اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده

اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده شاعر : عطار لطف تو از کفي گل گنجي گهر نموده اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده اما نخست هيبت چندين خطر نموده درياي در عشقت در اصل لطف پاک است از سر به پاي رفته وز پاي سر نموده در قرن‌ها فلک‌ها در راه تو شب و روز وز نور شمع رويت بي بال و پر نموده طاوس چرخ پيشت پروانه‌وار رفته وز دل به چشم رفته نور بصر نموده از درگه تو نوري بر جان و دل فتاده فعلت به گشت گشته چندين صور نموده تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پيدا...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده
اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده
اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده

شاعر : عطار

لطف تو از کفي گل گنجي گهر نمودهاي روي تو زهر سو رويي دگر نموده
اما نخست هيبت چندين خطر نمودهدرياي در عشقت در اصل لطف پاک است
از سر به پاي رفته وز پاي سر نمودهدر قرن‌ها فلک‌ها در راه تو شب و روز
وز نور شمع رويت بي بال و پر نمودهطاوس چرخ پيشت پروانه‌وار رفته
وز دل به چشم رفته نور بصر نمودهاز درگه تو نوري بر جان و دل فتاده
فعلت به گشت گشته چندين صور نمودهتو آمده به قدرت و قدرت به فعل پيدا
اين يک اشارت تو چندين اثر نمودهناگه به دست قدرت بنموده يک اشارت
زان صد هزار حيرت اندر نظر نمودهچون در دو کون کس را چشم يگانگي نيست
از بحر سينه هر دم دري دگر نمودهعطار کز جهانش جاني است عاشق تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط