پيامبر اسلام، پيام آور بشارت و رحمت (2)
فتح مكّه پيروزى بشارت
در جريان جنگ احد كه بنا به گزارش ها دندان پيامبر شكست و چهره اش زخم برداشت و خونين شد، يارانش گفتند بر دشمنان نفرين كن، رسول اعظم فرمود: انّى لم ابعث لعاناً و لكن بعثت داعيا و رحمة. اللهم اهدِ قومى فانّهم لا يعلمون.
پيامبر امنيت و آسايش
امام على مى فرمايد: «ان الله تعالى خصكم بالاسلام، و استخلصكم له و ذلك لانّه اسم سلامه و جماع كرامه: و بى گمان خداوند شما را با اسلام امتياز بخشيده است و براى اسلام، شما را برگزيده است; زيرا اسلام، نماد سلامت، و جامع كرامت الهى است.[46]
اصولا اسلام دين سلم، سلام و محبت و عشق است و اين امر صرفاً يك وصف ادبى و حاكى از يك توصيه اخلاقى نيست، بلكه از مبنايى متافيزيكى حكايت دارد. از آغاز، بساط عشق را او گسترده است: يحبهم و يحبّونه بنابراين پرتو عشق و نسبت محبّى و محبوبى همچون خورشيدى است كه بر اين عالم تابيده و با نور خود همه جا را غرق محبت و شفقت كرده است و اساساً مهرورزى انسان معلول تجلى جمال و حسن الاهى است:
قبله ذرات عالم روى توست
كعبه اولاد آدم كوى توست
ميل خلق هر دو عالم تا ابد
گر شناسد وگر نى سوى توست
جز تو را چون دوست نتوان داشتن
دوستى ديگران بر بُوى توست
نكته ديگرى كه حائز اهميت است اين است كه لفظ و مضمون اسلام الهام بخش آرامش و سكينتى است كه در مواجهه عاشق با معشوق الاهى پيش مى آيد. سلام و حالت تسليم و آرامش ، حالت انبياء و اولياء است. سلام گفتن مسلمانان به يكديگر سنّتى است قرآنى و سيرتى است پيامبرانه; حضرت موسى (علیه السّلام) به فرعون گفت: السلام على من اتّبع الهدى;[52]
در جايى ديگر امام على پيامبر اكرم را يكى از دو امان الاهى بر روى زمين معرفى مى كند: كان فى الارض أمانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونكم الاخر فتمسكوا به، امّا الامان الذى رفع فهو رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امّا امان الباقى فالاستغفار: در زمين دو ايمنى از عذاب الاهى بود كه يكى برداشته شد و اينك آن ديگرى را در اختيار داريد پس بدان چنگ زنيد. اما آن امانى كه از ميان رفت ، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود و آن امانى كه به جاى مانده، استغفار است. اين كلام نشان مى دهد كه پيامبر اعظم مظهر و منشأ امنيت ، آسايش و راحتى مردم هستند ، نه بيم دهنده براى ترساندن آنان. نبوت يعنى امانت و امنيت و اين با بشارت سازگار است نه با تخويف و انذار.
آغازى نيكو
تغيير نام يثرب به مدينه
تقدم عوامل برانگيزاننده بر عوامل بازدارنده
عامل برانگيزاننده كه به لحاظ اهميت و تأثير بر عامل دوّم تقدم دارد، عبارت است از: 1. پاداش ها و نويدهايى كه داعى و مربى براى انجام عملى در نظر مى گيرد; 2. يادآورى نتايج ارزنده اى كه آن عمل به دنبال دارد، اما عامل بازدارنده همان هشدار به كيفر و مكافات عمل است. درست است كه در جنب پاداش، كيفر نيز مقرر شده و چه بسا در گذشته بر عامل ترس تأكيد بيشترى مى شده است امّا امروزه بر عامل پاداش و نويد خير تأكيد مى شود و گفته مى شود كه اميد دادن به رحمت تأثيرگذارتر از ترسانيدن از عذاب الاهى است. در قرآن كريم نيز مى فرمايد: و يرجون رحمته و يخافون عذابه.[53]
بر پايه تعاليم آشكار و آيات روشن الاهى حتى در جايى كه سخن از بيم و عذاب است رحمت الهى امام و پيشگام است و غضب نيز با انگيزه و مرحمت به ميان مى آيد: يا من سبقت رحمته غضبه. و لذا طبيعى است كه بشارت و مژده بشارت و مژده به خير و نيكى مقدم بر انذار و اخبار به تخويف و تنبيه باشد.
درنگى در يك ديدگاه
اين مفسر گرامى مى فرمايد: «در قرآن كريم خداى سبحان رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را بشير، نذير، مبشر و منذر معرفى كرده. امّا «حصر» را فقط در مورد انذار به كار برده است: «ان انت الا نذير» و نبى اكرم هم فرموده: «ان انا الاّ نذير»، يعنى من فقط براى انذار و ترساندن مبعوث شدم، چون انذار بيش از تبشير اثر مى گذارد. تبشير بيان تشويقى است و بسيارى از افراد، از بيان تشويقى طرفى نمى بندند، امّا از بيان انذارى استفاده مى كنند و بر حذر مى شوند». و در بخش ديگرى، ذيل آيه شريفه «انّما انت منذر ولكل قوم هاد» مى فرمايد: «اين حصر نسبى براى آن است كه مسأله هراسناك بودن از قيامت، بيش از هر چيزى مؤثر بوده و تهديدِ بجا مهم تر از تحبيب است».[56] اما آنچه مى توان گفت اين كه:
1. همانطور كه ايشان خود گفته اند و حق هم همين است، حصرْ نسبى است، نه حقيقى و نمى تواند شاهدى بر مدّعاى ياد شده باشد، يعنى حصر نسبى، نمى توان شمول و تعميم مدّعا را اثبات نمايد;
2. دو عنوان بشارت و انذار در قرآن، با هم آمده است، چه به صورت مفرد «بشيراً و نذيراً»[58] همراهى اين دو در آيات مختلف، دست كم تأكيدى بر همسانى هر دو روش است;
3. برخلاف ادعاى مذكور، تأكيد بيشتر قرآن در فراخوانى ها بر بشارت است، چرا كه در همه موارد يا لااقل به طور غالب عنوان «تبشير» مقدم بر «انذار» و «بشير» مقدم بر «نذير» و «مبشّر» مقدم بر «منذر» آمده و خود اين تقديم از متكلم حكيم خالى از نكته و اشاره نيست;
4. چون انسان براساس دو اصل مهم جلب منفعت و دفع ضرر، حركت مى كند به تناسب اين دو اصل، شايسته است مبشر و منذر هر دو با هم آن دو خصلت را در تعليم و تربيت مد نظر قرار دهند. نظر برخى از مفسران نيز چنين است: «نه بشارت به تنهايى كافى است و نه انذار و مجازات» در تمام مراحل تربيت از لحظه طفوليت گرفته تا لحظات واپسين عمر، بايد اين دو اصل اساسى، بر زندگى انسان ها حاكم باشد، و كسانى كه يكى از اين دو را ناديده بگيرند برنامه هايى ناموفق خواهند داشت، همان گونه كه تشويق عامل حركت است، تهديد نيز براى مجرمانِ سرسخت، عاملى بازدارنده، محسوب مى شود;[59]
5. چنانچه اشاره شد از نظر دانشمندان علوم تربيتى نيز اثر تشويق ، كارآمدتر است تا تهديد و ارعاب;
6. مستفاد از روايات و آيات، اين است كه انسان فطرتاً خدايى و طالب كمالات واقعى است. از اين حديث نبوى «كلُّ مولد يُولَدُ عَلى الفطرة و آيه هاى آل عمران/ 159 و سوره حديد/ 25 كه مى فرمايد، رسولانمان را با كتابى كه همه خواسته هاى انسان ها در همه زمان ها و مكان ها در آن موجود است، فرستاديم تا مردم خود قيام به عدل نمايند، معلوم مى شود كه در سرشت بشر، حق طلبى به وديعت نهاده شده است و فقط بايد پيامبران آن را به فعليّت برسانند. اميرالمؤمنان در اين باره مى فرمايد، يكى از برنامه هاى پيامبران آشكار كردن گنج هاى پنهان بشريّت است.[60] اين به فعليت رساندن استعدادها وآشكار كردن گنج هاى پنهان با بشارت، بيش تر و بهتر شكوفا مى شود تا با تهديد و تخويف. حتى اين نكته كه اين حصر نسبى براى آن است كه مسأله هراسناك بودن از قيامت، بيشتر مؤثر بوده و تهديدِ بجا، مهمتر از تحبيب است، نيز محل تامل مى تواند باشد، چرا كه عِدل تهديدِ بجا، تحبيبِ بجاست و معلوم نيست تأثير اوّلى از دوّمى بيشتر باشد، بهويژه اينكه اصولا معلوم نيست پذيرش اعتقاد از روى ترس پايدار و ماندگار باشد. آنچه باطن انسان را آرام كرده، موجب اطمينان اوست انديشه، اعتقاد و باورهاى از روى اختيار و رضايت و آزادى و آزادگى است، نه باورها و رفتارهاى از روى خوف و ترس. لذا به نظر مى رسد كه با عنايت به مجموع آيات و به ويژه آياتى كه بر مغفرت و رحمت الاهى تأكيد مى كند، تأثير تحبيب كمتر از تأثير تهديد نباشد.
آيه شريفه «و يقولون هو اُذنٌ قل اُذنُ خير لكم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للّذين آمنوا منكم»:[61]
نيز مؤيد اين معناست كه حقيقت دين و سيره و سنت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر بزرگوارى، بزرگ منشى، عفو و رحمت استوار است.
مرحوم فيض ذيل جمله «للّذين آمنوا منكم» از همين آيه مى فرمايد: «براى كسى كه اظهار ايمان مى كند، از او مى پذيرد و سرّش را فاش نمى كند. و اين نيز تنبيه بر اين معنا است كه حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از روى جهل به حال آنان نيست كه سخنانشان را قبول مى كند، بلكه از باب مدارا كردن و مهرورزى نسبت به آنهاست، كه چنين رفتارى را بر مى گزيند».[62]
اگر انذار مهم تر از بشارت باشد، چگونه آورنده شريعت چنين سيره اى را بر مى گزيند؟ تا جايى كه حتى دشمن از وى به اُذُنْ (گوش) و اين كه هرچه بگويند تصديق كرده، مى پذيرد، تعبير كرده است؟ قرآن هم اين حالت مثبت و برخورد ملاطفت آميز با مردم حتى بدانديشان را رد نكرده است؟[63]
افزون بر همه اينها نكته مهم اين است كه: حصر انذار سيزده بار در دوازده سوره قرآن آمده است.[66] نيز در ذيل آيه مذكور، به اين مضمون اشاره شده است.
در سوره رعد كه آن نيز مكّى است به صورت حصرى نور آمده: «انّما انت منذر»; اما در ادامه فرموده: «و لكل قوم هاد»، يعنى در حقيقت منذر به معنا و از مصاديق هادى است.
دعوت اسلامى ، بر پايه بصيرت
اگر بخواهيم با عنايت به برخى آيات كه در بيان چگونگى و ماهيت دعوت صراحت دارند درباره نحوه نقش آفرينى دعوت اسلامى در بصيرت سخن بگوييم لازم است به آيه شريفه «ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن» اشاره نماييم. چنان كه پيداست براساس اين آيه خداى تعالى براى حكمت هيچ قيد و شرطى را ذكر نكرده ، امّا موعظه را به قيد «حسنة» و جدال را به «احسن» مقيد كرده است و اين يعنى تنها در صورتى دعوتى بر پايه بصيرت است كه مبتنى بر حكمت، موعظه حسنه و جدال احسن باشد. البته در اين باره كه آيا منظور آيه شريفه مراتب دعوت و پيام است يا اقسام و روش هاى دعوت يا طبقه بندى مخاطبان است يا هر سه ، اختلاف نظرهايى وجود دارد. برخى بر اين باورند كه ترتيب حكمت، موعظه و جدال در آيه بنا به فهم مردم و استعداد آنان در پذيرفتن حق است، يعنى خواص مردم از راه حكمت و برهان، برخى عوام با موعظه حسنه، و دسته اى كه به نوعى معاند يا لجبازند با جدال احسن به حق دعوت مى شوند، اما برخى از اين آيه سه روش دعوت فهميده و معتقدند كه منظور آيه اختصاص هر روش به افراد و گروه هاى خاص نيست، چرا كه گاه موعظه و جدال در خواص و اهل حكمت و برهان نيز مؤثر است.[70] بارى خصوصيت دعوت اسلامى اين است كه بايد مبتنى بر بصيرت باشد و مبتنى بر بصيرت بودن، يعنى آگاهى كامل از پيام، ابعاد آن، شناخت مخاطب و مقتضيات روحى، روانى، فردى و جمعى او و به كارگيرى شيوه مناسب.
بشارت اسلامى و تبشير و بشارت مسيحى
اما آنچه به عنوان بشارت در دين مسيحيت مطرح شده، بشارت به نجات است، بدين معنا كه همه انسان ها صرفاً در صورت گرويدن به مسيح ـ بدون انجام اعمال ديگر ـ نجات مى يابند، و مسيح خود را فديه رستگارى امت قرار داده است البته اين برداشت عمومى مسيحيان است وگرنه در اناجيل فعلى به ويژه اناجيل همديد نيز مسأله بدين وصف كه مطرح شده نيست و مسيح هم انذار دارد و هم تبشير. مطابق آنچه به مسيحيت نسبت داده مى شود، گويا در مسيحيت مسأله خوف و تنبيه فراموش شده و صرفاً خداى متعال با صفت جمالش تجلى كرده است و افراد از عواقب اعمال ناپسند خود واهمه اى ندارند و لذا در بسيارى از كليساها با اعتراف در نزد پدران روحانى گناهانشان بخشيده مى شود، در حالى كه در اسلام چنين نيست، از طرفى در اسلام وسعت بيشترى وجود دارد: هيچ نيازى به اعتراف نزد روحانيان نيست و بىواسطه مى توان به درگاه الاهى رفت و از طرفى تضييق بيشترى دارد و آن اينكه هيچ كس ـ غير معصوم ـ نمى تواند تضمينى بدهد كه فلان گناه فرد گناهكار قطعاً بخشيده شده است. آدمى هميشه بايد در خوف و رجا باشد و اين روح ايمان و تعلّق وجودى و قلبى به ساحت ربوبى است.
نكته اى كه لازم است بطور مؤكد بدان توجه شود اين است كه اولا سخن ما ناظر به تقدم بشارت بر انذار است نه نشستن بشارت به جاى انذار. ثانياً، سخن در تقدم تشويق به اعمال خير برانذار و تخويف در انجام اعمال است، نه رهايى اعمال. دليل اين تقديم هم اين است كه خداوند خود فرموده رحمتش بر غضبش سبقت دارد. در موضوع عفو و گذشت كه غير مستقيم به اين موضوع ارتباط پيدا مى كند نيز ميان تعاليم اسلام و مسيحيت تفاوت است. كليسا و تعاليمش مى آموزند كه چنانكه كسى بر رخسار شما سيلى زد آن سوى صورت را براى طپانچه آماده سازيد و چنانچه كسى خواست عباى شما را ببرد، قباى خود را نيز از تن در آوريد و بدو ببخشيد! ولى اسلام عفو را به صورت يك قانون فضيلتى و اخلاقى آورده است نه يك قانون تخلف ناپذير و لذا براى پيش گيرى از ستم حكم قصاص هم دارد و البته توصيه و تأكيدش بر عفو و اغماض است: «والعافين عن الناس و الله يحب المحسنين»;[75] چنانكه در سوى ديگر از ظلم پذيرى نيز منع و نهى شده و ميان گذشت و انظلام يا همان ظلم پذيرى با دقت و ظرافت تمام تفكيك صورت گرفته است.
جمع بندى
دقت در شرائط و صفاتى كه براى يك داعى و مبلغ شمرده اند نيز با دعوت به بشارت و نويدخير دادن سازگارتر است; در كنار ايمان قلبى، اخلاق نيكو، برخوردارى از دانش كافى، عامل به علم بودن و بى نيازى و...[79] آنچه در روح مردم نفوذ مى كند و راسخ مى شود، دعوت از روى متانت و نرمى است،
به شيرين زبانى و لطف و خوشى
توانى كه پيلى به مويى كشى
و متانت و شيرين زبانى با بشارت سازگار است و ايجاد خوف و ترس بيشتر ممكن است نتيجه معكوس دهد.
كتابشناسى منابع
العروسى الحويزى، على بن جمعه، تفسير نور الثقلين صححه و علق عليه هاشم الرسول المحلاتى، قم: مطبعه العلميه، 1342 ق.» 1383.
الكاشانى، الفيض، تفسير الصافى، بيروت: موسسه الاعلمى، 1402 ق.
الكلينى الرازى، ابى جعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافى، صححه و اقابله و علق عليه على اكبر غفارى. بيروت: دار صعب دارالتعارف، 1401 ق.» 1360.
المقرى الفيومى، احمد بن محمد بن على، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، قم: دار الهجره، 1405 ق.» 1364.
انصاريان، على، الدليل على موضوعات نهج البلاغه نهج البلاغه موضوعى، تهران: ياسر، 1398 ق.» 1357.
بلخى، مولانا جلال الدين محمد، مثنوى معنوى، به تصحيح رينولد نيكلسون; به اهتمام نصر الله پورجوادى. تهران: امير كبير، 1363.
جوادى آملى، عبدالله، تفسير موضوعى قرآن مجيد، ]تهران[: مركز نشر فرهنگى رجاء، 1366.
حرّانى، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، بيروت: موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1394 ق.
رهبر، محمدتقى و رحيميان، محمدحسن، اخلاق و تربيت اسلامى، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى دانشگاهها، سمت، تابستان 1377.
زبيدى، محمدمرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دار و مكتبة الحياة، 1306 ق.» 1268.
شيخ قمى، عباس، سفينه البحار و مدينه الحكم و الاثار، ترجمه محمدباقر ساعدى; به همت محمدرضا اعدادى. بيروت; الغبيرى: دارالمرتضى.
شيرازى، مكارم، پيام قرآن: روش تازه اى در تفسير موضوعى قرآن، قم: مدرسه الامام اميرالمومنين(ع)، 1373.
طباطبائى، محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، بيروت: موسسة الاعلمى، 1393 ق.» 1352.
طبرسى، لابى على الفضل بن الحسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تصحيح و تحقيق و تعليق هاشم رسولى محلاتى، فضل الله اليزدى الطباطبايى. بيروت: دارالمعرفه، 1408 ق.» 1377.
طوسى، ابى جعفر محمد بن الحسن، مصباح المتهجد، صححه و اشرف على طباعته حسن الاعلمى، بيروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1998 م. «1418 ق.» 1377.
قرآن مجيد، ترجمه محمد مهدى فولادوند، تهران: دارالقرآن الكريم دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى، 1378.
مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1362.
مجله نشر دانش / سال بيستم، شماره سوم، پياپى 106، مركز نشر دانشگاهى، پائيز 1382.
مجلة العلوم الانسانية للجمهورية الاسلامية الايرانية، السنة الحادية عشريه، العدد 11، جامعة اعداد المدرسين كلية العلوم الانسانية، الربيع، 2004/1425.
معاديخواه، عبدالمجيد، فرهنگ آفتاب: فرهنگ تفصيلى مفاهيم نهج البلاغه، تهران: نشر ذره، 1372.
مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، با همكارى جمعى از فضلا و دانشمندان. ويرايش 3. تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1383.
نهج البلاغة، على بن ابى طالب; ترجمه سيد جعفر شهيدى تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370.
هاشمى رفسنجانى، اكبر، تفسير راهنما: روشى نو در ارائه مفاهيم و موضوعات قرآن، مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم: دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، مركز انتشارات، 1372.
پی نوشت :
[45]. چنانكه از قرارداد صلح حديبيه و نيز فتح مكه آشكار است، هيچ يك از جنگ هاى پيامبر اكرم(ص) جنبه تهاجمى و لشگركشى يك سويه نداشته است، بلكه همه غزوات دوران آن حضرت از روى ناچارى و اجبار مخالفان، كفار و ساير دشمنان بوده است.
[46]. امروزه برخى محققان معتقدند اصولا همه جنگ هاى پيامبر(ص) دفاعى بوده است و پيامبر اكرم هيچگاه اسلام را با قدرت شمشير به جايى نبرده است. رك: نگارنده، مجلة العلوم الانسانية للجمهورية الاسلامية الايرانية، العدد 11، ص75ـ85.
[47]. طه (20:47).
[48]. مريم (19:47).
[49]. الصافات (37:79).
[50]. الصافات (37:109 و 181).
[51]. الحشر (59:23).
[52]. اين نكته را از دكتر پورجوادى وام گرفته ام، دانش، شماره پياپى 106، ص6ـ10.
[53]. اسراء (60:17).
[54]. چون تفسير ايشان موضوعى و براساس آيات قرآنى است ناچار اين نظر (تأثير بيشتر انذار از تبشير) نيز بايد برگرفته و مستفاد از قرآن باشد يا لااقل مخالف با روش و شيوه اين كتاب نباشد. در اين باره در صفحات بعد در نقد بيشتر بررسى خواهيم كرد.
[55]. فاطر (23:35); رعد (7:13); شعراء (115:26).
[56]. جوادى آملى، تفسير موضوعى قرآن مجيد، سيره علمى و عملى حضرت رسول اكرم، ج9، ص224ـ225.
[57]. سبأ (28:34).
[58]. انعام (48:6); نساء (165:4) و بقره (213:2).
[59]. ناصر مكارم شيرازى با همكارى جمعى از دانشمندان، تفسير موضوعى پيام قرآن، ج7، 29 28.
[60]. نهج البلاغه، خطبه 1.
[61]. توبه (61:9).
[62]. تفسير صافى، ج3، ذيل آيه 61 توبه.
[63]. رك: محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج9، ذيل توبه / 61.
و نيز رك: الاعراف / 184; الحجر / 89; الحج / 49; الشعراء / 115; العنكبوت / 50; سبأ / 46; فاطر / 24 و 23; ص/ 70 و 65، الاحقاف / 9; الذاريات / 51 و50; الملك / 26.
[64]. اعراف / 7، 184; حجر /89; حج /49; شعراء / 115; عنكبوت / 50; سبأ / 46; فاطر / 24 و 23; ص/ 70 و 65، احقاف / 9; ذاريات / 51 و50 و ملك / 26.
[65]. مكارم شيرازى و.... ، تفسير نمونه، ج14، ذيل آيه 49 حج.
[66]. رفسنجانى، تفسير راهنما، ج11، ذيل آيه مذكور.
[67]. يوسف /108.
[68]. نوح /8.
[69]. حسن بن على حرّانى، تحف العقول، ص411.
[70]. رك: تفسير الميزان، ج12، ص373ـ374 و 570ـ571.
[71]. محمدتقى رهبر و محمدحسن رحيميان، اخلاق و تربيت اسلامى، ص138.
[72]. آل عمران (134:3).
[73]. النور (22:24).
[74]. شورى (40:42).
[75]. رك: كلين، اصول كافى، ج2، ص361 به بعد; قمى، سفينة البحار، ج2، ص207 به بعد.
[76]. رك: تفسير نمونه، ج1، ص486; طوسى، مصباح المتهجد، ص442و692; بحارالانوار، ج91، ص239و386 و ج92، ص232.
[77]. رك: آل عمران (110:3); البقره (143:2); النحل (119:16); الصف (3:61); الاحزاب (39:33); السجده (24:32).
[78]. الرحمن /1.
[79]. طه /44 و نيز رك: الشعرا /127 و 145.