هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتدشاعر : فخرالدين عراقي باشد که چو روز آيد بروي گذرت افتدهر شب دل پر خونم بر خاک درت افتدآن کس که به اميدي بر خاک درت افتدزيبد که ز درگاهت نوميد نگردد بازاز بخت بدم گويي خود بيشترت افتدآيم به درت افتم، تا جور کني کمترآخر به غلط روزي بر من گذرت افتدمن خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتمبد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتدگفتم که: بده دادم، بيداد فزون کرديناگاه چو وابيني رايي دگرت افتددر عمر اگر يک دم خواهي که دهي دادمگر شرح دهي عمري، هم مختصرت افتدکم نال، عراقي، زانک اين قصهي درد تو