سبحان من تقدس بالعز و الجلال

سبحان من تقدس بالعز و الجلال شاعر : خواجوي کرماني سبحان من تفرد بالجود و الجمال سبحان من تقدس بالعز و الجلال وان قادري که قدرت او هست بر کمال آن مالکي که ملکت او هست بر دوام ديان بي نظير و خداوند لا يزال سلطان بي وزير و جهاندار لم يزل داناي بي تفکر و داراي بي ملال گوياي بي تلفظ و بيناي بي بصر ورد زبان کبک دري رب ذوالجلال سبيح بلبل سحري حي لا ينام وز قاف تا بقاف برين حرف گشته دال حرفيست کاف و نون ز طوامير صنع او وز باد قهر او متزلزل...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سبحان من تقدس بالعز و الجلال
سبحان من تقدس بالعز و الجلال
سبحان من تقدس بالعز و الجلال

شاعر : خواجوي کرماني

سبحان من تفرد بالجود و الجمالسبحان من تقدس بالعز و الجلال
وان قادري که قدرت او هست بر کمالآن مالکي که ملکت او هست بر دوام
ديان بي نظير و خداوند لا يزالسلطان بي وزير و جهاندار لم يزل
داناي بي تفکر و داراي بي ملالگوياي بي تلفظ و بيناي بي بصر
ورد زبان کبک دري رب ذوالجلالسبيح بلبل سحري حي لا ينام
وز قاف تا بقاف برين حرف گشته دالحرفيست کاف و نون ز طوامير صنع او
وز باد قهر او متزلزل شود جبالاز آب لطف او متبسم شود رياض
هر مه به امر کن فيکون حلقه‌ي ملالدر گوش آسمان کشد از زر مغربي
گاهي از آفتاب کشد تيغ پور زالگاهي ز ماه نو کند ابروي زال زر
بهرام از امر اوست برين قلعه کوتوالکيوان بحکم اوست برين برج پاسبان
وي ملک بي زوال تو محروس از انتقالاي قصر کبرياي تو محفوظ از انهدام
وي آفتاب لطف تو بي نسبت زوالوي بوستان لطف تو بي وصمت ذبول
وارکان قدرت تو معرا از اختلالايوان وحدت تو مبرا از انحطاط
و افکنده در هواي تو سيمرغ وهم بالبشکسته در قفاي تو شهباز عقل پر
بر روي صبح مشرقي از شام کرده خالبر دوش روز خاوري از شب فکنده زلف
ور عقل ره برد بتو نبود بجز خيالوهم از سرادقات جلال تو قاصرست
از پادشه اجابت و از بندگان سالخواجو گر التماس ازين در کند رواست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط