از غم عشقت جگر خون است باز شاعر : فخرالدين عراقي خود بپرس از دل که او چون است باز؟ از غم عشقت جگر خون است باز بر دل من صد شبيخون است باز هر زمان از غمزهي خونريز تو از سراي عقل بيرون است باز تا سر زلف تو را دل جاي کرد ني چنين درهم که اکنون است باز حال دل بودي پريشان پيش ازين صد بلا و غصه معجون است باز از فراق تو براي درد دل روزي دل، بيجگر خون است باز تا جگر خون کردي، اي جان، ز انتظار زان که حال او دگرگون است باز از براي دل ببار،...