دل به زلفت سپر دم رفتم

دل به زلفت سپر دم رفتم شاعر : امير خسرو دهلوي ور به زنجير کردم و رفتم دل به زلفت سپر دم رفتم غم تو جمله خوردم و رفتم چون غمت جمله قسمت من شد زحمت خويش بردم ورفتم گر ترا بود زحمتي از من والله از زيستن پشيمانم تاترا ديدم و ندادم جان فرو ريخت همه گل که برچيده بودم بتم ناگه آمد به پيش و ز دستم من اين روز را پيش ازين ديده بودم بديدم رخش را و ديوانه گشتم که داند که من بر که خنديده بودم ؟ بخنديد بر حال من خلق عالم که همراه غولي به ويرانه...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل به زلفت سپر دم رفتم
دل به زلفت سپر دم رفتم
دل به زلفت سپر دم رفتم

شاعر : امير خسرو دهلوي

ور به زنجير کردم و رفتمدل به زلفت سپر دم رفتم
غم تو جمله خوردم و رفتمچون غمت جمله قسمت من شد
زحمت خويش بردم ورفتمگر ترا بود زحمتي از من
والله از زيستن پشيمانمتاترا ديدم و ندادم جان
فرو ريخت همه گل که برچيده بودمبتم ناگه آمد به پيش و ز دستم
من اين روز را پيش ازين ديده بودمبديدم رخش را و ديوانه گشتم
که داند که من بر که خنديده بودم ؟بخنديد بر حال من خلق عالم
که همراه غولي به ويرانه بودمغمش بود و من گم شدم دردل خود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما