از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست

از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست شاعر : فخرالدين عراقي هم پرده‌ي ما بدريد، هم توبه‌ي ما بشکست از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست چون هيچ نماند از ما آمد بر ما بنشست بنمود رخ زيبا، گشتيم همه شيدا جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست زلفش گرهي بگشاد بند از دل ما برخاست وز جام مي لعلش گشتيم همه سرمست در دام سر زلفش مانديم همه حيران غرقه زند از حيرت در هرچه بيابد دست از دست بشد چون دل در طره‌ي او زد چنگ آزاد شد از عالم وز هستي ما وارست ...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست
از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست
از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست
 


 

شاعر : فخرالدين عراقي
 


 

هم پرده‌ي ما بدريد، هم توبه‌ي ما بشکست   از پرده برون آمد ساقي، قدحي در دست
چون هيچ نماند از ما آمد بر ما بنشست   بنمود رخ زيبا، گشتيم همه شيدا
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست   زلفش گرهي بگشاد بند از دل ما برخاست
وز جام مي لعلش گشتيم همه سرمست   در دام سر زلفش مانديم همه حيران
غرقه زند از حيرت در هرچه بيابد دست   از دست بشد چون دل در طره‌ي او زد چنگ
آزاد شد از عالم وز هستي ما وارست   چون سلسله‌ي زلفش بند دل حيران شد
گفتا که: لب او خوش اينک سرما پيوست   دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
با جان و جهان پيوست دل کز دو جهان بگسست   با يار خوشي بنشست دل کز سر جان برخاست
وز طره‌ي لعل او گه نيستم و گه هست   از غمزه‌ي روي او گه مستم و گه هشيار
ز اغيار بترسيدم گفتم سخن سر بست   مي‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما