دل از آن راحت جان نشکيبد شاعر : خاقاني تشنه از آن آب روان نشکيبد دل از آن راحت جان نشکيبد دل از آن جان جهان نشکيبد چکنم هرچه کنم دل کند آنک کز دلارام چنان نشکيبد دل نيارامد و هم معذور است دل ز خونريز نهان نشکيبد گرچه خون ريزد دل دار نهان وآنگه از زخم سنان نشکيبد سينه از زخم سنانش ناليد تا نسوزد ز زيان نشکيبد گرچه پروانه کند عمر زيان که ز غم نيم زمان نشکيبد دل چنان با غم او انس گرفت من شکيبم، دل و جان نشکيبد چند گوئي که ز...