اگر تو ميل محبت کني و گر نکني شاعر : سعدي من از تو روي نپيچم که مستحب مني اگر تو ميل محبت کني و گر نکني چه جاي سرو که مانند روح در بدني چو سرو در چمني راست در تصور من همين بسست که برقع ز روي برفکني به صيد عالميانت کمند حاجت نيست که بي تکلف شمشير لشکري بزني بياض ساعد سيمين مپوش در صف جنگ تو را چه شد که همه قلب دوستان شکني مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند تو هم در آينه حيران حسن خويشتني عجب در آن نه که آفاق در تو حيرانند حقيقتست که ديگر...