طبقه بندي دانش هاي حوزوي(2)
استادان سطوح عالي
و شماري نيز در موضوعات نوين فقه کار مي کنند. در فقه طب و پزشکي و فقه بانکي و تحول اصول فقه و نظام هاي فقهي بحث هاي ارزش مندي را طرح کرده اند. (4)
البته ديگر استادان جوان، در زمينه هاي فلسفه ي تطبيقي، فلسفه هاي مضاعف (فلسفه ي معارف اسلامي و فلسفه ي علوم اسلامي) نظام سازي، کلام جديد، اصول فقه تطبيقي، فقه تطبيقي، روش شناسي تفسير، علوم حديث، نهج البلاغه و ... کارهاي ارزنده اي انجام داده اند.
اين تحول در کارهاي پژوهشي و آموزشي، به همت و پشتکار استادان بنام حوزه، که هر يک نوآوري هاي خاص خود را دارند، گوياي اين نکته است که حوزه آبستن تحولي عميق و چشمگير علمي و آموزشي است.
با توجه به کارهاي علمي در حال انجام و درس هاي استادان و بزرگان حوزه و نيازهاي نويني که حوزه هاي علميه دارند، بايد گفت: در محور ضرورت نوآوري، اهتمام بر تأسيس دانش هاي نو، ذکر الخاص بعد العام است؛ اما اين خاص، مهم تر از عام است. امروزه ما در زمينه ي معرفت شناسي و فلسفه ي معرفت و فلسفه ي فهم (هرمنوتيک) آماج تهاجم هستيم. مباحث معرفت شناختي، فهم شناختي و ذهن شناختي در جاي جاي فلسفه ي ما، کلام ما و عرفان ما، به طور پراکنده بسيار آمده است، در حالي که امروز فلسفه به ده ها شاخه ي تخصصي و مضاف تقسيم شده است - که يکي از آن ها که مهم ترين نيز شايد باشد فلسفه ي معرفت است - حوزه ها بايد با اهتمامي ويژه بدان بپردازند. دانش ها يا مباحثي چون فلسفه ي خلقت، فلسفه ي حيات، فلسفه ي فلسفه، فلسفه ي علم، فلسفه ي فهم، فلسفه ي منطق، فلسفه ي معرفت، فلسفه ي عرفان، فلسفه ي سياست، فلسفه ي اقتصاد، فلسفه ي هنر، فلسفه ي اجتماع، فلسفه ي تاريخ و ... دانش ها، يا مقوله هاي بسيار مهمي اند و بايد مورد توجه خاص حوزه قرار گيرند. (5) آيا بايد علوم انساني - اسلامي را دانشگاهيان استنباط و تاسيس کنند يا حوزويان؟ با کدام مباني فلسفي و کلامي؟ با کدام منطق و روش؟ چنين کار سترگي فقط از حوزه هاي علميه و فرزندان حوزه انتظار مي رود ... ما از انسان تعريفي الهي داريم و او را «خليفه ي خدا» و در عين حال «عبد خدا» مي انگاريم، يعني هر چه گل سرسبد خلقت اش مي دانيم، اما محور هستي و حياتش نمي ناميم و اگر اين اصل را در مطالعات اجتماعي علوم انساني وارد کنيم، علوم انساني اجتماعي، سيرت و سامانه ي ديگري خواهد گرفت. اين گونه علوم انساني را چه کسي بايد تاسيس و تنسيق کند؟ آيا جز حوزه به مرجع ديگري مي توان اميد برد؟ (6)
3. جمع بندي نظريات و طرحي نو
اسلام و معارف اسلامي در يک نگاه کلي، به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شود. بخش نظري اسلام، مسائلي مانند خداشناسي، جهان شناسي، انسان شناسي، راه شناسي، راهنما شناسي و ... را شامل مي شود. (7) معارف عملي نيز، بخش هايي مانند اقتصاد، سياست، حقوق، تعليم و تربيت، اخلاق، آداب، سيرو سلوک، عبادات و ... را در بر مي گيرد. درباره ي هر يک از معارف اسلامي (نظري - عملي) از دو زاويه مي شود بحث و مطالعه کرد. نگاه رسمي و معمولي براي مطالعه در معارف اسلامي، همان علوم اسلامي کنوني مي باشد. در علوم اسلامي کنوني، به طور معمول از زاويه اي درون ديني و با روش و اسلوبي که دين آن را مي پذيرد، به بررسي مفاهيم و مسائل نظري و عملي دين اسلام مي پردازيم. اين نوع از بررسي ها، همواره در حوزه هاي علميه رواج داشته و علوم زير وظيفه ي بررسي معارف اسلامي را بر عهده داشته اند:
نمودار شماره 1: ارتباط دانش هاي اسلامي با معارف اسلامي
تمامي رشته هاي فوق را تحت عنوان فلسفه ي معارف اسلامي در کنار علوم اسلامي قديمي مي توانيم زير مجموعه ي علوم اسلامي و حوزوي قرار دهيم. در واقع اين گونه مباحث، بخش هاي طرح نشده و ناقص در فلسفه ي اسلامي است که با تلاش هاي علامه طباطبايي و شهيد مطهري، بحث هايي در اين زمينه ها انجام گرديد و اکنون اين گونه معرفت ها در حوزه رواج پيدا کرده است. همان گونه که ديديم بيش تر متفکران و بزرگان حوزه در مقام نظر، يا عمل، با چنين مباحثي موافق اند و ضرورت بحث از آن ها را در حوزه مطرح مي کنند. اگر اين نوع از شناخت ها وارد حوزه ي علوم اسلامي شود، نزديک بيست علم به خانواده ي علوم اسلامي اضافه مي شود. بنابراين در يک شکل ساده مي توان گونه هاي بررسي معارف اسلامي را نشان داد:
نمودار شماره 2: اقسام نگاه ها به معارف اسلامي
خوشبختانه در سال هاي اخير، مباحث فلسفه ي اصول و فلسفه ي علم فقه در حوزه ي علميه شروع گرديده و به سرعت در حال رشد است و اين مباحث، به تدريج در ساحَتِ ساير علوم نيز مطرح مي شود. امروزه، برنامه ريزي براي علوم درجه دوم که وظيفه ي شناخت، تحليل و نقد علوم اسلامي را بر عهده بگيرد، امري ضروري است و بسياري از کارشناسان حوزوي بر اين نکته تاکيد مي کنند و خود عملاً وارد اين گونه مباحث شده اند. افزوده شدن نزديک به بيست علم به حوزه ي علوم اسلامي، در کنار فلسفه ي معارف، باعث مي شود که شمار اين علوم و يا دست کم گرايش هاي عمده در آن ها به بيش از پنجاه علم برسد. شکل زير، نوع ارتباط بين معارف اسلامي را که واقعيات و حقايق دين هستند، با علوم درجه اول (کنوني) و علوم درجه دوم نشان مي دهد.
0 واقعيات = معارف اسلامي که خود دين و شاخه هاي آن هستند 0 معارف اسلامي
1 علم = علوم درجه اول که معارف اسلامي را بررسي مي کنند 1 علوم اسلامي
2 فلسفه ي علم = علوم درجه دوم که علوم اسلامي را بررسي مي کنند 2 فلسفه ي علوم اسلامي
در کنار فلسفه ي معارف اسلامي و فلسفه ي علوم اسلامي، شاخه ي ديگري وجود دارد که در امر آموزش علوم از اهميت بسزائي برخوردار است و تدريس آن به عنوان يک واحد درسي، کمک بسياري به آساني فهم دانش مربوط مي کند و طلبه را با شخصيت ها، کتاب ها، ادوار، مکتب ها و سير تاريخي مسائل آشنا مي کند. و آن تاريخ علوم اسلامي است. بررسي تاريخ علوم اسلامي در علاقه مندي فراگيران به علم مورد نظر و شناخت ابعاد آن و شاکله ي تاريخي و پشتوانه ي فرهنگي، جايگاه کنوني و درک پاره اي اصطلاحات و واژه هاي علم، راهگشا و سودمند است. اگر تاريخ علوم اسلامي را نيز به عنوان بخشي از علوم اسلامي، به شمار آوريم. و براي تک تک اين علوم، تاريخ جداگانه و
تحليلي در نظر بگيريم (مانند: تاريخ علم کلام، تاريخ تفسير، تاريخ علم فقه، تاريخ فلسفه، تاريخ اصول فقه، تاريخ ادبيات عرب و ...) بر حجم و شمار علوم اسلامي بيش از پيش افزوده خواهد شد.
نمودار شماره 3: انواع نگاه درجه دوم به علوم اسلامي
همچنان که اساتيد بزرگ حوزه به اين مطلب اذعان و تاکيد دارند، مجموعه ي اين علوم را نيز زير عنوان «علوم ارتباطي»؛ يعني علومي که با معارف اسلامي و علوم اسلامي در ارتباط اند نامگذاري مي کنيم. بنابراين، چهار دسته از دانستني هاي جديد وارد حوزه ي علوم اسلامي و حوزوي مي شود:
نمودار شماره 4: حوزه هاي جديد معرفت در حوزه ي علميه
نمودار شماره 5: تلفيق و نگرش هماهنگ به دانش هاي قديم و جديد حوزه
نمودار شماره 6: ترتيب و سير آموزشي دانش هاي قديم به جديد حوزه
پس از آن سراغ علوم مقدمي مي رويم که در واقع مقدمه ي فهم و تحقيق در علوم اصلي بوده و پس از يادگيري آن ها سراغ بررسي علوم اصلي رفته و به اجتهاد در دين مي پردازيم. پس از آشنايي دروني و تفصيلي با علوم اسلامي، نوبت بررسي معارف اسلامي به شکل کنوني است، لذا سراغ بررسي معارف اسلامي با شکلي جديد و از زاويه اي جديد مي رويم و آن فلسفه ي معارف اسلامي است. در اين جا پرونده ي علوم اسلامي بسته شده است؛ اما براي تجزيه و تحليل بيش تر معارف و علوم اسلامي و کمک بيش تر به تحول و تکامل آن ها، بايد به حوزه هاي خارج از اسلام و علوم اسلامي نيز سري بزنيم و با تطبيق آراء و انديشه هاي آن ها در زمينه هاي فلسفي و ديني و انساني، معارف و علوم اسلامي را غناي بيش تري بدهيم. اين تقدم و تاخر همان ترتيب آموزشي علوم حوزوي است.
پي نوشت ها :
1. عليرضا اعرافي، فقه تربيتي، ج 1 و 2.
2. فلسفه ي تحليلي - مقالات مربوط به فلسفه ي اصول - مقالات مربوط به ارتباط فلسفه ي تحليلي و اصول فقه (فصلنامه ي پژوهش هاي اصولي و ...) صادق لاريجاني.
3. اساتيدي چون، آقايان لاريجاني، هادوي تهراني، عابدي شاهرودي و ... .
4. آيت الله مؤمن قمي، شيخ محمد سند، مهدي هادوي و ... .
5. پژوهش و حوزه، شماره ي 62/12، مقاله ي اجتهاد موجود و اجتهاد مطلوب، نوشته ي علي اکبر رشاد.
6. همان/ 62 و 63.
7. معارف قرآن، مصباح يزدي، ج 1.
8. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، ج 1/ 72-73.
9. گفت و گوهاي فلسفه ي فقه، پژوهشکده ي فقه و حقوق.
ادامه دارد ....
ae