•«الرّحمن، عَلَّمَ القُرآن، خَلَقَ الإنسان، عَلَّمَهُ البَیان»[1]
آزادی و اقسام آن
«هر موجود زنده ای كه میخواهد راه رشد و تكامل را طی كند، یكی از احتیاجاتش آزادی است»[2] و در این میان انسان و رشد و پرورش او نیازمند برخورداری از آزادی و مواهب آن است. «انسان های آزاد انسان هایی هستند كه با موانعی كه در جلوی رشد و تكاملشان هست مبارزه میكنند. انسان هایی هستند كه تن به وجود مانع نمیدهند»[3]
آزادی اجتماعی
«انسان، گذشته از آزادی هایی كه گیاهان و حیوانات به آن نیازمندند، یك سلسله نیازمندی های دیگری هم دارد كه ما آن را به دو قسم تقسیم میكنیم، یك نوع آزادی اجتماعی است. یعنی بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد، دیگران مانعی در راه رشد و تكامل او نباشند، او را محبوس نكنند، به حالت یك زندانی در نیاورند كه جلوی فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نكنند، استعباد نكنند»[4]. در نص قرآن مجید، یكی از هدف هایی كه انبیاء داشته اند این بوده كه به بشر آزادی اجتماعی بدهند. در یكی از این آیات آمده است: «قُل یا أهل الكتاب تعالوا إلی كلمه سواء بیننا و بینكم ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شیئاً و لا نتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله»[5]، یك جمله این آیه این است: «ألا نعبد إلا الله و لا نشرك به شیئاً» در مقام پرستش، جز خدای یگانه چیزی را پرستش نكنیم. جمله دوم «و لا نتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»، اینكه هیچ كدام از ما دیگری را بنده و برده خویش ندانیم و هیچ كس هم یك نفر دیگر را ارباب و آقای خود نداند، ناظر به آزادی اجتماعی انسان از جانب دیگر افراد اجتماع است.
آزادی معنوی
نوع دیگر آزادی، آزادی معنوی است كه بیشتر از هر چیز دیگر ارزش دارد. آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسّر و عملی نیست و درد امروز جامعه بشری این است كه میخواهد آزادی اجتماعی را تأمین كند ولی به دنبال آزادی معنوی نمیرود. «این آزادی همان است كه در زبان دین، «تزكیه نفس» و «تقوا» گفته میشود.»[6] استاد در ارتباط با این مسأله به ذكر جمله باارزشی از امام علی u *میپردازد كه «إنّ تقوی الله مفتاح سدادٍ و ذخیرة معادٍ و عتقٌ من كلّ ملكة و نجاةٌ من كلّ هلكةٍ»[7]. بشر باید در ناحیه وجود خودش، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادی بدهد.
تفكر
یكی از مقدس ترین استعدادهای بشر كه بسیار نیازمند آزادی است، تفكر است. «بهترین قسمت از انسان كه لازم است پرورش پیدا كند، تفكر است و قهراً چون این پرورش نیازمند به آزادی؛ یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفكر است، بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفكر است»[8]، تفكر لازمه بشریت است و اسلام نه تنها آزادی تفكر داده بلكه تفكر را یكی از واجبات دانسته كه از عبادات محسوب میشود.
اصل فطرت
«اصل فطرت اصلی است كه در معارف اسلامی، اصل مادر شمرده میشود»[9]. «حقیقت این است كه آزادی انسانی، جز با نظریه فطرت؛ یعنی اینكه انسان در مسیر حركت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه به جهان میآید و پایه اولی شخصیت او را همان بعد میسازد و سپس تحت تأثیر عوامل محیط تكمیل میشود و پرورش مییابد، قابل تصور نیست. این بعد وجودی است كه به انسان شخصیت انسانی میدهد تا آنجا كه سوار و حاكم بر تاریخ میشود و مسیر تاریخ را تعیین میكند»[10].
استاد بر این نكته تأكید میورزد كه انسان در وجود خویش از خطا و اشتباه مصون نیست؛ اما سرانجام به حكم فطرت میتواند راه خویش را باز یابد. «حكم فطرت در نهایت امر تخلف ناپذیر است و انسان پس از یك سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها، راه خویش را مییابد و آن را رها نمیكند»[11].
اما ضرورت بحث این اصل در اینجا به خاطر این است كه چون بنا بر اصل فطرت، «روان شناسی انسان بر جامعه شناسی او تقدم دارد و جامعه شناسی انسان از روان شناسی او مایه میگیرد»[12] و از طرفی «روح جمعی جامعه وسیله ای است كه فطرت نوعی انسان برای وصول به كمال نهایی خود انتخاب كرده است»[13]، لذا میتوان از این رهگذر به اهمیت وابستگی آزادی معنوی و تقدم آن بر آزادی اجتماعی اشاره كرد كه فطرت انسان برای وصول به كمال نهایی خود انتخاب میكند.
محورهای آزادی اندیشه و بیان از منظر شهید مطهری
الف) تفاوت آزادی فكر و آزادی عقیده و اشتباه اعلامیه جهانی حقوق بشر در این باب
«فرق است میان فكر و تفكر و میان عقیده. تفكر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یك موجود عاقلی است، موجود متفكری است، قدرت دارد در مسائل فكر كند، به واسطه تفكری كه در مسایل میكند حقایق را تا حدودی كه برایش مقدور است، كشف میكند»[14]؛ اما عقیده چطور؟ «ممكن است مبانی اعتقاد انسان، مبانی دل بستن انسان، مبانی انعقاد روح انسان همان تفكر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفكر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا میكند و این اعتقاد بیشتر كار دل است، كار احساسات است نه كار عقل»[15]. استاد در ادامه این سؤال را مطرح میكند كه «آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟ این دلبستگی هاست كه در انسان تعصب و جمود و خمود و سكون به وجود میآورد و اساساً اغلب عقیده است و پای فكر را میبندد.»[16] و نقدی كه استاد به ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر وارد میكنند از همین رویكرد است. در این ماده آمده است: «هر كسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد. در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممكن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»[17].
ب) آزادی دین و آزادی عقیده
«علت اینكه در دنیای اروپا، آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض كرده اند كه عقیده بشر باید به طور كلی آزادی باشد، بخشی از آن را میتوان عكس العمل جریان تفتیش عقاید كلیسا دانست»[18]. كلیسا كه یك مركز قدرتمند محسوب میشد، میآمد تجسس میكرد ببیند آیا كسی در مسائلی كه كلیسا درباره آن اظهار نظر كرده است، فكری خلاف دارد یا نه؟ ولو فكر او فكر علمی و فلسفی و منطقی بود، تا میدیدند چنین فكری پیدا شد، فوراً آن را به عنوان یك جرم بزرگ تلقی میكردند و به محكمه اش میكشاندند و شدیدترین مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال میكردند. استاد در جایی دیگر گرایش به مادیگری را از نتایج سیاست های مستبدانه كلیسا بر میشمرد. «كلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی كه در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی ـ و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی ـ به مادیگری است»[19]. اما ایشان معتقد هستند كه نظر اسلام منافاتی با مسأله آزادی ندارد و به معنای اختناق و خفقان اجتماعی نیست، زیرا میفرمایند: «از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جریان داشته، یعنی اینكه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است»[20].
ج) لیبرالیسم و آزادی عقیده
در تفكر لیبرالی هیچ كس بهتر از خود فرد نمیداند كه چه چیز به نفع اوست و چه چیز به ضررش. از قرن 17 به بعد با تعابیری از اندیشه محوری، فردگرایی ملكی ( self-possession ) روبرو میشویم. مفهومی كه به موجب آن زندگی فرد به خود او تعلق دارد. این زندگی به خدا یا دولت تعلق ندارد و میتواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند و هر عقیده ای را كه خواست میپذیرد. اما اظهارات شهید مطهری در زمینه آزادی عقیده، درست نقطه مقابل اندیشه لیبرالیستی است. آنجا كه میفرمایند: «در راه واقعی برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یك انسان ولو آن عقیده بر مبنای تفكر نباشد، آزاد است»[21]. در نظر استاد بر عكس لیبرالیسم، آزادی هدف نیست و یا عالی ترین هدف سیاسی نیست كه بشود در هر شرایطی آن را محترم شمرد، همانطور كه در بحث فطرت اشاره كردیم، آزادی برای این است كه بتوان به تكامل رسید و در راه تعالی قدم برداشت. وگرنه در جایی كه نتواند این هدف را تأمین كند، احترامی ندارد. برای سعادت فرد باید در عقیده او تغییر و تحول به وجود آورد تا او در این راه گام بردارد، نه اینكه او را آزاد گذاشت كه به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نیابد. پس آزادی عقیده در اینجا موردی ندارد.
د) قدرت و قوت اندیشه اسلامی و بارور شدن آن در مواجهه با شبهات و اندیشه های دیگر
قدرت و قوت اندیشه اسلامی وابسته به نیروی ایمان و اعتماد آن است و بنا بر شواهد تاریخی، هیچ گونه مانعی در سر راه آزادی اندیشه و تفكر اصیل وجود ندارد. «هر مكتبی كه ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفكر را میگیرد. این گونه مكاتب ناچارند مردم را در یك محدوده خاص فكری نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگیری كنند. این همان وضعی است كه ما امروز در كشورهای كمونیستی میبینیم. در این كشورها، به دلیل وحشتی كه از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته میشوند كه مردم نتوانند صدای كشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یك بعدی و قالبی، آنچنان كه زمامداران میخواهند، بار بیایند. من اعلام میكنم كه در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كانالیزه كردن اندیشه ها، خبر و اثری نخواهد بود. همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشه ها و تفكرات اصیلشان را عرضه كنند.»[22]
استاد در ضمن آثار خویش به اثرات مثبت و پرباری اشاره میكنند كه نتیجه تعاملات عقیدتی در جامعه اسلامی است و به حیات و زندگانی جامعه اسلامی منجر میشود. «من در نوشته های خود نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شكاك در اجتماع كه علیه اسلام سخنرانی میكنند و مقاله مینویسند، متأثر كه نمیشوم هیچ، از یك نظر خوشحال میشوم. چون میدانم پیدایش اینها سبب میشد كه چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شكاك و افرادی كه علیه دین سخنرانی میكنند، وقتی خطرناك است كه حامیان دین آن قدر مرده و بی روح باشند كه در مقام جواب برنیایند؛ یعنی عكس العمل نشان ندهند. اما همین مقدار حیات و زندگی در ملت اسلامی وجود داشته باشد كه در مقابل ضربت دشمن عكس العمل نشان بدهد، مطمئن باشید كه در نهایت امر، به نفع اسلام است»[23].
ه ) مرز آزادی عقیده كجاست؟
استاد شهید در این رابطه به تبیین سلسله مسایلی میپردازد كه میشود آزادی عقیده را به اجبار متوقف ساخت و آن زمانی است كه تحت پوشش های اغفال گرایانه و توطئه خیز، نیت های شوم كه ضد آزادی فرد است، دنبال میشود. ایشان معتقدند: «احزاب و افراد در حدی كه عقیده خودشان را صریحاً میگویند، و با منطق خود به جنگ منطق ما میآیند، آنها را میپذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افكار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم كه از اسلام خودمان دفاع كنیم و بگوییم اسلام چنین چیزی نمیگوید، حق داریم بگوییم به نام اسلام این كار را نكنید»[24].
اساساً از نظر استاد، آزادی ابراز عقیده و بیان آن، متكی به این است كه فكر خودمان را، یعنی آنچه را واقعاً به آن معتقد هستیم، بگوییم. استاد بر این باور است كه «از نظر اسلام، تفكر آزاد است، شما هر طور كه میخواهید بیندیشید، بیندیشید، هر طور كه میخواهید عقیده خودتان را ابراز كنید ـ به شرطی كه فكر واقعی خودتان باشد ـ ابراز كنید، هر طور كه میخواهید بنویسید، بنویسید، هیچ كس ممانعتی نخواهد كرد»[25]. اكنون به این مسأله میرسیم كه در چه مواردی بشر را باید آزاد گذاشت؟ در چه مواردی اجبار و تحمیل آن جایز نیست؟
استاد با اشاره به آیه «لا إكراه فی الدین قد تبیّن الرّشد من الغیّ»[26] میفرماید: دین و ایمان اجباری نیست و این آیه میتواند خطاب به پیامبر، ناظر به این مطلب باشد كه: تو از مردم ایمان میخواهی، مگر با اجبار هم میشود كسی را مؤمن كرد؟
در قرآن مجید خطاب به پیامبر آمده است: «فذكّر إنما أنت مذكر، لست علیهم بمصیطر»[27] ای پیامبر! وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآوری است، تو كه مسلط بر این مردم نیستی كه بخواهی به زور آنها را مؤمن و مسلمان كنی. پس بعضی از موضوعات است كه خود آن موضوعات زوربردار و اجباربردار نیست. طبعاً در اینگونه مسایل باید مردم آزاد باشند. اصلاً بشر را باید در این مسایل كه باید در آنها فكر كنند، آزاد گذاشت تا به حدّ رشد و بلوغ اجتماعی برسند كه از جمله اینها رشد فكری است. استاد میفرمایند: «اگر مردم در مسایلی كه باید در آنها فكر كنند از ترس اینكه مبادا اشتباه بكنند، به هر طریقی آزادی فكری ندهیم یا روحشان را بترسانیم، این مردم هرگز فكرشان در مسایل دینی رشد نمیكند و پیش نمیرود. دینی كه از مردم در اصول خود تحقیق میخواهد (و تحقیق هم یعنی به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه برای مردم آزادی فكری قایل است»[28].
ایشان متذكر میشوند كه رشد یك ملت به این است كه آزادش بگذاریم ولو در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بكند، صد بار هم اگر اشتباه بكند باز باید آزاد باشد و الاّ اگر به بهانه اینكه این ملت رشد ندارد باید به او تحمیل كرد، آزادی را برای همیشه از او بگیرند، این ملت تا ابد غیررشید باقی میماند.
و) آزادی اندیشه در جهان اسلام
استاد شهید مطهری در طول زندگی پرخیر و بركت خویش، همواره تلاش كردهاند تا بستر مناسبی برای نظرات و عقاید مخالف ایجاد شود و در این راه، با چراغ علم، كجرویها را نمایان و راه معرفت به اسلام را پرفروغ ساختهاند. ایشان به سابقه طولانی اینگونه نظرات مخالف در جهان اسلام و در فرهنگ و تمدن اسلامی اشاره كرده، میفرمایند: «از قرن دوم هجری كه اختلاط ملل مختلف آغاز شد و برخورد عقاید و آراء، سخت اوج گرفت، مادّیین در كمال آزادی، عقاید و اندیشههای خویش را در محافل علمی و در مجالس علنی ابراز میداشتند و دیگران را به پیروی از مكتب خویش دعوت میكردند. احیاناً در مسجدالحرام و یا مسجدالنبی حلقه تشكیل میدادند و به گفتگو درباره عقاید خویش میپرداختند، اینچنین آزادی برای مادّیین در هیچ محیط مذهبی در جهان سابقه ندارد»[29].
ز) لزوم سعه صدر متولّیان و طرفدارن دین در پاسخگویی به شبهات
در طول تاریخ، آزادی عقاید و اندیشهها از آرمانها و آرزوهای باارزشی محسوب میشود و در تاریخ اسلام این چنین بسترهای مناسب را فراوان میبینیم كه در نوع خود بینظیر و بیسابقه بوده است و مایه درخشندگی و استواری آن شده است و به دلیل همین آزادیها بود كه اسلام توانست باقی بماند.
استاد عزیز شهید مطهری میفرمایند: «اگر در صدر اسلام در جواب كسی كه میآمد و میگفت من خدا را قبول ندارم، میگفتند بزنید و بكشید، امروز دیگر اسلام وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكار مختلف مواجه شده است»[30]. و در پایان به توصیه گرانقدر ایشان خطاب به جوانان و طرفداران اسلام میپردازیم: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم كه خیال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یك نیرو میشود پاسداری كرد و آن علم است و آزادی دادن به افكار مخالف و مواجهه روشن و صریح با آنها»[31] و به این نتیجهگیری خواهیم رسید كه آنچه كه حاصل بسط و اهمیتدهی به مقوله آزادی اندیشه و بیان است، همانا پرهیز از انسداد فكری و خفقان اندیشههای اصیل است و راه پاسداری از آن بهرهگیری از سلاح علم و تقوی است
پي نوشت ها :
* دانشجوی رشته معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق
[1] . سوره الرحمن/4ـ1
[2] مطهری، مرتضی،آزادی معنوی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص16
[3] همان
[4] همان، ص 17
[5] همان، ص18 ـ سوره آل عمران/64
[6] همان، ص21
[7] همان، ص22 ـ نهج البلاغه فیض الإسلام، خطبه 221
[8] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص92
[9] مطهری، مرتضی، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، ص62
[10] همان، ص363
[11] همان، ص344
[12] همان، ص276
[13] همان، ص342
[14] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص93
[15] همان، ص97
[16] همان، ص97
[17] همان، ص92
[18] همان، ص104
[19] مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص55
[20] همان، ص106
[21] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص107
[22] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص11
[23] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص134
[24] مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص17
[25] همان، ص13
[26] سوره بقره/256
[27] سوره الغاشیه/21 و 22
[28] مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص123
[29] مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص13
[30] مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص18
[31] همان، ص19
منبع: شهید مطهری فصلنامه اندیشه صادق، شماره 6،
ارسالي از طرف کاربر محترم :j133791
/ک