كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (1)

موضوع پلوراليزم دينى از جمله موضوعاتى است كه هماره توجه خيل كثيرى از انديشمندان را به خود جلب كرده است. هر يك از منظر الهياتى و فلسفى خاص خود به اين موضوع پرداخته و پاره اى از زواياى پنهان آن را آفتابى و هويدا ساخته اند. پلانتينگا براى يافتن پاسخى درخور ، روش كاملا تازه اى در پيش گرفته است. او به جاى طرح مباحث
سه‌شنبه، 10 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (1)

كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (1)
كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (1)


 

نويسنده: ريچارد جى. پلانتينگا ؛ رضا گندمى نصرآبادى




 

اشاره [1]
 

موضوع پلوراليزم دينى از جمله موضوعاتى است كه هماره توجه خيل كثيرى از انديشمندان را به خود جلب كرده است. هر يك از منظر الهياتى و فلسفى خاص خود به اين موضوع پرداخته و پاره اى از زواياى پنهان آن را آفتابى و هويدا ساخته اند. پلانتينگا براى يافتن پاسخى درخور ، روش كاملا تازه اى در پيش گرفته است. او به جاى طرح مباحث برون دينى، كتاب مقدسِ مورد توافق تمام مسيحيان و نيز يهوديان را مبناى كار خود قرار داده است، و با دقت مثال زدنى يكايك آيات را از نظر گذرانده است. او نخست آياتى را كه با بحث مرتبط تشخيص داده، فهرست و سپس خلاصه و تفسير آنها را ارائه كرده است.
پلانتينگا معتقد است پس از اسارت و بازگشت يهوديان، كه يكى از رويدادهاى مهم و نقطه عطف در تاريخ عهد قديم به شمار مى آيد، برخى سؤالات مهم و جدى براى مردم يهودا مطرح شد كه حول محور رابطه آنان با پيروان ساير اديان دور مى زد. او آياتى از سفر پيدايش، عزرا، نحميا، روت، يونس، استر، بخش هايى از دانيال و اشعيا را در پاسخ به اين پرسش ها مى آورد و به همين ترتيب موضوع همه نگرى و خاصى نگرى را در عهد جديد دنبال مى كند.

1. كتاب مقدس مسيحى
 

گاهى به مسيحيت به عنوان «دين داراى كتاب» اشاره مى شود. اين عنوان از اين واقعيت نشأت گرفته است كه يكى از منابع اساسى اى كه گنجنيه تفكر و عمل مسيحيت است، نامش را از كلمه يونانى biblion يا biblia به معنى «كتاب» و يا به طور دقيق تر «طومار» گرفته است. البته منبع مورد بحث كتاب مقدس است. كتاب مقدس به «نوشته مقدس» نيز مشهور است كه ريشه در كلمه لاتينى "scriptura" به معناى «نوشتن» دارد و نظر به اين كه متن، حاوى كلمات انسانى اى است كه در پى آشكار ساختن وحى و اراده ـ يا كلمه ـ خدايند، از كتاب يا نوشته مقدس تحت عنوان «كلمه خدا» نيز سخن به ميان مى آيد. افزون بر اين، به خود كلمه خدا به اشكال مختلف در كتاب مقدس اشاره شده است: علاوه بر كلمه اى كه خدا به هنگام خلقت جهان بر زبان رانده است و پيامبرانى كه كلمه پروردگار را به قوم عهد تذكر دادند، در مقدمه انجيل يوحنا به تجسد كلمه خدا در عيساى ناصرى تصريح شده است. از آنجايى كه كتاب مقدس هويتِ خداى تثليثى را، كه به عيسا مسيح خدا ـ انسان شناخت شده است، نقل مى كند، سنت مسيحى معمولا متن كتاب مقدس را من حيث المجموع كلمه خدا مى داند.
به هر حال آنچه امروزه كتاب مقدس ناميده مى شود، در اصل مجموعه اى از سنت هاى شفاهى و منابع مكتوبى است كه طى دوره اى از زمان گردآورى شده و تاريخ مسيحيت اوليه آن را معتبر و حجت شناخته است; به عبارت ديگر، برخى از نوشته ها «قانونى» اعلام شدند (canonical از كلمه يونانى kanon به معناى «قاعده» يا «معيار» گرفته شده است); بعدها اين دسته از نوشته ها به عنوان «مجموعه قانونى يا نسخه رسمى» مشخص شدند. مسيحيان دوره آباء (100ـ500 م) نخست كتاب مقدس عبرى يا تَنَخ را به عنوان مجموعه قانونى پذيرفتند. اين مجموعه شامل سه بخش معروف به شريعت يا تورات، كتب انبيا و نوشته هاى مقدس است، مسيحيان اوليه علاوه بر اين نوشته هاى رسيده از گذشته كه عمدتاً به زبان عبرى نوشته شده بودند، چندين نوشته اختصاصى خود را كه به زبان يونانى نوشته شده بود، از جمله گزارش هاى زندگى و فعاليت دينى عيسى كه «اناجيل» خوانده مى شود، نامه هاى رسولان (به ويژه پولس قديس)، و برخى مكتوبات ديگر را به متون قانونى خود اضافه كردند. سرانجام مجموعه متون قانونى مسيحى متشكل از دو بخش مورد توجه قرار گرفت: كتاب مقدس عبرى كه به «عهد عتيق» تغيير نام يافت و اناجيل، نامه ها و چند نوشته ديگر، كه مجموعاً بر همان قياس «عهد جديد» ناميده شدند. دسته سومى از نوشته ها نيز كه وضعيتى تقريباً مبهم دارند، در تَنَخِ عبرى نيامده اند، اما در ترجمه يونانى آن كه به «هفتادى» معروف است و نيز در ترجمه لاتينى كل كتاب مقدس (اعم از عهد قديم و جديد) كه «وولگات» ناميده مى شود وجود دارند. به اين نوشته با تعابير مختلفى نظير مجموعه قانونى ثانى يا اپوكريفا اشاره مى شود. مسيحيت كاتوليك رومى و مسيحيت ارتدكس شرقى (با پاره اى جرح و تعديل) آن را معتبر مى دانند، ولى مسيحيت پروتستان آن را فاقد اعتبار مى داند.
طبيعى است كه اختلاف سنت هاى مختلف مسيحى در تفسير متون قانونى با برداشت هاى متفاوت از حجيت و اعتبار كتاب مقدس در ارتباط است. تمام سنت هاى مسيحى، بنا به تصريح خود متن كتاب مقدس ـ كه در سياق و چارچوبى قانونى ملحوظ شده (تيموتاؤس دوم 3:16) ـ اذعان مى كنند كه كتاب مقدس به هر طريق امرى الهامى است. اين كه چگونه آنها از ادعاى كتاب مقدس به برداشت هاى برون دينى در باره وثاقت و اعتبار كتاب مقدس رسيدند، خواه چنين وثاقت و اعتبارى هم ارز وثاقت و اعتبار سنت توصيف شود (چنانكه در مورد كاتوليك اين گونه است) يا تنها منبع قابل اعتماد و حتى خطاناپذير دانسته شود (آن گونه كه مى توان در مورد آيين پروتستان صادق دانست)، موضوع الهياتى پيچيده اى است كه بهتر است بحث از آن را به سنت هاى خاص و نيز مباحث مربوط به وحدت كليسايى واگذار كنيم.
نكته اى كه در مقطع كنونى بايد متذكر شد، اين است كه همه سنت هاى مسيحى اعتبار و حجيت كتاب مقدس و نيز ضرورت تفسير كتاب مقدس را، به منظور شناخت و فهم خدا، جهان و بشريت ـ و به طريق اولى براى به عهده گرفتن كار الهياتى ـ تصديق مى كنند. از اين رو، گستره متن كتاب مقدس را من حيث المجموع ـ روايت هايى از فعل خلقت، هبوط، نجات و خلق دوباره ـ بايد تلاش هاى الهيدانان به حساب آورد كه درصدد فهم متون خاصى اند كه به مسئله يا موضوع خاصى مى پردازند. اما موضوع مورد بحث يعنى موضوع يا مسئله اى را كه به پلوراليزم دينى مربوط مى شود، مى توان به طريق زير بيان كرد. با فرض اين كه يك تجلى الوهى خاص، نوع ويژه اى از رابطه الوهى ـ بشرى را كه به نجات منتهى مى شود امكان پذير مى سازد، چگونه مسيحيان به وجود نوعى تعصب دينى به ظاهر جهانى مى انديشند كه اَشكالِ متعددى به خود مى گيرد و غالباً در غفلت آشكار از انكشاف الوهى خاصى كه در كتاب مقدس گزارش شده است مجال ظهور مى يابد؟
نخست متون مهم و اصلى كتاب مقدس فهرست مى شوند، به گونه اى كه مى توان بدون هر گونه دخالت يا اظهارنظر من، به آنها مراجعه كرد. ترتيب متون به همان ترتيبى است كه در نسخه قانونى «حداقلى» كتاب مقدس آمده است ـ يعنى كتاب هاى مقدسى كه همه مسيحيان قبول دارند: عهد عتيق، بدون مجموعه قانونى ثانى يا كتاب هاى اپوكريفايى، و عهد جديد.(1) سپس خلاصه و تفسير اين متون ارائه مى شود كه در آن پيشينه مسيحى و الهياتى تفسير آنها به طور گسترده لحاظ شده است. بنابراين، اين مختصر تابع ترتيب «روايى» و گاه «تدوينى» اين متون است. يعنى ترتيب رويدادها آن گونه كه در كليتِ متن گزارش شده، و گاه زمان نگارش اين متون خاص در نظر گرفته مى شود. خواننده مى تواند ترتيب فوق الذكر را تغيير دهد يا به طور كلى از خلاصه و تأملات تفسيرى صرف نظر كند.

2. متون كتاب مقدس
 

عهد قديم
پيدايش، 1ـ3; 6:1ـ8; 9:1ـ18; 11:1ـ9; 27ـ32; 12:1ـ9; 15; 17:5
خروج، 3:19ـ20
تثنيه، 4ـ6
روت
اول پادشاهان، 18
عزرا، 4:3ـ1; 9ـ10:17
نحميا، 4:15ـ23; 7:61ـ65; 9; 10:28ـ29; 13:1ـ3; 7ـ23; 30ـ31
استر، 2ـ5:8; 7ـ8
مزامير، 1، 14
امثال، 9:1ـ4
صحيفه اشعياى نبى، 31:40ـ45; 56ـ47; 60
دانيال نبى، 1; 3; 6
عاموس نبى، 1ـ3:8; 5:18ـ27; 9:11ـ15
يونس
عهد جديد
متى 1; 2:1ـ15; 5:17; 1ـ6:10; 21:33ـ46; 28
لوقا، 1ـ2:20; 3:6; 10:21ـ25; 14:16ـ24; 24:5ـ47
يوحنا، 1; 6ـ3; 10:30; 12:50ـ44; 34:5ـ12; 15: 12; 14; 17; 19; 20:1ـ30
اعمال رسولان 1ـ2; 3:4ـ11; 22; 8:11ـ26; 26; 13:38ـ49; 14; 15:17
روميان 3ـ1; 11ـ8
قرنتيان اول 13
قرنتيان دوم 4:6ـ4
غلاطيان 1:9ـ1; 2:15ـ3:29
فيليپيان 2:1ـ13
كولسيان 1:15ـ23
تيموتاوس اول 2:1ـ7
اول يوحنا 3:4ـ11; 21
مكاشفه يوحنا 2ـ21

3. خلاصه و تفسير
 

در كتاب مقدس خود واژه «دين»، كه از religio لاتينى گرفته شده، به كار نرفته است، هر چند به نحوى تقريباً غيرمستقيم، غيرسيستماتيك و محتوايى به مفهوم و واقعيت دين پرداخته شده است. در اين سياق، دين همچون رابطه ميان يك شخص (يا اشخاص) و يك موجود متفاوت عينى و نيرومندى فرض مى شود كه مى خواهد اطاعت شود و راه حلى براى معضلات انسانى ارائه مى كند.
فصل نخست كتاب عهد عتيق و تمام حكايات كتاب مقدس كه با اين كلمات شروع مى شود: « در آغاز... خدا آسمان ها و زمين را آفريد» (پيدايش 1:1ـ2:3) به نظر مى رسد مى خواهد تصورى از خدا ارائه كند كه با تفكر خاور نزديك باستان درباره اصل و منشأ جهان هماهنگ نيست. خداى كتاب مقدس، عمل خلقت را بدون آن كه نظيرى در تجربه روزمره انسان داشته باشد محقق مى سازد: خدا مى گويد و آن موجود موجود مى شود.(2) از اين رو ، عمل خلقت نظامى متمايز از خدا برقرار مى سازد; به عبارت ديگر ، بر طبق كتاب مقدس خالق و خلقت هرگز با يكديگر خلط نمى شوند. آنگاه در ادامه باب نخست سفر پيدايش مى گويد: واقعيت مخلوق نه تنها متمايز از خداست، كه با «هر نوع ديگرى» تفاوت ذاتى دارد (12:1ـ11;24ـ25). واقعيت مخلوق در كتاب مقدس خير خوانده شده و به عنوان بخشى از طرح خدا براى خلقت، به تفاوت و تنوع گسترده در خلقت نيز خير گفته مى شود.
باب نخست سفر پيدايش بالاترين دستاورد كُل خلقت را بيان مى كند: با ايجاد نوع بشر كه به صورت خدا خلق شده است. مفسران كتاب مقدس و عالمان الهيات در مورد معناى صورت خدا بسيار بحث كرده اند. اين مفهوم بايد حداقل با هدف و غايت نوع انسان ارتباط پيدا كند يعنى انسان در ارتباط با خدا و دوستى با او پا به عرصه وجود گذاشت. اما صورت خدا مبيّن چيزى بيش از ارتباط است; اين مفهوم متضمن شباهت، بازتاب و تطابق ميان خالق و مخلوق است. از آنجايى كه خدا صورت مادى در خلقت ندارد ، از انسان خواسته مى شود تا نمايانگر خدا باشد و مسئولانه و حكيمانه خلقت را بسط دهد و بر آن مواظبت و حكمرانى نمايد. صورت خدا را همه انسان ها با خود دارند، و از اين رو تمام انسان ها نزد خدا شأن بنيادى يكسانى دارند.
ديدگاه كيهانى باب اول و نيز آيات اول تا سوم باب دوم سفر پيدايش درباره خلقت با ديدگاه انسانى مربوط به خلقت كه به روشنى در باب دوم آيه چهارم تا بيست و پنجم بيان شده پايان مى پذيرد، و حاوى پيام كليدى براى فهم كتاب مقدس، مسيحيت و البته دين است و به خواننده اين مطلب يادآور مى شود كه تمام خلقت با توجه به لوازم ذيل، منشأ و خاستگاه خود را در خدا مى يابد: خدا متمايز از خلقت است و تنها او شايسته پرستش است (يعنى هيچ چيزى در خلقت نبايد پرستيده شود); خلقت خير است و در اين عرصه است كه انسان ها بايد به وجود بيايند و به عنوان موجوداتى متجسد شكوفا شوند; و هيچ مخلوقى به طور اصلاح ناپذير شر نيست. همچنين مى توان متذكر شد كه خدا خواستار رابطه صادقانه و دوستى با انسان و نيز شكوفايى كل خلقت است. كافى است كتاب مقدس را بگشاييم تا ببينيم كه اين مضامين خاص نگر (رابطه صادقانه با خداى حقيقى واحد) و همه نگر (توجه خدا به تمام خلقت و آرزوى سعادت همه) كه باب هاى آغازين اين كتاب مقدس حكايت از آن دارد، بارها تكرار مى شوند.
خدا انسان را به منظور فرمان بردارى و لبيك عاشقانه، آزاد و مسئوليت پذير خلق كرد. متن كتاب مقدس در باب سوم سفر پيدايش نقل مى كند كه آدم و حوا در اين خصوص در پيشگاه خدا قصور كردند. آدم و حوا با رعايت نكردن محدوديت هايى كه در خلقت وضع شده بود، سعى كردند با نافرمانى شبيه خدا شوند، و بدين وسيله انسانيت را به ورطه گناه و ارتباط اجبارى و تصنعى با خدا، با انسان ها و بقيه واقعيات مخلوق افكندند. هماهنگى خدا ـ انسان به بيگانگى ناموزون تبديل شد. صورت خدا، گرچه به هيچوجه محو نگرديد، امّا كدر شد و زنگار گرفت و حال نيازمند تجديد حيات است. اما خدا با وفادار ماندن به خلقتِ نيكو پيوسته خواهان دوستى و رابطه با انسان است، و لذا وعده داد كه خطاها را بى اثر و خنثى كند. تفكر مسيحى آيه پانزدهم باب سوم را شاهدى بر اين برداشت مى داند، يعنى اين آيه را به معنايى نجات بخش (و حتى مسيح شناسانه) تفسير مى كند: يعنى نجات سرانجام فراخواهد رسيد (نگاه كنيد به روميان 8:19ـ23) و سقوط در گناه، آخرين چيز نيست.
ابتلاى به گناه كه در باب هاى اول سفر پيدايش توصيف شده، ظاهراً مدت زيادى مثل يك سقوط آزاد ادامه مى يابد، زيرا در باب ششم سفر پيدايش عبارتى است كه مى گويد خدا از اين كه جهان را خلق كرده ناراحت است و تأسف مى خورد و به ويرانى جهان مى انديشد (نگاه كنيد به آيه 6ـ7). اما نوح نظر لطف خدا را جلب مى كند و به وسيله او خلايق نجات مى يابند. خداوند بعد از طوفان، با مخلوقات خود عهد كلى بست كه جهان را ديگر به اين شكل مجازات نكند. نوح نظير آدم كه قبل از او بوده و پيامبرانى كه بعد از او آمده اند، نماينده آرمانى و جالب توجه انسانيت است; يعنى، ارتباط خدا با كل نوع بشر كاملا تأمين مى شود. در سفر پيدايش، آيات 11ـ12، خدا با فراخواندن ابراهيم، نقشه احياى خلقت را در پيش گرفت تا ملت بزرگى پديد آورد كه نور و بركت براى تمام زمين باشند (نگاه كنيد به پيدايش، 2:3ـ12). همان طور كه در باب پانزدهم سفر پيدايش آمده، خدا عهدى كه با ابراهيم بست اين بود كه نقشه كلى او مى بايست از طريق يك قوم خاص اجرا شود. تعارض بين همه نگرى و خاص نگرى يك بار ديگر در اين جا نمايان مى شود. اما در اين جا اين نكته را بايد متذكر شد كه ابراهيم و ذريه او نمايندگان جديد انسانيت شدند. (به ابرام ، نام جديد ابراهيم، يعنى نيا و پدر امت هاى بسيار، داده شد، نگاه كنيد به پيدايش، 17:5. اين همان خاندانى است كه روزى يك منجى از آن ظهور خواهد كرد.) نكته آموزنده اين است كه به نسب و دودمان ابراهيم تا عيسى، در همان آيه نخست عهد جديد در متى، اشاره شده است.
طبق روايت كتاب مقدس، كه از پيدايش تا خروج ادامه يافته، خواننده از اسارت اخلاف ابراهيم در مصر و پاسخ خدا به فريادهاى آنان براى رهايى آگاه مى شود. باب سوم خروج تجلى خدا بر موسى را به صورت بوته اى مشتعل گزارش مى كند. موسايى كه لحظه پيش، شبانِ آسوده خاطر گوسفندان بود، لحظه بعد وظيفه خطير و بسيار مهمى به عهده گرفت، يعنى رهبر رهايى بزرگ اسرائيلى ها از مصر شد. اين قوم بايد مالك سرزمينى شوند كه مدت ها قبل وعده آن داده شده بود. بعد از خروج غم انگيز آنان از مصر، بلكه قبل از به تصرف درآوردن سرزمين موعود، خدا با آنان در كوه سينا عهد بست و اراده الهى را براى زندگى انسان بر آنان منكشف ساخت. در دكالوگ (ده فرمان) و دستورهاى مربوط به اطاعت از عهد، آن گونه كه هم در خروج 19ـ20 و هم در تثنيه 5ـ6 آمده است، به اسرائيلى ها يادآورى شد كه خداى حقيقى و يگانه، كه خود را با نام يهوه بر موسى متجلى ساخت، وجود دارد، و يهوه خواهان وفادارى و سرسپارى به عهد و ميثاق است: اسرائيل خدايان ديگرى ندارد (نگاه كنيد به تثنيه، 5:6ـ11 و 6:14; و نيز نگاه كنيد به تثنيه 4:5ـ8، 19). به نمايندگان انسانيت چيزى گفته شد كه اهميت عام و جهانى داشت. خدايى كه خلق كرد، وعده نجات و رستگارى داد و قوم را از بردگى رهانيد و سرزمين موعود را به آنان بخشيد، خداى حقيقى و يگانه خدايى است كه شايسته ستايش و پرستش است (نگاه كنيد به تثنيه، 6:4); قدرت اين خدا فوق قدرت تمام خدايان ديگر است; اين خدا خواهان ارتباطى صادقانه و رو به افزايش است.
غفلت قوم اسرائيل و گرايش به پذيرفتن خدايان ديگر بعد از تصرف سرزمين موعود با هشدار پيامبران مواجه شد. گاهى اوقات اين هشدارها با توبيخ غم انگيز الهى به شكل هاى نمايش قدرت، دوچندان مى شود. مثلا مواجهه مشهور يهوه ـ بعل در كوه كرمل در كتاب اول پادشاهان باب هجدهم كه منجر به اعتراف بنى اسرائيل به شأن الوهى منحصر به فرد يهوه شد (آيه 39) گاهى اين هشدارها با حكم قاطع و جدى درباره خطاهاى غم انگيز، غيرانسانى و از نظر الهى آشكار همه ملت ها، اعم از اسرائيلى ها و غيراسرائيلى ها، آنگونه كه در عاموس 1ـ2 آمده است، پيوند مى خورند. اين قوم برگزيده غالباً نسبت به كلمه الهى كه پيامبران بدان تكلم مى كردند بسيار بى اعتنا بودند; پيامبران نسبت به مكافات هشدار مى دادند و عدالت خدا را در كنار رحمت الهى خاطرنشان مى كردند، و قوم برگزيده اين هشدارها را به سخره گرفتند و از روى حماقت پاسخ دادند و سرانجام به اسارت ديگرى تن دردادند (نگاه كنيد به عاموس 3:1ـ8; 5:18ـ27; 9:11ـ15). مزامير و كتاب امثال عهد عتيق با اظهار تأسف از حماقت و نادانى بنى اسرائيل و دفاع از حكمت و خرد اظهار داشتند كه آن نادان ها خدايى را كه خالق آسمان ها و زمين است انكار مى كنند يا نسبت به او جهل دارند، در حالى كه ترس از يهوه سرآغاز معرفت و حكمت واقعى است (نگاه كنيد به مزامير 1:14; امثال 1ـ9:4).
بعد از تقسيم پادشاهى بنى اسرائيل در قرن دهم قبل از ميلاد، حكومت هاى شمالى و جنوبى، در قرن هاى هشتم و ششم توسط آشورى ها و بابلى ها به ترتيب سقوط كردند. حكومت شمالى هرگز هويت خود را بازنيافت. مردم حكومت جنوبى پس از تبعيد در نيمه دوم قرن ششم قبل از ميلاد اجازه بازگشت به وطن پيدا كردند. مردم يهودا پس از تبعيد و بازگشت، كه يكى از رويدادهاى مهم و نقطه عطف در تاريخ عهد قديم به شمار مى آيد ، مجبور شدند برخى سؤالات مهم و جدى را بپرسند: اگر ما قوم برگزيده ايم و يهوه خداى قادر مطلق است، پس چرا ملت هاى روى زمين به ظاهر هر كارى كه مايلند انجام مى دهند؟ ما بايد با اين ملت ها چه كار كنيم؟ آنها چگونه در طرح خدا براى جهان جا مى گيرند؟ كتاب هاى مختلف عهد قديم، كه در دوره پس از تبعيد تدوين شده اند ـ از جمله عزرا، نحميا، روت، يونس، استر، بخش هايى از دانيال و بخش هايى از اشعيا ـ پاسخ هاى متنوعى به اين سؤال ها مى دهند.(3) براى اين كه اين مجموعه از ديدگاه هاى به ظاهر پراكنده معنادار گردد، برخى موارد قابل توجه بايد بررسى شود تا ببينيم كه آيا مى توان مطالب آنها را به طور منسجم و متلائمى تلفيق و تركيب كرد يا نه.
در اين مجال، كار بررسى را با كتاب عزرا و نحميا شروع مى كنيم. توصيف ذيل، توصيف قوى و خوبى است: قوم بنى اسرائيل به كندى راه بازگشت به زادگاهشان را به رغم ويرانى شهر و معبد اصلى شان در پيش گرفتند. آنها در حالى كه يك چشم به وظيفه جارى خود داشتند و با چشم ديگر مراقب و نگران مهاجمان آينده بودند، (نگاه كنيد به نحميا، 4:15ـ23) كار بازسازى شهر و معبدشان را شروع كردند. اين عبارت تلويحاً مى گويد اين قوم مى خواستند بيگانگان را پس برانند. در واقع، بازسازى ديوارهاى شهر را مى توان همچون نماد محافظت از هويت خويش در مقابل جهان غيريهودى دانست. بنابراين هويت يهودى و وفادارى آن، امورى سرنوشت ساز بودند. عزرا 4:1ـ3 نشان مى دهد كه حتى آنهايى كه ادعاى پرستش خدا را به همان طريق داشتند كه مردم يهودا او را مى پرستيدند هيچ نقشى در كمك به بازسازى هيكل (معبد) نداشتند. نحميا، 5:7ـ61، در بحث نَسَب شناسى و تبارنامه كسانى كه از بابل برگشتند اشاره مى كند كه آنهايى كه نتوانستند نژاد واقعى اسرائيلى خود را اثبات كنند، به شيوه هايى از عضويت در سلسله اسرائيل محروم شدند (نگاه كنيد به نحميا، 9:1ـ4; 13:1ـ3). عزرا و نحميا نيز ممنوعيت هر نوع ازدواج فاميلى را شرح مى دهند (نگاه كنيد به عزرا، 9ـ10:17، نحميا، 13:7ـ23). گزارش بازگشت مردم يهودا به اورشليم در روايت دوباره عزرا از داستان وفادارى خداوند به قوم يهود به اوج خود مى رسد و ارتباط صادقانه و برخاسته از عهد و ميثاق اين قوم تجديد مى گردد. (نگاه كنيد به نحميا، 9:6ـ38; 10:28ـ39) و با اين كلمات نحميا پايان مى يابد: «پس من ايشان را از هر چيز بيگانه طاهر ساختم... اى خداى من، مرا به نيكويى بياد آور» (نحميا، 13:1ـ30). بدين ترتيب، اين امت ها مى بايست پس رانده شوند و خدا، فقط خداى يهودا باشد. اين موضوع ظاهراً پيام اصلى عزرا و نحميا است.
اين رويكرد از رويكرد كتاب روت بسيار متفاوت است. روت موآبى بعد از آن كه نعومى تصميم گرفت از موآب به يهودا برگردد، مادرشوهر يهودى اش نعومى را ترك نكرد. و گفت: «هر جا كه روى، مى آيم و هر جايى كه منزل كنى منزل مى كنم. قوم تو قوم من و خداى تو خداى من خواهد بود» (روت 1:16). روت مادر شوهرش را تا بيت لحم همراهى كرد; جايى را كه بوعز فاميلِ شوهر نعومى بلندنظرانه براى روت در نظر گرفت و او را «آزاد» ساخت، به گونه اى كه او و روت ازدواج كردند. پسرشان، عوبيد، پدربزرگ داود از كار درآمد كه از او خاندان عيساى منجى پديد آمد. بدين ترتيب، كتاب روت با در نظر گرفتن ملت هاى روى زمين ، تصويرى بسيار متفاوت از آنچه كه در عزرا و نحميا ارائه شده، ترسيم مى كند: يك غيراسرائيلى مادامى كه خدا و شريعت اسرائيل را مى پذيرد، مى توان او را در جمع مؤمنان جاى داد، حتى تا جايى كه ـ اگر از منظر تفكر مسيحى به اين موضوع نگاه شود ـ چنين شخصى نقش مهمى در تاريخ نجات ايفا مى كند (نگاه كنيد به متى 1:5).
تصوير ارائه شده در كتاب يونس از ملت هاى روى زمين حتى موردى قوى تر از كتاب روت براى همه نگرى و جهان شمولى ارائه مى كند. در مخالفت آشكار با ديدگاهى كه مى گويد يهوه تنها خداى اسرائيل است، كتاب يونس داستان سفر بدفرجام پيامبر به ترشيش را، براى فرار از وظيفه اى كه كلمه خدا بر دوش او نهاده بود، گزارش مى كند: «برخيز و به نينوا شهر بزرگ برو و بر آن ندا كن، زيرا شرارت ايشان به حضور من برآمده است» (يونس 1:2). اين عبارت نشان مى دهد كه خداى اسرائيلى ها خطاها و گناهان ملت هاىِ حتى خارج از مرزهاى اسرائيل را متذكر مى شود و آنان را مجازات مى كند. يونس درباره اين شرايط و اوضاع و احوال ناخرسند است ، و در نتيجه تلاش مى كند دعوت خدا را پنهان كند و آن را حرمت ننهد. بعد از آن كه يونس در سفر به ترشيش به دريا انداخته شد ، رحمت خدا به او نشان داده مى شود. از اين رو، براى موعظه به نينوا مى رود، و موعظه اش پشيمانى و توبه مردم نينوا را به دنبال دارد. واكنش مهربانانه خداوند به اين توبه موجب مى شود تا يونسِ پيامبر عصبانى و ناراحت شود، او گمان مى كرد رفتار نوعاً دلسوزانه خدا پيش گويى او در باره نابودى نينوا را باطل كرده است. در حالى كه او غمناك نشسته است و منتظر است ببيند چه بر سر اين شهر بزرگ و ساكنان آن مى آيد، ناگهان بوته كدويى مى رويد و براى او سايبانى مى سازد تا او را از گرماى آفتاب در امان دارد. اما درست همان موقع، بوته كدو به سرعت پژمرده مى شود و از بين مى رود، و يونس از ناپايدارى آن و نيز وضع مصيبت بار خود تأسف مى خورد. آنگاه كلمات صريح و كوبنده كتاب يونس، كه خدا به آن پيامبر گفته است مى آيد: «دل تو براى كدو بسوخت كه براى آن زحمت نكشيدى و آن را نمو ندادى كه در يك شب به وجود آمد و در يك شب ضايع گرديد و آيا دل من به جهت نينوا شهر بزرگ نسوزد كه در آن بيشتر از صد و بيست هزار كس مى باشند كه ميان دست راست و چپ تشخيص نتوانند داد و نيز بهايم بسيار» (يونس 4:10ـ11). عبارت پرسشى كه در پايان كتاب يونس مى آيد ، مبين اين نكته است كه خدا خالق، داور و منجى تمام زمين است، نه فقط اسرائيل. بنابراين، خدا سزاوار است كه به فكر تمام خلايق از جمله كودكان و حيوانات باشد.
اما كتاب هاى ديگرى مربوط به دوره پس از تبعيد وجود دارند كه مى توانند مورد توجه قرار گيرند. در استر، زنى يهودى كه قوانين پاكدامنى يهودى را مراعات نمى كند، در يك دربار غيريهودى زندگى مى كند، اما كاملا به قومش وفادار مى ماند و به رغم امكان خطر شخصى از آنان دفاع مى كند و آنان را نجات مى دهد (نگاه كنيد به استر 2ـ5:8; 7ـ8). در دانيال از يهوديانى سخن به ميان مى آيد كه در جهان غيريهودى زندگى مى كنند و قوانين يهودى را با دقت زياد و به خوبى مراعات مى نمايند (نگاه كنيد به 1:3;6). در اشعيا اشاراتى هست مبنى بر اين كه همه مردم روى زمين تحت داورى قرار مى گيرند; اما مى توانند به خداى واحد حقيقى روى آورند و به واسطه قوم برگزيده خدا نجات يابند (نگاه كنيد به 31; 5ـ40; 56ـ57; 60).
چگونه مى توان ديدگاه هاى فوق را كه در عهد عتيق درباره ملت ها آمده با هم سازگار كرد؟ به طور قطع بايد اين موضوع را با توجه به اطلاعات موجود در زمينه خلقت شروع كرد. اگر لازمه تصور كتاب مقدس از خلقت اين است كه خدا منشأ همه موجودات است، خدا به عنوان را بايد تنها خداى (يعنى خالق و منجى) تمام جهان، از جمله اين اقوام و ملل دانست. همين ايده در كتاب يونس ابراز شده است. اما خدا براى اين كه به خطايى توجه كند كه با سقوط آدمى در گناه در كار خلقت پيدا شده، قوم خاصى را كه بناست به شيوه خاصى زندگى كنند و بناست كه نور و الگوى همه زمينيان باشند برمى گزيند. مى توان گفت اين حقيقت در كتاب هاى عزرا و نحميا بيان مى شود. در واقع، آنها به شرط اين كه به شيوه اى زندگى كنند كه آن شيوه يهوه را، آن گونه كه بر بنى اسرائيل متجلى شد، به رسميت بشناسد و تصديق كند و به اراده الهى احترام بگذارد، همگى، صرف نظر از قبيله يا زبان، در جمع مؤمنان پذيرفته مى شوند. همين مطلب نكته اصلى كتاب روت است. بنابراين رويكردهاى فوق به اقوام جهان كه در كتاب هاى پيش گفته بحث شده، تا جايى كه آنها جنبه هاى مختلف يك حقيقت فراگير بزرگ را بيان مى كنند متضاد نيستند، بلكه مكمل يك ديگرند; يعنى محبت خدا به جهان، كه در زندگى و خدمت دينى عيساى ناصرى به عميق ترين وجه ظهور يافته است.
ادامه دارد ...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط