جنبه هاي مردمي شهيد مدنی(ره)
*«ناگفته هائي از سلوك اخلاقي شهيد مدني» در گفتگو با حاج علي ويسي
خاطره جالب ديگري كه از ايشان دارم اين است كه30،20 سال قبل از انقلاب، قند داشت گران ميشد. شهيد مدني خانهاي در كنار مدرسه آخوند داشت كه آقايان فتحي خريده بودند. براي ايشان قند برديم، گفت نميخورم. برويد به جاي آن توت بخريد. من قند نميخورم. تمام افراد متدين همدان به تقليد از ايشان، قند را تحريم كردند. حالا كارشناس ها ميگويند قند ضرر دارد، آن موقع شهيد مدني هم گفت قند ضرر دارد!
من بچه قد و زبلي بودم. يك روز به شهيد مدني گفتم:« حاج آقا! اين پول هائي را كه شما از آقاي خميني ميگيريد، چه ميکنيد؟» گفت:« براي چي ميپرسي؟» گفتم:« ميخواهم بدانم.» پول ها را تجار و بازرگانان به دست ايشان ميرساندند و ايشان هم خرج حوزه ها ميكرد، ولي من بچه بودم و اين چيزها حاليام نبود، اما خدا رحمتش كند بدون آنكه عصباني شود يا اخم كند، برايم توضيح داد كه خيالم راحت باشد به دست طلبه ها و جاهائي كه لازم است ميرسد.
ولي ما خانواده شما را ميشناسيم كه همه خوش پيشواز و هم خوش بدرقهايد.
حالا ما ديگر نميدانيم شايد اين وسط اشتباهي شده!
در اين راستا درمانگاه مهديه درست كرد، بانك مهديه راه انداخت، هم براي دنياي مردم كار ميكرد، هم براي آخرتشان. مردعمل بود. به مرحوم آقاي صالحي گفته بود قبض هاي يك تومني چاپ كرده بود و مردم ميخريدند كه صندوق قرض الحسنه كار كند. ميگفت به جاي اينكه پراكنده و اين طرف و آن طرف خرج كنيد، يك جا جمع باشد كه آبرومندانه و روي حساب و كتاب خرج شود. متدينين هم انصافاً در اين مدت در صندوق قرض الحسنه خوب كار كردهاند و اين صندوق خوب خدمتي به همه كرده، از لطف خدا و از دعاي شهيد مدني، در استان همدان چندين درمانگاه و بانك و مهديه هم راه انداختهاند.
من برگشتم زندان و ديدم ده پانزده نفر از افسران رده بالا را كه آدم هاي خيلي خوبي بودند، گرفته و به زندان آوردهاند. پيغام دادم به آقاي مدني كه حاج آقا! اينها آدم هاي خوبي هستند، بيخود اينها را گرفتهاند. اتفاقاً حاج آقا مدني دو شب بعد آمد زندان و من گزارش كامل دادم. شهيد مدني دستور داد كه خيلي از آنها را از زندان بيرون كنيم، چون بندگان خدا متدين و انقلابي بودند، ولي بچه هاي مجاهدين خلق، اينها را گرفته و آورده بودند. همين ها بعداً! كارهاي ناشايستي كردند. بعضي وقت ها شيطان آدم را گول ميزند و بعضي كارها را ميكند كه نه خواست خداست نه خواست پيغمبر خدا. اينها هم بيخود و بي جهت، مردم را ميگرفتند و ميآوردند من هم با اينها توي زندان دعوايم شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
/ج
*درآمد
از كي و چگونه با شهيد مدني آشنا شديد؟
خاطره جالب ديگري كه از ايشان دارم اين است كه30،20 سال قبل از انقلاب، قند داشت گران ميشد. شهيد مدني خانهاي در كنار مدرسه آخوند داشت كه آقايان فتحي خريده بودند. براي ايشان قند برديم، گفت نميخورم. برويد به جاي آن توت بخريد. من قند نميخورم. تمام افراد متدين همدان به تقليد از ايشان، قند را تحريم كردند. حالا كارشناس ها ميگويند قند ضرر دارد، آن موقع شهيد مدني هم گفت قند ضرر دارد!
از ويژگي هاي اخلاقي ايشان چه نكاتي را به ياد داريد؟
من بچه قد و زبلي بودم. يك روز به شهيد مدني گفتم:« حاج آقا! اين پول هائي را كه شما از آقاي خميني ميگيريد، چه ميکنيد؟» گفت:« براي چي ميپرسي؟» گفتم:« ميخواهم بدانم.» پول ها را تجار و بازرگانان به دست ايشان ميرساندند و ايشان هم خرج حوزه ها ميكرد، ولي من بچه بودم و اين چيزها حاليام نبود، اما خدا رحمتش كند بدون آنكه عصباني شود يا اخم كند، برايم توضيح داد كه خيالم راحت باشد به دست طلبه ها و جاهائي كه لازم است ميرسد.
شما از چه زماني مقلد امام خميني شديد؟
به كجا؟
شما كه اين قدر به شهيد مدني علاقمند هستيد، به اين سئوال جواب بدهيد كه چرا از ايشان كتاب و سخنراني نداريم؟ ايشان اين همه سخنراني كرد. چرا ما همداني ها از سخنراني هاي ايشان كتاب چاپ نكرديم؟ آيا ايشان كم سخنراني كرد؟
ولي ما خانواده شما را ميشناسيم كه همه خوش پيشواز و هم خوش بدرقهايد.
حالا ما ديگر نميدانيم شايد اين وسط اشتباهي شده!
در بوئين زهراي تاكستان كه زلزله آمد، خاطرهاي يادتان هست؟
در اين راستا درمانگاه مهديه درست كرد، بانك مهديه راه انداخت، هم براي دنياي مردم كار ميكرد، هم براي آخرتشان. مردعمل بود. به مرحوم آقاي صالحي گفته بود قبض هاي يك تومني چاپ كرده بود و مردم ميخريدند كه صندوق قرض الحسنه كار كند. ميگفت به جاي اينكه پراكنده و اين طرف و آن طرف خرج كنيد، يك جا جمع باشد كه آبرومندانه و روي حساب و كتاب خرج شود. متدينين هم انصافاً در اين مدت در صندوق قرض الحسنه خوب كار كردهاند و اين صندوق خوب خدمتي به همه كرده، از لطف خدا و از دعاي شهيد مدني، در استان همدان چندين درمانگاه و بانك و مهديه هم راه انداختهاند.
برخورد شهيد مدني با خرافات و انحرافات فكري چگونه بود؟
ما در همدان روحانيون زيادي داشتيم. اولاً رابطه شهيد با آنها چگونه بود و ثانياً چرا با حضور اين روحانيون بزرگ، شهيد مدني پرچمدار مبارزه در همدان شد؟
اساساً انقلاب در همدان از كجا شروع شد؟
من برگشتم زندان و ديدم ده پانزده نفر از افسران رده بالا را كه آدم هاي خيلي خوبي بودند، گرفته و به زندان آوردهاند. پيغام دادم به آقاي مدني كه حاج آقا! اينها آدم هاي خوبي هستند، بيخود اينها را گرفتهاند. اتفاقاً حاج آقا مدني دو شب بعد آمد زندان و من گزارش كامل دادم. شهيد مدني دستور داد كه خيلي از آنها را از زندان بيرون كنيم، چون بندگان خدا متدين و انقلابي بودند، ولي بچه هاي مجاهدين خلق، اينها را گرفته و آورده بودند. همين ها بعداً! كارهاي ناشايستي كردند. بعضي وقت ها شيطان آدم را گول ميزند و بعضي كارها را ميكند كه نه خواست خداست نه خواست پيغمبر خدا. اينها هم بيخود و بي جهت، مردم را ميگرفتند و ميآوردند من هم با اينها توي زندان دعوايم شد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
/ج