اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده شاعر : عطار لطف تو از کفي گل گنجي گهر نموده اي روي تو زهر سو رويي دگر نموده اما نخست هيبت چندين خطر نموده درياي در عشقت در اصل لطف پاک است از سر به پاي رفته وز پاي سر نموده در قرنها فلکها در راه تو شب و روز وز نور شمع رويت بي بال و پر نموده طاوس چرخ پيشت پروانهوار رفته وز دل به چشم رفته نور بصر نموده از درگه تو نوري بر جان و دل فتاده فعلت به گشت گشته چندين صور نموده تو آمده به قدرت و قدرت به فعل پيدا...