انديشه قوم برگزيده در يهوديت (3)
نويسنده:رضا گندمى
2. برگزيدگى به مثابه يك تكليف و مسئوليت دينى
3. برگزيدگى به مثابه سرى از اسرار الاهى و يك امر ربانى و ملكوتى
چنان كه گذشت، تفسير سوم از برگزيدگى متأثر از تفكر مسيحى است. در انجيل يوحنا، از برگزيدگى به عنوان فعل خدا ياد شده است نه بنى اسرائيل: «شما مرا برنگزيديد، من شما را برگزيدم» (يوحنا، 15:16). به باور يوحنا، برگزيدگى به مثابه سرى از اسرار الوهى است، هر چند يهوديان به فلسفه اين راز پى نبردند. تنها رهبران دينى خاصى دعوت و فراخوان جدايى از تمام كفار و ملحدان را دريافتند. در سفر تثنيه بر اين جدايى تأكيد شده است; چه آن كه تثنيه در زمانى نوشته شد كه هم تاريخِ گذشته و هم تاريخِ فعلى از نتايج اسف بار عقيده توحيد همراه با مدارا نسبت به كفار پر شده بود (آشتيانى 1368، 475).
4. برگزيدگى به مثابه حكم ازلى
بوبر مى پرسد: در آن موقع كه هنوز يهوه با اسرائيل عهد و پيمانى نبسته بود، چگونه او را پسر ارشد خود خواند؟ اسرائيل چرا از ابتدا قوم خدا و ملت مقدس است؟ علت اين تقديس با آن همه ناپاكى هاى اين قوم در آينده چيست؟ بوبر معتقد است كه اسرائيل بالقوه قوم مبارك و قوم خدا بوده است و او را يهوه از قبل برگزيده تا روزى مقدس شود! او مى نويسد: «خداوند اسرائيل را با عشق و علاقه جستوجو كرد و قوم خود را برگزيد، زمانى كه هنوز او به وجود نيآمده بود... در عصر جدايى اقوام و هنگامى كه از اسرائيل هيچ اثرى نبود، خداوند اين قوم متولدنشده را رفعت بخشيد تا نخستين فرزند ذكور او گردد» (المسيرى، 5، 137).
5. برگزيدگى به مثابه موهبت الاهى
خداوند از ميان اقوام مختلف، بنى اسرائيل را برگزيد، اما نه از آن رو كه توانمند و برخوردار بودند، بلكه چون ضعيف بودند. اين موضوع با توجه به اين كه خدايانِ معمولى بيشتر دل نگران افراد فرهيخته، توانمند و متمدن بودند، معنا پيدا مى كند. در سفر تثنيه هيچ دليلى براى برگزيدگى جز توجه خاص خدا و وعده او به پدران اوليه ارائه نمى شود. كوتاه سخن آنكه، اين عمل از سرلطف است، و ديگر سؤال نمى شود كه چرا خدا، آباى اوليه را برگزيد؟ (قزوينى يزدى، 1378، 201).
ديدگاه متفكران يهودى در باره قوم برگزيده
فيلون اسكندرانى
فيلون در «رساله درباره زندگى موسى» ذيل گستره قوانين يهودى در ميان غيريهوديان به موضوع برگزيدگى پرداخته است. به باور او، هر قومى نسبت به آداب، نهادها، مؤسسات و ارزش هاى قومى خود تعصب خاص دارد و حاضر نيست تحت هيچ شرايطى از آنها روى تافته، به ارزش ها و رسوم ساير اقوام روى آورد. يونانى ها، مصرى ها و بربرها هر يك تنها آداب و رسوم و نهادهاى خود را پاس مى دارند. در حالى كه اين موضوع درباره ارزش ها، فضايل و آداب و نهادهاى قوم يهود صورت متفاوتى يافته است; زيرا تمام اقوام پاره اى از قوانين موسوى را تكريم مى كنند و پاس مى دارند. فيلون به طور موردى به روز هفتم كه براى استراحت در نظر گرفته شده اشاره مى كند. به زعم او، تمام اقوام در اين خصوص از قوم يهود الهام گرفته اند (Philo 1995b, 492). شبات يكى از نشانه هاى برگزيدگى است. دلايل چندى براى قداست اين روز برشمرده اند كه در اينجا مجال ذكر آنها نيست. تنها به ذكر اين نكته بسنده مى كنم كه در اسفار پنج گانه به دفعات بر حفظ شعاير شبات همچون عهد هميشگى بين خدا و جماعت اسرائيل تأكيد شده است.
سومين جايى كه فيلون راجع به برگزيدگى سخن گفته است «رساله درباره فضايل» است. وى در آن جا هدف شريعت موسوى را بيان مى كند. از نظر او، موسى تنها درصدد سعادت قوم يهود نبود، بلكه سعادت تمام جهانيان از هر مذهب و نژادى، وجهه همت او بود. خواست او ترويج وحدت كلمه، رفتار محبت آميز، دوستى و رفاقت و احساس متقابل ميان تمام انسان ها بود. هر چند تاكنون به اين امور در دعاها اشاره شده است، بايد تلاش كرد به واقعيت بپيوندد (Philo 1995c, 651).
يهودا هلوى
اسپينوزا
4. ساير اقوام نيز قوانين خاص خود را دارند. از آنجا كه خدا قوم يهود را براى تشكيل جامعه و حكومت خاص برگزيده است، قوانين خاص آنان را تنظيم و وحى كرده است، ولى اين بدين معنا نيست كه ساير اقوام قوانين خاص خود را ندارند. در سفر پيدايش آمده است: «مَلْكِيصَدَق مَلِك ساليم و كاهن خداى تعالى بود». اين آيات دلالت مى كند بر اين كه قبل از آنكه خدا قوم اسرائيل را به وجود آورد، پادشاهان و كاهنانى در ساليم بوده اند كه مناسك و قوانين خاص خود را داشته اند (پيدايش، 14:18ـ20)، و نيز آمده است «ابراهيم قول مرا شنيد و وصايا و اوامر و فرايض و احكام مرا نگاه داشت» (پيدايش، 26:5)، زيرا ابراهيم هيچ گونه مناسك و احكام خاصى از خدا دريافت نكرد، لذا بر طبق قوانين ملكيصَدَق عمل كرد.
در كتاب ملاكى نبى آمده است اسم خدا در ميان امت ها عظيم خواهد بود. اما شما آن را بى حرمت مى سازيد (ملاكى نبى، 1:10ـ12). آياتى از اين دست نشان مى دهد كه اقوام ديگر نيز احكام و مناسك خاص خود را داشته اند و محبت خدا تنها به يهوديان اختصاص نداشته است. در سفر تثنيه آمده است: «كدام قوم بزرگ است كه خدا نزديك ايشان باشد. چنانكه يهوه خداى ماست. در هر وقت كه نزد او دعا مى كنيم و كدام طايفه بزرگ است كه فرايض و احكام عادله مثل تمام اين شريعتى كه من امروز پيش شما مى گذارم دارند» (تثنيه، 4 و 7). اسپينوزا مى گويد مفاد اين آيه به زمان حكومت يهوديان و نيز هنگامى كه معجزات بيشمار رخ داد اشاره دارد وگرنه از نظر عقل و فضيلت و مهربانى خدا نسبت به تمام اقوام مهربان است. در مزامير آمده است: «خداوند عادل است در جميع طريق هاى خود، و رحيم در كل اعمال خويش» (مزامير، 145:16). در ايوب آمده است خداوند شريعت را مقرر كرد براى تمام نژاد بشرى تا خدا را تقديس كنند و از پليدى و گناه در امان بمانند و در انجام خوبى ها توانا گردند. ايوب با اين كه بيگانه بود، از ميان تمام انسان ها به خدا نزديك تر و مقبول تر بود; زيرا او در تقوا و دين دارى بر همگان برترى داشت» (ايوب، 38:28). در يونس از رحيم، كريم و ديرغضب بودن خدا صحبت شده است و نيز بر اين كه مشمول حال تمام انسان هاست. اسپينوزا نتيجه مى گيرد تمام انسان ها به يك اندازه مشمول لطف و رحمت الاهى اند.
5. پيامبرى اختصاص به قوم يهود ندارد، بلكه تمام اقوام از عطيه پيامبرى برخوردار بوده اند. به عبارت ديگر، كتاب مقدس عبرانى تنها به ثبت و ضبط تاريخ مقدس و پيامبران خود اهتمام ورزيده است، ولى اين دليل نمى شود كه ساير اقوام پيامبر نداشته اند. از طرفى پيامبران عبرانى بسيارى از سوى خدا براى هدايت و راهنمايى نه تنها قوم يهود كه اقوام غيرعبرانى فرستاده شدند. به عنوان مثال، حزقيال براى تمام ملت هاى شناخته شده آن زمان و نيز يونس به منظور هدايت مردم نينوا فرستاده شد. اشعيا از فراز و فرود ساير اقوام سخن گفته است; آن جا كه مى گويد خداوند براى رهايى مصرى ها منجى براى ايشان خواهد فرستاد و خدا در ميان آنان معروف خواهد گشت و مصريان خدا را عبادت خواهند كرد و در پايان خدا از مصريان به عنوان قوم خود ياد مى كند: «زيرا يهوه صبايوت آنها را بركت داده خواهد گفت قوم من مصر و صنعت دست من آشور و ميراث من اسرائيل مبارك باشند (اشعيا، 19: 25). ارميا نه تنها پيامبر قوم يهود كه پيامبر تمام ملت ها خوانده شد (ارميا، 1:5). ناگفته نماند كه در عهد عتيق از پيامبرانى نظير نوح، بلعم و اخنوخ نام برده شده كه بيگانه و غيرمختون بوده اند. كوتاه سخن آنكه، از نظر اسپينوزا آياتى نظير ارميا، 31:37 و حزقيال 20:32 كه دلالت بر برگزيدگى مى كنند، چنان كه در كنار آياتى از قبيل لاويان، 18:27 و تثنيه، 8:19 قرار دهيم بر موقتى بودن برگزيدگى بنى اسرائيل دلالت خواهند داشت(Hertzberg, 38) .
از نظر اسپينوزا، رابطه خدا با قوم اسرائيل فراتاريخى است. بنابراين، تاريخ محلِ اين ارتباط نيست. در قبالا آمده است كه اصولا تاريخى وجود ندارد. ما براى اين كه تصور بهترى از ايده برگزيدگى پيدا كنيم بايد سراغ نظريات فلسفى اى برويم كه بر نظريه اسپينوزا و قبالا استوار نباشد، يعنى نظرياتى كه اين رابطه را زمانى و تاريخى مى دانند.
اسپينوزا مى گويد تنها به يك شرط با ادعاى يهوديان مبنى بر برگزيدگى از سوى خدا مخالفت ندارم و آن اين كه اين برگزيدگى، اعم از موقت و ابدى، تنها با رفاه زندگى جسمانى آنان در ارتباط باشد، زيرا از اين نظر ممكن است قومى با اقوام ديگر فرق داشته باشد، ولى از حيث فهم و فضايل هيچ فرقى ميان اقوام نيست و از اين لحاظ نمى توان گفت خدا قومى را از ميان اقوام ديگر برگزيده است.
به نظر اسپينوزا، كناره گيرى يهوديان از ساير ملل و عدم اختلاط با آنان و نيز انجام پاره اى ازمناسك باعث ماندگارى آنان شده است: «سبب اين امر، معجزه نيست بلكه از همه اقوام ديگر به نحوى كناره گرفته اند كه كينه همه را نسبت به خود برانگيخته اند، و نشانه اين كناره گيرى تنها رسوم و آدابشان نيست كه به كلى عكس رسوم و آداب ديگران است، بلكه ختنـه نيز نشانه جدايى ايشان از اقوام ديگـر شده است... موضوع ختنـه چنان موضوع مهمى است كه اطمينان دارم اين قوم را هميشه نگاه خواهد داشت (Spinoza, 44).
موسى مندلسون
كاوفمان كهلر
برگزيدگى اسرائيل را نمى توان يك عمل الوهى و مستقلى تلقى كرد كه در لحظه وحى يا حتى در طول دوره مربوط به كتاب مقدس به پايان رسيده است. در عوض بايد آن را فراخوانى دانست كه در همه زمان ها اصرار مىورزد و تمام سرزمين ها را احاطه كرده است و فعاليت پيوسته روح است كه براى خودش مبشران و قهرمانان جديدى مى خواهد تا به حقيقت عدالت و دين متعالى شهادت دهند(Hertzberg, 38) .
ادامه دارد ...