آيين ميترا
نويسنده:گراردو جنولى ؛ على رضا شجاعى
[1] آيين ميترا يك دين «باطنى» با ساختارى شبيه به ديگر اديان باطنى است. اين آيين بر مفهوم يك ايزد ، كه در زنجيره پيچيده اى از حوادث دست نخورده باقى مانده، بنياد نهاده شده است. ميترا ريشه هاى ايرانى دارد، همچنان كه مى دانيم ميترا همواره به ايزد ايرانى مهر شهره بوده است. با اين همه ، اين دين در خارج از ايران شكل گرفت، رشد و تحول پيدا كرد و در سراسر امپراتورى روم گسترش يافت. اين آيين به خاطر ديدگاه هاى باطنى اش، كه با مفهوم حيات روح و معراج از راه هفت قلمرو سياره اى پيوند مى خورد، توجه جهان رومى را به خود جلب كرد. هفت مرحله نومريدى، كه راه به بالاترين سطح ستارگان ثابت يا جاودانگى[2] مى برد، نماد اين معراج است.
سخن پلوتارك در كتاب زندگى باشكوه براى فهم تحول دين در امپراتورى روم مهم است. اين كتاب به آيين ميترايى كه در ميان دزدان دريايى سيليسيا رايج بود، مى پردازد. سيليسيا منطقه اى است در جنوب آسياى صغير، كه مى پنداشتند آيين سرّآميز ميترايى كه در دوران زندگانى پلوتارك رايج بوده از آنجا آمده است. منبع پلوتارك (كه احتمالاً پوسى دونى يِس است) قديمى تر است; بنابراين شايد بتوان ردّ آيين ميتراى رومى را از يكصد سال پيش از ميلاد گرفت. دوران شكل گيرى اين دين جديد بسيار طولانى بود. استاتى يِس در تِبايْس (حدود 80 ميلادى) به وصف تمثالى از ميتراى تااوُروكْتونِس[4](«گاوكش») مى پردازد كه گواه رسيدن اين آيين به خود روم است. اين، آغاز گسترش وسيع آيين ميترا بود كه در اواخر قرن اول ميلادى، در دوره فرمانروايى امپراتوران فلاويَن، واقع شد.
مراحل خاص تبديل ايزد ايرانى به خداى باطنى روميان براى ما قابل شناسايى نيست. اما مى توان نتيجه گرفت كه در بُن اين تبديل دو ويژگى اساسى ايزد ايرانى وجود داشت: يكى اينكه ميترا ايزد روشنايى است كه با خورشيد رابطه تنگ ترى داشت و ديگر اينكه او ايزد نجات بخش است.
ويژگى هاى خورشيدىِ ميتراى ايرانى در منابع ثبت شده است، اما در ايران ميترا مظهر خورشيد نبود، گرچه نام او، يعنى مهر، يكى از نام هاى خورشيد است. در اوستا، گويا اين ايزد با هوَر خشيته[7] وجود داشت كه در آن ميترا پهلوانى بود كه از يك صخره يا از ميان يك غار به جهان آمده بود. تولد او، كه بعدها آن را در شانزدهم مهرماه جشن مى گرفتند، با نشانه هاى خاص و تجلى هاى درخشنده همراه بود و آن را نماد نوعى نومريدىِ باشكوه گرفته اند (ويدِنگِرِن، 1965).
اين اسنادِ عمدتاً باستان شناختى، شمايل نگارى و كتيبه اى است. فرانس كوُمونت، بزرگ ترين محقق آيين ميترا، كه كتابش را عمدتاً بر اساس نقش ـ برجسته هاى تنديس گون بى شمارى كه محفوظ مانده نوشته است، كوشيده است تا اسطوره، الاهيات، جهان شناسى، معادشناسى و آداب اين دين را بازسازى كند.
ميترَه ئوم[9] بود كه ميترا در آن گاو نر اسرارآميز را به دام افكند و كشت. اين ايزدكده، كه به شكل مستطيل طولانى ساخته شده بود، سكّوهاى مكعبى كنارى اى داشت كه شركت كنندگان به هنگام مراسم بر روى آن مى نشستند و به تمثال ميترا تااوُروكْتونِس (ميتراى كشنده گاو نر)، كه در طاقچه مخصوص در انتهاى صحن قرار داشت، نگاه مى كردند. اغلب در مقابل تمثال تااوُروكْتونوُس يك قربانگاه قرار داشت. در سراسر سقف، آسمان پرستاره را به تصوير كشيده بودند. چون مى خواستند غار را به جهان شبيه و مانند كنند، مَنطَقَة البُروج و سيارات را در آن بازآفرينى كردند. آب در آيين ميترا نقش تطهيرى داشت، و وجود چشمه طبيعى يا ساختگى در كنار هر ميتره ئوم امرى اساسى بود. اغلب تعدادى اتاق دورتادور خود سرداب قرار داشت، كه احتمالاً براى مراسم نومريدپذيرى يا نمازخانه ساخته بودند. معمولاً راه ورود به اتاق ها و نمازخانه، ايوان ايزدكده بود. اين عبادت گاه ها، كه در قياس با ايزدكده هاى بزرگ خدايانِ آيين هاى مردمى بسيار نامعمول و متفاوت بود، ويژگى خاصّش اندازه متوسط آن بود. مراسم نماز را، كه به ضيافت عمومى مى انجاميد، كلاً يك انجمن كوچك، معمولاً با دوازده عضو، برگزار مى كرد.
آيين ميترا، كه سرشتى خاصْ فهم و نومريدپذيرى داشت، در واقع آيينى باطنى بود كه تنها به شمار اندكى اختصاص داشت و اگرچه مدعى كليت گرايى بود، زنان را در خود راه نداد. اين آيين از يك محيط عمدتاً نظامى پيدا شده بود و سپاه روم، كه با عهد و پيمان ها در قبال جايگاه يك ارزش والا، وفادارى و فرمانبردارى را توسعه داد، عمدتاً به آن عمل كرد و آن را گسترش داد. اما اين آيين فقط دين سربازان نبود; چون مورد توجه گروه هاى اجتماعى و پيشهور ديگر نيز بود، از جمله، محض نمونه، مقامات دولتى و اشخاصى را مى توان نام برد كه پيشه بازرگانى داشتند. اغلب اين گونه نشان داده اند، و كاملاً هم درست است، كه آيين ميترا علاوه بر امور ادارى و مسئوليت ها به همدلى در ميدان نبرد و پادگان ها نيز كمك كرده بود (ويل، 1955، ص 125 به بعد; ص 356 به بعد)، و در ميان اشخاصى كه به ندرت اسكان ثابتى داشتند و كسانى كه به خاطر احساس وظيفه يا علاقه، متقاضى انجام وظيفه در بى ثبات ترين بخش هاى امپراتورى بودند، همين نقش را داشت.
در پيرامون آموزه ها و آيين سرّآميز ميترايى، هم از نظر خاستگاه و محتواى آن و هم از نظر بى همتايى و جهت گيرى آن، بحث زيادى كرده اند. با وجود نظرهاى مخالف با خاستگاه ايرانىِ ايزد اسمى اين آيين سرآميز (ويكاندر، 1950)، خاستگاه ايرانى اين دين را همه قبول دارند. با اين همه، بعضى از دانشمندان معتقدند كه ريشه هاى ايرانى آيين ميترا در فهم درست اين دين اهميت چندانى ندارد، بلكه معتقدند كه فقط بايد به چيزى پرداخت كه در امپراتورى و جامعه رومى اتفاق افتاد (گوردون، 1972). اين موضع ، در قياس با موضعى كه مى خواهد كل اين دين يا بخش اعظم آن را از راه ميراث ايرانى اش تبيين كند، چندان مبالغه آميز نيست.
از روى كل مجموعه اسناد مى توان نتيجه گرفت كه عمل محورى ميترا در كشتن گاو ــ كه در دين زرتشت، اگر مسئله گاو نخستين باشد، عمل اهريمن، و اگر مسئله گاو فرشوْكِرِتى فَرَشگرد باشد، عمل سوشيانت است ــ نقش تجديد حيات دارد: مرگ، زندگى جديد را مى سازد; غنى تر و پربارتر. مهر ايزد روشنايى است كه موجودات را از فروغلتيدن در تاريكى حفظ كرده است. تاريكى كه دست راست خورشيد را، كه در برابر تااوُروكْتونِس گاوكش زانو مى زند، در دست مى گيرد. مهرپرستان پيمان ميان مهر و خورشيد را با ضيافتى ظاهراً آيينى تقدس مى بخشيدند. مهر با گردونه خورشيد به آسمان ها مى رسد. بى گمان همين نقش مهر است كه بيشترين تاثير را در برانگيختن و تعالى بخشيدن به نومريد داشت، چون اميد به معراج روح را، در فراسوى قلمروهاى سياره اىِ تمام راه ها به جاودانگى، جانى تازه مى بخشد.
مى انديشند كه آيين ميترا در دوره هلنيستى از راه يكى از اين دو جريان رشد و تحول يافته است: از راه رشد تدريجى و پيچيده آيين هاى بارورى ، يا ، چنان كه به نظر مى رسد محتمل تر باشد، از راه باقى مانده الگوهاى نومريدپذيرى خاص جوامع ابتدايى ــ به ويژه ، نومريدان سرباز ، يا مانِّربوُند[17] (ويدِنگِرِن، 1965). به هر حال، اين دين در سازگارى و گسترش، توانايى بالايى از خود نشان داد. اگرچه از دين نومريدان پا را فراتر ننهاد ، اما ناگزير جاى خود را به يك مسيحيت فاتح داد، و به خاطر عدم مدارا و سياست بازى هاى امپراتورانى چون قسطنتين و تئودوسيِس از ميان رفت. در پايان قرن چهارم، مسيحيان، به خاطر همانندى هاى آشكار عبادى و عقيدتى ميان مسيحيت و آيين ميترا، به اين دين درآويختند: مسيحيان «غسل تعميدِ» آيين ميترا را الهام شيطان به شمار مى آوردند و «عشاى ربّانىِ» آن را تقليدى شيطانى از نان و شراب مقدس مسيحى مى دانستند. در نتيجه اين دين دچار سكرات موت شد. ميترَه ئوم هاى بى شمارى متروكه و تخريب شدند، يا به كليساهاى مسيحى بدل شده، يا در آنها ادغام شدند.
كتابنامه
_. Bianchi, Ugo, ed. Mysteria Mithrae: Proceedings of the International Seminar on the Religio-Historical Character of Roman Mithraism, With Particular Reference to Roman and Ostian Sources. Leiden . 1979.
_. Colpe, Carsten." Development of Religious Thought."In The Cambridge History of Iran, Vol. 3, edited by Ehsan Yarshater, pp. 819-866. Cambridge. 1983.
_. Cumont, Franz. Textes et Monuments Figures relatifs aux mysteres de Mithra. 2 vols. Brussels, 1896-1899.
_. Cumont, Franz. Les Mysteres de Mithra. Brussels, 1913. Translated as the Mysteries of Mithra, 2d rev. ed. (New Yurk, 1956).
_. Duchesne-Guillemin, Jacques, ed. Etudes Mithriaques: Actes du Deuxieme Congres International. Acta Iranica, no. 17. Tehran and Liege, 1978.
_. Gordon, R. L." Mithraism and Roman Society: Social Factors in the Explanation of Religious Change in the Roman Empire". Religion 2 (1972): 92 - 121.
_. Hinnells, John R. ed. Mithraic Studies: Proceedings of the First International Congress of Mithraic Studies. 2 Vols. Manchester and Totowa. N.J. 1975.
_. Nock, Arthur Darby." The Genius of Mithraism." Journal of Roman Studies 27 (1937): 108 - 113.
_. Pettazzoni, Raffaele, I Misteri: Saggio di una teoria storico-religiosa. Bologna, 1924.
_. Saxl, Fritz. Mithras: Typengeschichtliche Untersuchungen. berlin, 1931.
_. Turcan, Robert A. Mithra et le Mithriacisme. paris, 1981.
_. Vermaserne, Maarten J. Corpus inscriptionum et monumentorum Religionis Mithraiacae. 2 Vole. the Hague, 1956-1960.
_. Vermaseren, maarten J. Mithras, de Geheimzinnige god. amsterdam, 1959. Translated as Mithras, the Secret god (London, 1963).
_. Widengren, Geo." The Mithraic Mysteries in the Graeco-Roman World with Special Regard to Their Iranian Background." in La Persia eil Mondo Greco-roman, issued by the Accademia Nazionale dei Lincei, pp. 433-456. Rome, 1965.
_. Wikander, Stig. Etudes sur les Mysteres de Mithra. Lund, 1950.
_. Will, Ernest. Le relief culturel greco-romain. paris, 1955.
* مشخصات كتاب شناختى اين نوشته:
Gnoli, Gherardo, "Mithraism", in Mircca Eliade, The Encyclopedia of Religion, 1987, Vol. 9, P.580.
[2]. Aeternitas
[3]. Shamash
[4]. Tauroctonus
[5]. Hvar Khshaeta
[6]. Sol
[7]. Cosmocrator Redemptor
[8]. Mithraeum
[9]. Spelaeum
[10]. Corax
[11]. Nymphus
[12]. Miles
[13]. Leo
[14]. Perses
[15]. Heliodromus
[16]. Pater
[17]. Mannerbunde
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
منابع
سخن پلوتارك در كتاب زندگى باشكوه براى فهم تحول دين در امپراتورى روم مهم است. اين كتاب به آيين ميترايى كه در ميان دزدان دريايى سيليسيا رايج بود، مى پردازد. سيليسيا منطقه اى است در جنوب آسياى صغير، كه مى پنداشتند آيين سرّآميز ميترايى كه در دوران زندگانى پلوتارك رايج بوده از آنجا آمده است. منبع پلوتارك (كه احتمالاً پوسى دونى يِس است) قديمى تر است; بنابراين شايد بتوان ردّ آيين ميتراى رومى را از يكصد سال پيش از ميلاد گرفت. دوران شكل گيرى اين دين جديد بسيار طولانى بود. استاتى يِس در تِبايْس (حدود 80 ميلادى) به وصف تمثالى از ميتراى تااوُروكْتونِس[4](«گاوكش») مى پردازد كه گواه رسيدن اين آيين به خود روم است. اين، آغاز گسترش وسيع آيين ميترا بود كه در اواخر قرن اول ميلادى، در دوره فرمانروايى امپراتوران فلاويَن، واقع شد.
مراحل خاص تبديل ايزد ايرانى به خداى باطنى روميان براى ما قابل شناسايى نيست. اما مى توان نتيجه گرفت كه در بُن اين تبديل دو ويژگى اساسى ايزد ايرانى وجود داشت: يكى اينكه ميترا ايزد روشنايى است كه با خورشيد رابطه تنگ ترى داشت و ديگر اينكه او ايزد نجات بخش است.
ويژگى هاى خورشيدىِ ميتراى ايرانى در منابع ثبت شده است، اما در ايران ميترا مظهر خورشيد نبود، گرچه نام او، يعنى مهر، يكى از نام هاى خورشيد است. در اوستا، گويا اين ايزد با هوَر خشيته[7] وجود داشت كه در آن ميترا پهلوانى بود كه از يك صخره يا از ميان يك غار به جهان آمده بود. تولد او، كه بعدها آن را در شانزدهم مهرماه جشن مى گرفتند، با نشانه هاى خاص و تجلى هاى درخشنده همراه بود و آن را نماد نوعى نومريدىِ باشكوه گرفته اند (ويدِنگِرِن، 1965).
تاريخ
اين اسنادِ عمدتاً باستان شناختى، شمايل نگارى و كتيبه اى است. فرانس كوُمونت، بزرگ ترين محقق آيين ميترا، كه كتابش را عمدتاً بر اساس نقش ـ برجسته هاى تنديس گون بى شمارى كه محفوظ مانده نوشته است، كوشيده است تا اسطوره، الاهيات، جهان شناسى، معادشناسى و آداب اين دين را بازسازى كند.
ميترَه ئوم[9] بود كه ميترا در آن گاو نر اسرارآميز را به دام افكند و كشت. اين ايزدكده، كه به شكل مستطيل طولانى ساخته شده بود، سكّوهاى مكعبى كنارى اى داشت كه شركت كنندگان به هنگام مراسم بر روى آن مى نشستند و به تمثال ميترا تااوُروكْتونِس (ميتراى كشنده گاو نر)، كه در طاقچه مخصوص در انتهاى صحن قرار داشت، نگاه مى كردند. اغلب در مقابل تمثال تااوُروكْتونوُس يك قربانگاه قرار داشت. در سراسر سقف، آسمان پرستاره را به تصوير كشيده بودند. چون مى خواستند غار را به جهان شبيه و مانند كنند، مَنطَقَة البُروج و سيارات را در آن بازآفرينى كردند. آب در آيين ميترا نقش تطهيرى داشت، و وجود چشمه طبيعى يا ساختگى در كنار هر ميتره ئوم امرى اساسى بود. اغلب تعدادى اتاق دورتادور خود سرداب قرار داشت، كه احتمالاً براى مراسم نومريدپذيرى يا نمازخانه ساخته بودند. معمولاً راه ورود به اتاق ها و نمازخانه، ايوان ايزدكده بود. اين عبادت گاه ها، كه در قياس با ايزدكده هاى بزرگ خدايانِ آيين هاى مردمى بسيار نامعمول و متفاوت بود، ويژگى خاصّش اندازه متوسط آن بود. مراسم نماز را، كه به ضيافت عمومى مى انجاميد، كلاً يك انجمن كوچك، معمولاً با دوازده عضو، برگزار مى كرد.
آيين ميترا، كه سرشتى خاصْ فهم و نومريدپذيرى داشت، در واقع آيينى باطنى بود كه تنها به شمار اندكى اختصاص داشت و اگرچه مدعى كليت گرايى بود، زنان را در خود راه نداد. اين آيين از يك محيط عمدتاً نظامى پيدا شده بود و سپاه روم، كه با عهد و پيمان ها در قبال جايگاه يك ارزش والا، وفادارى و فرمانبردارى را توسعه داد، عمدتاً به آن عمل كرد و آن را گسترش داد. اما اين آيين فقط دين سربازان نبود; چون مورد توجه گروه هاى اجتماعى و پيشهور ديگر نيز بود، از جمله، محض نمونه، مقامات دولتى و اشخاصى را مى توان نام برد كه پيشه بازرگانى داشتند. اغلب اين گونه نشان داده اند، و كاملاً هم درست است، كه آيين ميترا علاوه بر امور ادارى و مسئوليت ها به همدلى در ميدان نبرد و پادگان ها نيز كمك كرده بود (ويل، 1955، ص 125 به بعد; ص 356 به بعد)، و در ميان اشخاصى كه به ندرت اسكان ثابتى داشتند و كسانى كه به خاطر احساس وظيفه يا علاقه، متقاضى انجام وظيفه در بى ثبات ترين بخش هاى امپراتورى بودند، همين نقش را داشت.
آموزه ها
در پيرامون آموزه ها و آيين سرّآميز ميترايى، هم از نظر خاستگاه و محتواى آن و هم از نظر بى همتايى و جهت گيرى آن، بحث زيادى كرده اند. با وجود نظرهاى مخالف با خاستگاه ايرانىِ ايزد اسمى اين آيين سرآميز (ويكاندر، 1950)، خاستگاه ايرانى اين دين را همه قبول دارند. با اين همه، بعضى از دانشمندان معتقدند كه ريشه هاى ايرانى آيين ميترا در فهم درست اين دين اهميت چندانى ندارد، بلكه معتقدند كه فقط بايد به چيزى پرداخت كه در امپراتورى و جامعه رومى اتفاق افتاد (گوردون، 1972). اين موضع ، در قياس با موضعى كه مى خواهد كل اين دين يا بخش اعظم آن را از راه ميراث ايرانى اش تبيين كند، چندان مبالغه آميز نيست.
از روى كل مجموعه اسناد مى توان نتيجه گرفت كه عمل محورى ميترا در كشتن گاو ــ كه در دين زرتشت، اگر مسئله گاو نخستين باشد، عمل اهريمن، و اگر مسئله گاو فرشوْكِرِتى فَرَشگرد باشد، عمل سوشيانت است ــ نقش تجديد حيات دارد: مرگ، زندگى جديد را مى سازد; غنى تر و پربارتر. مهر ايزد روشنايى است كه موجودات را از فروغلتيدن در تاريكى حفظ كرده است. تاريكى كه دست راست خورشيد را، كه در برابر تااوُروكْتونِس گاوكش زانو مى زند، در دست مى گيرد. مهرپرستان پيمان ميان مهر و خورشيد را با ضيافتى ظاهراً آيينى تقدس مى بخشيدند. مهر با گردونه خورشيد به آسمان ها مى رسد. بى گمان همين نقش مهر است كه بيشترين تاثير را در برانگيختن و تعالى بخشيدن به نومريد داشت، چون اميد به معراج روح را، در فراسوى قلمروهاى سياره اىِ تمام راه ها به جاودانگى، جانى تازه مى بخشد.
مى انديشند كه آيين ميترا در دوره هلنيستى از راه يكى از اين دو جريان رشد و تحول يافته است: از راه رشد تدريجى و پيچيده آيين هاى بارورى ، يا ، چنان كه به نظر مى رسد محتمل تر باشد، از راه باقى مانده الگوهاى نومريدپذيرى خاص جوامع ابتدايى ــ به ويژه ، نومريدان سرباز ، يا مانِّربوُند[17] (ويدِنگِرِن، 1965). به هر حال، اين دين در سازگارى و گسترش، توانايى بالايى از خود نشان داد. اگرچه از دين نومريدان پا را فراتر ننهاد ، اما ناگزير جاى خود را به يك مسيحيت فاتح داد، و به خاطر عدم مدارا و سياست بازى هاى امپراتورانى چون قسطنتين و تئودوسيِس از ميان رفت. در پايان قرن چهارم، مسيحيان، به خاطر همانندى هاى آشكار عبادى و عقيدتى ميان مسيحيت و آيين ميترا، به اين دين درآويختند: مسيحيان «غسل تعميدِ» آيين ميترا را الهام شيطان به شمار مى آوردند و «عشاى ربّانىِ» آن را تقليدى شيطانى از نان و شراب مقدس مسيحى مى دانستند. در نتيجه اين دين دچار سكرات موت شد. ميترَه ئوم هاى بى شمارى متروكه و تخريب شدند، يا به كليساهاى مسيحى بدل شده، يا در آنها ادغام شدند.
كتابنامه
_. Bianchi, Ugo, ed. Mysteria Mithrae: Proceedings of the International Seminar on the Religio-Historical Character of Roman Mithraism, With Particular Reference to Roman and Ostian Sources. Leiden . 1979.
_. Colpe, Carsten." Development of Religious Thought."In The Cambridge History of Iran, Vol. 3, edited by Ehsan Yarshater, pp. 819-866. Cambridge. 1983.
_. Cumont, Franz. Textes et Monuments Figures relatifs aux mysteres de Mithra. 2 vols. Brussels, 1896-1899.
_. Cumont, Franz. Les Mysteres de Mithra. Brussels, 1913. Translated as the Mysteries of Mithra, 2d rev. ed. (New Yurk, 1956).
_. Duchesne-Guillemin, Jacques, ed. Etudes Mithriaques: Actes du Deuxieme Congres International. Acta Iranica, no. 17. Tehran and Liege, 1978.
_. Gordon, R. L." Mithraism and Roman Society: Social Factors in the Explanation of Religious Change in the Roman Empire". Religion 2 (1972): 92 - 121.
_. Hinnells, John R. ed. Mithraic Studies: Proceedings of the First International Congress of Mithraic Studies. 2 Vols. Manchester and Totowa. N.J. 1975.
_. Nock, Arthur Darby." The Genius of Mithraism." Journal of Roman Studies 27 (1937): 108 - 113.
_. Pettazzoni, Raffaele, I Misteri: Saggio di una teoria storico-religiosa. Bologna, 1924.
_. Saxl, Fritz. Mithras: Typengeschichtliche Untersuchungen. berlin, 1931.
_. Turcan, Robert A. Mithra et le Mithriacisme. paris, 1981.
_. Vermaserne, Maarten J. Corpus inscriptionum et monumentorum Religionis Mithraiacae. 2 Vole. the Hague, 1956-1960.
_. Vermaseren, maarten J. Mithras, de Geheimzinnige god. amsterdam, 1959. Translated as Mithras, the Secret god (London, 1963).
_. Widengren, Geo." The Mithraic Mysteries in the Graeco-Roman World with Special Regard to Their Iranian Background." in La Persia eil Mondo Greco-roman, issued by the Accademia Nazionale dei Lincei, pp. 433-456. Rome, 1965.
_. Wikander, Stig. Etudes sur les Mysteres de Mithra. Lund, 1950.
_. Will, Ernest. Le relief culturel greco-romain. paris, 1955.
* مشخصات كتاب شناختى اين نوشته:
Gnoli, Gherardo, "Mithraism", in Mircca Eliade, The Encyclopedia of Religion, 1987, Vol. 9, P.580.
[2]. Aeternitas
[3]. Shamash
[4]. Tauroctonus
[5]. Hvar Khshaeta
[6]. Sol
[7]. Cosmocrator Redemptor
[8]. Mithraeum
[9]. Spelaeum
[10]. Corax
[11]. Nymphus
[12]. Miles
[13]. Leo
[14]. Perses
[15]. Heliodromus
[16]. Pater
[17]. Mannerbunde
منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب