مي مغانه مرا بهتر از مناجات است | | چنين که حال من زار در خرابات است |
به ميکده شدنم بهترين طاعات است | | مرا چو مينرهاند ز دست خويشتنم |
ميان ميکده مولاي عزي و لات است | | درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من |
چه جاي صومعه و زهد و وجد و حالات است؟ | | مرا که بتکده و مصطبه مقام بود |
چه جاي مسجد و محراب و زهد و طاعات است | | مرا که قبله خم ابروي بتان باشد |
که حال بيخبران بهترين حالات است | | ملامتم مکنيد، ار به دير درد کشم |
به نزد او سخن ناقصان خرافات است | | ز ذوق با خبري آنکه را خبر باشد |
که اهل صومعه را بهترين مقامات است | | خراب کوي خرابات را از آن چه خبر |
مرا نصيحت ايشان بسي مباهات است | | اگر چه اهل خرابات را ز من ننگي است |
مقام اهل خرد نزدش از خرافات است | | کسي که حالت ديوانگان ميکده يافت |
سفيد کردن آن نوعي از محالات است | | گليم بخت کسي را که بافتند سياه |
که پر ز شيوه و سالوس و زرق و طامات است | | کجاست مي؟ که به جان آمدم ز خسته دلي |
يقين بدان که وراي همه مقامات است | | مقام دردکشاني که در خراباتند |
که او حريف بتان است و در خرابات است | | کنون مقام عراقي مجوي در مسجد |