تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي

تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي شاعر : عطار در حريم وصل جانان يک نفس محرم نباشي تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي تا طلاق خود نگويي مرد آن عالم نباشي عشق جانان عالمي آمد که مويي در نگنجد تا تو اندر هرچه هستي اندر آن محکم نباشي گر همه جايي رسيدي کي رسي هرگز به جايي کاندرين ره تا ابد در بند موج و دم نباشي گر نشان راه مي‌خواهي نشان راه اينک ليکن از راه صفت از هر دو عالم کم نباشي گر تو مرد راه عشقي ذره‌اي باشي به صورت ور بخوانندت...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي
تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي
تا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي

شاعر : عطار

در حريم وصل جانان يک نفس محرم نباشيتا تو خود را خوارتر از جمله‌ي عالم نباشي
تا طلاق خود نگويي مرد آن عالم نباشيعشق جانان عالمي آمد که مويي در نگنجد
تا تو اندر هرچه هستي اندر آن محکم نباشيگر همه جايي رسيدي کي رسي هرگز به جايي
کاندرين ره تا ابد در بند موج و دم نباشيگر نشان راه مي‌خواهي نشان راه اينک
ليکن از راه صفت از هر دو عالم کم نباشيگر تو مرد راه عشقي ذره‌اي باشي به صورت
ور بخوانندت به خواهش زين قبل خرم نباشيگر برانندت به خواري زين سبب غمگين نگردي
هم تو از جو کمتر ارزي هم تو از آدم نباشيگر بهشت عدن بفروشي به يک گندم چون آدم
مرتد دين باشي ار تو محرم آن دم نباشييک‌دم است آن دم که آن دم آدم آمد از حقيقت
هم بماني هم نماني هم تو باشي هم نباشيذره در سايه نباشد تا نباشي تو در آن دم
تا تو زير پرده‌ي اين غم چو زير و بم نباشيکي نوازي پرده‌ي عشاق چون عطار عاشق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط