حقيقت مرواريد
نویسنده : سيدحميدرضامحمدي نياكي
حقيقت مرواريد صدفي از قعر دريا به سطح آب ميآيد، ناگهان آسمان تيره و تار ميشود، خورشيد در زير ابرها پنهان ميشود، رعد و برق شروع ميشود و ابرها به وسيله باد به اين طرف و آن طرف ميروند كه در اين حال باران شروع ميشود و صدف فرصت را غنيمت شمرده و دهان باز ميكند. قطره باراني در دهان صدف جاي ميگيرد و در عمق وجود او پناه ميگيرد. صدف دهان را ميبندد و به قعر دريا ميرود. چه مكاني؟! تاريك و خطرناك، در آن مكان صدف از اين قطره باران مراقبت ميكند البته با تمام وجودش، و چه مراقبتي كه هزاران سختي و مشقت به همراه دارد ولي صدف كمر خم نميكند و در برابر شدائد مقاومت ميكند و پروانهوار خود را به شعله شمع مي زند تا خود بسوزد و فاني شود ولي حقيقت وجودش كه قطره باران است حفظ شود.
بعد از گذشت چهل شب و روز حقيقت وجودش شكوفا ميشود و مرواريد آن درّ گرانقدر شكل ميگيرد و چه مرواريدي و چه گوهري كه قابل قياس با چيزي نيست و انسان در وصفش زبان و كلام و لغات پيدا نميكند كه بتواند او را توصيف كند. آخر اين مرواريد از اصل صدف به وجود آمده است و در آن همة صفات صدف پيدا ميشود، عشق، زيبايي، گذشت، فداكاري و …
پس بيائيم خويشتن خويش را بشناسيم و آنچه در وجود ما به امانت نهادهاند مراقبت نماييم تا به آن صفات الهي كه در وجود ماست دست پيدا بكنيم و به خودي خود برسيم و مسئله ديگر اينكه چون ما موجودي آن سويي هستيم لذا اين روح ما كه در جسم ما زنداني ميباشد كارهايي ميكند كه به مبدأ خود برسد، لذا تنها چيزي كه مانع ميشود روح آن سويي ما نتواند به مبدأ خود برسد اين جسم مادي و فاني ميباشد. حال چكار ميشود كرد كه روح بتواند خيلي راحت به آن سمت برود فقط يك كار و آن هم اينكه ما جسم را وادار به اعمالي صالح و نيك بكنيم و از اعمال زشت دورش بكنيم و اين كار جز با مراقبت نفس و متسمك شدن به كتاب ا…و اهل بيت (عليهم السلام) با چيزي ديگر حاصل نميشود.
اشعاري منسوب به حضرت علي (عليه السلام) :
دَوَاءُكَ فِيكَ وَ ما تَشْعُرُ
وَدَاءُكَ مِنْكَ وَ ما تَبْصُرُ
وَ تَحْسَبُ أنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ
وَ فٍيكَ انْطَوَي الْعالَمُ الْأكْبَرٌ
دواي تو در توست، امّا نميفهمي،
و درد تو در توست، امّا نميبيني
وتوچنين مي پنداري كه جسم كوچكي هستي
در حالي كه بزرگترين عوالم در تو پيچيده شده، و به امانت نهاده شده است
ارسالي از طرف کاربر محترم : HRMN110
/خ
بعد از گذشت چهل شب و روز حقيقت وجودش شكوفا ميشود و مرواريد آن درّ گرانقدر شكل ميگيرد و چه مرواريدي و چه گوهري كه قابل قياس با چيزي نيست و انسان در وصفش زبان و كلام و لغات پيدا نميكند كه بتواند او را توصيف كند. آخر اين مرواريد از اصل صدف به وجود آمده است و در آن همة صفات صدف پيدا ميشود، عشق، زيبايي، گذشت، فداكاري و …
منظور از اين شرح چه بوده است؟
آيا ميداني چرا زماني كه نوزاد به دنيا ميآيد گريه ميكند؟
چه جايي؟
پس بيائيم خويشتن خويش را بشناسيم و آنچه در وجود ما به امانت نهادهاند مراقبت نماييم تا به آن صفات الهي كه در وجود ماست دست پيدا بكنيم و به خودي خود برسيم و مسئله ديگر اينكه چون ما موجودي آن سويي هستيم لذا اين روح ما كه در جسم ما زنداني ميباشد كارهايي ميكند كه به مبدأ خود برسد، لذا تنها چيزي كه مانع ميشود روح آن سويي ما نتواند به مبدأ خود برسد اين جسم مادي و فاني ميباشد. حال چكار ميشود كرد كه روح بتواند خيلي راحت به آن سمت برود فقط يك كار و آن هم اينكه ما جسم را وادار به اعمالي صالح و نيك بكنيم و از اعمال زشت دورش بكنيم و اين كار جز با مراقبت نفس و متسمك شدن به كتاب ا…و اهل بيت (عليهم السلام) با چيزي ديگر حاصل نميشود.
اشعاري منسوب به حضرت علي (عليه السلام) :
دَوَاءُكَ فِيكَ وَ ما تَشْعُرُ
وَدَاءُكَ مِنْكَ وَ ما تَبْصُرُ
وَ تَحْسَبُ أنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ
وَ فٍيكَ انْطَوَي الْعالَمُ الْأكْبَرٌ
دواي تو در توست، امّا نميفهمي،
و درد تو در توست، امّا نميبيني
وتوچنين مي پنداري كه جسم كوچكي هستي
در حالي كه بزرگترين عوالم در تو پيچيده شده، و به امانت نهاده شده است
ارسالي از طرف کاربر محترم : HRMN110
/خ