن عالم وجود داشته و تلقی می شود. با این تلقی جدید و بینش و گرایش جدیدی كه انقلاب اسلامی، از دین به بشریت و مسلمانها القاء كرده است، دین را به مشكله ای بر سر راه یكپارچگی و انسجام مدیریت مادی عالم تبدیل نموده و اینك به اذعان خود غربی ها، سد راه نظم نوین جهانی و جهانی شدن، بنیاد گرایی اسلامی است. امروزه بخلاف سالیان مدید قبل، دین در متن جامعه قرار ما گرفته به گونه ای كه عهده دار امور جامعه گردیده و معتقدست كه الگوی های زندگی بشر باید بر اساس دین تنظیم شود و این بزرگترین هجوم و یورش فرهنگی است كه انقلاب دینی ما بر فرهنگ مادی برده است. شاهد این ادعا، این است كه دین به عنوان یك كانون علیه تمدن مدرنیته موجود شده و بسرعت در سراسر عالم طرفدار پیدا نموده است و به قول هانتینگتون،«فعلا تنها رقیب تمدن مدرنیته غرب، تمدن دینی است و باید جنگ تمدنها صورت گیرد» طرفداران جهانی شدن باور نمی نمودند كه دین بتواند پس از چند قرن انزوا، این گونه حضور اجتماعی پیدا كند و سد راهشان گردد.
4. پس از شكست و فروپاشی نظام سوسیالیستی شرق، دو تفكر عمده مطرح گردید:
1. فوكویاما؛ كه معتقد بود: تاریخ به پایان خود رسیده و بشر به بهترین ایده آل خود«لیبرال دموكراسی» دست یافته و دیگر ایده آل برتری وجود ندارد تا بشر بدان دست یابد.
2. هانتینگتون[6]، نقطه مقابل فوكو بر این باور است كه ما اول راه هستیم و پس از جنگ سرد، جنگ تمدن ها در پیش روی ماست، و تمدن عمده در میان هشت تمدن، تمدن اسلامی است. بنابراین حركت مدرنیته موجود كه در جهت جهانی شدن گام بر می دارد، یك مجموعه بهم پیوسته و هماهنگ است كه روح واحدی دارد(صنعت، فرهنگ، ساختارهای اجتماعی جدید، اقتصاد، سیاست و ....) و در ورای جلوه های محسوس خود، روح نامحسوسی دارد كه آن توسعه انسانی است كه ابتداء انسان ها مدرن گردیده و سپس مدرنیته شكل گرفت.
اركانی كه این توسعه انسانی را در مدرنیته و جهانی شدن موجود شكل می دهد عبارتند از اومانیزم، لیبرالیزیم و راسیونالیزیم. بر اساس این دیدگاه فكری دین هرگز ایدئولوژیك نمی گردد و نقشی در سرپرستی تمایلات و فرهنگ و رفتارهای اجتماعی(بینش ـ گرایش ـ دانش) ندارد.
بنابراین روح مدرنیته كه مدخل ورودی جهانی شدن است و پس از انقلاب صنعتی اروپا (رنسانس) شكل گرفته و توسعه یافته، یك حركت غیر دینی و ضد دینی بوده و فرآیند آن (مدرنیزاسیون) هرگز در خدمت دین نخواهد بود، بلكه در جوهره اش سكولاریزم، نفی قدسیّت و دین زدایی وجود دارد.
با این وجود، آیا می توان حكم كرد كه اندكی در پذیرش بی چون و چرای جهانی شدن تامل نموده و توجهی به آثار و اهداف و مبانی آن كرد.[7]
پي نوشت ها :
[1] . globalization.
[2] . modernization.
[3] . رك: روزنامه آفتاب یزد، دوشنبه 3 بهمن 79، ص 6، فردین قریشی و نیز رك: روزنامه همبستگی، پنج شنبه 22 دی 79، ص 6، دین و جهانی شدن، مصطفی ملكیان.
[4] . به مفاد منشور آتلانتیك مراجعه شود.
[5] . ر.ك: حكومت جهانی محور گسترش یا محو انقلاب اسلامی، دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی، ص 49.
[6] . شوك آینده، الوین تافلر ص 168 و نیز ر.ك به سوی تمدن جدید، همین نویسنده، برخورد تمدنها ص 40.
[7] . برای اطلاع بیشتر به منابع ذیل مراجعه شود:
ـ غربی سازی جهان، سرژلاتوش.
ـ جهانی شدن، فرصت ها و تهدیدها، دكتر علی بیگدلی.
ـ غرب شناسی، مهدی میرباقری، فصل اول و دوم.
ـ غرب شناسی و غرب ستیزی، همین قلم.
ـ باید جهانی شدن را جدی گرفت، محمد حسن باستانی.
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
/ج