دوش درون صومعه، دير مغانه يافتم شاعر : عطار راهنماي دير را، پير يگانه يافتم دوش درون صومعه، دير مغانه يافتم کز مي عشق پير را، مست شبانه يافتم چون بر پير در شدم، پير ز خويش رفته بود از کف پير ميکده، درد مغانه يافتم از طلبي که داشتم، چون بنشستم اندکي تا ز دو چشم خون فشان، سيل روانه يافتم راست که درد خورده شد، موج بخاست از دلم در بن دير خويش را، رند زمانه يافتم گرچه امام دين بدم، تا که به دير در شدم طاعت و زاهدي خود، زير ميانه يافتم نعرهزنان...