شهيد آیت الله مدني از نجف تا تبريز در آئينه خاطرات

عده‌اي درباب اختلافاتي كه بين شهيد قاضي طباطبائي و شهيد مدني وجود داشته، نقل و سخن بسيار داشته اند، در حالي كه نزديكان به آنان و كساني كه اذهان خالي از حسب و بغض نابجا دارند، بروحدت رويه آن دو تكيه مي‌كنند و منكر هر گونه اختلافي بين آن دو شهيد بزرگوار هستند. در اين گفتگو اين نكته مهم مورد بررسي قرار گرفته است.
دوشنبه، 2 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهيد آیت الله مدني از نجف تا تبريز در آئينه خاطرات

شهيد آیت الله مدني از نجف تا تبريز در آئينه خاطرات
شهيد آیت الله مدني از نجف تا تبريز در آئينه خاطرات


 





 

گفتگو با آيت الله محمد تقي آل هاشم
 

*درآمد
 

عده‌اي درباب اختلافاتي كه بين شهيد قاضي طباطبائي و شهيد مدني وجود داشته، نقل و سخن بسيار داشته اند، در حالي كه نزديكان به آنان و كساني كه اذهان خالي از حسب و بغض نابجا دارند، بروحدت رويه آن دو تكيه مي‌كنند و منكر هر گونه اختلافي بين آن دو شهيد بزرگوار هستند. در اين گفتگو اين نكته مهم مورد بررسي قرار گرفته است.

اولين بارچه زماني و چگونه با آيت الله شهيد مدني آشنا شديد؟
 

زماني كه طلبه بودم، مي‌شنيدم كه آيت الله شهيد مدني با طاغوت مبارزه مي‌كند. به دستور شهيد مدني كارخانه خمري را كه در آذرشهر قرار داشت، خراب كردند و دولت وقت، ايشان را دستگير و تبعيد كرد. من دائماً سراغ ايشان را مي‌گرفتم. بعد از آنكه شهيد مدني در زمان مرحوم آيت الله حكيم به شهر نجف مشرف شدند و ملعون صدام و اطرافيانش به آيت الله العظمي حكيم جسارت كردند، مرحوم شهيد آيت الله مدني كفن پوشيد وبا جمعي از علما به خدمت آيت الله العظمي حكيم كه مرجع جهان تشيع بودند، رفت. آيت الله مدني از آيت الله حكيم خواست كه:«آقا! اجازه بدهيد ما كفن پوش با كساني كه به شما جسارت و توهين كرده اند، مبارزه كنيم.» آيت الله حكيم فرمودند:«به آنها كاري نداشته باشيد.» در آن زمان مرحوم آيت الله العظمي حكيم فرموده بود:«صدام حسين برحسب حكم شرعي كافر است.» البته آقا اين مطلب را به عربي فرموده بود. عين همين عبارت را امام خميني(ره) در انقلاب اسلامي، زمان دفاع مقدس فرمودند:«صدام برحسب حكم شرعي كافر است».
شهيد آيت الله مدني يكي از چهره هاي روشن و انقلابي بودند و مخصوصاً وقتي كه امام را به نجف تبعيد كردند در خدمت حضرت امام بودند. ايشان بسيار غيور، جسور و دلاور بودند. زبان عربي را مثل زبان تركي بسيار روان صحبت مي‌كردند. بعد از آنكه صدام ملعون، علماي مقيم در نجف را كه تبعه آنجا نبودند، از نجف بيرون كرد، آيت الله مدني به ايران آمدند و به خرم آباد رفتند. ظاهراً در آنجا تبعيد بودند. اواخر هم حضرت امام فرمودند كه آيت الله مدني همان جا بمانند. مردم خيلي به ايشان علاقمند بودند و در نظرم هست ايشان مريدان بسياري هم داشتند.
وقتي آيت الله قاضي طباطبايي شهيد شدند، ايشان از طرف امام به امامت جمعه شهر تبريز منصوب شدند. بعد از شهادت آيت الله قاضي، علما و حزب الله و گروه هاي خرم آباد به تبريز آمدند و در مسجد جامع جمع شدند. من هم در آنجا بودم. به قدري از آيت الله مدني تعريف مي‌كردند كه ايشان را بعد از امام خميني(ره) شخص دوم مي‌دانستند. ايشان مطيع محض امام، مجتهد و مورد وثوق و علاقه شديد حزب الله و واقعاً از ياران مخلص حضرت امام بود.

آيا شما در نجف ايشان را ديده بوديد؟
 

نه، چون وقتي به نجف رفتم، ايشان به آذربايجان رفته بودند. وقتي به امامت جمعه تبريز منصوب شدند، بسيار باجرئت و قدرت رفتار مي‌كردند. حتي مي‌فرمودند:«من اينها را به جهنم مي‌فرستم.» منظورشان ضد انقلاب، منافقين و هواداران شاه بود. ايشان بسيار شجاع بود. يادم هست كه وقتي شهيد مدني راه آهن تبريز نماز مي‌خواندند، در آن زمان دو امام جمعه بودند. يكي مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تبريزي سلطان القرا و ديگري هم آيت الله مدني. وقتي آيت الله مدني در آنجا نماز مي‌خواندند، مرحوم ميرزا جوادآقا هم در مسجد حاج صفر علي نماز جمعه مي‌خواندند. ايشان قبل از انقلاب حدود50،40 سال نماز جمعه مي‌خواند و مجتهد بود. چون راه شهيد آيت الله مدني دور بود و مردم نمي‌توانستند به آنجا بروند، ايشان انصراف دادند. آيت الله مدني در اين باره نامه‌اي هم نوشته بودند. من آن نامه را ديده ام. نوشته بودند:«من پيرشده ام و نمي‌توانم نماز جمعه بخوانم شما بياييد و وسط شهر نماز بخوانيد».
يعني شهيد مدني كه در راه آهن نماز جمعه مي‌خواندند براي رعايت فاصله شرعي بود؟ بله. همين طور است. ايشان كه نمي‌گفتند نخوانيد، چون مجتهد، عالم و از مشايخ ما بودند. بسيار بزرگوار بودند. آيت الله مدني در وسط شهر. يادم مي‌آيد يك روز هوا مثل امروز خيلي سرد برف و باراني بود. مردم روي زمين مي‌نشستند. آنجا مسقف نبود. فرمودند:«امروز خطبه ها را خيلي مختصر مي‌خوانم. چون هوا سرد است و برف مي‌بارد و مردم روي زمين نشسته اند.» مستحب است در شرايط نامساعد، نماز جمعه را مختصر بخوانند تا مراعات حال مردم بشود. بعضي مهمان دارند، تعزيه دارند، كارهاي ضروري دارند. مستحب است خطبه ها چندان طول نكشد.

شهيد آیت الله مدني از نجف تا تبريز در آئينه خاطرات

خاطره شخصي از ايشان داريد؟
 

روزي ايشان به من گفتند:«فلاني در خانه شما كوفته تبريزي درست مي‌كنند كه من يك بار به منزل شما مهماني بيايم؟ من كوفته خيلي دوست دارم.» گفتم:«حاج آقا! خانه ما خانه شماست.» و همراه حاج حميد منبع جود به منزل ما تشريف آوردند. آيت الله مدني بعداً به من فرمودند:«فلاني، من از شما فقط كوفته تبريزي
خواسته بودم، آن وقت شما كته و آش هم درست كرديد؟» ايشان خيلي ساده زيست بود. مثلاً براي ناهار يك تخم مرغ يا مقداري سيب زميني يا آش برايشان كافي بود. چندان اهل تشريفات نبودند.عرض كردم:«حاج آقا! شايد بعضي از آقايان كته دوست داشته باشند. شما كوفته را ميل كنيد و آنها هم برنج يا آش را مي خورند.» پدر زنم هم كه از اساتيد آيت الله مدني بودند.
آن روزها به اصطلاح نوعي پيروزي در زمان بني صدرلعنه الله عليه بود. شهيد مدني فرمودند:«به بني صدر تبريك نمي‌نويسم. به اين علت كه ايشان از نظر ولايت فقيه هشت اشكال دارند. من ديده ام در كار خود درايت ندارد.» آن وقت كه بني صدر را انتخاب مي‌كردند مرحوم آيت الله مدني مي‌فرمودند:«من دكتر حبيبي راقبول دارم، خواه رأي بياورد، خواه نياورد. من حق يك رأي دارم و آن را هم به آقاي حبيبي مي‌دهم.» خلاصه فرمودند:«من آقاي بني صدر را تأييد نمي‌كنم و از اول هم تأييد نكرده ام الان هم اين پيام تبريك را براي امام مي‌نويسم.» آيت الله مدني براي امام تبريك نوشتند و به شخصي دادند تا آن را به دست امام برساند.

منظورتان از اين پيروزي چيست؟
 

اين پيروزي در جبهه بود.

تحصيلات آيت الله مدني تاچه حد بود؟
 

ايشان در نجف به درجه اجتهاد رسيده بودند و از آيت الله خويي، حكيم و علماي ديگر اجازه اجتهاد داشتند. در آنجا نوعاً درس اخلاق مي‌دادند و زياد درس فقه نمي‌دادند. به زهد و تقوا و تخلق به اخلاق حسنه اسلامي معروف بودند.

ظاهراً در نجف در امامت جماعت، نائب آيت الله خويي بودند. آيا همين طور است؟
 

بله. گاهي كه آيت الله خويي مسافرت مي‌كردند، ايشان كه از نزديكان آيت الله خويي بودند نائب ايشان در امامت جماعت بودند. آيت الله مدني مدت زيادي در نجف ماندند. يك اخلاق تفكر فقهي ميان آيت الله خويي و امام خميني(ره) در بحث ولايت فقيه و مسائل ديگر وجود داشت.

تفكرشان بيشتر به آيت الله خويي نزديك بود يا امام خميني؟
 

با اينكه از شاگران ممتاز آيت الله خويي بودند، ولي به امام علاقه زيادي داشتند. وقتي در خدمت حضرت امام بودند، مانند يك بچه در خدمت يك بزرگوار عاليقدر رفتار مي‌كردند. بسيار خود را نزد امام كوچك مي‌شمردند. تا آخر هم همين طور بودند.

آيا در تبريز تدريس هم مي‌كردند؟
 

خير. در تبريز تدريس نداشتند. آيت الله مدني به نظام و انقلاب علاقه داشتند. گفته اند وقتي كه در نجف بودند، ايشان فتواي مهدورالدم بودن كسري را به شهيد نواب صفوي دادند. آن طور كه شنيده ام نواب صفوي به دليل آن فتوا به ايران آمد. البته در اين باره اطلاع مستقيمي ندارم.

آيا راجع به شهادت آيت الله مدني مطلبي به خاطر داريد؟
 

بعد از شهادت آيت الله قاضي طباطبايي، آيت الله مدني در تبريز سخنراني مي‌كردند. در زماني ضروري بود كه به قم بروم. بنده زاده درقم طلبگي مي‌خواند و قصد داشتيم خانوادگي به قم برويم. شب جمعه بود. سوار ماشين شديم و به قم رفتيم و روز جمعه به قم رسيديم. پدر زن فرزندم، روحاني جليل القدر به نام آيت الله سيد مجتبي اسداللهي، از شاگردان مرحوم آيت الله گلپايگاني، مرحوم آيت الله بروجردي و آيت الله حجت بود. من با ايشان آشنايي داشتم. قرار بود بنده زاده من با دختر ايشان ازدواج كند و به آن جهت به قم رفته بوديم. البته تلفني به ايشان گفتم، اگر شما راضي هستيد خودتان عقد را بخوانيد. گفتند، نمي‌شود شما هم بياييد. من هم با خانواده به آنجا رفتم.
هنگام ظهر، آيت الله آسداللهي از من پرسيدند:«اين روزها آيت الله مدني را ديده ايد؟» گفتم:«اين هفته به خانه ما آمدند و مهمان ما بودند و با هم كوفته تبريزي و آش خورديم.» گفتند:«امروز و ديروز ايشان را ديديد؟» گفتم:«نه! من كه از ديشب اينجا آمدم و از جمعه قبل از ايشان خبر ندارم.» گفتند:«تلويزيون را روشن كنيد.» در تلويزيون گفته شد، «انا لله و انااليه راجعون». خيلي متأثر شدم كه كسي شهيد شده است. وقتي ديدم شهادت آيت الله مدني در تلويزيون اعلام شد، بسيار گريه كردم، انگار پدرم را از دست داده باشم.
واقعاً پدر ملت بود. هوادار و پشتيبان انقلاب بود. از شاگران مخلص حضرت امام بود. خدا قاتلش را لعنت و عذابش را شديدتر كند كه ايشان را مانند امير مؤمنان در حال نماز به درجه رفيع شهادت رساند. من از كسي شنيدم كه ايشان در نجف گفته بود:«مادرم حضرت زهرا(س) به من فرموده اند كه پسرم روزي شهيد خواهد شد. من در انتظار همان روز هستم.» آن اتفاق در تبريز در حال نماز افتاد. ايشان وقتي نماز جمعه را مي‌خواندند نماز ظهر را اعاده مي‌كردند.
اين يك مسئله فقهي است كه وقتي امام جمعه بعداز نماز جمعه، نماز ظهر را اعاده كرد، مردم هم مي‌توانند اعاده كنند. اگر اعاده نكرد، اگر مردم نماز ظهر را اقامه كنند، نمي‌توانند براي نماز عصر به آن امام جمعه اقتدا كنند. آيت الله مدني بعداز اقامه نماز جمعه، نماز ظهر را اعاده مي‌كرد كه در حال نماز آن خبيث ملعون آقا را در بغل گرفت. در اثر انفجار بدن آيت الله مدني پاره پاره شد و ايشان به مقام رفيع شهادت نائل شدند. وقتي به تبريز آمدم، گفتند چند نفر از اطرافيانش هم شهيد شده اند. يكي از آنها نجاري بود كه اهل محله ما بود و براي نماز مي‌آمد.

در مقطعي كه در تبريز با ايشان محشور بوديد، ايشان درباره جهاد و جبهه چه نظري داشتند؟
 

آيت الله مدني به جبهه و جوانان خيلي علاقه داشت. حتي يك بار كه برادران پاسدار آنجا بودند گفتند، شما هم لباس نظامي بپوشيد. در محله شتربان منزلي بود كه ما به آنجا مي‌رفتيم. ايشان با عمامه و لباس پاسداري در آنجا عكس انداختند. آيت الله مدني لباس رزم مي‌پوشيدند و مردم را به حضور در جبهه تشويق مي‌كردند. يادم هست كه ايشان در مصلّي كفن پوشيده بود و صحبت مي‌كرد. در آنجا نماز جمعه هم اقامه مي‌كردند. ايشان فرمود:«خدا شاهد است از خدا مي‌خواهم هر بلايي هست به جانمان بيايد و اين جمهوري اسلامي بماند، امام بماند.» بسيار به امام علاقه داشتند. پشتيبان نظام بودند. علاقمند به مردم بودند. صحبت هاي شيريني مي‌كردند.

مراودات ايشان با علماي استان چگونه بود، چون ظاهراً از نظر تفكر سياسي در اقليت بودند. رفت و آمد ايشان چگونه بود؟
 

در آنجا افرادي كه معمر و موجه بودند، در ابتداي ورود آيت الله مدني به تبريز به زيارتشان مي‌آمدند، ولي منزل همه آنها نمي‌رفت. بلكه به منزل كساني مي‌رفت كه به انقلاب نزديك بودند و به امام علاقه داشتند. آيت الله مدني در محله شتربان ساكن بودند. صاحب آن خانه گفته بود كه اين خانه را به نام آيت الله مدني مي‌زنم و اين خانه بايد مال آيت الله مدني باشد. آيت الله مدني فرموده بودند:«من به اين خانه نياز ندارم. در همدان و خرم آباد حياط دارم. وصيت مي‌كنم اين خانه را بفروشند و به بيت المال بر گردانند.» همچنين گفته بودند:«بنويسيد اگر كسي از طرف امام(ره) نماينده است و مايل است در تبريز بماند، در اين خانه ساكن شود. من اين خانه را نمي‌خواهم.» ايشان با مردم خوشرو بودند و با آنها مراوده داشتند، البته افرادي كه حزب الله و مقلد امام بودند.

آيا بعد از شهادت ايشان طيفي كه با ايشان ميانه خوبي نداشتند، مثل طرفداران حزب خلق مسلمان و امثال آنها از شهادت ايشان اظهار خوشحالي مي‌كردند يا نه؟
 

عرض كنم ضد انقلاب در همه جا به دنبال فرصت است. يك بار اينها در اطراف خانه مرحوم آيت الله مدني درصف عزاداري ايشان حرف هايي گفته بودند. اين مسائل وجود داشت، ولي نه آن قدري كه زياد چشمگير باشد، بلكه كم و بيش در گوشه و كنار بودند. خود آيت الله مدني هم در زمان حياتشان به آنها اعتنا نمي‌كردند. گاهي اوقات پياده از منزل به مسجد مي‌رفتند و ما مي‌گفتيم:«آقا! تنها نرويد.» مي‌گفتند:«جدّ من مردمي بودند. من هم مردمي به مسجد مي‌روم برمي‌گردم.» ايشان بسيار ساده زيست بودند. الحمدالله بين مردم محبوبيت خوبي داشتند.

باتوجه به اينكه شما امام جمعه هستيد و خطبه مي‌خوانيد، خطبه هاي شهيد مدني چه ويژگي ممتازي داشت؟
 

ايشان از امام(ره) بسيار ياد مي‌كردند، از تقوا بسيار صحبت مي‌كردند، از جنايات صدام بسيار سخن مي‌گفتند و مردم را به انقلاب، نظام و ولايت فقيه تشويق مي‌كردند. حتي در جايي خوانده ام كه ايشان فرموده اند:«چون سرچشمه ولايت فقيه، ولايت عالم است، اگر كسي به ولايت فقيه علاقه نداشته باشد، به اهل بيت هم علاقه چنداني ندارد.» يعني كسي كه به اهل بيت(ع) علاقه دارد، بايد به ولايت فقيه هم علاقمند باشد. چون ولايت متمم ولايت آل محمد(ص) است و سرچشمه ولايت فقيه ولايت آل محمد(ص) است، لذا ايشان بسيار از امام پشتيباني مي‌كردند و به ايشان علاقه داشتند و اظهار ارادت مي‌كردند.

آيا آيت الله مدني تأليفاتي هم داشتند؟
 

من كه خودم نديده و نشنيده ام كه ايشان تأليفاتي داشته باشند. با اينكه بيشتر اهل خطبه بودند، نوعاً خطبه هايشان از بين رفته است. حتي ما يك دفتر مخصوص هم پيدا نكرديم كه در آن حساب و كتاب وجوهات نوشته شده باشد. فقط چند قبض را كه از مردم بود، پيدا كرديم.

آيا خاطره ويژه اي از شهيد آيت الله مدني هست كه به آن اشاره نكرده باشيد؟
 

ازايشان خاطرات بسيار است كه اين خاطرات را ضمن گفتگو به ياد مي‌آورم. آيت الله مدني به ما لطف داشتند و ماهم به ايشان ارادت داشتيم من هميشه در نماز جمعه ايشان در صف اول و دوم مي‌نشستم. حتي عكسي است كه در آن يك شال گردن سفيد داشتم و هوا سرد بود. نوشته شده بود كه آن عكس مربوط به آخرين جمعه است، ولي من گفتم، نه اين مربوط به جمعه گذشته است. چون در روز شهادت ايشان من نبودم.

ظاهراً عده‌اي سعي مي‌كردند بين آيت الله شهيد قاضي طباطبايي و آيت الله شهيد مدني اختلافاتي ايجاد كنند. آيا در اين امر موفق شدند؟
 

خير. موفق نشدند. مي‌خواستند آيت الله شهيد مدني را با شهيد آيت الله قاضي طباطبايي روبرو کنند. آيت الله قاضي طباطبايي مي گفتند :«آيت الله شهيد مدني را خودم دعوت كرده ام كه به تبريز بيايند.» ولي بعضي افراد مي‌خواستند ميان اين دو بزرگوار جدايي بيفكنند. حتي آنها در تشيع جنازه ها با هم بودند، با هم به راه پيمايي مي‌رفتند. من عكس هايي دارم كه ايشان با هم هستند. قبل از شهادت شهيد قاضي كه ايشان به تبريز آمدند، نوشته بودند، در نجف نوشته شد كه من نماينده تام الختيار حضرت امام هستم. مردم به اين دليل مي‌گفتند که حالا كه اين آقا نماينده تام الختيار حضرت امام است، پس يعني آن آقا نماينده تام الاختيار نيست؟ حتي آيت الله شهيد قاضي طباطبايي گفته اند كه علاقه امام به ايشان كمتر شده است. امام نامه نوشتند كه من به آيت الله قاضي طباطبايي علاقه وارادت دارم و ايشان مثل برادرم است. اختلافي بين آن دو بزرگوار نبود. شايد مردم مي‌خواستند بين آنها اختلاف به وجود بيايد. هر دو علاقمند به حضرت امام و خدمتگزار نظام بودند.

اشاره كرديد كه ايشان معلم اخلاق بودند. از مشي و سلوك اخلاقي ايشان خاطره خاصي داريد؟
 

آيت الله مدني كم حرف و متفكر بودند. حكيمانه و عارفانه صحبت مي‌كردند. مثل اميرالمؤمنين (ع) واقعاً اسدالله ياشير خدا بودند.

اگر نكته ديگري باقي مانده است بفرماييد.
 

ان شاءالله خداوند به رهبر معظم انقلاب عمر طولاني و بابركت عنايت بفرمايد. دشمن ولايت فقيه را اگر اصلاح پذير نباشد و آمريكا را محو و نابود و انقلاب ما را به انقلاب حضرت مهدي (عج) متصل كند. سايه رهبر معظم انقلاب از سرمان كوتاه نشود. ان شاءالله خداوند آنهايي را كه به انقلاب كمك مي‌كنند، ياري كند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.