يارب آشفتگي زلف به دستارش ده

يارب آشفتگي زلف به دستارش ده شاعر : صائب تبريزي چشم بيمار بگير و دل بيمارش ده يارب آشفتگي زلف به دستارش ده دلي از سنگ خدايا به پرستارش ده تا به ما خسته دلان بهتر ازين پردازد سر چو خورشيد به هر کوچه و بازارش ده چاک چون صبح کن از عشق گريبانش را دستش از کار ببر، راه به گلزارش ده از تهيدستي حيرت زدگان بي‌خبرست شمع بالين ز دل و ديده‌ي بيدارش ده سرمه‌ي خواب ازان چشم سيه مست بشو به کف آيينه‌اي از حيرت ديدارش ده تا مگر با خبر از صورت عالم گردد...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يارب آشفتگي زلف به دستارش ده
يارب آشفتگي زلف به دستارش ده
يارب آشفتگي زلف به دستارش ده

شاعر : صائب تبريزي

چشم بيمار بگير و دل بيمارش دهيارب آشفتگي زلف به دستارش ده
دلي از سنگ خدايا به پرستارش دهتا به ما خسته دلان بهتر ازين پردازد
سر چو خورشيد به هر کوچه و بازارش دهچاک چون صبح کن از عشق گريبانش را
دستش از کار ببر، راه به گلزارش دهاز تهيدستي حيرت زدگان بي‌خبرست
شمع بالين ز دل و ديده‌ي بيدارش دهسرمه‌ي خواب ازان چشم سيه مست بشو
به کف آيينه‌اي از حيرت ديدارش دهتا مگر با خبر از صورت عالم گردد
کز نکويان، به خود اي عشق سر و کارش دهنيست از سنگ دلم، ورنه دعا مي‌کردم
اي خداوند يکي يار جفا کارش دهصائب اين آن غزل مرشد روم است که گفت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.