زرهي زلف بر قبا شکني شاعر : خاقاني آه در جان آشنا شکني زرهي زلف بر قبا شکني سنگ سازي، سبوي ما شکني ببري آب سنگ ما کز دل بگذري بازوي وفا شکني دست و ساعد گرفته دو نان را عهد بندي که عهد ما شکني از سر عجب هر زمان با خود نخري گوهري، چرا شکني ننوازي دلي، چرا سوزي دل فداي تو باد تا شکني در کمين شکست دلهايي چو نبيني دلي، کجا شکني دل من نيست کن که مصلحت است پل همه بر من گدا شکني عاشق محتشم بسي داري چندش از سنگ ناسزا شکني به...