نویسنده:محمد مرادی
چکیده
این نوشته میکوشد تا دو دیدگاه قرآن کریم را دربارة دارایی و ثروت بررسی کند. در قرآن آیات فراوانی دربارة مال و دارایی و فقر و ثروت، و در یک کلام، مناسبات و درآمدها و هزینههای اقتصادی وجود دارد. در همة این آیات، جنبههای توحیدی درآمد مد نظر است و بر ارائة نگاهی درست و در راستای همان بینش توحیدی تأکید شده است. مال در عین اینکه در قرآن ستوده شده، اما در صورت استفادة نادرست و یا هدف شمرده شدن، به شدت نکوهیده است. این نوشته بر آن است تا بر اساس آیات قرآن میان دو نوع ذخیره-سازی/نگهداری مال مقایسهای انجام دهد: این دو، یکی گنجاندوزی و دیگری حبس و وقف مال است.
مقدمه
در ادبیات قرآنی دو گونه واژه دربارة دارایی و ثروت و چگونگی هزینه کردن آن وجود دارد که به هر دو توجه ویژه شده است: یکی گنج و گنجاندوزی است و دیگری ذخیرهسازی و حبس مال. نگاه قرآن به یکی منفی و به دیگری مثبت است. با یکی مبارزه کرده و به دیگری سفارش نموده است.
کلیدواژة نخست در قرآن معادل دارد و کلیدواژة دوم، اصطلاحی است که از آیات قرآن بر گرفته شده است. در این نوشته، گنج و گنجاندوزی دقیقاً معادل «کنز» و عبارت «کنز الذهب» است. كنز در لغت، اصل صحیحی است که به معنای جمع شدن در هر چیز گفته میشود. گفته میشود: ناقة کناز اللحم، یعنی مادهشتر گوشتآلود(1) . نیز به معنای مال مدفون(2) و جمع و ذخیره کردن آن است(3) .
طریحی (م 1085ق) میگوید: اصل کنز، مالی است که برای مدتی دفن شده و بر آن افزوده میشود. وی در ادامه میافزاید: کنز مال به معنای جمع و ذخیره کردن آن است(4) .
در لسان العرب آمده است: کنز، اسم مالی است که در ظرفی نگهداری میشود و به ظرف آن نیز کنز گفته میشود؛ و گفته شده که کنز، مالی است که دفن شده است. شُمَّر میگوید: به هر چیز زیادی که جمعآوری شود و در جمعآوری آن رقابت گردد، کنز میگویند(5) .
از گنج در دوران جاهلی به «رِکاز» یاد میشده است: و هو الکنز الجاهلی(6) . و نیز: «و رَوی الأزهریٌّ عن الشافعیّ أنّه قال: و لا أشکّ فیه أنّ الرِّکاز دفین الجاهلیة».(7)
از تتبع در کتابهای لغت استفاده میشود که در مفهوم کنز دو ویژگی هست: یکی جمعآوری و افزودن بر مال، و دیگری ذخیره کردن و نگهداشت آن. در فقه و شریعت اما، کنز به مال زیادی گفته میشود كه حقوق الهی آن، همچون زكات، پرداخت نشده باشد. فقها کنز را مالی میدانند که به حد نصاب رسیده و زکاتش پرداخت نشود؛ یعنی: «لا یُخرجون زکاتها»(8) .
لغتشناسانی چون ابن اثیر هم در معنای آن به این مهم توجه دادهاند که کنز مال دفینه است؛ و اگر زکات آن پرداخت شده باشد، هر چند دفن هم شده باشد، دیگر به آن کنز نمیگویند(9) . با این توصیف، میان کاربرد فقهی کنز و استعمال اقتصادی آن تفاوت وجود دارد. بر اساس فقه، کنز مالی است که حد نصاب زکات تعیینشده در فقه را داشته باشد، ولی حق آن ادا نشود؛ یعنی سهم تعیینشدة شرعی آن جدا نگردد و به مصرف خود نرسد، در حالی که بر اساس تعریف اقتصادی، کنز مالی است که نگهداری شود و به جریان نیفتد و در راه تولید و یا مصرف مناسب به کار گرفته نشود. با این تعریف، میان تعریف اقتصادی و فقهی کنز، عام و خاص مطلق است.
«كَنَزتُم» آن جایی به کار رفته که گفته شده، گنجاندوزان در قبال اندوختن سرمایههای خدادادی، و هزینه نکردن آنها در جای مناسب خود، به عذابی مهیب گرفتار میشوند و نقرهداغ میگردند و به آنان گفته میشود: «این است آن گنجهایی که اندوختید». در این آیه، برای گزارش موقعیت گنجاندوزان از فعل مضارع یکنزون، و با عبارت «وَ الَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» استفاده شده است. فعل مضارع دیگر این ماده «تَكنِزونَ» است که باز هم دربارة اندوختههای آدمیان و فرمان به چشیدن مکافات آن اندوختهها به کار رفته است: «فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون»(16) . کاربرد فعل مضارع در این آیه و آیههای مشابه، نشان نوعی تداوم عمل است. بخصوص ترکیب «ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون» که ساختار ماضی استمراری است بر این نکته تأکید بیشتر می-کند. در همین آیه، فعل مخاطب ماضی «كَنَزتُم» هم به کار رفته است که اشاره به پیشینة حرفهای گنجاندوزان است.
در چند جای قرآن هم جمع کنز یعنی «کُنوز» (= گنجها) استعمال شده است. یک بار دربارة قارون سرمایهدار نامور دوران فرعون آمده و در آن قرآن کریم گزارش داده است که وی آنقدر گنج داشت که حاملان کلید آن گنجها چندین مرد تنومند بودند: «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ»(17) ؛ قارون از قوم موسی بود و بر آنان شورید. ما به او گنجها را دادیم که کلیدهای آنها را چند مرد تنومند حمل میکردند. آن هنگام که قومش به او گفتند: خیلی خوشحال و سرمست مباش که خدا خوشحالان سرمست را دوست ندارد.
قارون در قرآن کریم سمبل سرمایهداری مشرکانه است که داشتههای خود را محصول اندیشه و رهاورد فکر خود میدانست و عوامل دیگر را در انباشت چنان سرمایة عظیمی هیچ میشمرد و سرمست آن ثروت هنگفت بود. جالب است که در ادامة همین آیه اطلاعات بیشتری از قارون داده شده است. از جمله آمده که به وی گفته شد از سرمایهاش برای آخرت خود نیز بیندوزد و بیش از این به تباهی روی نیاورد، اما او به آن توصیه اعتنایی نکرده و سرمایهاش را از آنِ خود و دستاورد خود دانسته است.
کنوز دیگر، باز هم دربارة یک صاحب قدرت دیگر بهکار رفته که علاوه بر قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی قهّاری هم داشته و او همان فرعون مشهور پادشاه مصر است. همو که در برابر رسالت موسی ایستاد و مأموران خود را در پی هواداران موسی گسیل داشت و آنان را ناچیز و اندک شمرد. در پی چنان تجاوزی سنت الهی گریبانشان را گرفت و از داشت-هایشان، که باغ و راغ و ثروت و گنج بود، بیرونشان کرد و دمار از روزگارشان در آورد: «فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِیم»؛(18) آنان را از باغها و چشمهها و گنجها و جایگاه خوب بیرون کردیم.
مفسران در تفسیر کنوز گفتهاند مراد، اموال اندوخته و گنجینه دفینه شده است(19) .
در آیهای دیگر از گنجخواهی دنیاطلبانی سخن رفته که برای اثبات حقانیت رسول خدا از وی طلب فرود آمدن گنج -کردند و یا خواستند تا فرشتهای بر او فرود آید: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ وَكِیلٌ»؛(20) چه بسا از اینکه میگویند: چرا بر او گنجی فرود نمیآید و یا فرشتهای همراهش نمیآید، برخی از وحیها را رها کنی و سینهات از آن تنگ شود، اما تو هشدار دهندهای و خداوند مراقب همه چیز است.
اینان ملاک و شاخص برتری یک شخص را که میتواند جامة پیامبری به تن کند در داشت ثروت میدانستند تا پیامبریش را بپذیرند و بر آن بودند که انسان مرتبط با آسمان که می-تواند وحی دریافت کند، نباید دستانی تهی از مال و ثروت داشته باشد. گویی این دیدگاه چنان رواج داشت و بر اندیشه-ها سیطره یافته بود که خداوند لازم دیده بار دیگر از آن سخن بگوید و این اندیشه را اصلاح نماید. از این رو، در آیة دیگری، از مشرکانی دیده به دنیا گشوده نقل شده است که چرا بر پیامبر گنجی آسمانی فرود نمیآید: «لَوْلا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَكٌ فَیَكُونَ مَعَهُ نَذیراً، أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْكُلُ مِنْها»؛(21) چرا بر او فرشتهای فرود نمیآید تا همراهش هشدار دهنده باشد و یا چرا به او گنجی داده نمیشود و یا باغی که از آن بخورد؟
دیگر مورد کاربرد گنج ـ که تنها موردی است که رویکرد منفی به گنج نشان نداده ـ آیهای است در سورة کهف؛ آنجا که ماجراهای شگفت خضر پیامبر بازگو میشود و موسی پارهای از رفتارهای خضر را بر نمیتابد و به او اعتراض میکند. از جمله، در این گزارش از گنجی سخن به میان آمده که در زیر دیواری پنهان بوده و از آنِِ دو بچه یتیمی بوده که پدری شایسته داشتند و خداوند نمیخواسته مال آن دو به دست نامردمان بیفتد. خضر بی هیچ مقدمهای اقدام به تعمیر آن دیوار کرد و این برای موسای مسافر و همراه خضر پرسشانگیز بود. خضر چنان کرد تا آن دیوار فرو نریزد و آن گنج به یغما نرود: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فی الْمَدینَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّك»؛(22) اما آن دیوار، از آنِ دو نوجوان یتیمی در این شهر است و زیر آن گنجی برای آن دو است و پدرشان انسان شایستهای بود. پروردگارت خواست که آن دو بزرگ شوند و گنجشان را خود از زیر دیوار در آورند. این رحمتی از جانب پروردگارت است.
از مجموعة چندین آیه در قرآن که دربارة گنج آمده تنها همین آخری و گویی آن هم به خاطر مِلک دو یتیم بودن که پدرشان انسان صالحی بوده ـ و همین اشاره است که آن مال، از راه نامشروع و غیر سالم به دست نیامده بود ـ سخن به میان رفته است. دیگر آیات اما، همگی رویکردی منفی به گنج و گنج-اندوزی دارند و مفاد آنها این است که گنجها سرانجام مایة رنج و نکبت صاحبان آنها میشود.
بیتردید بازگویی این نگرش به گنج در کلام خدا میزان ارزش آن را به میزان بالایی روشن میکند. این نگرش بهخصوص وقتی روشن و روشنتر میشود که خداوند مال و ثروت را نه برای تفنن و یا تفاخر و دلمشغولی، که برای برپایی نظام حیات بشری و گذران زندگی در اختیار انسانها قرار داده و تأکید کرده است که مایة قوام حیات بشر نباید در اختیار کسانی چون سفیهان قرار بگیرد؛ چه اینکه آنان به دلیل نداشتن درک درست، مال را تباه میکنند و زندگی بشر را با مخاطره مواجه میسازند: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قیاماً»؛(23) مالهایتان را که خداوند برای برپایی زندگی شما در اختیارتان گذاشته، به سفیهان ندهید. بهعلاوه، خداوند در جایی از قرآن از این مایة قوام حیات به «خیر» تعبیر کرده است: «كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقین»؛(24) بر شما قطعی شده که هرگاه مرگ یکی از شما نزدیک شد، اگر مالی باقی میگذارد، برای پدر و مادر و خویشان وصیت به معروف کند. حقی است بر عهدة تقوا پیشگان.
گفتهاند که نه تنها مال، خیر است که منظور از خیر، مال زیاد است. در روایتی نقل است که امیر مؤمنان بر شخصی از همپیمانان خود از بنی هاشم که در حال مرگ بود وارد شد. آن شخص از امام پرسید: آیا برای اموالم وصیتی بکنم؟ ایشان فرمود: وصیت بر اساس آنچه خداوند فرموده برای مال زیاد است و تو مالی نداری.
امام علی بر شخصی هاشمی وارد شد تا از وی احوالپرسی کند. آن شخص به امام عرض کرد: آیا وصیت کنم؟ امام فرمود: خداوند فرموده است: «اگر خیری را بر جا گذاشت» ولی تو که مالی اندک برای فرزندانت گذاشتهای(25) . و به این صورت او را از وصیت کردن در مال باز داشت.
در روایت مشابهی، به کثرت مال در آن زمان که مورد اشارة قرآن است نیز اشاره شده و گفته شده که وصیت به مال کثیر تعلق میگیرد: «دَخَلَ عَلیٌّ على مولًى لهم فی الموتِ فقال: یا علیُّ، ألا أوصی؟ فقال: لا، إنما قال اللهُ تبارك و تعالى: «إِن تَرَكَ خَیراً»، ولیس لك كثیرُ مالٍ. قال: و كان له سبعُمئةِ دِرهمٍ»؛(26) علی بر یکی از هم-پیمانانش که در حال احتضار بود وارد شد. آن شخص به امام عرض کرد: آیا وصیت کنم؟ فرمود: نه! خداوند فرموده است: «اگر خیری را بر جا گذاشت» در حالی که تو مال زیادی نداری. و آن شخص در آن روز، هفتصد درهم دارایی داشت.
با این وصف، اندوختن و دفینه کردن مال و به جا مصرف نکردنش نکوهیده است و دربارة آن تعابیر تکاندهندهای وجود دارد. در این تعابیر آمده است که گنجاندوزانی که مالشان را در راه خدا انفاق نکنند، در قیامت نقرهداغ خواهند شد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ كَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»؛(27) ... آنان که زر و سیم می-اندوزند و آنها را در راه خدا انفاق نمیکنند، مژدهشان بده به عذابی دردناک روزی که در آتش جهنم با آنها داغ خواهند شد و با آنها پیشانی و پهلو و پشتشان سوزانده میشود و اعلام میگردد: این است آنچه برای خود اندوختید. پس بچشید آنچه در گنجینه کردید.
قیدی که برای چنین عذابی در آیه به آن اشاره شده انفاق نکردن مال در راه خداست. راه خدا، به صورت مطلق آمده و به چیزی محدود نشده و تعیین مصارف آن از دیگر آیات و یا از روایات و سنت نبوی استفاده میشود. همین تعیین نشدن موارد مصرف، گویای وسعت آن است. از هزینه کردن در کمک به افراد نیازمند و بنای بنیاد خیر جهت ارتقای سطح مردم و تعالی معنوی آنان گرفته تا دفاع از ارزشهای الهی، همه را شامل می-شود.
قابل توجه است که آغاز آیه روحانیان یهود و مسیح مربوط بوده و از حرامخواری تعدادی از آنان و اینکه مال مردمان را به باطل و به نام دین میخورند سخن گفته شده است. در فراز دوم آیه از گنجاندوزان سخن رفته است. در اینکه این دو بخش آیه حاوی یک نکته و مربوط به یک گروه است و یا دو نکته دارد و شامل افراد زیادی و از جمله عالمان یهود ومسیحیت میشود، میان عالمان مسلمان از صحابة پیامبر تا دیگران اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف نظر به وجود و یا عدم وجود واو میان دو بخش آیه باز میگردد. اگر واو وجود داشته باشد، آیه از دو گروه سخن میگوید؛ و اگر واو نباشد، تنها از یک گروه که هم حرامخواری میکنند و هم گنج-اندوزی و مال خویش را در راه خدا نمیبخشند، داد سخن داده است. وجود و یا عدم وجود این «واو» در آیه، مایة کشمکش-های فراوانی شده است(28) . کسانی دو بخش آیه را مستقل دانستهاند و غیر معطوف. در نتیجه بخش دوم را ادامة بخش اول دانسته و حکم را هم طبعاً به همان کسانی اختصاص دادهاند که در بخش نخست از حرامخواری آنان سخن گفته شده است.
ابوحیان اندلسی مفسر ادیب قرآن، در تفسیر آیه اقوالی را نقل کرده و از جمله گفته است که منظور احبار و رهبان است: «و قیل: وَ الَّذینَ یَكنِزونَ من أوصاف الكثیر من الأحبار و الرهبان؛ و رُوی هذا القول عن عثمان و معاویة»(29) ؛ گفته شده: «وَ الَّذینَ یَكنِزونَ... »، از اوصاف بسیاری از احبار و رهبان است. این دیدگاه از عثمان و معاویه نقل شده است.
همین دیدگاه معاویه و عثمان عامل کشمکش ابوذر صحابی نامی پیامبر با آن دو بود. در نقلی در این باره چنین آمده است:
عن زید بن وهب قال: مررت بالربذة، فإذا بأبی ذرّ، فقلت: ما أنزلك بهذا المنزلِ؟ قال: كنتُ بالشام. فاختلفتُ أنا و معاویةَ فی هذه الآیة: وَ الَّذینَ یَكنِزونَ) فقال معاویة: نزلت فی أهل الكتاب. فقلتُ: نزلت فینا و فیهم. فكان بینی و بینه فی ذلك كلام. فكتب إلی عثمان یشكونی، فكتب إلیّ عثمان أن أقدِم إلی المدینة. فقدِمتُها، فَكَثُرَ علیَّ النّاسُ حتّی كأنّهم لم یرونی من قبلِ ذلك. فذكرتُ ذلك لعثمانَ. فقال: إن شئت تنحّیت فکنت قریباً. فذلك الذی أنزلنی هذا المنزلَ؛(30) زید بن وهب میگوید: گذرم به ربذه افتاد، ابوذر را آنجا دیدم. به وی گفتم: تو را چه به اینجا آورد؟ ابوذر گفت: من در شام بودم، با معاویه بر سر آیة «الذین یكنزون» حرفم شد. معاویه گفت: این آیه دربارة اهل کتاب نازل شده و من گفتم: هم دربارة آنها و هم دربارة ما نازل شده است. من و او در این باره حرفمان شد. او به عثمان نوشت و از من شکایت کرد. عثمان به من نوشت: بیا مدینه. من هم رفتم. چنان جمعیت انبوهی در اطرافم گرد آمدند که گویی تاکنون مرا ندیده بودند. من ماجرا را به عثمان گفتم. او به من گفت: به سرعت از نظرم دور شو. این بود که مرا به اینجا آورد.
گویی برای صاحبان این دیدگاه قابل درک نبود که مسلمانان انباشتکنندة ثروت، همانند غیر مسلمانان به عذاب و عاقبتی بس دردناک دچار شوند. شاید هم اینان میخواستند انباشت ثروتشان را به گونهای توجیه کنند تا از انبوه پرسشکنندگان برهند و نیز وجدان خود را از عذابی رنجآور برهانند.
اما غالب مفسران و قرائت رایج بر آن است که در آیه واو عاطفه است و آیه دو بخش مستقل دارد و دومی شامل گروه نخست آیه هم میشود: «و قرأ الجمهور: و الذین بالواو، و هو عامّ یندرج فیه من یكنِز من المسلمین؛ و هو مبتدأ ضَمِنَ معنی الشرطِ، و لذلك دخلتِ الفاءُ فی خبره فی قوله: فَبَشِّرهُم»(31) ؛ جمهور قاریان، آیه را با واو عطف خواندهاند که با این فرض، آیه عمومیت دارد و شامل مسلمانان گنجاندوز هم میشود. در این صورت، الذین یکنزون، مبتدای دارای معنای شرط است، و از این رو در خبرش (فَبَشِّرهُم) فا آمده است. چنانکه برخی مفسران بهصراحت به آن اذعان کردهاند: «و هذه الآیة عامّة فی كلّ مَن ذلك شأنُه؛ لأنها نزلت فی مانعی الزكاةِ، و إنّ ورودها بسیاق ذمِّ أهلِ الكتاب الّذین یأخذون أموالَ النّاس بالباطل لا یُخصّصها فیهم؛(32) این آیه دربارة هر کسی که چنان ویژگی را دارا باشد عمومیت دارد؛ چون دربارة ممنوعکنندگان زکات نازل شده، و در کنار مذمت اهل کتاب ـ که مال مردم را به باطل میخورند ـ قرار داده شدن آن، موجب اختصاص یافتن آن به آنها نمیشود.
دیگرانی هم با همان دیدگاه پیشین و عدم درک چنان عذابی برای مسلمانان گنجاندوز، آیه را منسوخ دانستهاند.
و قال عمرُ بنُ عبد العزیز: هی منسوخةٌ بقوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً»(33) فأتی فرضُ الزكاة علی هذا كلِّه؛ كأنّ الآیةَ تضمّنت: لاتَجمعوا مالاً فتُعَذَّبوا. فنسَخَه التقریرُ الذی فی قوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً»؛(34) عمر بن عبدالعزیز گفته است: این آیه با آیة «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَة» نسخ شده است. آیة واجبکنندة زکات، ناظر به همة این آیه است. گویی آیه چنین است: مالی را جمع نکنید تا مبادا عذاب گردید. این آیه با فرمانی که در «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً» آمده، نسخ شده است.
لازم است یادآوری شود که این نسخ نسخ اصطلاحی نیست، بلکه تقیید آیه است. در حقیقت دایرة حکم آیه به کسانی محدود شده که زکات نپردازند. اصطلاح «نسخ» در سدههای اول اسلامی، شامل تقیید هم میشده است.
کسانی هم به پیامبر خدا نسبت دادهاند که مال زکاتداده-شده هر چقدر هم باشد، گنج و مشمول آیه نیست:
قال كثیرٌ من العلماء: الكنز هو المال الذی لا تؤدّی زكاتُه، و إن كان علی وجه الأرض. فأما المال المدفون، فإذا اُخرجَت زكاتُه، فلیس بكنز. قال رسول اللّه : «كُلُّ ما أدّیتَ زكاتَه، فلیس بكنزٍ»(35) ؛ و عن عمرَ أنه قال لرجل باع أرضاً: أحرِز مالَك الّذی أخذتَ احفِر له تحت فِراش امرأتك. فقال: ألیس بكنز؟ فقال: «ما اُدِّیَ زكاتُه فلیس بكنز». و عن ابن عمر و عكرمةَ و الشّعبیّ و السُّدّی و مالكٍ و جمهورِ أهل العلم مثلُ ذلك؛ بسیاری از علما گفتهاند: کنز مالی است که زکاتش پرداخت نشده باشد، هر چند بر روی زمین باشد. هرگاه مال دفنشده زکاتش داده شده باشد، کنز نیست. رسول خدا فرمود: هر چه را که زکاتش را داده باشی، کنز نیست. از عمر نقل است که دربارة کسی که زمینی را فروخته بود، گفت: مالت را نگهدار و آن را زیر فرش همسرت دفن کن. او پرسید: این کنز نیست؟ عمر جواب داد: هر چه زکاتش داده شده باشد، کنز نیست. عبد الله بن عمر، عکرمه، شعبی، سُدّی، مالک و جمهور علما این نظر را دارند.
بر همین اساس، در تفسیر رایج این آیه مفسران آن را به زکات مربوط دانسته و گفتهاند که مال زکاتدادهشده اگر چه زیاد باشد و دفن هم گردد، صاحب آن از عذاب در امان است. برای نمونه، شیخ طوسی آیه را ناظر به کسانی میداند که اموال خود را بدون آنکه زکاتش را پرداخت کرده باشند پنهان میکنند. وی در ادامه اظهار میدارد که اگر اینان زکات مالشان را پرداخت کرده باشند و باقیماندة آن را کنز کنند، ملامت نمیشوند. ایشان مدعی است که علما در این مسأله اختلافی ندارند(36) .
مرحوم طبرسی نیز گفته است که اکثر مفسران بر آنند که مراد از گنجاندوزان کسانیاند که طلا و نقره را کنز میکنند و از پرداخت زکات سر باز میزنند(37) .
فخر رازی هم همین نظر را با اعلام اجماع نظر علما ذکر کرده است. وی سه نظر را دربارة آیه ذکر کرده و از جمله گفته است: کنز، مالی است که وجوه واجب آن ادا نشود. این وجوه واجب عبارت است از: زکات، کفارات واجب، هزینة حج واجب، نماز جمعه، وجوهی که خرج آن در راه دَین و حقوق واجب است، انفاق بر اهل و عیال، ضمانِ چیزهایی که تلف کرده و پرداخت جریمة جنایت. وی در ادامه افزوده: نیز جمع مال زیاد، کنز است؛ چه زکات آن پرداخته شده باشد یا نه(38) .
موضوع کنز و اینکه با پرداخت زکات مال زیاد از کنز بودن خارج میشود و دیگر مشمول آیة سورة توبه نیست به همین جا ختم نشده، و برای حل این مشکل به تعیین حد و مرز مالی پرداختهاند که مجاز به گنج کردن آن پس از ادای زکاتش هستیم. برخی دربارة اندازة کنز گفتهاند: اگر کسی بیش از چهار هزار دینار داشته باشد گنج و مشمول آیه است، اما کسان دیگری، هر چه بیش از هزینة زندگی باشد را گنج دانستهاند: «و قال علیّ : أربعة آلافٍ فما دونها نفقة، و ما زاد علیها فهو كنز؛ و إن أدّیتَ زكاته. و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علی حاجة نفسه، فهو كنز. و هذان القولان یقتضیان أنّ الذمّ فی جنس المال، لا فی منع الزكاة فقط؛(39) علی گفته است: چهار هزار دینار و کمتر از آن هزینة زندگی است و بیش از آن کنز است؛ هر چند زکاتش را پرداخت کرده باشی. ابوذر و تعدادی دیگر گفتهاند: هر چه از هزینة زندگی بیشتر شود کنز است. حاصل این دو دیدگاه این است که اصل مال زیاد و نگهداری آن نکوهیده است و نه صِرف پرداخت نکردن زکات.
واقعیت این است که به رغم صراحت برخی روایات و اعلام نظر فقیهان دایر بر خارج شدن مال از موضوع کنزیت در صورت پرداخت زکات مال، همچنان کشمکش در میان صاحبنظران اسلامی دربارة آن ادامه دارد؛ چه اینکه در آیة مورد بحث، سخن از مطلق کنز و هزینه نکردن مال در راه خداست و زکات هم بر اساس آنچه در روایات آمده و فقیهان آنها را با استنباط و استظهار علمی به فتوا تبدیل کردهاند، به چند قلم جنس محدود میشود. آنچه امروز از سدهها پیش تاکنون رایج و دارج بوده و هست، محدود بودن زکات به چند قلم جنس از غلات و اغنام و نقدین است، حال آنکه سرمایههای عظیمی در دست ثروتمندان است که بر اساس عرف رایج در فقه مشمول پرداخت زکات نمیشوند. چگونه میتوان به راحتی این مهم را توجیه کرد و از کنار آن گذشت و آیه را به موضوعی حمل کرد که سرمایه-های عظیمی خارج از آن موضوع هستند؟!
لحن بسیار تند و هولانگیز آیه نشان از آن دارد که سرانجام انباشت ثروت و هزینه نکردن آن در راه نیاز جامعه و نیازمندان نه سعادت و خوشبختی، که شقاوت و بدبختی است. بنا براین، آیه عام است و شامل هر کسی با چنان ویژگی می-شود.
نویسندگان کتاب الحیاة پس از نقل آیات کنز و آیاتی که جمع مال و حُبّ آن را نهی میکند و همچنین روایاتی که در این باره وارد شده، در تحلیل نهایی، کنزی را که در آیات مورد نهی قرار گرفته به مفهوم جمع کردن و ذخیره کردن مال، اعم از طلا و نقره و سایر اموال غیر نقدی دانسته و معتقدند که آیات 34 و 35 سورة توبه به ضمیمة روایات، مربوط به حرمت جمع کردن ثروت بیش از مقداری است که برای یک زندگی سالم و متعادل لازم است؛ و بر وجوب انفاق مازاد در راه خدا دلالت دارد(40) .
اینان همان دیدگاه ابوذر را دربارة آیه دارند که گفته است: «و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علی حاجة نفسه، فهو كنز»(41) .
نقل است که عثمان در حضور ابوذر از كعب الاحبار پرسید: ابو اسحاق! نظر تو دربارة جمع اموال كه صدقة آن داده شود و برای درراهمانده خرج شود و با آن به خویشان کمک گردد چیست؟ كعب الاحبار گفت: امید خیر برای صاحب او دارم. ابوذر خشمگین شد و عصایش را بلند كرد تا بر سر او بكوبد(42) .
این دیدگاه، جدای از روایاتی که آیه را بر زکات حمل کرده، به ظاهر آیه نزدیکتر است. باید این نکته را افزود که واقعیت این است که با پرداخت زکات اصطلاحی، مشکل گنج-اندوزی حل نمیشود؛ چه اینکه بر فرض پرداخت زکات مال، اگر کسی از چنان ثروت انبوهی برخوردار باشد که بتواند آن را کنز کند، چگونه میتوان وی را از شمول آیه خارج دانست؟!
در همین موضوع، تفسیر و برداشت علامة طباطبایی از آیه هم قابل توجه است. وی بر آن است که کنزی مبغوض است که از انفاق در راه خدا خودداری شود. ایشان آنگاه افزوده است: از آیه استفاده میشود که راه خدا چیزی است که دین خدا و سالم ماندن بنیاد دین به آن بستگی دارد؛ مانند جهاد و همة مصالح دین که حفظ آن واجب است و همة آن شؤونی که اگر از بین بروند، جامعة مسلمانان از هم فرو میپاشد؛ نیز حقوق واجبی که دین با آنها بنیان جامعة دینی را اقامه میکند؛ و اگر کسی طلا و نقره را کنز کند، در حالی که به آنها نیاز باشد، در این صورت کنز صورت گرفته است. از این رو باید چنین شخصی به عذاب دردناک بشارت داده شود؛ زیرا خود را بر خدا ترجیح داده و نیاز احتمالی خود یا فرزندان را بر نیاز قطعی جامعه دینی مقدّم کرده است.
ایشان با همین مبنا معتقد است که اسلام برای مالکیت حدّی تعیین نکرده، و اگر فردی مال زیادی جمعآوری کند، ولی آن را به صورت کنز نگه ندارد، بلکه در جریان قرار دهد و از آن برای خود استفادة فراوان ببرد و با خرید و فروش یا کار و مانند آن به دیگران نیز فائده برساند، نهی متوجه او نمی-شود؛ زیرا اموال را در معرض استفادة مردم و در راه رشدی که مفید و شایسته است قرار داده و آن را پنهان نساخته و از مصرف آن در راه خدا جلوگیری نکرده است(43).
ایشان در ادامه دربارة معنای کنز به اظهار نظر محققانه-ای پرداخته و در آغاز از نقش پول در اقتصاد و آثار زیان-بار بطلان ارزش پول و نیز آثار کنز پول و منع از جریان آن سخن گفته، و کنز پول را مایة بطلان ارزش اشیا و از بین بردن امکان احیای معاملات و برپایی بازار در جامعه معرفی کرده و گفته که با بطلان معاملات و تعطیلی بازارها، حیات جامعه از بین میرود و به نسبتی که پول راکد و متوقف بماند، جامعه از حرکت باز میایستد و ضعیف میشود.
وی سپس افزوده که مقصود از کنز پول، خارج کردن پول از جریان داد و ستد در بازار و جلوگیری از چرخش آن برای اصلاح شؤون حیات و رفع نیازهای جامعه همچون سیر کردن گرسنگان، سیراب کردن تشنگان و پوشاندن لباس بر ناداران و سود کسب و اجرت عمل و رشد مال و درمان بیمار و آزادسازی اسیر و نجات دادن بدهکار و گرهگشایی از سختیها و مشکلات و زدودن غمها و رفع مشکل انسان گرفتار و دفاع از اساس جامعه صالح و اصلاح جوّ فاسد اجتماعی است(44) .
با این تعابیر، گویی علامه نیز رضایت نداده است که کنز منحصر در جایی شود که زکات مال انبوه پرداخته شود و ثروت در جایی راکد نگاه داشته شود و یا در زیر زمین برای روز مبادا دفن گردد؛ از این روست که ایشان احتمال داده آیه ممکن است شامل انفاقهای مستحبی هم بشود: «لیس من البعید أن یکون مطلقاً یشمل الإنفاق المندوبة بالعنایة التی مرّت»(45). فخر رازی هم با ذکر سه دیدگاه دربارة آیه، در نهایت می نویسد:
حق این است که انسانی که پیرو دین است بهتر است به جمعآوری مال زیاد نپردازد، ولی در عین حال در ظاهر شریعت از چنین کاری منع نشده است.
دکتر وهبه زحیلی هم در تفسیر آیه، به صورت مطلق چند چیز از جمله کنز را بزرگترین جرم اجتماعی خوانده است: «إنّ من أعظم الجرائم الاجتماعیة أكل أموال الناس بالباطل؛ كالرشاوی و الغصوبات و خیانة الأمانات و الصدّ عن دین اللّه الحق المتمثل فی القرآن، و اكتناز المال أو ادّخاره و حبسه من غیر إنفاق و لا أداء زكاة عنه».(46)
نکتة دیگری که در بارة کنز قابل توجه است اینکه در آیه از زر و سیم سخن رفته، در حالی که این دو سمبل ثروت و سرمایة و مال قابل اندوختن است، و از باب نمونه است و چنان-که گفتهاند: «الكنز أصله فی اللغة الضمّ و الجمع، و لا یختصّ ذلك بالذهب و الفضّة. ألا تری قوله : ألا اُخبركم بخیرِ ما یكنِز المرءُ؟ المرأةُ الصالحةُ. أی: یضمّه لنفسه و یجمعه؛(47) کنز در لغت به معنای ضمیمه کردن و جمع کردن است و به زر و سیم اختصاص ندارد. مگر ندیدهای گفتة رسول خدا را که فرمود: آیا خبردارتان نکنم به بهترین چیزی که مرد میاندوزد؟ زن شایسته است. منظور این است که: بهترین چیزی شخص که برای خود جمع و ضمیمه میکند.
منبع:فصلنامه وقف میراث جاویدان ش71
ادامه دارد...
/ع
این نوشته میکوشد تا دو دیدگاه قرآن کریم را دربارة دارایی و ثروت بررسی کند. در قرآن آیات فراوانی دربارة مال و دارایی و فقر و ثروت، و در یک کلام، مناسبات و درآمدها و هزینههای اقتصادی وجود دارد. در همة این آیات، جنبههای توحیدی درآمد مد نظر است و بر ارائة نگاهی درست و در راستای همان بینش توحیدی تأکید شده است. مال در عین اینکه در قرآن ستوده شده، اما در صورت استفادة نادرست و یا هدف شمرده شدن، به شدت نکوهیده است. این نوشته بر آن است تا بر اساس آیات قرآن میان دو نوع ذخیره-سازی/نگهداری مال مقایسهای انجام دهد: این دو، یکی گنجاندوزی و دیگری حبس و وقف مال است.
مقدمه
در ادبیات قرآنی دو گونه واژه دربارة دارایی و ثروت و چگونگی هزینه کردن آن وجود دارد که به هر دو توجه ویژه شده است: یکی گنج و گنجاندوزی است و دیگری ذخیرهسازی و حبس مال. نگاه قرآن به یکی منفی و به دیگری مثبت است. با یکی مبارزه کرده و به دیگری سفارش نموده است.
کلیدواژة نخست در قرآن معادل دارد و کلیدواژة دوم، اصطلاحی است که از آیات قرآن بر گرفته شده است. در این نوشته، گنج و گنجاندوزی دقیقاً معادل «کنز» و عبارت «کنز الذهب» است. كنز در لغت، اصل صحیحی است که به معنای جمع شدن در هر چیز گفته میشود. گفته میشود: ناقة کناز اللحم، یعنی مادهشتر گوشتآلود(1) . نیز به معنای مال مدفون(2) و جمع و ذخیره کردن آن است(3) .
طریحی (م 1085ق) میگوید: اصل کنز، مالی است که برای مدتی دفن شده و بر آن افزوده میشود. وی در ادامه میافزاید: کنز مال به معنای جمع و ذخیره کردن آن است(4) .
در لسان العرب آمده است: کنز، اسم مالی است که در ظرفی نگهداری میشود و به ظرف آن نیز کنز گفته میشود؛ و گفته شده که کنز، مالی است که دفن شده است. شُمَّر میگوید: به هر چیز زیادی که جمعآوری شود و در جمعآوری آن رقابت گردد، کنز میگویند(5) .
از گنج در دوران جاهلی به «رِکاز» یاد میشده است: و هو الکنز الجاهلی(6) . و نیز: «و رَوی الأزهریٌّ عن الشافعیّ أنّه قال: و لا أشکّ فیه أنّ الرِّکاز دفین الجاهلیة».(7)
از تتبع در کتابهای لغت استفاده میشود که در مفهوم کنز دو ویژگی هست: یکی جمعآوری و افزودن بر مال، و دیگری ذخیره کردن و نگهداشت آن. در فقه و شریعت اما، کنز به مال زیادی گفته میشود كه حقوق الهی آن، همچون زكات، پرداخت نشده باشد. فقها کنز را مالی میدانند که به حد نصاب رسیده و زکاتش پرداخت نشود؛ یعنی: «لا یُخرجون زکاتها»(8) .
لغتشناسانی چون ابن اثیر هم در معنای آن به این مهم توجه دادهاند که کنز مال دفینه است؛ و اگر زکات آن پرداخت شده باشد، هر چند دفن هم شده باشد، دیگر به آن کنز نمیگویند(9) . با این توصیف، میان کاربرد فقهی کنز و استعمال اقتصادی آن تفاوت وجود دارد. بر اساس فقه، کنز مالی است که حد نصاب زکات تعیینشده در فقه را داشته باشد، ولی حق آن ادا نشود؛ یعنی سهم تعیینشدة شرعی آن جدا نگردد و به مصرف خود نرسد، در حالی که بر اساس تعریف اقتصادی، کنز مالی است که نگهداری شود و به جریان نیفتد و در راه تولید و یا مصرف مناسب به کار گرفته نشود. با این تعریف، میان تعریف اقتصادی و فقهی کنز، عام و خاص مطلق است.
کنز در قرآن و ارزشگذاری آن
از کنز در چند جای قرآن با کاربردهای گوناگون یاد شده است. اشتقاقهای کنز، یک بار با تعبیر «كَنَزتُم»،(10) در جایی با تعبیر «یَكنِزونَ»(11) ، دیگر جا با عبارت «تَكنِزونَ»(12) ، چند جا با اسم مصدر «كَنز»،(13) در جایی با عبارت «كَنزهما»(14) و در دو آیه به صورت جمع یعنی: «كُنوز»(15) آمده است.«كَنَزتُم» آن جایی به کار رفته که گفته شده، گنجاندوزان در قبال اندوختن سرمایههای خدادادی، و هزینه نکردن آنها در جای مناسب خود، به عذابی مهیب گرفتار میشوند و نقرهداغ میگردند و به آنان گفته میشود: «این است آن گنجهایی که اندوختید». در این آیه، برای گزارش موقعیت گنجاندوزان از فعل مضارع یکنزون، و با عبارت «وَ الَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» استفاده شده است. فعل مضارع دیگر این ماده «تَكنِزونَ» است که باز هم دربارة اندوختههای آدمیان و فرمان به چشیدن مکافات آن اندوختهها به کار رفته است: «فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون»(16) . کاربرد فعل مضارع در این آیه و آیههای مشابه، نشان نوعی تداوم عمل است. بخصوص ترکیب «ما كُنْتُمْ تَكْنِزُون» که ساختار ماضی استمراری است بر این نکته تأکید بیشتر می-کند. در همین آیه، فعل مخاطب ماضی «كَنَزتُم» هم به کار رفته است که اشاره به پیشینة حرفهای گنجاندوزان است.
در چند جای قرآن هم جمع کنز یعنی «کُنوز» (= گنجها) استعمال شده است. یک بار دربارة قارون سرمایهدار نامور دوران فرعون آمده و در آن قرآن کریم گزارش داده است که وی آنقدر گنج داشت که حاملان کلید آن گنجها چندین مرد تنومند بودند: «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ»(17) ؛ قارون از قوم موسی بود و بر آنان شورید. ما به او گنجها را دادیم که کلیدهای آنها را چند مرد تنومند حمل میکردند. آن هنگام که قومش به او گفتند: خیلی خوشحال و سرمست مباش که خدا خوشحالان سرمست را دوست ندارد.
قارون در قرآن کریم سمبل سرمایهداری مشرکانه است که داشتههای خود را محصول اندیشه و رهاورد فکر خود میدانست و عوامل دیگر را در انباشت چنان سرمایة عظیمی هیچ میشمرد و سرمست آن ثروت هنگفت بود. جالب است که در ادامة همین آیه اطلاعات بیشتری از قارون داده شده است. از جمله آمده که به وی گفته شد از سرمایهاش برای آخرت خود نیز بیندوزد و بیش از این به تباهی روی نیاورد، اما او به آن توصیه اعتنایی نکرده و سرمایهاش را از آنِ خود و دستاورد خود دانسته است.
کنوز دیگر، باز هم دربارة یک صاحب قدرت دیگر بهکار رفته که علاوه بر قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی قهّاری هم داشته و او همان فرعون مشهور پادشاه مصر است. همو که در برابر رسالت موسی ایستاد و مأموران خود را در پی هواداران موسی گسیل داشت و آنان را ناچیز و اندک شمرد. در پی چنان تجاوزی سنت الهی گریبانشان را گرفت و از داشت-هایشان، که باغ و راغ و ثروت و گنج بود، بیرونشان کرد و دمار از روزگارشان در آورد: «فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِیم»؛(18) آنان را از باغها و چشمهها و گنجها و جایگاه خوب بیرون کردیم.
مفسران در تفسیر کنوز گفتهاند مراد، اموال اندوخته و گنجینه دفینه شده است(19) .
در آیهای دیگر از گنجخواهی دنیاطلبانی سخن رفته که برای اثبات حقانیت رسول خدا از وی طلب فرود آمدن گنج -کردند و یا خواستند تا فرشتهای بر او فرود آید: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذیرٌ وَ اللهُ عَلى كُلِّ شَیْءٍ وَكِیلٌ»؛(20) چه بسا از اینکه میگویند: چرا بر او گنجی فرود نمیآید و یا فرشتهای همراهش نمیآید، برخی از وحیها را رها کنی و سینهات از آن تنگ شود، اما تو هشدار دهندهای و خداوند مراقب همه چیز است.
اینان ملاک و شاخص برتری یک شخص را که میتواند جامة پیامبری به تن کند در داشت ثروت میدانستند تا پیامبریش را بپذیرند و بر آن بودند که انسان مرتبط با آسمان که می-تواند وحی دریافت کند، نباید دستانی تهی از مال و ثروت داشته باشد. گویی این دیدگاه چنان رواج داشت و بر اندیشه-ها سیطره یافته بود که خداوند لازم دیده بار دیگر از آن سخن بگوید و این اندیشه را اصلاح نماید. از این رو، در آیة دیگری، از مشرکانی دیده به دنیا گشوده نقل شده است که چرا بر پیامبر گنجی آسمانی فرود نمیآید: «لَوْلا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَكٌ فَیَكُونَ مَعَهُ نَذیراً، أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْكُلُ مِنْها»؛(21) چرا بر او فرشتهای فرود نمیآید تا همراهش هشدار دهنده باشد و یا چرا به او گنجی داده نمیشود و یا باغی که از آن بخورد؟
دیگر مورد کاربرد گنج ـ که تنها موردی است که رویکرد منفی به گنج نشان نداده ـ آیهای است در سورة کهف؛ آنجا که ماجراهای شگفت خضر پیامبر بازگو میشود و موسی پارهای از رفتارهای خضر را بر نمیتابد و به او اعتراض میکند. از جمله، در این گزارش از گنجی سخن به میان آمده که در زیر دیواری پنهان بوده و از آنِِ دو بچه یتیمی بوده که پدری شایسته داشتند و خداوند نمیخواسته مال آن دو به دست نامردمان بیفتد. خضر بی هیچ مقدمهای اقدام به تعمیر آن دیوار کرد و این برای موسای مسافر و همراه خضر پرسشانگیز بود. خضر چنان کرد تا آن دیوار فرو نریزد و آن گنج به یغما نرود: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَیْنِ یَتیمَیْنِ فی الْمَدینَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّك»؛(22) اما آن دیوار، از آنِ دو نوجوان یتیمی در این شهر است و زیر آن گنجی برای آن دو است و پدرشان انسان شایستهای بود. پروردگارت خواست که آن دو بزرگ شوند و گنجشان را خود از زیر دیوار در آورند. این رحمتی از جانب پروردگارت است.
از مجموعة چندین آیه در قرآن که دربارة گنج آمده تنها همین آخری و گویی آن هم به خاطر مِلک دو یتیم بودن که پدرشان انسان صالحی بوده ـ و همین اشاره است که آن مال، از راه نامشروع و غیر سالم به دست نیامده بود ـ سخن به میان رفته است. دیگر آیات اما، همگی رویکردی منفی به گنج و گنج-اندوزی دارند و مفاد آنها این است که گنجها سرانجام مایة رنج و نکبت صاحبان آنها میشود.
بیتردید بازگویی این نگرش به گنج در کلام خدا میزان ارزش آن را به میزان بالایی روشن میکند. این نگرش بهخصوص وقتی روشن و روشنتر میشود که خداوند مال و ثروت را نه برای تفنن و یا تفاخر و دلمشغولی، که برای برپایی نظام حیات بشری و گذران زندگی در اختیار انسانها قرار داده و تأکید کرده است که مایة قوام حیات بشر نباید در اختیار کسانی چون سفیهان قرار بگیرد؛ چه اینکه آنان به دلیل نداشتن درک درست، مال را تباه میکنند و زندگی بشر را با مخاطره مواجه میسازند: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قیاماً»؛(23) مالهایتان را که خداوند برای برپایی زندگی شما در اختیارتان گذاشته، به سفیهان ندهید. بهعلاوه، خداوند در جایی از قرآن از این مایة قوام حیات به «خیر» تعبیر کرده است: «كُتِبَ عَلَیْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقین»؛(24) بر شما قطعی شده که هرگاه مرگ یکی از شما نزدیک شد، اگر مالی باقی میگذارد، برای پدر و مادر و خویشان وصیت به معروف کند. حقی است بر عهدة تقوا پیشگان.
گفتهاند که نه تنها مال، خیر است که منظور از خیر، مال زیاد است. در روایتی نقل است که امیر مؤمنان بر شخصی از همپیمانان خود از بنی هاشم که در حال مرگ بود وارد شد. آن شخص از امام پرسید: آیا برای اموالم وصیتی بکنم؟ ایشان فرمود: وصیت بر اساس آنچه خداوند فرموده برای مال زیاد است و تو مالی نداری.
امام علی بر شخصی هاشمی وارد شد تا از وی احوالپرسی کند. آن شخص به امام عرض کرد: آیا وصیت کنم؟ امام فرمود: خداوند فرموده است: «اگر خیری را بر جا گذاشت» ولی تو که مالی اندک برای فرزندانت گذاشتهای(25) . و به این صورت او را از وصیت کردن در مال باز داشت.
در روایت مشابهی، به کثرت مال در آن زمان که مورد اشارة قرآن است نیز اشاره شده و گفته شده که وصیت به مال کثیر تعلق میگیرد: «دَخَلَ عَلیٌّ على مولًى لهم فی الموتِ فقال: یا علیُّ، ألا أوصی؟ فقال: لا، إنما قال اللهُ تبارك و تعالى: «إِن تَرَكَ خَیراً»، ولیس لك كثیرُ مالٍ. قال: و كان له سبعُمئةِ دِرهمٍ»؛(26) علی بر یکی از هم-پیمانانش که در حال احتضار بود وارد شد. آن شخص به امام عرض کرد: آیا وصیت کنم؟ فرمود: نه! خداوند فرموده است: «اگر خیری را بر جا گذاشت» در حالی که تو مال زیادی نداری. و آن شخص در آن روز، هفتصد درهم دارایی داشت.
با این وصف، اندوختن و دفینه کردن مال و به جا مصرف نکردنش نکوهیده است و دربارة آن تعابیر تکاندهندهای وجود دارد. در این تعابیر آمده است که گنجاندوزانی که مالشان را در راه خدا انفاق نکنند، در قیامت نقرهداغ خواهند شد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ كَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ»؛(27) ... آنان که زر و سیم می-اندوزند و آنها را در راه خدا انفاق نمیکنند، مژدهشان بده به عذابی دردناک روزی که در آتش جهنم با آنها داغ خواهند شد و با آنها پیشانی و پهلو و پشتشان سوزانده میشود و اعلام میگردد: این است آنچه برای خود اندوختید. پس بچشید آنچه در گنجینه کردید.
قیدی که برای چنین عذابی در آیه به آن اشاره شده انفاق نکردن مال در راه خداست. راه خدا، به صورت مطلق آمده و به چیزی محدود نشده و تعیین مصارف آن از دیگر آیات و یا از روایات و سنت نبوی استفاده میشود. همین تعیین نشدن موارد مصرف، گویای وسعت آن است. از هزینه کردن در کمک به افراد نیازمند و بنای بنیاد خیر جهت ارتقای سطح مردم و تعالی معنوی آنان گرفته تا دفاع از ارزشهای الهی، همه را شامل می-شود.
قابل توجه است که آغاز آیه روحانیان یهود و مسیح مربوط بوده و از حرامخواری تعدادی از آنان و اینکه مال مردمان را به باطل و به نام دین میخورند سخن گفته شده است. در فراز دوم آیه از گنجاندوزان سخن رفته است. در اینکه این دو بخش آیه حاوی یک نکته و مربوط به یک گروه است و یا دو نکته دارد و شامل افراد زیادی و از جمله عالمان یهود ومسیحیت میشود، میان عالمان مسلمان از صحابة پیامبر تا دیگران اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف نظر به وجود و یا عدم وجود واو میان دو بخش آیه باز میگردد. اگر واو وجود داشته باشد، آیه از دو گروه سخن میگوید؛ و اگر واو نباشد، تنها از یک گروه که هم حرامخواری میکنند و هم گنج-اندوزی و مال خویش را در راه خدا نمیبخشند، داد سخن داده است. وجود و یا عدم وجود این «واو» در آیه، مایة کشمکش-های فراوانی شده است(28) . کسانی دو بخش آیه را مستقل دانستهاند و غیر معطوف. در نتیجه بخش دوم را ادامة بخش اول دانسته و حکم را هم طبعاً به همان کسانی اختصاص دادهاند که در بخش نخست از حرامخواری آنان سخن گفته شده است.
ابوحیان اندلسی مفسر ادیب قرآن، در تفسیر آیه اقوالی را نقل کرده و از جمله گفته است که منظور احبار و رهبان است: «و قیل: وَ الَّذینَ یَكنِزونَ من أوصاف الكثیر من الأحبار و الرهبان؛ و رُوی هذا القول عن عثمان و معاویة»(29) ؛ گفته شده: «وَ الَّذینَ یَكنِزونَ... »، از اوصاف بسیاری از احبار و رهبان است. این دیدگاه از عثمان و معاویه نقل شده است.
همین دیدگاه معاویه و عثمان عامل کشمکش ابوذر صحابی نامی پیامبر با آن دو بود. در نقلی در این باره چنین آمده است:
عن زید بن وهب قال: مررت بالربذة، فإذا بأبی ذرّ، فقلت: ما أنزلك بهذا المنزلِ؟ قال: كنتُ بالشام. فاختلفتُ أنا و معاویةَ فی هذه الآیة: وَ الَّذینَ یَكنِزونَ) فقال معاویة: نزلت فی أهل الكتاب. فقلتُ: نزلت فینا و فیهم. فكان بینی و بینه فی ذلك كلام. فكتب إلی عثمان یشكونی، فكتب إلیّ عثمان أن أقدِم إلی المدینة. فقدِمتُها، فَكَثُرَ علیَّ النّاسُ حتّی كأنّهم لم یرونی من قبلِ ذلك. فذكرتُ ذلك لعثمانَ. فقال: إن شئت تنحّیت فکنت قریباً. فذلك الذی أنزلنی هذا المنزلَ؛(30) زید بن وهب میگوید: گذرم به ربذه افتاد، ابوذر را آنجا دیدم. به وی گفتم: تو را چه به اینجا آورد؟ ابوذر گفت: من در شام بودم، با معاویه بر سر آیة «الذین یكنزون» حرفم شد. معاویه گفت: این آیه دربارة اهل کتاب نازل شده و من گفتم: هم دربارة آنها و هم دربارة ما نازل شده است. من و او در این باره حرفمان شد. او به عثمان نوشت و از من شکایت کرد. عثمان به من نوشت: بیا مدینه. من هم رفتم. چنان جمعیت انبوهی در اطرافم گرد آمدند که گویی تاکنون مرا ندیده بودند. من ماجرا را به عثمان گفتم. او به من گفت: به سرعت از نظرم دور شو. این بود که مرا به اینجا آورد.
گویی برای صاحبان این دیدگاه قابل درک نبود که مسلمانان انباشتکنندة ثروت، همانند غیر مسلمانان به عذاب و عاقبتی بس دردناک دچار شوند. شاید هم اینان میخواستند انباشت ثروتشان را به گونهای توجیه کنند تا از انبوه پرسشکنندگان برهند و نیز وجدان خود را از عذابی رنجآور برهانند.
اما غالب مفسران و قرائت رایج بر آن است که در آیه واو عاطفه است و آیه دو بخش مستقل دارد و دومی شامل گروه نخست آیه هم میشود: «و قرأ الجمهور: و الذین بالواو، و هو عامّ یندرج فیه من یكنِز من المسلمین؛ و هو مبتدأ ضَمِنَ معنی الشرطِ، و لذلك دخلتِ الفاءُ فی خبره فی قوله: فَبَشِّرهُم»(31) ؛ جمهور قاریان، آیه را با واو عطف خواندهاند که با این فرض، آیه عمومیت دارد و شامل مسلمانان گنجاندوز هم میشود. در این صورت، الذین یکنزون، مبتدای دارای معنای شرط است، و از این رو در خبرش (فَبَشِّرهُم) فا آمده است. چنانکه برخی مفسران بهصراحت به آن اذعان کردهاند: «و هذه الآیة عامّة فی كلّ مَن ذلك شأنُه؛ لأنها نزلت فی مانعی الزكاةِ، و إنّ ورودها بسیاق ذمِّ أهلِ الكتاب الّذین یأخذون أموالَ النّاس بالباطل لا یُخصّصها فیهم؛(32) این آیه دربارة هر کسی که چنان ویژگی را دارا باشد عمومیت دارد؛ چون دربارة ممنوعکنندگان زکات نازل شده، و در کنار مذمت اهل کتاب ـ که مال مردم را به باطل میخورند ـ قرار داده شدن آن، موجب اختصاص یافتن آن به آنها نمیشود.
دیگرانی هم با همان دیدگاه پیشین و عدم درک چنان عذابی برای مسلمانان گنجاندوز، آیه را منسوخ دانستهاند.
و قال عمرُ بنُ عبد العزیز: هی منسوخةٌ بقوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً»(33) فأتی فرضُ الزكاة علی هذا كلِّه؛ كأنّ الآیةَ تضمّنت: لاتَجمعوا مالاً فتُعَذَّبوا. فنسَخَه التقریرُ الذی فی قوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً»؛(34) عمر بن عبدالعزیز گفته است: این آیه با آیة «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَة» نسخ شده است. آیة واجبکنندة زکات، ناظر به همة این آیه است. گویی آیه چنین است: مالی را جمع نکنید تا مبادا عذاب گردید. این آیه با فرمانی که در «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً» آمده، نسخ شده است.
لازم است یادآوری شود که این نسخ نسخ اصطلاحی نیست، بلکه تقیید آیه است. در حقیقت دایرة حکم آیه به کسانی محدود شده که زکات نپردازند. اصطلاح «نسخ» در سدههای اول اسلامی، شامل تقیید هم میشده است.
کسانی هم به پیامبر خدا نسبت دادهاند که مال زکاتداده-شده هر چقدر هم باشد، گنج و مشمول آیه نیست:
قال كثیرٌ من العلماء: الكنز هو المال الذی لا تؤدّی زكاتُه، و إن كان علی وجه الأرض. فأما المال المدفون، فإذا اُخرجَت زكاتُه، فلیس بكنز. قال رسول اللّه : «كُلُّ ما أدّیتَ زكاتَه، فلیس بكنزٍ»(35) ؛ و عن عمرَ أنه قال لرجل باع أرضاً: أحرِز مالَك الّذی أخذتَ احفِر له تحت فِراش امرأتك. فقال: ألیس بكنز؟ فقال: «ما اُدِّیَ زكاتُه فلیس بكنز». و عن ابن عمر و عكرمةَ و الشّعبیّ و السُّدّی و مالكٍ و جمهورِ أهل العلم مثلُ ذلك؛ بسیاری از علما گفتهاند: کنز مالی است که زکاتش پرداخت نشده باشد، هر چند بر روی زمین باشد. هرگاه مال دفنشده زکاتش داده شده باشد، کنز نیست. رسول خدا فرمود: هر چه را که زکاتش را داده باشی، کنز نیست. از عمر نقل است که دربارة کسی که زمینی را فروخته بود، گفت: مالت را نگهدار و آن را زیر فرش همسرت دفن کن. او پرسید: این کنز نیست؟ عمر جواب داد: هر چه زکاتش داده شده باشد، کنز نیست. عبد الله بن عمر، عکرمه، شعبی، سُدّی، مالک و جمهور علما این نظر را دارند.
بر همین اساس، در تفسیر رایج این آیه مفسران آن را به زکات مربوط دانسته و گفتهاند که مال زکاتدادهشده اگر چه زیاد باشد و دفن هم گردد، صاحب آن از عذاب در امان است. برای نمونه، شیخ طوسی آیه را ناظر به کسانی میداند که اموال خود را بدون آنکه زکاتش را پرداخت کرده باشند پنهان میکنند. وی در ادامه اظهار میدارد که اگر اینان زکات مالشان را پرداخت کرده باشند و باقیماندة آن را کنز کنند، ملامت نمیشوند. ایشان مدعی است که علما در این مسأله اختلافی ندارند(36) .
مرحوم طبرسی نیز گفته است که اکثر مفسران بر آنند که مراد از گنجاندوزان کسانیاند که طلا و نقره را کنز میکنند و از پرداخت زکات سر باز میزنند(37) .
فخر رازی هم همین نظر را با اعلام اجماع نظر علما ذکر کرده است. وی سه نظر را دربارة آیه ذکر کرده و از جمله گفته است: کنز، مالی است که وجوه واجب آن ادا نشود. این وجوه واجب عبارت است از: زکات، کفارات واجب، هزینة حج واجب، نماز جمعه، وجوهی که خرج آن در راه دَین و حقوق واجب است، انفاق بر اهل و عیال، ضمانِ چیزهایی که تلف کرده و پرداخت جریمة جنایت. وی در ادامه افزوده: نیز جمع مال زیاد، کنز است؛ چه زکات آن پرداخته شده باشد یا نه(38) .
موضوع کنز و اینکه با پرداخت زکات مال زیاد از کنز بودن خارج میشود و دیگر مشمول آیة سورة توبه نیست به همین جا ختم نشده، و برای حل این مشکل به تعیین حد و مرز مالی پرداختهاند که مجاز به گنج کردن آن پس از ادای زکاتش هستیم. برخی دربارة اندازة کنز گفتهاند: اگر کسی بیش از چهار هزار دینار داشته باشد گنج و مشمول آیه است، اما کسان دیگری، هر چه بیش از هزینة زندگی باشد را گنج دانستهاند: «و قال علیّ : أربعة آلافٍ فما دونها نفقة، و ما زاد علیها فهو كنز؛ و إن أدّیتَ زكاته. و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علی حاجة نفسه، فهو كنز. و هذان القولان یقتضیان أنّ الذمّ فی جنس المال، لا فی منع الزكاة فقط؛(39) علی گفته است: چهار هزار دینار و کمتر از آن هزینة زندگی است و بیش از آن کنز است؛ هر چند زکاتش را پرداخت کرده باشی. ابوذر و تعدادی دیگر گفتهاند: هر چه از هزینة زندگی بیشتر شود کنز است. حاصل این دو دیدگاه این است که اصل مال زیاد و نگهداری آن نکوهیده است و نه صِرف پرداخت نکردن زکات.
واقعیت این است که به رغم صراحت برخی روایات و اعلام نظر فقیهان دایر بر خارج شدن مال از موضوع کنزیت در صورت پرداخت زکات مال، همچنان کشمکش در میان صاحبنظران اسلامی دربارة آن ادامه دارد؛ چه اینکه در آیة مورد بحث، سخن از مطلق کنز و هزینه نکردن مال در راه خداست و زکات هم بر اساس آنچه در روایات آمده و فقیهان آنها را با استنباط و استظهار علمی به فتوا تبدیل کردهاند، به چند قلم جنس محدود میشود. آنچه امروز از سدهها پیش تاکنون رایج و دارج بوده و هست، محدود بودن زکات به چند قلم جنس از غلات و اغنام و نقدین است، حال آنکه سرمایههای عظیمی در دست ثروتمندان است که بر اساس عرف رایج در فقه مشمول پرداخت زکات نمیشوند. چگونه میتوان به راحتی این مهم را توجیه کرد و از کنار آن گذشت و آیه را به موضوعی حمل کرد که سرمایه-های عظیمی خارج از آن موضوع هستند؟!
لحن بسیار تند و هولانگیز آیه نشان از آن دارد که سرانجام انباشت ثروت و هزینه نکردن آن در راه نیاز جامعه و نیازمندان نه سعادت و خوشبختی، که شقاوت و بدبختی است. بنا براین، آیه عام است و شامل هر کسی با چنان ویژگی می-شود.
نویسندگان کتاب الحیاة پس از نقل آیات کنز و آیاتی که جمع مال و حُبّ آن را نهی میکند و همچنین روایاتی که در این باره وارد شده، در تحلیل نهایی، کنزی را که در آیات مورد نهی قرار گرفته به مفهوم جمع کردن و ذخیره کردن مال، اعم از طلا و نقره و سایر اموال غیر نقدی دانسته و معتقدند که آیات 34 و 35 سورة توبه به ضمیمة روایات، مربوط به حرمت جمع کردن ثروت بیش از مقداری است که برای یک زندگی سالم و متعادل لازم است؛ و بر وجوب انفاق مازاد در راه خدا دلالت دارد(40) .
اینان همان دیدگاه ابوذر را دربارة آیه دارند که گفته است: «و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علی حاجة نفسه، فهو كنز»(41) .
نقل است که عثمان در حضور ابوذر از كعب الاحبار پرسید: ابو اسحاق! نظر تو دربارة جمع اموال كه صدقة آن داده شود و برای درراهمانده خرج شود و با آن به خویشان کمک گردد چیست؟ كعب الاحبار گفت: امید خیر برای صاحب او دارم. ابوذر خشمگین شد و عصایش را بلند كرد تا بر سر او بكوبد(42) .
این دیدگاه، جدای از روایاتی که آیه را بر زکات حمل کرده، به ظاهر آیه نزدیکتر است. باید این نکته را افزود که واقعیت این است که با پرداخت زکات اصطلاحی، مشکل گنج-اندوزی حل نمیشود؛ چه اینکه بر فرض پرداخت زکات مال، اگر کسی از چنان ثروت انبوهی برخوردار باشد که بتواند آن را کنز کند، چگونه میتوان وی را از شمول آیه خارج دانست؟!
در همین موضوع، تفسیر و برداشت علامة طباطبایی از آیه هم قابل توجه است. وی بر آن است که کنزی مبغوض است که از انفاق در راه خدا خودداری شود. ایشان آنگاه افزوده است: از آیه استفاده میشود که راه خدا چیزی است که دین خدا و سالم ماندن بنیاد دین به آن بستگی دارد؛ مانند جهاد و همة مصالح دین که حفظ آن واجب است و همة آن شؤونی که اگر از بین بروند، جامعة مسلمانان از هم فرو میپاشد؛ نیز حقوق واجبی که دین با آنها بنیان جامعة دینی را اقامه میکند؛ و اگر کسی طلا و نقره را کنز کند، در حالی که به آنها نیاز باشد، در این صورت کنز صورت گرفته است. از این رو باید چنین شخصی به عذاب دردناک بشارت داده شود؛ زیرا خود را بر خدا ترجیح داده و نیاز احتمالی خود یا فرزندان را بر نیاز قطعی جامعه دینی مقدّم کرده است.
ایشان با همین مبنا معتقد است که اسلام برای مالکیت حدّی تعیین نکرده، و اگر فردی مال زیادی جمعآوری کند، ولی آن را به صورت کنز نگه ندارد، بلکه در جریان قرار دهد و از آن برای خود استفادة فراوان ببرد و با خرید و فروش یا کار و مانند آن به دیگران نیز فائده برساند، نهی متوجه او نمی-شود؛ زیرا اموال را در معرض استفادة مردم و در راه رشدی که مفید و شایسته است قرار داده و آن را پنهان نساخته و از مصرف آن در راه خدا جلوگیری نکرده است(43).
ایشان در ادامه دربارة معنای کنز به اظهار نظر محققانه-ای پرداخته و در آغاز از نقش پول در اقتصاد و آثار زیان-بار بطلان ارزش پول و نیز آثار کنز پول و منع از جریان آن سخن گفته، و کنز پول را مایة بطلان ارزش اشیا و از بین بردن امکان احیای معاملات و برپایی بازار در جامعه معرفی کرده و گفته که با بطلان معاملات و تعطیلی بازارها، حیات جامعه از بین میرود و به نسبتی که پول راکد و متوقف بماند، جامعه از حرکت باز میایستد و ضعیف میشود.
وی سپس افزوده که مقصود از کنز پول، خارج کردن پول از جریان داد و ستد در بازار و جلوگیری از چرخش آن برای اصلاح شؤون حیات و رفع نیازهای جامعه همچون سیر کردن گرسنگان، سیراب کردن تشنگان و پوشاندن لباس بر ناداران و سود کسب و اجرت عمل و رشد مال و درمان بیمار و آزادسازی اسیر و نجات دادن بدهکار و گرهگشایی از سختیها و مشکلات و زدودن غمها و رفع مشکل انسان گرفتار و دفاع از اساس جامعه صالح و اصلاح جوّ فاسد اجتماعی است(44) .
با این تعابیر، گویی علامه نیز رضایت نداده است که کنز منحصر در جایی شود که زکات مال انبوه پرداخته شود و ثروت در جایی راکد نگاه داشته شود و یا در زیر زمین برای روز مبادا دفن گردد؛ از این روست که ایشان احتمال داده آیه ممکن است شامل انفاقهای مستحبی هم بشود: «لیس من البعید أن یکون مطلقاً یشمل الإنفاق المندوبة بالعنایة التی مرّت»(45). فخر رازی هم با ذکر سه دیدگاه دربارة آیه، در نهایت می نویسد:
حق این است که انسانی که پیرو دین است بهتر است به جمعآوری مال زیاد نپردازد، ولی در عین حال در ظاهر شریعت از چنین کاری منع نشده است.
دکتر وهبه زحیلی هم در تفسیر آیه، به صورت مطلق چند چیز از جمله کنز را بزرگترین جرم اجتماعی خوانده است: «إنّ من أعظم الجرائم الاجتماعیة أكل أموال الناس بالباطل؛ كالرشاوی و الغصوبات و خیانة الأمانات و الصدّ عن دین اللّه الحق المتمثل فی القرآن، و اكتناز المال أو ادّخاره و حبسه من غیر إنفاق و لا أداء زكاة عنه».(46)
نکتة دیگری که در بارة کنز قابل توجه است اینکه در آیه از زر و سیم سخن رفته، در حالی که این دو سمبل ثروت و سرمایة و مال قابل اندوختن است، و از باب نمونه است و چنان-که گفتهاند: «الكنز أصله فی اللغة الضمّ و الجمع، و لا یختصّ ذلك بالذهب و الفضّة. ألا تری قوله : ألا اُخبركم بخیرِ ما یكنِز المرءُ؟ المرأةُ الصالحةُ. أی: یضمّه لنفسه و یجمعه؛(47) کنز در لغت به معنای ضمیمه کردن و جمع کردن است و به زر و سیم اختصاص ندارد. مگر ندیدهای گفتة رسول خدا را که فرمود: آیا خبردارتان نکنم به بهترین چیزی که مرد میاندوزد؟ زن شایسته است. منظور این است که: بهترین چیزی شخص که برای خود جمع و ضمیمه میکند.
منبع:فصلنامه وقف میراث جاویدان ش71
ادامه دارد...
/ع