كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (2)

عهد جديد داستان حضور وحيانى و ويژه خداى عهد قديم به صورت انسان را در شخص عيسى ـ يا آنچه بعداً كليساى مسيحى تجسد شخص دوم از تثليث مقدس تلقى كرد ـ و نيز داستان طرح آشكار الهى براى نجات جهان را نقل مى كند. كاملا واضح است كه عهد جديد، تولد، زندگى و مرگ عيسى را داراى اهميت تاريخى ـ جهانى، يعنى اهميت
سه‌شنبه، 10 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (2)

كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (2)
كتاب مقدس و پلوراليزم دينى (2)


 

نويسنده :ريچارد جى. پلانتينگا ؛ رضا گندمى نصرآبادى




 
عهد جديد داستان حضور وحيانى و ويژه خداى عهد قديم به صورت انسان را در شخص عيسى ـ يا آنچه بعداً كليساى مسيحى تجسد شخص دوم از تثليث مقدس تلقى كرد ـ و نيز داستان طرح آشكار الهى براى نجات جهان را نقل مى كند. كاملا واضح است كه عهد جديد، تولد، زندگى و مرگ عيسى را داراى اهميت تاريخى ـ جهانى، يعنى اهميت جهان شمول، مى داند. نه تنها عشق خدا به خلقت در تجسد و فديه مسيح متجلى مى شود، بلكه خود ذات خداى مسيحى عميقاً در واقعه تجسد خدا در مسيح منكشف مى شود. خدايى كه در آغاز خلق كرد و ابراهيم را نور ملت ها خواند، اكنون جسم انسانى به خود گرفته و در ميان مردم روى زمين مى زيد. همان طور كه به وقت خود، بررسى متون خاصى از عهد جديد نشان خواهد داد، يهوديان قرن اول و كليساى نوپاى مسيحى اين پيام عيسى را كه يهودى ها و مسيحى ها هيچ كدام مالك انحصارى خدا نيستند. يعنى درست همان طور كه يهودى ها در دوران قديم وسيله برگزيده خدا براى هدايت ملت ها بودند، همين طور در شريعت جديد نيز كليسا همان وسيله برگزيده است. به واسطه يهوديان ، نجات غيريهوديان امكان پذير شد; به واسطه مسيحيت، نجات براى جهانيان، از جمله يهوديان، به ارمغان آورده مى شود.
عهد جديد همچون عهد قديم تنش هايى را نشان مى دهد كه لازمه پرداختن به موضوعات مربوط به همه نگرى و خاص نگرى، يعنى شمول گرايى و انحصارگرايى است. انجيل متى در اين خصوص آموزنده است، زيرا مسئله دريافت كنندگان مورد نظر پيام عيسى را برجسته مى كند. بيشتر انجيل متى نشان مى دهد كه ملكوت آسمان كه جديداً مطرح شده واقعيتى براى يهوديان است نه براى غيريهوديان. لذا حيات عيسى را استمرار عهد قديم مى داند. همان گونه كه در بالا ذكر شد، انجيل متى از همان ابتدا درصدد اثبات سلسله نسب و شجره نامه ابراهيمى و داودى عيسى، نظير آنچه كتاب روت در برداشت، برمى آيد (نگاه كنيد به متى باب 1). عيسى به عنوان اسرائيل جديد، تاريخ اين ملت را از سر مى گيرد، مانند خوانده شدن از مصر (2:13ـ15) و انتخاب دوازده حوارى و شاگرد را (10:1ـ4)، درست همان طور كه اسرائيل از مصر رهايى يافتند و متشكل از دوازده قبيله شدند. عيسى روشن مى سازد كه او نيامده است تا تورات يا صحف پيامبران را باطل سازد، بلكه آمده است تا آنها را تمام كند (15:17). بر اين اساس تمام انجيل متى حاوى اشاره هايى به تحقق پيش گويى هاى عهد قديم راجع به عيسى است. انجيل متى بر يهودى بودن پيام عيسى تأكيد مى كند و وظيفه اى را كه عيسى به شاگردانش محول كرد مبنى بر اين كه در خدمت گوسفندان گم شده اسرائيل باشيد و نه بيگانگان (سامريان) ، نقل مى كند (10:5ـ6). اشاره هاى پيش گويانه در باره طرد عيسى از سوى يهوديان و پيامدهاى آن در متى به ويژه در دو جا ثبت شده است: اول ملاقات مجوسيان (رويدادى كه فقط در متى گزارش شده است) كه دالِ بر اين است كه آنانى كه خارج از اسرائيل بودند مى دانستند عيسى كيست در حالى كه عالمان داخل اسرائيل نمى دانستند (متى 2:1ـ12); و دوم تمثيل باغبانانِ بدذات، كه كاهنان و فريسى هاى بزرگ با اين تمثيل دريافتند كه خدا در مورد اسرائيل داورى كرده و ملكوت خدا به ديگران عطا شده است (21:32ـ46). اما با وجود اين روند و گرايش عمومى، پايان گزارش انجيل متى از زندگى و رسالت عيسى به نوعى شگفت انگيز است. پس از مصلوب شدن عيسى، پسر خدا دوباره از مرگ برمى خيزد. اگر گزارش هاى مربوط به شكافته شدن پرده معبد و زمين لرزه ها شاگردان را تكان نداد و به تحرك وانداشت، مشاهده عيساى برخاسته و واگذارى مسؤوليت تكان دهنده و عظيم به آنان يقيناً مى بايست چنين كند، زيرا در باب بيست و هشتم، حواريون و رسولانى كه تا آن هنگام تلاششان را فقط بر اسرائيل متمركز كرده بودند، موظف به انجام رسالت ذيل كرد: «پس رفته همه امت ها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعميد دهيد و ايشان را تعليم دهيد كه همه امورى را كه به شما حكم كرده ام حفظ كنند و اينك من هر روزه تا انقضاى عالم همراه شما مى باشم» (28:19ـ20). در اين جا پيام مسيحى به طرزى تكان دهنده و به وضوح بيان مى شود: واقعه مسيح، تاريخ بشريت را تغيير داده است و از آن به بعد تمام مردم روى زمين بايد بشنوند و اطاعت كنند. شاگردان بايد به رسولان تبديل گردند و به مسيحيت فرمان و دستور تبليغ داده شده است.
تأمل بر موضوعات درهم تنيده خاص نگرى و همه نگرى در انجيل يوحنا نيز نمود مى يابد. باب اول آن به روشى كيهانى شروع مى شود كه يادآور باب اول سفر پيدايش است: در آغاز، كلمه (لوگوس) بود. خدا كه در ابتدا از طريق كلمه خلق كرد اكنون جسم گشته است. كلمه متجسد، يعنى پسر، پدر را مى شناساند (1:18). اما جهان عاجز بود از اين كه اين حقايق را بشناسد. انجيل يوحنا در ادامه از فقره غالباً مكرر، اما شايد نامفهومى اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه به رغم اين بى بصيرتى عالَم كيهانى، حقيقت ذيل نتيجه مى شود: زيرا خدا جهان را آن قدر محبت نمود كه پسر يگانه خود را داد تا هر كه به او ايمان آورد هلاك نگردد، بلكه حيات جاودانى يابد. زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داورى كند، بلكه تا به وسيله او جهان نجات يابد» (3:16ـ17). به جهان محبوب خدا و نه فقط يهوديان امكان نجات اهدا شده است، اما جهان از شناخت فردى كه براى انجام اين رسالت فرستاده شد، عاجز مانده است. تو گويى انجيل يوحنا درصدد است در باب بعدى، كه برخورد و مواجهه عيسى با زن سامرى نقل مى شود، اين موضوع را درباره محبت الهى و نجات كاملا تفهيم كند. عيسى به طور آموزنده اى وقت زيادى را به صحبت با آن زن اختصاص داد و اخبار و اطلاعات خوبى را به او ـ يعنى يك سامرى و كسى كه «يهوديان با او هيچ معاشرتى ندارند» ـ منتقل كرد (4:9): «ساعتى مى آيد كه نه در اين كوه و نه در اورشليم پدر را پرستش خواهيد كرد. شما آنچه را نمى دانيد مى پرستيد، اما ما آنچه را مى دانيم عبادت مى كنيم، زيرا نجات از يهود است. ليكن ساعتى مى آيد، بلكه همين حالا ، كه در آن پرستندگان حقيقى پدر را به روح و راستى پرستش خواهند كرد ، زيرا كه پدر مثل اين پرستندگان خود را طالب است» (4:21ـ23). اين متن در اينجا كمى با كلمات بازى مى كند: پدر پرستيده خواهد شد اما نه در اورشليم (يك مكان) ، بلكه در روح و حقيقت (نوعى وضع و حال) ، زيرا اين همان چيزى است كه پدر مى خواهد، همان طور كه پسر نيز نشان داده است (4:8ـ34).
قصور عيسى در تعليم و عمل مطابق با انحصارگرايى يهودى آن روزگار، اغلب مقامات رسمى يهودى را خشمگين ساخت. آنان در پى آن بودند تا نفوذ و تأثير او را محدود سازند و سرانجام او را بكشند. عيسى نه فقط قوانين يهودى را نقض و بدعت شمول گرايى را تبليغ كرد، بلكه خود را با خدا يكى انگاشت. آنچه پدر مى خواهد پسر مى خواهد; پدر به آنكه مى خواهد حيات مى بخشد، پسر نيز همين طور (نگاه كنيد به 5:19ـ29). تمام آن چيزى كه لازم است تا مدعى حيات جديد شويم، اعتقاد و باور به پسرى است كه از جانب خدا فرستاده شده است (نگاه كنيد به 6:27ـ40); (و نيز نگاه كنيد به 12:44ـ50). اين رابطه صميمى ميان پدر و پسر، كه به شدت براى گوش هاى مراجع يهودى آزاردهنده ، انزجارآميز و نفرت برانگيز بود ، در انجيل يوحنا صراحت هر چه بيشتر پيدا مى كند ، آنجا كه مى گويد: «پدر و من يكى هستيم» (10:30). اين گفته بعداً توسط عيسى بسط يافت آنگاه كه او حواريون را توصيه مى كرد تا يك ديگر را دوست داشته باشند تا آنها دوست داشته شوند (13:34ـ35; و نيز نگاه كنيد به 15:12). او توضيح مى دهد كه او بايد مكانى را براى كسانى كه او را دوست دارند مهيا كند. عيسى در پاسخ به يك سؤال درصدد توضيح راهى برمى آيد كه به اين مكان مى انجامد. وى مى گويد: «من راه و راستى و حيات هستم. هيچ كس نزد پدر به جز به وسيله من نمى آيد. اگر مرا بشناسيد پدر مرا نيز خواهيد شناخت و بعد از اين او را مى شناسيد و او را ديده ايد» (14:6ـ7). هنگامى كه فيليپس درخواست ديدن پدر را كرد ، عيسى تا حدودى با تندى پاسخ داد «اى فيليپس در اين مدت با شما بوده ام آيا مرا نشناخته اى، مرا تصديق كنيد كه من در پدر هستم و پدر در من است» (14:9ـ11).
عيسى با مشاهده اين كه فعاليت تبليغى اش رو به اتمام است، خود را آماده مرگ مى كند تا كسانى كه پدر را دوست دارند بتوانند زندگى داشته باشند. او براى حواريون و براى كسانى كه او را مى شناسند ، دعا مى كند نه براى تمام جهان (17:9). عيسى بعداً براى جهانيان دعا مى كند: «تا شايد باور كنند كه تو مرا فرستاده اى» (17:21). عيسى در حالى كه تسليم مرگ شده بود، دستگير مى شود و در مسير جلجتا مورد هتاكى و اهانت قرار مى گيرد. يكى از طنزهاى كتاب مقدس آن است كه پيلاطس عيسى را «انسان» معرفى مى كند (19:5) تا خواننده از طريق اين نوع معرفى، در حالى كه فقره مذكور را در سبك و سياقى قانونى و شرعى تفسير مى كند، مطلب ذيل را از آن فهم كند: انسان نمونه، صورت حقيقى خدا است (نگاه كنيد به قرنتيان دوم، 4:4; كولسيان 1:15). عيسى بعد از آن كه به صليب كشيده شد، از مرگ برمى خيزد و بر حواريون آشكار مى شود، به گونه اى كه آنان مى توانند باور كنند. نويسنده انجيل يوحنا به خوانندگان (جالب اين كه نه هويت خواننده بالقوه توصيف مى شود و نه حدودى براى خوانندگان قايل مى شود) يادآور مى شود كه نشانه ها و اعمال عيسى ثبت مى شوند: «تا ايمان آوريد كه عيسى مسيح و پسر خدا است و تا ايمان آورده به اسم او حيات يابيد» (20:31).
موضوع شمول نگرى و همه نگر بودن انجيل و يا به عبارت ديگر اختصاص نيافتن آن به يهوديان به قدر كافى در انجيل لوقا بيان مى شود. فرشتگانى كه تولد عيسى را به چوپانان اعلام كردند گفتند بشارتى خوش براى همه مردم خواهد آمد (لوقا 2:10). موعظه يوحناى تعميددهنده حاكى از آن است كه نجات براى همه مردم جهان به تحقق خواهد پيوست (3:6). در قصه ضيافت بزرگ، بسيارى از كسانى كه دعوت شده بودند تهى دست بودند. بعداً تعداد بسيار گسترده اى از بيچارگان را دعوت كرد (14:16ـ24). علاوه بر اشاراتى كه به قلمرو گسترده نجات شده است، انجيل لوقا همچنين توجه و شفقت نسبت به ستمديدگان، محرومان و بى خانمان ها را نشان مى دهد. مريم مى گويد كه خدا مستضعفان و فروتنان را سربلند كرده است (1:48ـ53). قصه سامرى مهربان، كه تنها در لوقا گزارش شده است، نيز از اين حيث آموزنده است (10:25ـ37). عيسى، اين آدمِ ابوالبشرِ دوم، پس از اتمامِ خدمت زمينى خود، كه در آن امتحان آدم را تكرار كرده و از سر مى گذراند، تسليم مرگ مى شود و سر به صليب مى سپارد و روح خود را به آسمان مى برد. لوقا نظير متى انجيل خود را با مسيحى به پايان مى برد كه از مردگان برخاسته و مأموريت يافته است. «آنگاه ذهنشان را باز كرد تا كتاب مقدس را درك كنند، و به آنان گفت: چنين مكتوب است كه مسيح موعود بايد رنج و زحمت كشد و روز سوم از مردگان برخيزد و از اورشليم شروع كرده موعظه به توبه و آمرزش گناهان در همه امت ها به نام او كرده شود» (24:7ـ45). اين پيام به اندازه كافى روشن به نظر مى رسد. گرچه رويداد خاصى كه معطوف به نجات است ـ يعنى تجسد پسر خدا ـ رويدادى است كه در دسترس همگان است.
بعد از رستاخيز و عروج پسرى كه آمد تا محبت الهى را به همه جهانيان اعلام كند، كليساى مسيحى نوظهور و تازه پاگرفته موظف شد تا اين رسالت الهى را در جهان و براى جهانيان ايفا كند. كتاب اعمال رسولان داستانى را كه در لوقا شروع شده بود(4) پى مى گيرد و ريزش و فوران روح خداى سه گانه بر كليسا را حكايت مى كند، در نتيجه مردم دين دار جهان از هر قوم و ملتى مى توانستند آثار بزرگ خدا را به زبان هاى خاص خودشان بشنوند. پطرس در موعظه اش در باب دوم اعمال رسولان نشان مى دهد كه روح خدا بر همه انسان ها سرازير مى شود، و هر كس خداوند را به كمك بطلبد، نجات خواهد يافت (2:17ـ21). در پاسخ به اين سؤال كه «ما چه كنيم؟» (2:37) پطرس گفت: «توبه كنيد و هر يك از شما به اسم عيسى مسيح به جهت آمرزش گناهان تعميد گيريد و عطاى روح القدس را خواهيد يافت، زيرا اين وعده است براى شما و فرزندان شما و همه آنانى كه دورند يعنى هر كه خداوند خداى ما را بخواند» (2:9ـ28; نگاه كنيد به 8:8 ـ 35).
موضوع خاص نگرى و همه نگرى كه كليساى عهد جديد بايد با آن كنار مى آمد، در كتاب اعمال رسولان وضوح بيشترى مى يابد. در موعظه پطرس كه در باب سوم اعمال رسولان گزارش شده است، اين نكته بازگو مى شود كه همه اقوام زمين بايد از طريق اخلاف ابراهيم متبرك شوند (3:25)، اخلافى كه اين منجى سرانجام از ميان آنان آمده است. پطرس بعد از دستگيرى، با قاطعيت از خاص گرايى دفاع مى كند: «در هيچ كس غير از او نجات نيست، زيرا اسمى ديگر زير آسمان به مردم عطا نشده كه بدان بايد ما نجات يابيم» (4:12). برداشت پطرس از قلمرو گسترده پيام مسيحى و ضرورت توسعه آن (نگاه كنيد به 4:20) با رؤيا و خوابى پرورانده شده بود كه در آن به او فرمان داده شده بود كه غذاى ناپاك بخورد. پطرس در تعبير اين خواب مى گويد: «در حقيقت يافته ام كه خدا را نظر به ظاهر نيست، بلكه از هر امتى هر كه از او ترسد و عمل نيكو كند نزد او مقبول گردد» (10:5ـ34).
موضوع قلمرو رهايى ممكن است به تدريج به ذهن پطرس، رهبر كليساى اورشليم، رسيده باشد، اما اين امر بى درنگ به ذهن فرستاده ويژه به سوى غيريهوديان، يعنى به ذهن پولس، رسيد (نگاه كنيد به اعمال رسولان 9:15; 13:47ـ48). در كتاب اعمال رسولان به اهل «طريقت» (نگاه كنيد به 9:2) يا «مسيحيان» (نگاه كنيد به 11:26) گفته مى شود كه خدا هرگز در هيچ جا خودش را بدون حجت نمى گذارد. خدا قبلا به انسان ها اجازه داد تا در طريق خاص خودشان بروند، اما رويداد مسيح اكنون تمام نوع بشر را در وضعيت اساساً جديدى قرار داده است (14:14ـ17). درون مايه حجت و دليل جهان شمول الوهى، به روشنى از سوى پولس در اعمال رسولان 14:17 و نيز در سخنانش در كوه مرّيخ (17:16ـ34) بيان مى شود. پولس يك نوع تعصب دينى فراگير و مراسم دينى از جمله پرستش خداى ناشناخته را متذكر مى شود. پولس با مغتنم شمردن فرصت، متذكر مى شود كه آنچه ناشناخته بود اكنون به عنوان خدايى كه آسمان ها و زمين را خلق كرد و در عيساى ناصرى متجسد شد، متجلى شده است. عصر جاهليت كه مردم از خدا تصورى همچون بتى ساخته شده از طلا يا نقره داشتند، به سر آمده است: همه بايد توبه كنند، زيرا روز داورى فرا مى رسد; عيسى از ميان مردگان برخاسته است و دوباره باز خواهد آمد. (پولس به خاطر اين سخن مورد تمسخر يونانى ها قرار گرفت). يكى از موضوعات مهم پولس، واقعيتِ خدا آگاهى همگانى است كه مردم را به سوى خدا رهنمون مى شود، اما واقعيتى است كه به هر حال ناقص است: پس نوعى انكشاف الوهى خاص لازم است تا از طريق آن به طور يكسان نجات به يهودى ها و غيريهودى ها اعطا شود (نگاه كنيد به اعمال رسولان 13:38ـ49; كولسيان 1:15ـ20). نجات بر اعمال و اطاعت از شريعت استوار نيست، بلكه بر انجيل فيض و ايمان به عيسى مسيح مبتنى است (38:13ـ49; كولسيان 15:1ـ20). برداشت پولس از انجيل با وضوح بسيار در روميان به خصوص باب اول آن آمده است. او هرگز به رم نرفت، و طى نامه اى ديدگاه كلى اش را توضيح داد. پولس در باب نخست، بعد از سلام و تحيّت به كليساى روم (1:1ـ7) و دعاى شكرگزارى (1:8ـ15)، به بيان درون مايه نامه اش مى پردازد: «انجيل... كه قدرت خدا است براى نجات هر كس كه ايمان آورد، ابتدا به يهوديان اعلام مى شد و سپس يونانى ها، زيرا در آن عدالت خدا مكشوف مى شود، وآن فقط از طريق ايمان است; همان طور كه دركتاب آسمانى مكتوب است كه عادل به ايمان زيست خواهد نمود» (1:16ـ17). او سپس بى درنگ به جايگاه عمومى انسان نزد خدا عطف توجه مى كند (1:18ـ32). اين پيام در باره «معرفت» طبيعى و همگانى از خدا يا انكشاف و تجلى عام (1:18ـ32) دو نوع از چنين تجلى و انكشافى را بيان مى كند: درونى و بيرونى. مسئله اين است كه انسان ها با تصديق و اعتراف به خدا مخالفت مىورزند، و همواره با خلط خالق و مخلوق به خداى غلط مى رسند. از اين رو، آنان علاوه بر تجلى عام خدا در خلقت به تجلى خاص (يعنى تجسد) نياز دارند.
پولس در ادامه در رساله به روميان، بعد از اشاره به حس اخلاقى عمومى در انسان ها كه توأم با حس عمومى دينى است، و اين خود مستلزم عدم عذر و بهانه انسان در پيشگاه خدا است، گناه و قصور يهودى ها نزد خدا (2:2ـ17:8) و علاوه بر آن گناه و قصور همه انسان ها را خاطرنشان مى سازد. بنابراين، همه گناهكارند و نمى توانند خود را بيامرزند و نجات دهند (3:9ـ20). لذا پولس موضوع اصلى خود ـ آمرزيدگى به وسيله فيض از طريق ايمان (3:21ـ31) ـ را بازگو مى كند و بعد در باب هاى 9 تا 11 مسئله هويت قوم برگزيده خدا، يعنى خاصان را مطرح مى كند (نگاه كنيد به خصوص به 9:10ـ30ـ4; 10:14ـ18; 11; نيز نگاه كنيد به اعمال رسولان 13:45ـ47). به نظر پولس لازمه برگزيدگى، مشغول شدن به مراقبت از گوسفندان و بزها نيست، بلكه موظف بودن به خدمت در هيئت هاى تبليغى براى خدا در جهان است كه اين خود مستلزم گواهى دادن، تحمّل رنج و محبت است.
برخى از مهم ترين مطالب در خصوص جايگاه دين، در اواخر كتاب مقدس اظهار مى شود. اول اين كه، در تيموتاؤس اول 2:1ـ7 دو گزاره كليدى كتاب مقدس راجع به خاص نگرى و همه نگرى مورد تأكيد قرار مى گيرد: خداى واحد حقيقى خواهان نجات تمام انسان هاست; اين خدا از طريق يك واسطه يعنى عيسى مسيح شناخته مى شود. دوم اين كه، موعظه پولس راجع به محبت كه در باب 13 اول قرنتيان گزارش شده است، بر اهميت محبت در زندگى مسيحى تأكيد مى كند (همچنين نگاه كنيد به فيليپيان 2:1ـ13). به محوريت محبت براى الهيات مسيحى حتى به شكل قوى ترى در اول يوحنا 4:8ـ9 اشاره مى شود، همان جايى كه به طور مطلق مى گويد كه خدا محبت (agape)است. اين فراز از انجيل براى برداشت مسيحى و كتاب مقدسى از خدا و در نتيجه براى نظريه مسيحى تثليث، آن گونه كه از سوى كليساى مابعد پاپى به روشنى بيان شده، محورى است. مجموعه قانونى كتاب مقدس با نكته اى فرجام شناختى در كتاب مكاشفه به پايان مى رسد. در آن جا انجام تاريخ پيش بينى مى شود. اين فراز از كتاب مقدس در كتاب مكاشفه در حالى كه به مباحثى نظير اعمال خلقت، هبوط و رهايى مى پردازد، آسمان و زمين جديد و نيز پايان رنج و مرگ را پيش بينى مى كند (21:8). مجموعه قانونى كتاب مقدس با اين كلمات به پايان مى رسد: «يقيناً به زودى مى آيم. آمين. بيا اى خداوند عيسى. فيض خداوند ما عيسى مسيح با همه شما باد. آمين» (22:20ـ21).
به عنوان نتيجه موقتى، تذكر چند نكته در اين جا ضرورى است. نخست آن كه مطابق با اين عبارت از كتاب مقدس، خدايى وجود دارد كه تمام واقعيت مخلوق از او سرچشمه مى گيرد و در خلقت و تاريخ و بى شك در تجسد تجلى كرده است. اين متن از كتاب مقدس، داستان غم انگيز تجلى و مواجهه الوهى ـ بشرى را بيان مى كند. خدا عميقاً و از سر محبت به تمام بشريت، اعم از متدين و غيرمتدين، تعلق خاطر و توجه دارد، حتى نسبت به تجسد و مرگ شرم آور و ننگين (فديه). بعدها سنت مسيحى از ميان ساير تعاليم، اين نوع انكشاف و تجلى خدا را كه بر كتاب مقدس مبتنى است در آموزه تثليث خود بيان كرد. در اين آموزه اذعان مى شود كه خدا اجتماعى متعالى و وحدت يافته از سه شخص مهربان است كه در انجمن مقدس و كامل ساكن اند و برآنند تا بشر را در هماهنگى عقلانى و عالى زندگى الوهى وارد كنند.
در ثانى، كتاب مقدس بر ارتباط ناگسستنى انسان با اين خدا تأكيد مى كند. اما انسان در اين وضعيت بينابين و جداافتاده همواره از اين رابطه آگاه نيست: آدميان، نيكو آفريده مى شوند، اما هبوط مى كنند; با خدا در ارتباطند، اما از او جدايند; مطلوب خدا، و در عين حال مسكن و مأواى خدايند; كورمال كورمال به طرف خدا مى رود، ولى در مقابل او طغيان و سركشى مى كند; هبوط كرده است، اما بر طريق نجات است. دين بيانگر اين واقعيت اجتناب ناپذير است. دين، به مثابه نوعى تلاش انسانى براى پرداختن به مسائل هستى، پاسخى به اين رابطه الوهى است. بنابراين نكته عميقاً درستى در باره دين وجود دارد، براى اين كه خدا در آن دخيل است; اما اين پاسخ همواره نيازمند تعديل و اصلاح است، و اين هنگامى است كه قضيه برعكس باشد، يعنى پاسخ از سوى خدا باشد، زيرا انسان تمايل به سركشى و طغيان دارد، و تمايل دارد كه خدا را به صورت خودش بسازد. نوع بشر نيازمند بازسازى و نوسازى ـ در واقع بازآفرينى و احيا ـ است. از اين رو، وحى و تجلى نقش اصلاحى و تعديلى براى دين دارد; و در نتيجه دين را بايد در پرتو وحى و تجلى فهميد نه بالعكس. بنابراين، دين واقعيتى است فراهم آمده از انسان و خلقت; از اين رو مسئله اصلى درباره دين عبارت از درستى (حقانيت) يا به بيراهه رفتن (عدم حقانيت) آن است.
سوم آن كه رويكرد كتاب مقدس به دين حقيقى، نيايش سرايانه است: حمد و ثنا از آن خدايى است كه تجلى كرده است; انسان ها بايد با شرافتمندى و حق شناسى و با فروتنى، با ايمان، اميد و محبت به آن پاسخ دهند.
چهارم آنكه، رويكرد كتاب مقدس به دينِ باطل در مجموع طردى و نكوهش گرانه است: يك خدا وجود دارد كه به طور عام در خلقت و به طور خاص در تجسد تجلى كرده است، همو كه خواهان دوستى و سرسپارى (از كلمه لاتينى fides به معناى ايمان) است و در مورد بى دينى يا دين باطل به نحو سلبى داورى مى كند، اما مهربان و بخشنده و منجى عالم كيهانى است.
پنجم آن كه با تأمل بر تأكيدات اساسى و محورى متون كتاب مقدس، تلقى و رويكرد خواننده كتاب مقدس به دين نبايد يك سويه و جانبدارانه باشد، بدين معنا كه بايد به طور هم زمان حقايق به ظاهر متعارض را به رسميت شناخت. گرچه نظر كتاب مقدس در مقابل دينِ باطل منفى است (اما بدون اين كه مطلقاً طردى باشد)، بايد تصديق كرد كه توجه خدا به خلقت و طرح نجات بخشى ـ رفع و جبران خطا، يعنى راه حل مسئله ـ به كل جهان معطوف است. به عبارت ديگر، هم لحظه اى عام و كلى و هم لحظه اى خاص وجود دارد كه بايد هر دو را در متن كتاب مقدس در نظر گرفت: يعنى قلمرو عام توجه الوهى كه حتى خواست خدا براى نجات همگان را شامل مى شود; و انكشاف يا تجلى خاص و مسيح شناسانه اى كه شناخت خدا، رابطه واقعى الوهى ـ بشرى، و نجات را ممكن مى سازد. اين دو لحظه را به ترتيب مى توان لحظه هاى آفرينشى ـ عام و انكشافى ـ خاص ناميد. اين دو لحظه به طريق ذيل به هم مرتبط اند: توجه عام الوهى براى آفرينش، در عمل شورانگيز انكشاف يا تجلى خاص يعنى تجلى مسيح شناسانه ظهور مى يابد; و انكشاف يا تجلى خاص و فديهوار خدا در مسيح داراى نتايج عام است، يعنى نجات همه جهان را ممكن مى سازد.
خطوط كلى نگرش كتاب مقدس به دين كه بالا ذكر آن رفت، به كار دو هدف عمده مى آيد. نخست آن كه خلاصه اى تفسيرى از محتواى يك منبع الهياتى مهم را فراهم مى آورد. دوم آن كه زمينه اى براى درك و فهم تفسيرهاى متفاوت سنت مسيحى از درون مايه هاى محورى كتاب مقدس فراهم مى سازد ـ نظير اساس و بنيانى كه آن سنت، بيانات الهياتى خود راجع به ارتباطش با سنت هاى ديگر را بر آن مبنا مى سازد. براى اين كار بايد به دنبال فهم آن بيانات و روش ها بود، و اين نوشتار نيز معطوف به آن است.

يادداشت ها
 

1. اين معيار حداقلى در محتوا با قاعده پروتستان ها يكى است.
2. البته ترجمه هاى بسيارى از كتاب مقدس به زبان انگليسى وجود دارد. معمولا به خواننده توصيه مى شود كه ترجمه اى را بيابد كه دو معيار ترجمه ممتاز و خوب را رعايت مى كند: صحت و قابل فهم بودن. با اين كه ترجمه هاى زيادى ممكن است اين دو معيار را داشته باشند، نسخه معيار و اصلاح شده جديد را مى توان با اطمينان توصيه كرد. نقل قول هايى كه از اين پيش از متن كتاب مقدس مى آيد. از اين ترجمه گرفته شده است. گرچه در اين جا اين نسخه انگليسى از كتاب مقدس توصيه شده است، بايد تأكيد كرد كه گاهى مقايسه ترجمه ها نتايج روشنگرى به بار مى آورد. خواننده بر همين اساس تشويق مى شود مطالعه تطبيقى عبارات كليدى را بر عهده بگيرد و كتب مرجع موجود براى مطالعه كتاب مقدس ـ نظير كشف الآيات، تفاسير، كتب لغت و دايرة المعارف ها و نظاير آن ـ را به كار گيرد.
3. تفكر مسيحى در تفسير باب اول سفر پيدايش، به شواهد و قراينى براى ايده خلق از عدم دست مى يابد. استدلال اين است كه خلقت، از عدم پديد آمد و شكل گرفت. نه از جوهر الهى و يا از ماده ازلى; زيرا بر حسب تعريف، هيچ ماده اى به موازات خداى مطلق و يگانه ازلى نمى توانست وجود داشته باشد. از اين رو، خلقت از عدم به وجود آمد.
4. عزرا و نحميا مطمئناً مربوط به دوره بعد از تبعيدند. ساير كتاب هايى كه ذكر شد، به احتمال قوى مربوط به دوره پس از تبعيدند. گرچه تحقيقات كتاب مقدسى همواره در چنين موضوعات تاريخى ترديد مى كند. وضعيت تاريخى اين متون، نكته محورى اى نيست كه در اين جا مورد توجه قرار گيرد، بلكه جوهر الهياتى آن ها مورد بحث است. به هر حال درنهايت، پژوهش تاريخى، ابعاد الاهياتى اين متون را روشن مى سازد، چنين پژوهشى بعد مفيدى به بحث فعلى مى افزايد.
من مرهون همكارم كن پميكلا هستم به خاطر اين كه مسئله اقوام و ملل را در دومين هيكل يهوديت اوليه و اهميت آن براى تأملات الهياتى درباره دين را خاطرنشان كرد.
5. در تحقيق كتاب مقدس به طور گسترده اين نكته مفروض گرفته شده است كه لوقا و اعمال رسولان نويسنده واحدى دارند.
[1]. اين مقاله ترجمه اى است از:
Richard J. Plantinga, "The Bible and Religious Pluralism", Plantinga (ed), Christianity and Plurality, Black Well, 1999, PP. 11-25.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط