مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)

تسلط شهيد آيت الله قاضي بر فقه، فلسفه، کلام و ساير علوم ديني، ايشان را به درجه اجتهاد و مرجعيت رساند و سبب شد که ايشان با دقتي يگانه و در بحراني ترين شرايط با تکيه بر احکام اسلام و آيات قرآن شايسته ترين تصميمات را اتخاذ کنند و در قضاوت ها حتي از خطاي نزديکان خويش نگذرند. اين توانائي ها در گفتگوي حاضر با يکي از نزديکان آن شهيد که به توصيه ايشان سالها بر مسند قضا نشسته است، به خوبي تبيين شده
جمعه، 6 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)

مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)
مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)


 





 
گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين حاج ميرزا نجف آقازاده

*درآمد
 

تسلط شهيد آيت الله قاضي بر فقه، فلسفه، کلام و ساير علوم ديني، ايشان را به درجه اجتهاد و مرجعيت رساند و سبب شد که ايشان با دقتي يگانه و در بحراني ترين شرايط با تکيه بر احکام اسلام و آيات قرآن شايسته ترين تصميمات را اتخاذ کنند و در قضاوت ها حتي از خطاي نزديکان خويش نگذرند. اين توانائي ها در گفتگوي حاضر با يکي از نزديکان آن شهيد که به توصيه ايشان سالها بر مسند قضا نشسته است، به خوبي تبيين شده اند.

چگونه و کجا با شهيد آيت الله قاضي طباطبائي آشنا شديد؟
 

شروع آشنائي ما از سال 42 و اوج نهضت امام بود که مطلع شديم در تبريز، پايگاه اصلي نهضت امام، بيت آيت الله قاضي طباطبائي است. سال 43 بعد از تبعيد حضرت امام، قضيه مسجد اعظم پيش آمد که در آنجا طرفداران حضرت امام با طرفداران آقاي شريعتمداري درگيري پيدا کردند و اسم امام برده شد. آنها معترض بودند که چرا اسم امام را مي گوئيد و اسم آقاي شريعتمدار را نمي گوئيد؟ من ديدم دارند افرادي را که آنجا هستند دستگير مي کنند و لذا برگشتم به تبريز و رفتم خدمت آقاي آيت الله شهيد قاضي طباطبائي. البته قبل از رفتن به قم، آقاي قاضي را مي شناختم ،ولي آشنائيمان از نزديک نبود. دانستم که ايشان نماينده حضرت امام و موضعش با علماي ديگر در آذربايجان متفاوت است. از اول هم معلوم بود که موضع آقاي قاضي فرق دارند ، ولي در نهضت حضرت امام بيشتر آشکار شد. ما تا آن موقع هم آقاي قاضي را مي شناختيم، ولي از سال 43 به بعد بيشتر با ايشان آشنا شديم. بعد فراز و نشيت هائي شد و من يک مدت به محل خودمان رفتم ، بعد به قم رفتم تا سال 50 که آمدم تبريز ، تا سال 56 که نهضت گسترده و مردمي شد ، در خدمت آقاي قاضي بوديم و از محضرشان استفاده مي کرديم. گمانم سال 47 بود که ايشان يک سخنراني عليه اسرائيل کرد و ايشان را دستگير کردند و بردند. آن موقع ها هم در خدمتشان بوديم، منتهي انقلاب فرار و نشيب داشت. بعضاً سکوت بود، بعضاً فرياد بود و بعضاً درگيري ، از سال 42 در خدمتشان بوديم.

مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)

آيا از نظر علمي هم با ايشان ارتباط داشتيد يا ارتباطات شما فقط جنبه مبارزاتي داشت؟
 

خير، ما پيش ايشان درس خوانديم.
در صحبت ها بيشتر روي بعد مبارزاتي ايشان تکيه مي شود. جناب عالي با توجه به اينکه شاگرد ايشان بوده ايد، نکاتي را درباره بعد علمي ايشان بفرمائيد.
آيت الله قاضي مجتهد مسلم بودند. از نظر علمي اجتهادشان قابل ترديد نبود و در مسائل گوناگون صاحب نظر بودند. به عنوان نمونه عرض کنم تا بدانيد پايه علمي ايشان چه اندازه بود. ايشان علاوه بر اجازاتي که از آيت الله کاشف الغطاء داشتند، از آيت الله حکيم، آيت الله خوئي، آيت الله صدر و ساير آيات هم اجازه داشتند. در عين حال اگر بخواهيم پايه علمي ايشان را درک کنيم، پاورقي ايشان بر «انوار النعمانيه»سيد نعمت الله جزايري که در 4 جلد هست، کاملاً اين قدرت علمي را نشان مي دهد. اين کتاب را که در مسائل کلامي مطرح بوده، در واقع آيت الله قاضي با پاورقي اش احيا کرده و توضيحات فراواني در زمينه ، فقه، کلام و علوم ديگر داده. انصافاً در تمام ابعاد مجتهد کامل بودند و اگر ادعاي مرجعيت مي داشتند قطعا جزو کساني بودند که مطرح بودند. از نظر علمي و فقهي و کلامي بسيار بالا بودند.
کتاب ديگر ايشان «اللوامع الاهيه في المباحث الکلاميه» جمال الدين مقداد بن عبدالله الاسدي السيوري الحلي که کتابي کلامي است و اين تنها نسخه اي است که آيت الله قاضي پيدا کرده و بر آن پاورقي و مقدمه نوشته و چاپ کرده و به علم کلام خدمت بزرگي کرده. در تبريز اگر چند عالم بزرگ را در نظر داشته باشيم، ايشان مسلماً در رديف آيت الله آميرزا احمد اهري، آيت الله آميرزا عبدالله مجتهد و آيت الله سيد حسن انگجي قرار داشت و مجتهد مسلم بود.

ايشان از محضر امام هم استفاده کردند. مي دانيد در چه دروسي بوده؟
 

ظاهراً مثل اينکه امام اصول و فقه تدريس مي کردند و فلسفه را بعداً شروع کردند. شروع تدريس فلسفه توسط امام در سال هاي 34، 35 به بعد بوده. تا آن موقع اصول و فقه درس مي دادند. آقاي روحاني گمانم در کتاب «بررسي هاي نهضت امام» آقاي قاضي را سومين شاگرد حضرت امام نوشته اند.

آيا در زمينه فلسفه هم مطالعاتي داشتند؟
 

کاملاً. ايشان در زمينه عرفان و فلسفه هم مطالعات و تحصيلات مفصلي داشت. از نظر عرفان هم در حد اعلي بود و از محضر آيت الله علامه طباطبائي بهره مند شده بود. ايشان عموزاده آيت الله قاضي بود. از نظر فلسفه و عرفان تبحر داشت، منتهي بعد سياسي اش پيشي گرفته و از نظر علمي يک مقدار مجهول القدر مانده. درباره حضرت امام هم همين طور است. ايشان هم با آنکه از هر جهت در ميان مراجع، سرآمد روزگار بوده، منتهي بعد سياسي امام، ابعاد ديگر ايشان را تحت الشعاع قرار داده است. بعد علمي امام تا بدان پايه بود که در نجف آيت الله شهيد صدر درسش را تعطيل کرد و به شاگردانش گفت: «حضرت آيت الله خميني درسشان را شروع کرده اند و من هم مي روم شاگرد ايشان بشوم.» بزرگان مي دانستند که امام از نظر علمي در چه حد هستند، منتهي چون امام از بعد سياسي زياد مطرح شدند، به آن صورت که بايد به بعد علمي ايشان توجه نشده است.

مرحوم بحرالعلوم قاضي از عرفاي مشهور قرن حاضر هستند. آيا آيت الله قاضي طباطبائي در زمينه عرفان با ايشان ارتباطي داشتند؟
 

من ارتباطش را با علامه طباطبائي و آسيد حسن الهي مي دانم که تنگاتنگ بوده است، ولي اينکه با آيت الله آسيد رضا بحرالعلوم تا چه حد ارتباط داشته، آيا از نظر سني طوري بوده که از محضر ايشان هم استفاده کرده باشد، آن را نمي دانم.

آيا مسائل سياسي در همان دوران هم جنبه هاي علمي ايشان را تحت الشعاع قرار داد يا نه؟ چون در مورد برخي از بزرگان مثل حضرت امام حوادثي پيش آمد که ايشان ناچار شدند. تدريس و بحث هاي علمي شان را کنار بگذارند. آيا شهيد آيت الله قاضي تا سال 57 بحث هاي علمي شان را دنبال مي کردند؟
 

کاملاً. البته آن روزهائي که ايشان در تبعيد و زندان بود، طبيعتا تدريس نمي کرد، ولي موقعي که برگشت، تدريسش را در ابواب مختلف شروع کردن، مثلا «مسالک الافهام» را در آن موقع پاورقي و تقريظ نوشت و تدريس هم کرد. ايشان به هيچ وجه مباحث علمي خود را تعطيل نمي کرد. هميشه بيروني منزل ايشان مدرس بود و ما مي رفتيم و درس مي خوانديم.

 

مکانت علمي و سلوک سياسي شهيد آيت الله قاضي طباطبایي (1)

درس خارج هم مي گفتند؟

 

درس خارج آيات و احکام را مي گفتند.

ايشان با تصوّف هم از لحاظ نظري مقابله مي کردند؟
 

بله ، با تصوّف و با انحرافات خيلي مقابله مي کرد. ايشان از جمله افرادي بود که مي گفت عرفان بايد از مجراي کتب اهل بيت حاصل شود نه از تصوف. تصوف را قبول نداشت. انحرافات ديگر را هم قبول نداشت. اگر موردي پيش مي آمد، ايشان از نظر قلمي به مبارزه با آن مي پرداخت. يکي از آنها تحقيق درباره ارث زن است که در کتابي به همين نام آمده. علت نوشتن اين کتاب آن است که يکي از وکلا درباره ارث زن نوشته بود که زن بايد از ملک ارث ببرد، از عرصه هم ارث ببرد. ايشان در جواب او اين کتاب را نوشته. مثلاً اگر مي شنيد درباره «علم امام » حرف هائي زده شده است، جواب مي نوشت. اگر به مراجع اهانت مي شد، همين طور. مثلاً يکي از آقاياني که اينجا بود، چيزي نسبت به آيت الله حکيم نوشته بود به نام «اباطيل الحکيم». ايشان بلافاصله قلم به دست گرفت و جوابش را داد و عظمت و شأن آقاي حکيم را حفظ کرد. به محض اينکه در گفتارها و نوشته ها انحرافي مي ديد، به مبارزه مي پرداخت. مبارزه ايشان تنها مبارزه سياسي با رژيم نبود. مبارزه علمي هم با منحرفين داشت. کتاب هايش حاکي از اين قضيه است.
در مورد تصوف عرض مي کردم . مرحوم حر عاملي نقدي بر تصوف نوشته و در آنجا پنبه همه متصوفين را زده. ايشان اين کتاب را به بنده معرفي فرمود.
مطلبي مطرح شد و ايشان فرمود: «اگر مي خواهيد فساد تصوف را بدانيد، بايد اين کتاب را بخوانيد.» با راهنمائي ايشان رفتم، آن کتاب را پيدا کردم و خريدم. کتاب ديگري را هم آيت الله علامه حسن زاده آملي (حفظه الله) در مکه بوديم فرمود در ايران نيست. در اينجا بخريد و ببريد. روضه اللهوف را بگيريد و ببريد.
تعابيري را که در مورد افراد مختلف به کار مي بردند، ذکر بفرمائيد.
در مورد امام هميشه مي فرمود:«روحي له الفداه». بعضي از بزرگان و مراجع را «اعلي الله مقامه» و «رضي الله عنه» مي گفت. در مورد آيت الله مدني هم هميشه تعبير «روحي له الفدا» را به کار مي برد.

ايشان حاشيه اي هم بر کتاب «سير و سلوک» علامه بحرالعلوم نوشته اند. نظرشان درباره ايشان چه بود؟
 

نظرش نسبت به علامه بحرالعلوم مثبت بود و از ايشان کراماتي را هم نقل مي کرد. يک مورد که من از ايشان شنيدم و بعدها در کتاب ديدم، تشرف علامه بحرالعلوم به حرم اميرالمؤمنين (ع) است. من آن موقع در نجف مشرف نبودم. ايشان مي فرمايد آن موقع در نجف اغلب درس ها در شب ها گفته مي شد، چون روزها هوا خيلي گرم بود. شاگرد علامه يک شب مي بيند که ايشان دارد با عجله مي رود و به شاگردانش فرمود شما برويد، من کار دارم. من رفتم بيرون که ببينم چه کار مي خواهد بکند. ديدم عبا را کشيده سرش و به سرعت به طرف حرم امام علي(ع) مي رود. وقتي ايشان رسيد، درها باز شدند و وقتي وارد شد، دوباره درها پشت سرش بسته شدند. من منتظر ماندم. ايشان برگشت و سريع رفت به مسجد کوفه. در آن موقع بين نجف و مسجد کوفه بيابان بود و من دنبالش رفتم که خطري تهديدش نکند. رفتم ديدم رفته محراب شهادت آقا اميرالمؤمنين(ع)، يک حرف هائي زد و برگشت. من سر راهش را گرفتم و گفتم:«آقا! بايد به من بگوئيد موضوع چيست؟» ايشان نگفت. خلاصه از من اصرار و از ايشان انکار، تا بالاخره گفت:«به شرطي مي گويم که در دوران حيات من در جائي نقل نکني.» من قول دادم. بعد از وفاتش نقل کردم که ايشان آن شب گفت من هر وقت مشکل علمي داشته باشم، مي روم محضر اميرالمؤمنين (ع) و سئوال مي کنم. امشب حضرت اشاره فرمود فرزندم مهدي (ع) امشب در مسجد کوفه است. برو آنجا و از ايشان بپرس.
من اين مطلب را اولين بار از شهيد قاضي شنيدم. بعدها در يکي از کتاب ها ديدم و يادم افتاد که ايشان آن را نقل کرده است. از نقل اين حکايت متوجه مي شوم که نظر ايشان نسبت به علامه بحرالعلوم مثبت بوده است.
ايشان در وادي عرفان به ذکرهاي خاصي هم توصيه مي کردند؟ مصاديقي را ذکر بفرمائيد.
البته خيلي کم مي گفتند. اگر خيلي اصرار مي کرديد مي گفتند. ذکر را که نمي شود گفت! در هر حال من دو تا را مي گويم. ايشان توصيه مي کرد هر وقت مسافرت مي رويد، اين ذکر را بگوئيد:«اللهم اجعلني في درعک الحفينه التي تجعل فيها من تريد» يکي هم مي فرمودند اين ذکر را هر روز بگوئيد، ولي در زماني که وحشتي داريد، بيشتر بگوئيد:«و هو يجير و لا يجار عليه». يعني خداوند پناه دهنده است و کسي نمي تواند در برابر خداوند به کسي پناه بدهد.

شهيد آيت الله قاضي با وهابيت چگونه برخورد مي کردند؟
 

آقاي قاضي اصلاً کارش اين بود. اگر کتاب هايش را ملاحظه کنيد، در اغلب آنها به سراغ کلام رفته. البته فقه و اصول هم داشته، ولي روي کلام خيلي تکيه کرده است: کتاب هائي مثل جنه ي الماوي، فردوس الاعلي، اللهوامسح الالهيه، انوار النعمانيه بسيار حساس بود که از حريم اهل بيت(ع) دفاع کند و اگر يک جريان انحرافي را هم مي ديد حتما به سراغش مي رفت. پدر آقاي بنابي، آقاي آشيخ يوسف رحمه الله عليه، در بناب آقايي بوده به نام شيخ العسگر که جرياني را راه انداخته بود که در آن شائبه وهابيت در آن بوده. آقاي شريعتمداري از ايشان حمايت مي کرد، آقاي قاضي هم از آقاي شيخ يوسف و آقايان بنابي ها حمايت مي کرد و حتي اگر آقاي بنابي توانست به عنوان يک واعظ ممتاز و روحاني مبارز در تبريز و در بناب بماند، به برکت حمايت شهيد قاضي بود. ايشان خيلي از آقاي بنابي حمايت کرد.

از دوران تحصيل در محضر آيت الله قاضي خاطراتي را نقل کنيد.
 

البته من از شهيد آيت الله قاضي خاطرات زيادي دارم. هم در درس و بحث خدمتشان بوديم، آن هم در زماني فارغ از نام و نشان که راحت درس مي خوانديم . گمانم سال 54 بود که هواپيماي اختصاصي براي کربلا گذاشته بودند. يکي از آقايان در وسط درس گفت:«آقا !ما را هم به کربلا دعوت کرده اند.» آقا خيلي عصباني شد و گفت: «با لشکر يزيد، رفتن به محضر امام حسين (ع) چه فايده دارد؟ چه زيارتي؟»
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.