گنج‌اندوزی و حبس مال (2)

اما واژة دوم اقتصادي قرآن که آن هم به ذخيره و نگهداري مال مربوط است حبس مال است. از حبس مال در قرآن به «صدقه»، «انفاق» و «دهش» مال ياد شده است. صدقه، اسم مصدر «صدق» است و در اصطلاح رايج به کمک مالياي گفته ميشود
پنجشنبه، 19 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
گنج‌اندوزی و حبس مال (2)

گنج اندوزی و حبس مال (2)
 


 

نويسنده:محمد مرادی

 

حبس مال
 

اما واژة دوم اقتصادي قرآن که آن هم به ذخيره و نگهداري مال مربوط است حبس مال است. از حبس مال در قرآن به «صدقه»، «انفاق» و «دهش» مال ياد شده است. صدقه، اسم مصدر «صدق» است و در اصطلاح رايج به کمک مالياي گفته ميشود که با قصد قربت و به صورت داوطلبانه به نيازمندان مي-شود،(48) در قرآن اما، کمک مالي و يا فعاليت مالي خاصي است. صدقه به معناي يادشده در قرآن، به همين صورت «صَدَقة»، و غالباً يا به صورت جمع (صَدَقات) (49) و يا به صورت اسم فاعل (مُصَّدِّقينَ و مُصَّدِّقات(50) و مُتَصَدِّقينَ و مُتَصَدِّقات) (51) ياد شده است. نيز از حبس مال، با مادة «إتيان» همچون «آتى» و «يُؤتي» به معناي دادن آمده است. گاهي از آن در فقه به زکات تعبير ميشود. يعني پارهاي از واجبات مالي که در قرآن ياد شده و به صورت تکليف مطرح گرديده، در نهايت زکاتهايي است که به اموالي خاص تعلق ميگيرد، اما همواره چنين نيست و گاهي پارهاي از آيات که در آنها از صدقه ياد شده، اشاره به فعاليت اقتصادي خاصي به جز پرداخت زکات است.
مفسران بر اساس پارهاي قراين روايي و يا سياقي، برخي از کاربردهاي صدقه و يا دادن مال و نيز انفاق را در قرآن تحبيس المال (نگهداري و حفظ مال) دانستهاند. تحبيس مال هم نوعي نگهداشت مال است. نگهداشتي که کسي حق ندارد مال خاصي را دست به دست کند و يا روا نيست که چنان مالي به کسان صاحب مال منتقل شود، به گونهاي که آنان بتوانند در آن به دلخواه و همچون ديگر اموال خود در آن دخل و تصرف نمايند، اما اين نگهداشت با آنچه پيشتر گذشت و از آن به کنز ياد شد، تفاوتي اساسي دارد.
اين نگهداشت و حبس مال، نه گنج کردن و نگهداري و بي مصرف کردن مال، که نگهداشت آن به منظور مصارف خاص و هميشگي است. اين نگهداشت، در حقيقت سرمايه را به صورت هميشه در جريان نگه داشتن و از دستاندازي اين و آن نگه داشتن است. اين نگهداشت بر خلاف آن قبلي نه تنها نکوهيده نيست که بسيار با فضيلت و ستوده است؛ و بر خلاف آن قبلي که عذاب اخروي سهمگيني دارد، داراي فضيلت و پاداش اخروي چشمگيري است.
اما ريشة اين نگهداشت به فرمان پيامبر باز ميگردد که در آن، پيامبر خدا  پس از فتح خيبر و تقسيم سهام غنيمت به عمر فرمود: «اِحبِس الأصلَ و سَبِّلِ الثَّمَرَةَ»(52) . اين ماجرا و در همين باره با واژه‏اي ديگر نيز تعبير شده است. ماجرا را عبدالله بن عمر چنين نقل كرده كه پدرش را سهمي از خيبر نصيب شد. به حضور پيامبر  رسيد و عرض كرد: مالي عايدم شده كه دوست‏داشتني‏تر از آن سراغ ندارم. پيامبر فرمود: اگر دوست داري آن را صدقه بدهي، اين گونه صدقه بده كه فروخته و بخشيده نشود و براي فقيران و خويشان و بدهكاران و مهمانان و در راه‏ماندگان و... باشد. (53) در اين روايت، از آن مال، به صدقه تعبير شده است. بنماية اصلي حبس و نگهداشت مال به اين فرمان پيامبر باز ميگردد.
راغب اصفهاني (م 502 ق) لغت‏شناس نامور، کلمة حبس را كه جمع آن احباس است آبگاه دانسته، و مصدر ثلاثي مزيد آن يعني تحبيس را چنين معنا كرده است: «چيزي را وقف ابدي قرار دادن. گفته مي‏شود: هذا حبيس في سبيل الله؛ اين، وقف در راه خدا است(54).
همو در تعريف وقف و زير مادة «وقف» كتاب يادشده، آن را نگه داشتن و متوقف كردن معنا كرده و گفته كه از آن استعاره گرفته شده و دربارة مالي كه در راه خدا حبس ‏شود به كار برده شده است: وقفتُ الدّار، إذا سَبَّلتَها؛ خانه را در راه خدا وقف كردم؛ هر گاه آن را در راه خدا قرار داده باشي. و بدين صورت، وقف را در راه خدا قرار دادن مال معنا كرده است. از آنجايي كه وقف حبس معنا شده، اصطلاح فقهي آن را بر اساس فرموده‏اي از پيامبرنگه داشتن اصل سرمايه و هزينه كردن درآمد در راه خدا دانسته‏اند. (55) چنان‏که ملاحظه ميشود از اين نگهداشت مال، به حبس مال تعبير شده است؛ يعني نوعي ذخيره کرده و نگهداشتن.
البته اين تعابير، به دوران صدر اسلام باز نميگردد. و واژهاي است ـ چنان که در روايتي آمده ـ جديد. بر پاية روايتي. زراره از امام صادق  پرسيد: كسي كه صدقه داده، مي‏تواند آن را برگرداند؟ امام‏ فرموده است: «إنّ الصدقة أمر مُحدَث، إنّما كان النُّحْلَ و الهبةَ، و لِمَن وهب أو نحل أن يرجع في هبته؛ حُيِّز أو لم يُحَيَّزْ. و لا ينبغي لِمن أعطي اللهَ شيئاً أن يرجِع فيه؛ صدقه امر تازه‏اي است و پيش‏تر بخشش و دهش بوده و كسي كه چيزي را مي‏بخشد و يا مي‏دهد مي‏تواند برگرداند؛ تصرف شده باشد و يا نشده باشد، اما كسي كه چيزي را در راه خدا داده، شايسته نيست كه برگرداند(56) .
برخي تصريح كرده‏اند كه پيش‏ترهاي دور، از وقف به صدقه و گاهي هم با تعبير زكات ياد شده است. «الوقف و الصدقة شي‏ء واحد، و لا يصحّ منهما إلا ما يتقرّب به إلي الله».(57)
بحراني (م 1186 ق) در توضيح اين عبارت ـ كه از شيخ مفيد (336ـ413 ق) است ـ گفته كه منظور شيخ مفيد اين است كه وقف از صدقات خارج نيست، بلكه اين دو در قصد تقرب به خدا يكي‏اند... و هيچ‏يك بدون نيت صحيح نيست(58) . و فراتر اينكه اصل وقف صدقه شمرده شده است: «الوقف في الأصل الصدقة(59) »؛ و نيز «الوقوف في الأصل الصدقات؛ فلأجل ذلك لم نذكرها».(60) بحراني در شرح اين گفته، نوشته كه اين عبارت نشان مي‏دهد كه در صدر اسلام به وقف صدقه گفته مي‏شد؛ و براي شاهد ادعاي خود رواياتي را آورده كه در آنها گفته شده: «الصدقة محدثة». يعني كاربرد صدقه به چيزي كه به قصد قربت داده مي‏شود، واژة جديدي است و آنچه در زمان پيامبر به كار برده مي‏شد، نِحله و هبه بوده است؛ خواه قصد قربت در آن باشد و يا نباشد(61) .
در سدههاي نخست اسلامي تعبير از وقف به صدقه چنان پر دامنه و گسترده بوده كه فقيهاني به آن اذعان كرده و گفته‏اند كه تعبير لفظ وقف كم بوده و از وقف بيشتر به صدقه تعبير مي‏شده است:
و الغالب في الأخبار التعبير عن الوقف بالصدقة، بل بلفظ الوقف قليل؛ و قد تطلق علي الصدقة المصطلحة التي هي التمليك للغير تبرّعاً بقصد القربة، و قد تطلق علي الزكاة بقسمَيها؛ كما في قوله: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ(62) ؛ غالباً در اخبار از وقف به صدقه تعبير شده و بلكه با تعبير وقف، كمتر ياد شده است؛ و گاه صدقه به‏كار برده شده و مراد از آن، صدقة اصطلاحي است كه به قصد قربت و به صورت داوطلبانه به ديگران داده مي‏شود. و گاهي منظور از صدقه، هر نوع زكاتي است؛ چنان كه در اين فرمودة خدا آمده: صدقات از آنِ فقيران و... است(63).
صاحب حدائق هم پس از نقل اين گفتة فيض كاشاني (1007ـ1091 ق) كه اطلاق صدقه بر وقف بسيار بوده و صدقه دادن مردم به همديگر و خويشان، علاوه بر پرداخت زكات، كار تازه‏اي بوده، گفته است: ظاهراً اطلاق صدقه به اين معناي مشهورِ مشروط به شرايط معين، امر تازه‏اي است كه در زمان پيامبر نبوده است. آنچه در زمان پيامبر بوده، بخشش و هبه و صدقه بوده كه به معناي وقف به كار مي‏رفته است؛ همانگونه كه در اوقاف علي و فاطمه و امام كاظم  به‏كار رفته است(64) . ديگران هم همين تعبير را در اين‏باره به كار برده‏اند. راوندي (م 573 ق) اين دو را يكي دانسته و قائل به اين‏هماني است: «الوقف و الصدقة شي‏ء واحد، و لا يصحّان إلا بالقربة إلي الله تعالي»(65) . صاحب رياض هم کاربرد واژة صدقه را در بارة وقف، فراوان دانسته وگفته است: «و المستفاد من تتبّع الأخبار الكثيرة إطلاق الصدقة علي الوقوف كثيراً، حتي أنّه في كثير من وقوف الأئمة و فاطمةَ لم يُذكر فيها الوقف، بل اكتفي بلفظ الصدقة مقرونة بما يدلّ علي إرادة الوقف»؛ آنچه از كاوش در اخبار فراوان به‏دست مي‏آيد، اطلاق صدقه بر وقف است؛ تا جايي كه در بسياري از موقوفات ائمه و فاطمه  تعبير وقف نشده، بلكه به لفظ صدقه بسنده شده و با قرينه دلالت مي‏كند كه مراد وقف است(66) .
به رغم اين تأكيدها و واقعيت تاريخي دربارة كاربرد واژة صدقه براي وقف، در روايات، كلمة «جعل» و «وقف» نيز به‏كار برده شده است و گويي زماني گذشته تا واژة حبس و صدقه تغيير كاربرد داده و واژة وقف جاي آنها را گرفته است(67) . در روايتي آمده كه عمر بن اُذَينَه گفته كه من شاهد قضاوت ابن ابي ليلي دربارة مردي بودم كه مقداري غله براي برخي از خويشانش قرار داده بود، و موقوف عليه خواستار موقوفه شده بود(68). در اين عبارت از واژة «جعل» استفاده شده است: «رجلٌ جعل لبعض قرابته غَلّةَ داره». و در روايت ديگري تعبير «وقف» به كار رفته است: «رجلٌ وقف غَلَّةً له علي قرابةٍ مِن أبيه و أمِّه»(69) .
وقف در قرآن اما، آية صريحي ندارد و غالباً براي آن، از آيات ديگري که در روايات اسلامي به وقف تفسير شده، استفاده کردهاند. در اينجا سه آية مورد استشهاد با رعايت اختصار و با نگاهي تطبيقي مورد بحث قرار ميگيرد؛ و علاوه بر تأکيد بر دلالت آنها بر وقف و حبس مال، از عاقبت و نتيجة اين عمل هم سخن رفته است(70).
آية نخست، آيه‏اي است که درآن به موضوع قبله پرداخته شده و به‏تبع آن از بِرّ و نيکي سخن به ميان آمده است: «لَيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ... وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السّائِلينَ وَ في الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابرينَ في الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»‏؛ بِرّ، روي‏گرداندن شما به مغرب و مشرق نيست، بلكه]صاحبان[ برّ، آنان هستند كه ايمان آوردند به خدا... و مال را به‏رغم اينكه دوستش داشتند، به خويشان و يتيمان و مساكين و درخواست‏كنندگان و در راه‏ماندگان و بردگان دادند، و نماز به‏پا كردند و زكات پرداختند و به عهدي که بستند وفا کردند؛ و شکيبايان در دشواريها و آسيب-ها و در زمان سختيها. تنها اينانند که تقواپيشه‏اند(71) .
آيه با پيدايش كشمكش ميان مسلمانان پس از تغيير قبله، براي اصلاح اين ذهنيت نازل شد كه تصور مي‏شد كه همة نيكي‏ها و خيرها پس از تغيير قبله، در روي آوردن به قبلة جديد است؛ و نيز گفته شده كه آيه در تعريض به يهود و مسيحيان نازل شده كه به سمت شرق و غرب عبادت مي‏گزاردند و تمام برّ را در اين مي‏دانستند، و خداوند با نزول اين آيه، چنين تصور نادرستي را نفي كرد(72).
برّ، به احسان گسترده و رضايتمندی زياد، و خير كاملِ فراگير گفته مي‏شود؛ و از همين رو، کارهايی که از درجة عالی و خوب برخوردار است، با واژه «بر» توصيف میشوند. مثلاً گفته مي‏شود: «بِرّ الوالدين و بِرّ الحج»(73) . از برّ به كمال خير و فراگيري آن در نوع خود نيز ياد كرده‏اند. نيز آن را امر دروني بزرگی دانسته‏اند كه چيزی نمیتواند حقيقت آن را از ميان ببرد، مگر چيزی که اساس راستی و درستی درون آدمی را از هم فرو ريزد(74). همين طور آن را به سودي كه كسي با نيت عايد كسي كند گفته ميشود. واژة مترادف با آن يعني «خير» را هم سود مطلق دانسته‏اند و در تفاوت «بِرّ» با «خير» گفته شده كه ضد برّ، عقوق است، در حالي كه ضد خير، شرّ است(75) .
بِرّ را توسّع در خير هم دانسته‏اند. علامة طباطبايي (م 1360) با ذكر اين معنا، با استناد به گفتة راغب كه بَرّ ضد بحر است و از آن توسع به ذهن مي‏آيد، بِرّ را از همان ريشه دانسته و گفته كه بِرّ، وسعت در خير است. (76)
در اين آيه، براي تعريف بِرّ به جاي اينکه از مصدر استفاده شود از اسم موصول «مَن» که برای اشاره به شخص و ذات بهکار میرود استفاده شده است تا با بيان مبالغه‏آميز، مقام اهل بِرّ و درهم‏تنيدگي آنان با «برّ» بازگو شود. الف و لام «بِرّ» نيز براي جنس و يا حقيقت و يا براي تعريف مي‏باشد و مراد از آن اين است كه اهل طاعت، وقتي میتوانند به مقام برّ و نيكي برسند كه انفاق كنند(77) .
بر پاية گسترده بودن معناي «بِرّ»، اين کلمه همة خيرها اعم از اعمال و عقيده،(78) انفاق در راه خير، نفقة واجب و مستحب و خلاصه همه گونه نيكي را شامل مي‏شود(79) .
بر اساس اين تعريف‏ها كه با توجه به ريشة «بِرّ» و يا ضد آن و يا كاربرد آن به‏دست مي‏آيد، «بِرّ» شامل هر نيكي‏يي است كه نيك بودن آن در شريعت محرز شده و يا در سنت‏هاي اجتماعي و عرف خوب بودن آن قطعي است. در اين آيه، دامنة برّ معرفي شده و بر اساس آن، ايمان به خدا و قيامت، عطاي مال در راه خدا، گزاردن نماز، پرداخت زكات، وفاي به عهد و شكيبايي بِرّ معرفي شده است. انفاقي كه برّ معرفي شده، به «على حُبِّه» مقيد شده و منظور مالي است كه انسان آن را دوست دارد، و يا دادن آن را دوست دارد و يا به خاطر عشقي كه به خدا دارد مالي را در راه او انفاق مي‏كند. اگر منظور از آن دوست داشتن مال باشد، تنها شامل مال نفيس از جهت زيبايي و قيمت و يا خاطره‏انگيز بودن نمي‏شود، بلكه شامل هر مالي هر چند ناچيز و به ظاهر بي‏ارزش هم مي‏شود؛ مالي كه در شرايط سخت نياز انسان را برمي‏آورد و گرسنگي و تشنگي و برهنگي را از او بر طرف مي‏كند. اين مال هر چند ارزش اقتصادي ندارد، اما در موقعيت خاصي به انسان ياري مي‏رساند و نياز او را بر طرف مي‏كند و خود از ارزش والايي برخوردار است و دوست‏داشتني. به تعبير روايتي از پيامبر: «أن تَصَدَّقَ و أنت صحيح شحيحٌ»؛ تو صدقه بدهي در حالي كه سالم هستي و بدان دل بسته‏اي(80) .
بر اساس اين آيه، انفاق يكي از اركان رسيدن به برّ است و كسي كه مي‏خواهد به اين مقام نايل آيد بايد مال خود را در راه خدا بدهد. دهش مال، مطلق است و دهش هر گونه مال اعم از انفاقات واجب و نذورات و كفارات و هر چه انسان به صورت داوطلبانه و براي تقرب به خدا بدهد، مشمول اين آيه است. اين دهش مي‏تواند بذل و بخشش مستحبي و واجب باشد(81) .
اما اينکه مراد از «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» در صدر آيه، با وجود «آتَى الزَّكاةَ» در ذيل آن چيست، در ميان مفسران بحث و گفتگو وجود دارد. برخي اين عبارت را نه تكرار كه اجمال و تفصيل دانسته و گفته‏اند كه «آتَى الْمالَ» بيان اجمالي و اصل حكم زكات و «آتَى الزَّكاةَ» بيان مصرف آن است(82) ، ولي عطفِ عبارت دومي بر عبارت‏هاي پيشين و از جمله «آتَى الْمالَ» اين احتمال را ضعيف مي‏كند. احتمال هم دارد كه منظور از عبارت نخست انفاق مستحبي باشد و منظور از عبارت دوم زكات مشهور.
به چند دليل و نيز قرينة ذكر پرداخت زكات در آيه، مراد از پرداخت مال در عبارت «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» زكات نيست؛ چه اينكه چنين احتمالي ماية تكرار در آيه مي‏شود و تكرار در يك عبارت كوتاه، آن هم از سوي حكيم، قبيح است. به‏علاوه در روايتي فاطمه بنت قيس از رسول خدا  نقل كرده كه وقتي از آن جناب پرسيده شد كه آيا به جز زكاتِ واجب تكليف مالي ديگري هم وجود دارد، ايشان همين آيه را تلاوت فرمود(83) كه به روشني نشان مي‏دهد به جز زكات واجب، تكليف مالي ديگري هم وجود دارد؛ از همين رو مفسراني به قرينة يادشده، عبارت «وَ آتَى الْمالَ عَلَى حُبِّهِ» را تكليف ماليِ ديگري غير از زكات دانسته‏اند(84) . قرطبي هم همين نظر را ترجيح داده و روايت فاطمه بنت قيس را براي آن شاهد آورده و نيز حرف مالك را قرينه‏اي ديگر كه گفته: بر مسلمانان واجب است كه اسيران خود را با انفاق آزاد كنند؛ هر چند همة اموال خود را براي آن بپردازند(85) . شيخ طوسي هم تصريح كرده كه بدون هيچ اختلاف نظري، آيه دلالت بر وجوب زكات مي‏كند و ادامه داده كه بنا به قول شعبي و جُبّائي، بر وجوب اعطاي مالي ديگر غير از زكات هم دلالت دارد؛ مانند انفاق بر واجب النفقه و نذورات و كفارات و هر چه كه انسان براي تقرب به خدا بر خود فرض مي‏كند، که همة اينها بِرّ است(86) . راوندي هم همين ديدگاه شيخ طوسي را بر اساس نظر شعبي و جُبّائي ترجيح داده است. (87) و شوكاني (1173ـ 1250 ق) تصريح كرده كه عبارت مربوط به زكات در آيه قرينه است كه مقصود از اين عبارت، صدقه واجب است. (88)
اين قرينه‏ها و نيز دليل لفظي باعث گرديده كه مفسران و فقيهاني چون مقدس اردبيلي(89) و فاضل مقداد(90) و كاظمي(91) اين آيه را از آيات مورد استناد در موضوع وقف قرار داده، اطلاق آن را شامل وقف نيز بدانند.
اما به رغم اين گفته‏ها و استنباطها، كساني با استناد به روايتي از پيامبر كه فرمود: «نَسختِ الزّكاةُ كلَّ صدقةٍ في القرآن»،(92) استفادة صدقه واجب را از آيه نادرست دانسته و هر گونه انفاق و صدقه‏اي را به جز زكاتِ واجبِ تعيين‏شده روا نشمرده‏اند. اگر چنين برداشتي از فرمودة پيامبر  درست باشد، تمسك به آيه براي وقف و ديگر صدقات واجب هم با ترديد رو به رو مي‏شود و درست نيست، اما با توجه دلايل و قراين، اين كلام اگر از جهت سندي هم درست باشد، با ادلة ديگر كه در آنها به صراحت از صدقه و انفاق سخن به ميان آمده ناسازگار و متعارض است. در نتيجه يا بايد مرجِّحي براي يكي از اين دو يافت و يا وجه سازگاري و جمع ميان آن دو را به‏دست آورد.
دستور به پرداخت كمك هزينه به نيازمندان و بلكه وجوب تأمين آنها، و نيز اداي نذر واجب و عمل به وصيت و پرداخت پاره‏اي كفارات، احكام مسلّمي‏اند كه با نسخ هر چه جز زكات سازگاري ندارند. به‏علاوه از پيامبر خدا  نقل است كه وقتي از آن جناب پرسيده شد كه به جز زكات تكليف مالي ديگري هم وجود دارد، ايشان همين آية مورد بحث را تلاوت كرده و آن را دليل وجود صدقات ديگر به جز زكات دانسته است(93) . پس نمي‏توان به حديث يادشده براي رد هر گونه تكليف مالي به جز زكات استناد كرد؛ هم‏چنان كه در سخنان بسياري، براي اثبات واجب مالي به جز زكات به آية ياد شده و شواهد و دلايل و قراين ديگر استناد كرده‏اند. براي نمونه، آلوسي (1217ـ1270 ق) (94) و فخر رازي (م 606 ق) واجب مالي ديگري را غير از زكات تکليف دانستهاند(95) . راوندي هم با ذکر چند فقره کمک مالي و از جمله وقف، به دليل بِرّ بودن آنها، آنها را مشمول حكم آيه دانسته است(96) .
بنا بر اين، از عموم آيه استفاده مي‏شود كه بخششِ مال به جز پرداخت زكات واجب، لازم است و از فرمودة پيامبر كه غير از زكات تكليف مالي ديگري هم بر عهدة مردم هست، استفاده مي‏شود كه وقف از مصادق دهش مال در راه خدا به‏شمار مي‏رود.
در هر صورت بر اساس تفسير و نيز روايات رسيده از پيامبر، از جمله مفاد اين آيه دهش مال و از جمله، وقف و حبس آن در راه خداست. خداوند براي چنين کساني تعبير انسانهاي راست و صادق را بهکار برده و با وصف «مُتَّقونَ»، از آنها ياد کرده است.
در آيه‏اي ديگر، خداوند صادقان را کساني دانسته که مؤمن به خدا و پيامبرند و با مالشان در راه خدا جهاد و تلاش مي-کنند(97) ؛ و در ديگري، راستان، کساني معرفي شدهاند که از خانه و مالشان دست کشيده و در راه خدا هجرت اختيار کرده-اند(98) . همين سه آيه نشان ميدهد که گويي از مال گذشتن، براي انسان جايگاهي برتر و والا به ارمغان ميآورد و او از راستان و انسانهاي صادق قرار ميدهد.
آية ديگري که در آن به ذخيره سازي مال اشاره شده، آيه-اي است که در آن از انفاق در راه خدا سخن گفته شده است: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنفِقُواْ مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنفِقوا مِن شَي‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ»؛ شما هرگز به نيكي نمي‏رسيد مگر اينكه از آنچه دوست داريد انفاق كنيد؛ و هر چه كه انفاق مي‏كنيد، خداوند به آن داناست(99) .
در اين آيه هم از بِرّ و انفاق از مال دوست‏داشتني سخن به ميان آمده و با آية پيشين اين دو وجه مشترك را دارد. در تفسير اين آيه هم گفته شده كه آيه هم شامل صدقة واجب (زكات) و قطعي مي‏شود و هم به قرينة «ما»ي موصول كه از ادات عموم است، همة نيكي‏ها را در بر مي‏گيرد. ابن العربي پس از ياد كرد اينكه آيه شامل انفاق واجب و نيز هر پرداخت خير ديگري مي‏شود، گفته است که همين نظر درست است و دليل آن را نيز عموميت دلالت آيه ذكر كرده است(100) .
در برابر اين ديدگاه، نظر ديگري وجود دارد كه اين گونه آيات را مجمل مي‏داند و مي‏گويد: آنچه از آنها استفاده مي‏شود، لزوم انفاق از مال حلال و خوب است، و نه از مال بد و حرام؛ همين. و شايسته است كه دربارة اصل انفاق و صدقه از مال خوب، به اين گونه آيات تمسك شود و تفصيل آن، و وجوب و استحبابش به دلايل ديگر واگذار گردد(101). اين گفتة اين نويسنده، هم با عموم آيه و هم با آنچه دربارة نزول اين آيه از پيامبر نقل است، سازگار نيست. عموم آيه و آنچه از رسول خدا نقل شده، دلالت مي‏كند كه آيه هر گونه انفاقي مشمول آن است؛ واجب و مستحب. و البته به قرينة «مِمّا تُحِبّونَ»، قيد خوب و مرغوب بودن مال در انفاق بايد لحاظ شود.
قطب راوندي با عنوان «باب الوقوف و الصدقات» در كتابش به بحث از وقف پرداخته و آياتي را كه براي اصل مشروعيت وقف و يا برخي از احكام آن مي‏توان به آنها استناد كرد، ذكر كرده و به بحث گذاشته است. از جمله وي دربارة اين آيه گفته كه وقتي اين آيه نازل شد، ياران پيامبر علاوه بر پرداخت زكات واجب اموال خود، به انفاق اموال ارزشمند و بهادار خود روي آوردند. از جمله روايت شده كه ابو طلحه پس از شنيدن اين آيه، به پيامبر  عرض كرد: من حياطي دارم كه آن را صدقه قرار دادم. پيامبر به او فرمود: آن را براي فقيران خاندانت صدقه قرار ده؛ و او آن را به حسّان بن ثابت و ابي بن كعب اختصاص داد.
راوندي پس از ذكر اين ماجرا گفته: ظاهر آيات زيادي در قرآن به وقف و صدقه تشويق مي‏كند و اين آيه را را شاهد آورده كه خداوند فرموده است: «وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ»(102) ؛ و گفته كه: اين دستوري است به طاعت و انجام اعمالي كه انسان را به خداوند نزديك مي‏كند.
وي آنگاه به اشكالي كه ممكن است به نحوة استدلال به آية «وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ» براي وقف وارد شود پرداخته و گفته كه ممكن است ايراد بگيرند كه استدلال به اين آيه براي امثال وقف درست نيست؛ زيرا خير پاياني ندارد و در آيه براي انجام كاري كه پايان مشخصي ندارد و تمام شدني نيست دستور داده شده و محال است كه خداوند چيزي را واجب كند كه پايان مشخصي ندارد و در نتيجه محقق شدني نيست؛ و زماني كه واجب كردن همة آن ممكن نبود، واجب كردن بخشي از آن هم به طريق اولي درست نيست. بنا بر اين، استدلال به اين آيه براي وقف باطل است.
و جواب داده: استدلال به اينكه «واجب كردن كاري كه پايان مشخصي ندارد، درست نيست» دليل درستي نيست؛ زيرا اگر فرض كرديم كه شخصي چيزي را وقف فقيري كرد، او كنندة كار خير به حساب مي‏آيد و انجام كار خير به صورت يك بار، هم شدني است و هم درست، و محال نيست كه كار خير، براي يك بار انجام شود؛ پس مشمول آيه مي‏شود.
راوندي آنگاه چگونگي استدلال به اين آيه را براي مشروعيت وقف تشريح كرده و گفته است: استدلال ما به آيه براي وقف و امثال آن چنين است كه: آنچه را كه مي‏شود وجوب و استحباب شامل آن شود معين مي‏كنيم و آنگاه آن را تحت عموم آيه مي‏آوريم كه فرموده: خير انجام دهيد. (103)
ابن العربي ماجراي ابو طلحه را نقل كرده است كه وقتي اين آيه نازل شد، ابو طلحه به پيامبر عرض كرد: اي رسول خدا، من اين فرمودة خدا را شنيدم كه: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنفِقوا» و محبوب‏ترين مال‏هايم كه در يرحا(104) است، براي رضايت خدا صدقه مي‏دهم و آرزو دارم كه در پيشگاه خدا نيكي و ذخيره باشد(105) . هر جا كه خدا به تو رهنمود داده قرارش بده. پيامبر  فرمود: آفرين به تو! آفرين به تو! اين مال، سودمند است. آنچه گفتي شنيدم و نظر من اين است كه آن را براي خويشان خودت قرار دهي. ابو طلحه آن را ميان خويشان و عموزادگانش تقسيم كرد.
نسائي (م 303 ق) در خبري ماجرا را با اندكي تفاوت از دو خبر پيش چنين آورده كه وقتي اين آيه نازل شد، ابوطلحه به پيامبر  عرض كرد كه خداوند از مال‏هاي ما چيزي مي‏خواهد؟ پس اي رسول خدا! گواه باش كه من آنها را در راه خدا قرار دادم. پيامبر به وي فرمود: «اِجعَلها في قَرابتك؛ اِجعَلها في حسّان بن ثابت و أبيِّ بن كعب»؛ آن را براي خويشانت قرار بده؛ آن را براي حسان بن ثابت و اببي بن کعب قرار بده. (106)
اما روايت دارقطني (306ـ385 ق) ماجرا را تنها دربارة اين آيه نمي‏داند و از آية قرض هم ياد مي‏كند كه وقتي آية بِرّ و يا قرض نازل شد، ماجراي ابو طلحه پيش آمد(107) .
ديگر فقيهان و محدثان اهل سنت هم در «كتاب الوقف» اثرشان اين آيه را ذكر كرده و ماجراي ابو طلحه را در ذيل آن آورده و به همان بسنده كرده‏اند و گويي پايه و اساس وقف، همين آيه و آن سخن پيامبر و صدقة ابو طلحه است. شرابيني (م 977 ق) در كتابش گفته است: «و الأصل فيه قوله تعالي: لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقوا»؛ و در ادامه ماجراي ابو طلحه را ذكر كرده و نيز از اين آيه ياد كرده است: «وَ ما يَفْعَلوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ»(108) ؛ و خبر مسلم را از پيامبر نقل كرده كه: «إذا مات ابنُ آدمَ انقطع عمله إلّا من ثلاث...» و در توضيح آن افزوده: «و الصدقة الجارية محمولة عند العلماء علي الوقف؛ و أما غيره من الصدقات، فليست بجارية. فحمْل الصدقة في الحديث علي الوقف أولي»؛ صدقة جاري، به نظر علما وقف است، اما صدقات ديگر جاري نيستند، پس بهتر است كه صدقه در اين روايت حمل بر وقف شود(109) .
و بدين ترتيب، چگونگي تشريع وقف از يك آيه و تفسير و فرمان پيامبر شكل گرفته است.
شبيه همين تعبيرها را دربارة منبع تشريع وقف، دمياطي (م 1310 ق) هم گفته است(110) . در تعبير ديگري از پيامبر رسيده كه ايشان پس از نزول آيه فرمود: «تَصَدَّقْ بأصله»، و همين تعبير پيامبر را اصل و بنياد وقف دانسته‏اند(111) .
ديگري به صراحت گفته كه وقف ذُرّي از همين آيه گرفته شده و متداول گشته و نام واقفان را به نيكي جاودان گردانده و گروه‏هايي از مردم، با خير چنين واقفاني زندگي خوبي دارند و هر گاه از آن اموال استفاده مي‏كنند براي واقفان آنها دعا مي‏نمايند. اين، همان صدقة جاري است كه پاداشش تمام‏شدني نيست؛ و ابو طلحه نخستين كسي است كه به اشارة پيامبر سنت وقف را بنا نهاد و بنا به فرمودة پيامبر: «مَن سَنّ سنّةً حسنةً، فله أجرُها و أجرُ مَن عمل بها»؛ هر كس سنت نيكويي بنا نهد، پاداش آن و پاداش هر كس كه به آن عمل مي‏كند، نصيب وي مي‏شود، تا روز رستاخيز از پاداش آن برخوردار است. (112)
مالك در روايتي آورده كه ابو طلحه بيشترين ثروت را در ميان انصار در مدينه داشت و مالي را كه بيش از همه دوست داشت، زمين يرحا در برابر مسجد رسول خدا  بود که پيامبر داخل آن مي‏شد و از آب گواراي آن مي‏نوشيد. آنگاه آيه نازل شد. به خدمت پيامبر عرض كرد كه من آن را صدقه قرار دادم و... (113)
نيز از محمد بن منكدر نقل است كه وقتي اين آيه نازل شد، زيد اسبي را كه داشت و به آن سبل گفته مي‏شد، خدمت پيامبر آورد و عرض كرد: «هذا يا رسولَ الله في سبيل الله». پيامبر به وي فرمود: خودت آن را بگير(114) .
و بدينسان، خداوند از انفاقي سخن گفته که خود و آثارش ماندگار است و در برابرش خداوند پاداشي عظيم را براي آن در نظر گرفته است. در بخش پاياني آيه از دانايي خدا به انفاق انفاقکننده سخن رفته، که بشارتي است به وقفکننده تا بداند عملش بيهوده و هدر نيست. در اين آيه به جاي اعلام نتيجه و پاداش براي انفاق و وقف، از اطلاع خدا سخن گفته تا به اين وسيله تضميني باشد براي هر آنچه خدا براي واقف در نظر گرفته است.
آية ديگري که مفسران و فقيهان در موضوع حبس مال و وقف آن دانستهاند اين آيه است: «وَ ما تُقَدِّموا لِأَنفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدوهُ عِنْدَ اللهِ هُوَ خَيْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحيمٌ» ؛ هر چه خير براي خودتان پيش فرستيد، آن را در پيشگاه خداوند خواهيد يافت. آن براي شما بهتر است و پاداشي بزرگ‏تر دارد. از خدا درخواست آمرزش كنيد كه خداوند آمرزندة مهرورز است(115) .
مشابه همين آيه با تفاوت در تعبير و اضافاتي در سورة بقره هم آمده است(116) . «ما» موصوله و متضمن معناي شرط است که با صله‏اش مبتداست. «تجدوه» خبر مبتدا و به منزلة جزاست. «هـ» مفعول اول و «عند» ظرف آن و «خيراً» مفعول دوم است. منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» به قرينة «ما»ي موصول كه از ادات عموم است، همة خيرات و عطايا و صدقات و هر گونه عمل خير و انديشه و عقيده‏اي است كه مي‏تواند به انسان در عالم پس از دنيا ياري رساند.
بر اساس اين آيه، بر انسان لازم است كه خود پيش از آن كه به ديار ابدي سفر كند ذخيره بيندوزد و هرگاه به پيشگاه الهي بار يافت آن را دريافت کند؛ از اين ذخيره‏اندوزي در روايتي از امام صادق  چنين تعبير شده است: «كُن وصيَّ نفسك و لا تقُلْ لغيرك يَبعثْ إليك ما يُصلِحُك»؛ خود وصي خودت باش و به ديگران مگو كه برايت چيزي بفرستند تا امورت را با آن به‏سامان كني(117) .
گفته شده كه منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» خيرِ هر چيزي است كه در دنيا باقي گذاشته مي‏شود؛ زيرا تفاوت بسياري است ميان امكانات دنيوي و نعمت فراوان اخروي(118) ؛ و از آن، «به آنچه پس انداختيد» هم تعبير شده است(119) .
در آية سورة بقره احتمال داده شده كه به دليل ذكر عفو و صفح در آية قبل آن، مراد از «ما تُقَدِّمُوا»، گذشت از بدكاران و احسان به آنها باشد. (120)
در آية پيش از آية سورة بقره از علاقه‏مندي اهل كتاب به كفر مسلمانان سخن گفته و سفارش گرديده كه از آنها گذشت شود تا فرمان خدا برسد. هر چند ممكن است اندوختن خيرات براي خود شامل گذشت از ديگران هم باشد، اما هرگز به آن اختصاص ندارد و عموم آيه به آن انصراف پيدا نمي‏كند.
به هر حال، مفسران و فقيهان بر اساس روايتي، به استفاده از اين آيه در موضوع وقف رهنمون شدهاند. روايت اين است كه وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر  فرمود: كدام‏يک از شما مالش را از مال وارثش بيشتر دوست دارد؟ عرض كردند: اي رسول خدا! هيچ‏يك از ما نيست كه مال خود را از مال وارثش بيشتر دوست بدارد. فرمود: «اِعلَموا ما تقولون»؛ بفهميد چه مي‏گوييد! گفتند: اي رسول خدا! ما جز اين را نمي‏دانيم. فرمود: «إنّما مالُ أحدكم ما قُدِّم و مال وارثِه ما اُخِّر»؛ مال شما آن است كه پيش فرستاده شده و مال وارث آن است كه پس انداخته شده(121) .
بر اساس تقديم مال كه در كلام رسول خدا  آمده، وقف مال از زمرة آنها دانسته شده و در نتيجه، آيه مستند حكم آن گرديده است؛ از همين روست كه مفسران به‏صراحت از آن سخن گفته‏اند. جرجاني (م 976 ق) دربارة اين آيه و آيات مشابه آن گفته است:
آيات مذكوره دلالت مي‏كند بر فضيلت عطاياي منجزه مطلقاً؛ مثل وقف و صدقه و سكني و غير آن؛ خواه در حال صحت و خواه در حال مرض. و مراد از مطلق، مطلق احسان و انفاق در راه خداست و وقف و صدقه و هبه بر ارحام و يا سايرين و سكني و بر و خيرات است(122) .
وي در ادامه افزوده كه «ما»ي موصول اشاره به دو فراز قبل مي‏كند كه اقامة نماز و قرض و يا انفاق را مورد اشاره قرار داده است. يعني اين دو خيرند و براي خود شما مي‏باشند و بهتر از اينها را در پيشگاه خدا خواهيد يافت. ذكر دو نمونة نماز و زكات و يا قرض، بيان دو نمونه ممتاز از خيرات و توجه دادن به آنهاست. تعبير «قرض به خدا»، كه منظور از آن، قرض به مردم است، بهترين تعبير ممكن در انفاق و قرض است. نسبت قرض به خدا به خاطر لطافت در كلام است و چون پاداش آن را خدا مي‏دهد، قرض به خدا نسبت داده شده است.
به تعبير اصولي، ذكر عام پس از خاص است. يعني اين فراز علاوه بر اين كه آن دو دستور عبادي و مالي را در بر مي‏گيرد، همه خيرها را هم شامل مي‏شود. و اختصاص يافتن اين فراز به دو فراز پيشين، خلاف ظاهر و خلاف اطلاق كلام است.
حاصل اين كه عموم «وَ ما تُقَدِّموا» بر اقدام به هر كار خيري از جمله وقف دلالت مي‏كند؛ و روايتي از پيامبر  در ذيل آيه، براي اين عمومِ آيه مصداق خاص تعيين مي‏كند و بدين ترتيب، آيه از مستندات قرآني وقف به‏شمار آمده است.
بخش پاياني اين آيه قابل تأمل است؛ چرا که در آن به‏صراحت آمده که هر کس هر خيري از جمله مالش را براي خود پيشاپيش بفرستد (در راه خدا وقف کند)، قطعاً آن را در پيشگاه خدا خواهد يافت. يعني مال برايش در نامة اعمالش ثبت ميشود. تعبير به ماندگاري مال وقفي در پيشگاه خدا، خود نکتة مهمي را در بر دارد. يعني آن مال هيچگاه از ميان رفتني نيست و حتماً به صاحبش باز ميگردد. به‏علاوه از آن با قيد «خَيراً» سخن گفته شده است. در آية ديگري هم پس از فرمان به اقامة نماز و پرداخت زکات گفته شده که اگر براي خود پيشاپيش خيري بفرستيد، آن را در پيشگاه خدا خواهيد يافت(123) . فرستادن يعني آن مال به‏واقع، خيري است که اندوخته شده است. از پاداش چنان مالي به «أعظم أجراً» ياد شده است. برترين پاداش ممکن و قابل تصور که براي اعمال خير مدّ نظر است، براي چنين عملي در نظر گرفته شده است.
در ادامه خداوند فرمان به استغفار داده که ميتواند ناظر به اين نکته باشد که اگر کوتاهي کرديد، از خداوند بخواهيد از شما در گذرد و آن جبران کنيد.
حاصل اينکه: با توجه به اين دو دسته آيه در قرآن کريم دربارة مال و ثروت و اندوختن آن به دست ميآيد که سرمايه و مال و ثروت براي تداوم حيات فردي و جمعي مردمان است، و هر کسي آن را از دست انسانها خارج کند و مال را بدون استفاده بگذارد، و يا در بهترين حالت، آن را در راه خدا هزينه نکند و يا سهم درماندگان را ار آن نپردازد، ستم کرده و در قيامت گرفتار عذابي سهمگين خواهد شد، اما اگر همان مال و ثروت را به گونة ديگري بيندوزد که همواره در چرخش باشد و بخشي از نيازهاي مادي نيازمندان و يا نيازهاي معنوي مردمان را تأمين کند، نه تنها نکوهيده نيست و وعدة عذابي به آن نشده که از بهترين جايگاه و پاداش و خشنودي خداوند برخوردار است. در حقيقت در ذخيرهسازي مال به صورت دوم سرمايه ابدي ميشود و همواره ادامه مييابد و هرگز از ميان نميرود، در حالي که در غير اين صورت، با مصرف کردن مال و يا تقسيم آن ميان وارثان و يا حتي دفن آن به منظور نگه-داري، مال بهتدريج از ميان ميرود و در نتيجه اثر و نقشش نيز کمرنگ و کمرنگتر ميشود و از دسترس خارج ميگردد؛ و اين با فلسفة وجودي آن سازگار نيست.

پي نوشت ها :
 

1) معجم مقاييس اللغة، مادة کنز.
2) الصحاح، مادة کنز.
3) المصباح المنير، مادة کنز.
4) مجمع البحرين، مادة کنز.
5) لسان العرب، مادة کنز.
6) النهاية، باب الراء مع الکاف، واژة رکز.
7) لسان العرب، فصل الراء، مادة رکز.
8) الانتصار، ص 209.
9) النهاية، باب الکاف مع النون، مادة کنز.
10) توبه (9)، 25.
11) همان.
12) توبه (9)، 35.
13) هود (11)، 12؛ کهف (18)، 82؛ فرقان (25)، 8.
14) کهف (18)، 82.
15) شعراء (26)، 58؛ قصص (28)، 76.
16) توبه (9)، 35.
17) قصص (28)، 76.
18) شعراء (26)، 57 و 58.
19) التبيان، ج 8، ص 25؛ مجمع البيان، ج 7 ص 333.
20) هود (11)، 12.
21) فرقان (25)، 8.
22) کهف (18)، 80 و 81.
23) نساء (4)، 5.
24) بقره (2)، 180.
25) «دخل عليُّ بنُ أبي طالبٍ على رجلٍ من بني هاشمٍ يعودُه. فقال: أُوصي؟ فقال عليٌّ: إنّما قال الله تبارك وتعالى: «إِن تَرَكَ خَيراً»، وإنّما تركتَ مالاً يسيراً، فَدَعهُ لِوَلَدِكَ. فَمَنَعَهُ أن يوصِيَ». المصنف، ج 9، ص 63.
26) همان.
27) توبه (9)، 34.
28) طبري در تفسير آيه مينويسد: «و اختلف أهل العلم في معني الکنز» (جامع البيان، ج 14، ص 217).
29) البحر المحيط، ج5، ص 411.
30) صحيح بخاري، ج2، ص 111؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 8 ، ص 123 و 124؛ بيان المعاني، ج 6، ص 429.
31) البحر المحيط، ج 5، ص 411.
32) بيان المعاني، ج 6، ص 430.
33) توبه (9)، 103.
34) البحر المحيط، ج 5، ص 411.
35) بدائع الصنايع، ج 2، ص 2. اين سخن در منابع، بيشتر به عبد الله بن عمر و ديگران منسوب است تا پيامبر. ببينيد: الأم، ج2، ص 3.
36) التبيان، ج 5، ص 210.
37) مجمع البيان، ج 5، ص 6.
38) التفسير الکبير، ج 8، ص 45ـ 46.
39) البحر المحيط، ج 5، ص 411. ابن عطيه هم بعد از نقل اين نظر گفته است: «و هذان القولان يقتضيان أنّ الذم في حبس المال لا في منع زكاته فقط» (المحرر الوجيز، ج 3، ص 28).
40) الحيات، ج 4، ص 160 تا 182.
41) البحر المحيط، ج 5، ص 411.
42) تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص 1040.
43) الميزان، ج 9، ص 251.
44) همان، ص 261 ـ 266.
45) الميزان، ج 9، ص 263.
46) تفسير الوسيط، ج 1، ص 857.
47) الجامع لأحکام القرآن، ج 8 ، ص 128.
48) المفردات في غريب القرآن، مادة صدق.
49) بقره (2)، 264 و271 و 276؛ نساء (4)، 4؛ توبه (9)، 58 و 60 و 79 و 104.
50) حديد (57)، 18.
51) احزاب (33)، 35.
52) مسند حميدي، 219 ق، ج 2، ص 1.
53) سنن دارقطني، ج 4، ص 230.
54) المفردات في غريب الفاظ القرآن، مادة حبس.
55) مستدرک الوسائل، 1320 ق، ج14، ص 48؛ السنن بيهقي، ج 6 ص 162.
56) كافي، ج 7، ص 31.
57) النهاية، ص 596.
58) الحدائق الناضرة، ج 22، ص 154.
59) المهذب، ص 86.
60) السرائر، ج3، ص 152.
 

منابع و مآخذ
رازي، أحمد بن علي (معروف به جصّاص)، أحكام القرآن، تحقيق محمد صادق القمحاوي، دار إحياء التراث العربي، 1405 ق.
ابن عربي، محمد بن عبد الله، أحكام القرآن، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، دارالفكر، 1996 م.
ابن عطية اندلسي، المحرر الوجيز في تفسير القرآن العزيز، تحقيق عبدالسلام عبدالشافي محمد، دار الکتب العلمية، 1413 ق.
دمياطي بكري، ابوبكر، إعانة الطالبين، دارالفكر، 1418 ق.
علم الهدي، شريف مرتضي، الانتصار، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، 1415ق.
بيضاوي، عبد الله بن عمر، أنوار التنزيل، تحقيق محمد بن عبدالرحمن المرعشلي، دار إحياء التراث العربي، 1418 ق.
ابن حيان، محمد بن يوسف، البحر المحيط، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و ديگران، دارالکتب العلمية، 1422 ق.
کاشاني، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع، المکتبة الحبيبة، 1409 ق.
ملا حويش، سيد عبدالقادر، بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول، مطبعة الترقي 1382 ق.
جنابذي، سلطان محمد، بيان السعادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1408 ق.
ابن شبه، عمر، تاريخ المدينة المنورة، تحقيق فهيم محمود شلتوت، قم، دارالفکر، 1410 ق.
طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق احمد قصير العاملي، مکتب الإعلام الإسلامي، 1409 ق.
ابن عاشور، محمد طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
محمد علي سايس، تفسير آيات الأحکام، بي جا، بي تا.
حسيني جرجاني، سيد امير ابوالفتح، تفسير شاهي يا آيات الاحكام، تحقيق ولي الله اشراقي، تهران، نويد، 1362 ش.
ابن ابي حاتم، تفسير القرآن العظيم، تحقيق اسعد محمد طيب، مكتبة نزار مصطفي، 1419 ق.
فخر رازي، محمد بن عمر، التفسير الكبير، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق، چاپ سوم.
طبري، محمد بن جرير، جامع البيان في تأويل آي القرآن، تحقيق الشيخ خليل الميس، دارالفكر، 1415 ق.
قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1354 ش.
بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، مؤسسة النشر الإسلامي، 1377 ق.
حکيمي، محمد و محمد رضا و علي حکيمي، الحياة، انتشارات دليل ما.
آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني، تحقيق عبدالباري عطيه، دار الكتب العلمية، 1415 ق.
طباطبايي، سيد علي، رياض المسائل، تحقيق و نشر مؤسسة النشر الإسلامي، 1421 ق.
مقدس اردبيلي، احمد بن محمد، زبدة البيان في أحكام القرآن، تحقيق محمد باقر بهبودي، مكتبة المرتضوية، بي تا.
ابن ادريس، محمد بن منصور، السرائر، تحقيق لجنة التحقيق، مؤسسة النشر الاسلامي، 1410 ق.
دار قُطني، علي بن عمر، السنن، تحقيق: محمد بن منصور سيد الشوري، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق.
نسائي، محمد بن عيسي، السنن، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفكر ، 1403ق.
بيهقي، احمد بن حسين، السنن الكبري، دارالمعرفة، بي تا.
جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تحقيق احمد عبد الغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق.
سيد محمد كاظم يزدي، العروة الوثقي مع تعليقات عدة من الفقهاء، 1417ق.
شوكاني، محمد بن علي، فتح القدير، عالم الكتب، بي تا.
راوندي، سعيد بن هبة الله، فقه القرآن في شرح آيات الأحكام، تحقيق سيد احمد حسيني اشكوري، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1405 ق، چاپ دوم.
كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر الغفاري، دار الكتب الإسلامية، 1367 ش.
فاضل مقداد، جمال الدين بن عبد الله، كنز العرفان في فقه القرآن، تحقيق سيد محمد قاضي، مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، 1419 ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزة، 1405 ق.
سرخسي، محمد بن ابي سهل، المبسوط، تحقيق جمع من العلماء، بيروت، دار المعرفة، 1414 ق.
طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين و مطلع النيرين، تحقيق سيد احمد حسيني، مکتب نشر الثقافة الإسلامية، 1408 ق.
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق لجنة من العلماء و الخصيصين، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1415 ق.
كاظمي، جواد بن سعيد، مسالك الأفهام إلي آيات الأحكام، المكتبة المرتضوية، 1365 ش.
نوري، حسين، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، تحقيق مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم 1408 ق.
حميدي، عبد الله بن زبير، المسند، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمي، بيروت، دار الكتب العلمية، 1409 ق.
صنعاني، عبد الرزاق، المصنف، تحقيق و تخريج وتعليق حبيب الرحمن الأعظمي، منشورات المجلس العلمي.
ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، مکتبة الإعلام الإسلامي، 1404 ق.
شرابيني، محمد بن احمد، مغني المحتاج، دار إحياء التراث العربي، 1377ق.
راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، بيروت، دار القلم، 1996 م.
زحيلي، وهبة بن مصطفي، المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، دار الفكر المعاصر، 1418 ق چاپ دوم.
ابن البرّاج، المهذب البارع، مؤسسة النشر الإسلامي، 1406 ق.
طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت: مؤسسة الأعلمي، 1391 ق.
ابن اثير، مجد الدين مبارک، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تحقيق ظاهر احمد الزاوي، محمود محمد الطناخي، مؤسسة اسماعيليان، 1364 ش.

منبع : فصلنامه وقف میراث جاویدان ش 71



 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط