بازخوانی ماجرای عزل آقای منتظری! (1)

روزی که مصادف با روز تشییع پیکر آقای منتظری در قم بود، وقتی وارد کلاس شدم، برخی از دانشجویان ، درخواست کردند که راجع به ماجرای عزل آقای منتظری حرف بزنم. من هم توپ را در زمین آنها انداختم و گفتم که ابتدا شما از آقای منتظری و ماجراهایی که با امام داشت، صحبت کنید. دقیقه ای در سکوت گذشت تا اینکه یکی از دانشجویان گفت: من همین قدر می دانم که او فقیهی بزرگ بوده و ابتدا به عنوان قائم مقام رهبری منصوب شده اما امام در اواخر عمرشان، او را عزل کرده اند. گفتم: این را که همه می دانند اما بگوئید که چرا عزل شد؟
پنجشنبه، 11 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازخوانی ماجرای عزل آقای منتظری! (1)

بازخوانی ماجرای عزل آقای منتظری!  (1)
بازخوانی ماجرای عزل آقای منتظری! (1)


 

نويسنده:دکترسیدحمیدرضا طالقانی




 

مقدمه:
 

روزی که مصادف با روز تشییع پیکر آقای منتظری در قم بود، وقتی وارد کلاس شدم، برخی از دانشجویان ، درخواست کردند که راجع به ماجرای عزل آقای منتظری حرف بزنم. من هم توپ را در زمین آنها انداختم و گفتم که ابتدا شما از آقای منتظری و ماجراهایی که با امام داشت، صحبت کنید. دقیقه ای در سکوت گذشت تا اینکه یکی از دانشجویان گفت: من همین قدر می دانم که او فقیهی بزرگ بوده و ابتدا به عنوان قائم مقام رهبری منصوب شده اما امام در اواخر عمرشان، او را عزل کرده اند. گفتم: این را که همه می دانند اما بگوئید که چرا عزل شد؟ یکی گفت: بخاطر اقدامات دامادش! گفتم: نه، شاید منظور شما، سید مهدی هاشمی باشد. او داماد آقای منتظری نبود بلکه برادر داماد وی بود. تازه اقدامات او چه ربطی به آقای منتظری دارد؟ دیگری گفت: سید مهدی هاشمی تروریست بوده و آقای منتظری از او دفاع می کرده است. گفتم: بسیار خوب، از سیدمهدی هاشمی و دفاع آقای منتظری از او بگوئید. باز هم هیچکس اطلاعی نداشت. دانشجوی دیگری گفت: من شنیده ام که آقای منتظری طرفدار آزادی زندانیان سیاسی بوده است اما جزئیات آنرا نمی دانم. گفتم: این را از کجا شنیده اید؟ کمی تأمل کرد و سپس با اکراه گفت: از شبکه ی ماهواره ای BBC ......
به هر حال تلاش من برای تحلیل ماجرا از زبان خود دانشجویان به نتیجه نرسید و دانستم که ما چقدر در انتقال تاریخ انقلاب؛ به ویژه حوادث و وقایع پس از پیروزی انقلاب، حتی آنچه در 20 سال گذشته اتفاق افتاده است، ناموفقیم.
ماجرای عزل آقای منتظری ، یکی از عظیم ترین و شگفت آورترین حوادث تاریخی ایران زمین، پس از انقلاب اسلامی است که بسان یک معجزه ، با تدبیر پیامبر گونه امام وقوع یافت و انقلاب اسلامی را از انحراف و سقوط قطعی رهانید. این واقعه، از جمله ی برترین الطاف خفیّه ی الهی بود که پایداری، استحکام و تداوم انقلاب اسلامی ایران را تضمین کرد.
درسها و عبرت های ماجرای عزل آقای منتظری ، آنقدر برای جوانان امروز و نسل های آتی، سازنده و الهام بخش است که باید به انحاء گوناگون؛ بویژه از طریق کتابها و منابع درسی دوره های متوسطه و دانشگاهی، در منظر توجه جوانان قرار گیرد. به راستی چرا ما از انعکاس و تحلیل واقعیتهای مربوط به دولت موقت و عملکرد گروهک نهضت آزادی و مهدی بازرگان، همچنین خیانت های جریان لیبرال به رهبری ابوالحسن بنی صدر و غیره به نسل جوان ابا داریم؟ آیا اگر در این خصوص، درست عمل کرده بودیم، گروهک نهضت آزادی و جریان لیبرال می توانست در فاصله ی سالهای 76 تا 84 ، ضمن بازسازی خود، دوباره عرض اندام کند؟
در یک هفته ای که از رحلت آقای منتظری گذشته است، دریافتم که چقدر ما دچار خود سانسوری بوده و در انتقال واقعیات مبرهن انقلاب اسلامی به نسل جدید، ضعیف عمل می کنیم، از این رو تصمیم گرفتم که با نوشتن این مقاله، وظیفه خود را در این مقطع ، عمل کرده و برای تنویر افکار جوانانی که سالهای پایانی دهه شصت را یا ندیده اند و یا بیاد نمی آورند، گوشه ای از مسائل را روشن کنم:

چرائی عزل آقای منتظری:
 

بیش از بیست سال از روزهای پر تلاطم عزل قائم مقام رهبری توسط حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه می گذرد. روزهایی که امام پس از انحراف یکی از نزدیکترین یارانش، در نامه ای خطاب به او آرزوی مرگ کرد و از او مصرّانه خواست تا از این پس به درس و بحث بسنده کرده و به لحاظ عدم صلاحیت و قابلیت، در حوزه مسائل کشوری دخالت نکند.
فرزندان انقلاب تا یاد داشتند، امام را جز در موضع صلابت و استواری و ایستادگی در مقابل مصائب و دشواریها ندیده بودند و آنچه در شخصیت و منش امام بخوبی چشمگیر بود، عزت نفس و پایداری او در برخورد با سخت ترین مشکلات و فشارها بود.
اما بی شک اوج اندوه و نگرانی امام که در نامه های معظم له به آقای منتظری آشکارا انعکاس دارد، به چند ماه قبل از رحلتش باز می گردد که پس از ساده اندیشیهای او در برخورد با مسائل کشور و بویژه در برخورد با امام (ره) ، منجر به صدور حکم عزل او و مهم تر از آن حکم حکومتی امام (ره) به عدم صلاحیت وی برای دخالت در امور سیاسی گردید.
اگر قیام امام (ره) علیه استبداد و استکبار، اولین و شکوهمندترین صحنه در حیات سیاسی اوست، عزل آقای منتظری و برخورد قاطع و جسورانه او با یکی از نزدیکترین یارانش که کمر همت به ایجاد انحراف در صفوف به هم پیوسته مردم بسته بود، نیز آخرین و الهام بخش ترین پیام در پایان حیات اوست، گرچه حیات سیاسی امام همچنان ادامه دارد و تا دنیا برپاست ، سر مشق پاکان و عدالتخواهان خواهد بود.
پس از رحلت جانگداز حضرت امام خمینی قدس نفسه الشریف، همه ملت ایران و عاشقان امام و خط ولایت، امیدوار بودند که آقای منتظری، بعنوان کسی که همواره از اطاعت مطلق و عشق به امام و انقلاب سخن می گفت و پس از نامۀ 6/1/68 امام نیز در نامه ای خطاب به امام ، تبعیت مطلق از فرامین او را متعهد شد، لااقل به این وصیت امام(ره) عمل کرده و مطابق دستور اکید ایشان، تا آخر عمر به وظیفه اصلی خود یعنی تدریس و درس و بحث بپردازد.
متأسفانه بلافاصله پس از رحلت حضرت امام خمینی در حالیکه هنوز ماههایی از عروج ملکوتی آن بزرگوار نگذشته بود، آقای منتظری با پشت پا زدن به فرمان امام(ره) و شکستن تعهد خود در برابر او، به بهانه های مختلف، به ایجاد تردید و جو بدبینی و تضعیف نظام مبادرت ورزید. او در موقعیتهای مختلف، یک روز بعنوان مصاحبه با کیهان فرهنگی در تجلیل از مقام امام ، روز دیگر به بهانه ی سخنرانی برای مردم نجف آباد و روزی بعنوان پرداختن به برخی مسائل مبتلا به در پایان درس خارج خود و سپس در مورخه 23/8/76 بعنوان سخنرانی در میلاد با سعادت حضرت امیر المومنین (ع) لب به سخن گشود و با تلاش برای ایجاد اختلاف، امر اکید حضرت امام(ره) را زیر پاگذاشت.
آن امام همام در نامه مورخ 8/1/68 خود به آقای منتظری از او خواستند که اشتباهات گذشته خود را تکرار نکند، بیت آلوده خود را پاکسازی کرده و با عناصر توطئه گر قطع رابطه نماید. اما او علیرغم پذیرفتن ظاهری همه ی این خطاها، در متن پاسخش به امام ، نه تنها به توصیه های معظم له وقعی ننهاد بلکه در بیست سال گذشته، حتی در آخرین روزهای عمر مبارک امام، همواره خلاف فرمان ایشان عمل کرد. وی در سخنرانی روز شنبه مورخ 23/2/68 در حالی که حضرت امام در بستر بیماری بود، اذعان داشت:
«ما در مقابل امام هیچ وقت ادعایی نداشته ایم و ـ غلط هم هست ـ اگر ما مصلحت اسلام و انقلاب را می خواهیم ، بایستی که همه حول و حوش رهبر قدم بردارید و داعیه ای نداشته باشید....»
وی در نامه مورخ 4/1/68 خود به محضر امام (ره) نوشت:
« اینجانب شرعاً نظر حضرتعالی را بر نظر خود مقدم می دانم».
این فقط دو نمونه از سخنان آقای منتظری است که در آن تصریح کرده است که امتثال امر امام را شرعاً بر خود واجب دانسته و هرگونه داعیه ای در مقابل امام را غلط می داند، در حالی که او بارها در مخالفت با مواضع امام موضع گرفته بود و بارها پس از سخنرانیهایش، امام (ره) به او پاسخ داده بودند.

القای یأس و شکست در اهداف:
 

آقای منتظری در سال 67 در سخنرانیهای متعددی عنوان می کرد که ما نتوانسته ایم در زمینه اهداف انقلاب توفیقی بدست آوریم و باعث شد که حضرت امام در 3/12/67 به صحنه آمده و با ارسال پیامی به روحانیون سراسر کشور، در پاسخ به مواضع یأس آلود و ناامیدکننده وی، صریحاً پاسخ دهد. آنجا که فرمود:
« در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب ، خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزی ، باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه ها موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه ای مغلوب و شکست خورده نیستیم ، حتی درجنگ ، پیروزی از آن ملت و ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت، چیزی بدست نیاوردند».
آقای منتظری در تاریخ 2/10/67 در پاسخ به سؤالات ستاد دهه فجر این گونه گفته بود:
«در انقلاب ما چون هدف پیاده شدن موازین اسلامی و ضوابط دینی و اخلاقی و حفظ حرمتها و حفظ حقوق محرومین بود و پشتوانه آن نیز ایمان و اعتماد مردم و هماهنگی همه اقشار ملت بود، اگر همان هدف تعقیب می شد و همان ایمان و اعتماد مردم و هماهنگی آنان حفظ می شد، به یقین انقلاب مسیر خود را طی می کرد و روز به روز شکوفاتر می شد ولی متأسفانه ما بجای عمل و حفظ ارزشها ، بیشتر شعار دادیم و بجای بها دادن به مردم و حفظ آنان در صحنه، روزبه روز نیروی عاقل و فعال آنان را ناراضی و منزوی و از صحنه کنار زدیم و قهراً کارمان بجایی رسید که برای حفظ خود، ناچار باید عملاً بر خلاف شعارهای اولیه خود قدم برداریم و همه ارزشها را فراموش کنیم»!
آقای منتظری در مخالفت آشکار با مواضع حضرت امام (ره) در سخنرانی 22 بهمن سال 67 نیز چنین گفت:
«ما جنک را طی کردیم ولی چقدر نیرو از ما گرفتند؟ چه شهرهایی از ما خراب شد؟ اینها را حساب کنید و بعد ببینیم اگر اشتباهی کرده ایم، اینها توبه دارد و باید توبه کرد و اقلاً باید متنبّه شد که بعد دیگر انجام ندهیم... و اینکه ما به آرزوهایمان نرسیده ایم، اما بی جهت جشن بگیریم.... این درست نیست.»
آقای منتظری پس از پذیرفتن قطعنامه 598، در شرایطی که کشور در التهاب به سر می برد، بارها در سخنرانیهای خود القا می کرد که ما در این جنگ به آرمان نهایی نرسیدیم وحضرت امام در همان پیام 3/12/67 فریاد زدند:
« چه کوته نظرند آنهایی که خیال می کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت، بی فایده است»
و سپس امام از بابت تحلیلهای غلط آقای منتظری از مسائل جنگ تحمیلی، پا در میانی کرد و خطاب به خانواده شهدا فرمود:
« من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان بخاطر تحلیلهای غلط این روزها، رسماً معذرت می خواهم و از خداوند می خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد.»
آیا مگر جز این است که اصلی ترین محور ملکه عدالت، پایبندی به صداقت و یکسان بودن قول و عمل در فقیه می باشد.
چگونه ایشان از یک سو در مخالفت با مواضع امام سخن می گفت و از سوی دیگر عنوان می کرد که من در مقابل امام هیچ گاه ادعایی نداشتم و نظر امام را شرعاً بر خود مقدم می دانم؟!
وی در قسمتی دیگر از سخنرانی 22/11/67 خود گفت:
« ما در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بوده است، خیلی شعارها دادیم که ما را در دنیا منزوی کرد، مردم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومی هم نداشت، راه عاقلانه تری داشته اما سرمان را پائین انداختیم و هرکدام گفتیم که همین است و بعد فهمیدیم اشتباه کرده ایم، باید بفهمیم که اشتباه کرده ایم»
و امام باز هم فریاد زد و فرمود :
«تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی بدست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی شود؟»

زیر سئوال بردن مدیریت کشور:
 

آقای منتظری در بخش دیگری از پاسخش به سؤالات ستاد دهه فجر در سال 67 با نهایت صراحت، مدیریت در اداره کشور را زیر سؤال برده و گفت:
« متأسفانه شیوه های غلط مدیریت کشور و نبودن کارها معمولاً به دست اهلش و افراط و تفریط ها و خود محوری ها و انحصار طلبی ها و خط بازیها و گروه گراییها و حق کشی ها و بی عدالتی ها و بی اعتنایی به مردم و ارزشهای اصیل انقلاب، تاکنون بیشترین ضربه را به انقلاب زده است»
و در همین رابطه در بخش دیگری از سخنرانی 22/11/67 خودگفت:
«ما خیلی جاها لجبازی کردیم، بی رودربایستی، خیلی جاها گوش به حرف نداده ایم، خیلی افراد عاقل تذکر می دادند در روزنامه ، در رادیو و تلویزیون، در اعلامیه های داخل و خارج می آمدند، راهنمایی می کردند و وساطت می کردند، ما می گفتیم نخیر، ما همین طوریم، سرمان را پائین انداخته بودیم تا گاو و ماهی باید برویم، خیلی خوب، آنوقت توجه نداشتیم، حالا که توجه پیدا کرده ایم، یک چیزهایی که قابل جبران است، جبران کنیم و مواظب باشیم این حالت لجاجت و گوش نکردن به حرف دیگران و گوش نکردن به نصیحتها، خود محوریها، کنار زدن نیروهای خوب، بی اعتنایی به نیروهای خوب، منزوی کردن افراد دلسوز ، فشار آوردن به افراد لایق و... این کارها را کنار بگذاریم،... اگر به اسلام و انقلاب و کشور علاقه مندید و می خواهید آنرا حفظ نمائید. باید نیروهایی که در بدو انقلاب بودند(!) هماهنگ و خوشبین و منسجم نمایید .... افراد منزوی را به کار دعوت کنید تا مدیریت کشور دچار تحول شود.»
به راستی منظور آقای منتظری از واژه ها و اصطلاحاتی که در جملات بالا در مقام نقد مدیریت کشور بکار برده است چیست؟ او از «نبودن کارها بدست اهلش» چه منظوری داشته است؟ آنجا که گفته خیلی افراد عاقل تذکر می دادند، و حتی در این رابطه از اعلامیه های داخل و خارج نیز یاد می کند، براستی چه کسانی را مورد نظر داشته است؟ آیا جز این است که در زمان مدیریت عظیم و شایسته امام، در داخل افرادی نظیر لیبرالها و نهضت آزادی و دکتر پیمانها و غیره، اعلامیه علیه مواضع امام و نظام می دادند و از خارج ، گروهکهای محاربی نظیر منافقین، حزب توده، سلطنت طلبها و غیره بیانیه صادر می کردند؟!!
این که آقای منتظری گفته است نیروهایی را که در بدو انقلاب بودند، منسجم کنیم، افراد منزوی را بکار دعوت کنید تا مدیریت کشور دچار تحول شود، آیا منظور او چه کسانی بودند؟ نهضت آزادیها و لیبرالها که پرونده سیاهشان در لانه جاسوسی یافت شد و خیانتشان در دولت موقت و سپس در دوران بنی صدر تجربه گردید، آیا نیروهایی لایق اند و می بایست امام دوباره آنان را جمع می کرد و با بکارگیری آنان، مدیریت کشور را دچار تحول می نمود؟!
آیا نظام و امام و مردم زجر کشیده، در طول سالهای اول پیروزی انقلاب، از دست این منحرفین کم زجر کشیدند؟
و این فقط امام بود که در بخش دیگری از پیام مورخ 3/12/67 خود صریحاً به آقای منتظری پاسخ گفت و فرمود:
«من به آنهایی که دستشان به رادیو و تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه بسا حرفهای دیگران را می زنند، صریحاً اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بدست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت، منافقین ، اسلامِ این مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی نه غربی عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم و اطمینان کامل دارم که تمامی مردم در اصول، همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامی خود هستند.»
سرانجام امام در نامه مورخ 6/1/68 خود به آقای منتظری با صراحت اعلام فرمود که:
«شما می خواهید بعد از من منافقین و لیبرالها را بر سرکار بیاورید و حاکم کنید»
و باز در بخش دیگری از پیام 3/12/67 خود فرمود:
« من به طلاب عزیز هشدار می دهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانی نماها و مقدس مآبها باشند، از تجربه ی تلخ روی کارآمدن انقلابی نماها و به ظاهر عقلاء قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده اند، عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهای بی مورد و ساده اندیشها، سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشت ساز شود.»

القای رویگردانی مردم از اصول انقلاب :
 

یکی دیگر از القائات آقای منتظری در سال 67، ناامید نشان دادن مردم و ضعیف شدن ایمان آنان به روحانیت بود که اوج آن در سخنرانی مورخ 2/10/67 او تبلور یافت و امام در پاسخ به آن فرمود:
« به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به روی گردانی از اصول و انقلاب و روحانیت می کنند، سفارش و نصیحت می کنم که در گفتار و کلمات و نوشته ها، با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجای خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند.»
و در جای دیگر این پیام فرمود:
«آنان که بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ ، سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد انسانی و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند ، این یکنمونه ای است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفر آمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت ، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام بر ملا سازد تا ما از ساده اندیشی به در آییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسأله ، اشتباه ما نیست بلکه تعهد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است... روحانیون و مردم عزیز حزب الله و خانواده محترم شهداء حواسشان را جمع کنند که با این تحلیلها و افکار نادرست، خون عزیزانشان پایمال نشود».
براستی این همه موضع گیریهای آقای منتظری علیه امام را چگونه می توان، با ادعاهای مکرر او مبنی بر تبعیت مطلق از منویات امام جمع کرد؟!

پافشاری در آزاد شدن منافقین از زندان:
 

از دیگر مواضع آقای منتظری علیه حضرت امام، پافشاری او بر آزاد شدن منافقین از زندانها در سال 67 بود. توجیه او این بود که ماندن منافقین در زندان، مستمسکی برای دشمنان انقلاب است تا جمهوری اسلامی را زیر سؤال ببرند و تاریخ در مورد ما بد قضاوت کند. وی در نامه مورخ 24/5/67 خود خطاب به مسؤلین قضایی و اطلاعاتی کشور نوشت:
« من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده ام... اگر بنا بر انتقام جویی باشد، من بیشتر باید دنبال کنم ... من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می گیرم... »
و امام در پیام 2/1/68 خود به مهاجرین جنگ تحمیلی که محورهایی از آن ، به وضوح پاسخ به مواضع آقای منتظری است، چنین فرمود:
« ما باید تمام عشقمان به خدا باشد نه تاریخ... ما باید مدافع افرادی باشیم که منافقین سرهاشان را در مقابل زنان و فرزندانشان در سر سفره افطار ، گوش تا گوش بریدند... ما باید دشمن سرسخت کسانی باشیم که پرونده همکاری آنان با آمریکا ، از لانه جاسوسی بیرون آمد... کسانی که از منافقین و لیبرالها دفاع می کنند ، پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند...»

پافشاری بر بازگشت فراری ها به کشور:
 

آقای منتظری در سال 67 در همین راستا تحت تأثیر چند نامه مجهول الهویه که از خارج بدستش رسیده بود، نظام را مورد طعنه و فشار قرار می داد و در دفاع از تعدادی واخورده ی فراری و طرد شده ملت ، فریاد می زد چرا اجازه نمی دهند اینها به داخل کشور بیایند. وی در بخشی از سخنرانی 22 بهمن سال 67 خود گفت :
« موضوعی که من حدود چهار پنج سال است که خدمت رهبر انقلاب می رسم و عرض می کنم و به نظر من امری است لازم و ضروری، همه اینها که خارج هستند و وحشت زده اند ، برگردند، من نمی گویم همه اینها که خارج هستند، صد در صد خوب هستند ، اما سه چهار میلیون افراد خارج، فرض می کنیم صد هزار ، دویست هزار، سیصد هزارضد انقلاب، و لی بقیه نیروهای خوبی هستند، بعضی از آنها نامه می نویسند و می گویند ما آه می کشیم و می خواهیم بیاییم ایران .... باباجان، ماشین می خواهد بیاورد، بگذارید بیاورد... آلات موسیقی و آلات لهو و لعب و غیره، اینها را استثناء کنید، مابقی هر کس هر چیزی می خواهد بیاورد از خارج، اجازه دهید بیاورد... حتی کمبودها برطرف می شود، بی رو دربایستی اگر آنها بیایند تو کشور، این موجب امن و آرامش و دلگرمی همه می شود، امیدوارم این هم عملی شود.»
اولاً چه کسی از ورود ایرانیهایی که در خارج زندگی می کردند ممانعت می کرد؟ مگر امام امت و مسئولین در همان شرایط بارها اعلام نکرده بودند که راه برای هیچ کس بسته نیست و هر کسی که به عقاید و ایمان و انقلاب این ملت احترام بگذارد، می تواند بازگشته و با امن و آسایش، زیر چتر حمایت نظام در ایران زندگی کند؟ آنها که به قول آقای منتظری در خارج بودند و از بازگشتن وحشت داشتند، خائنین و محاربینی بودند که دستشان به خون جوانان و زنان و مردان آزاده این ملت آلوده بود و یا سرمایه دارانی بودند که سالها خون این ملت را در شیشه کرده و همه چیز را به غارت برده بودند و مضافاً مشتی ساواکی پرونده دار قاتل و یا شریک در جنایت بودند که می دانستند اگر دست مردم و نظام به آنها برسد ، حکم خدا را در حقشان جاری خواهند کرد وگرنه امام و مسئولین بارها اعلام کرده بودند؛آنهایی که مسأله ای ندارند و مستوجب قصاص و یا تعقیب نیستند ، مطمئن باشند که در صورت بازگشت به کشور، هیچ کس متعرض آنان نخواهد شد. پس آقای منتظری در آن شرایط ، خواستار تأمین امنیت و بازگشت چه کسانی بود؟ البته خود او در لابلای سخنانش ، پرده از ماهیت اینان بر داشته است. منظور او بازگشتن کسانی بود که تا دیروز، اموال این مردم را به یغما برده و با پیروزی انقلاب اسلامی، پولها را به بانکهای اروپا منتقل کردند و آنگاه در پی سوداگری دیگری ، خواهان وارد کردن ماشین و اجناس و فرآورده های مصرفی دنیای سرمایه داری ، آن هم با ارز و اموال به غارت رفته مردم به داخل مملکت بودند . آیا اگر اینها باز می گشتند، موجب امن و آسایش و دلگرمی همه می شدند؟!
این در حالی است که خود آقای منتظری، آن روزها در سخنرانی های متعدد اذعان می داشت:
« چرا مسؤلین درهای مملکت را به روی کالاهای خارجی نمی بندند ؟ ژاپن تا وقتی که از ورود صنایع و تکنولوژی کشورهای دیگر جلوگیری نکرد، به خودکفایی صنعتی و رشد اقتصادی نرسید، تا مردم به واردات چشم امید دارند، تولیدات داخلی رشد نخواهد کرد.»
براستی چگونه می توان این دو نوع موضع گیری را با هم جمع کرد؟ چگونه می توانیم همدروازه های اقتصادی کشور را بر روی کالاهای خارجی ببندیم و هم بجز آلات لهو و لعب، اجازه دهیم هر کس هر چه می خواهد بیاورد و این را موجب برطرف شدن کمبودها تلقی کنیم!
آقای منتظری به قول خودش؛ چهار پنج سال ، پی در پی خدمت امام رسیده و با این حرفها، دل این ابر مرد تاریخ را آزرده بود و بازهم امام در بخش دیگری از پیام 3/12/67 خود به این حرفهای ساده لوحانه او پاسخ فرمود:
«آغوش کشور و انقلاب ، همیشه برای پذیرفتن همه کسانی که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته اند و دارند ، گشوده است ولی نه به قیمت طلبکاری آنان از همه اصول ، نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحم های بیجا و بی مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام ، به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند.»
آیا واقعاً آقای منتظری هرگز در مقابل امام موضع نگرفته بود؟ بی جهت نیست که حضرت امام ، پس از این همه موضع گیری های غلط آقای منتظری و سپس تأکید او بر پایبندی به مواضع امام ، سرانجام در نامه 6/1/68 خود ، در عدالت آقای منتظری خدشه فرمود.

تأثیرپذیری از بیگانگان:
 

کار آقای منتظری در سال 67 تا بدانجا رسید که حتی تحت تأثیر رادیو های بیگانه که در دشمنی با انقلاب و ملت ، ید طولائی دارند ، القائات پوچ و دروغ آنان را واقعیت انگاشت و در سخنرانی هفتم تیر سال 67 گفت :
« آن روزها که دنیا به هم مربوط نبود و مردم واقعیتها را نمی دانستند، گذشت . مردم به رادیوهای خارج گوش می دهند . مسائل سیاسی و اجتماعی را تجزیه و تحلیل می کنند. چرا چیزهایی را که رادیوهایی خارجی دشمن می گویند و عیبهایی را که آنان می دانند و می گویند، خود ما نگوئیم ؟»
معلوم می شود که خود آقای منتظری نیز بسیاری از موضوع گیری ها و مخالفتهایش را با امام، از همین رادیو های بیگانه و یا از القائات خارجی دریافت می کرد.
در همین راستا بود که امام در پیام 2/1/68 خود به مهاجرین جنگ تحمیلی فرمود:
« اگر ناآگاهان گول خورده که بدون توجه، بلندگوی دیگران شده اند، از این حرکات دست برندارند ، مردم ما آنها را بدون هیچ گونه گذشتی طرد خواهند کرد.»
و باز در همین رابطه فرمود:
« من بارها اعلام کرده ام که با هیچ کس در هر مرتبه ای که باشد، عقد اخوت نبسته ام ،چهارچوب دوستی من در درستی راه هر فرد نهفته است.»
آقای منتظری در نامه مورخ 7/1/68 خود پس از معزول شدن از قائم مقامی رهبری و تکلیف اکید امام مبنی بر عدم دخالت او در مسائل سیاسی ، خطاب به حضرت امام نوشت:
«مطمئن باشید همانطور که از آغاز مبارزه تاکنون در همه مراحل، همچون سربازی فداکار و از خود گذشته و مطیع در کنار حضرت عالی و در مسیر اسلام و انقلاب بوده ام، اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرای دستورات حضرت عالی می دانم زیرا بقاءو ثبات نظام اسلامی ، مرهون اطاعت از مقام معظم رهبری است»!
مردم ما شاهد بودند که آقای منتظری ،هم قبل از رحلت امام و هم پس از آن ، تمامی تعهدات خود را که در نامه ی مزبور عنوان کرد، زیر پاگذاشت و به هیچ یک از دستورات امام که در نامه های شش و هشت فروردین 68 به او ابلاغ شد ، عمل نکرد. سخنرانی 23/8/76 آقای منتظری نشان می دهد که او پنداشته است مردم، سخنان و موضع گیریهایش در مخالفت با امام و خون دل خوردن های امام را در این باره به فراموشی سپرده اند.

حمایت از سید مهدی هاشمی معدوم:
 

از دیگر موارد مخالفت صریح آقای منتظری با حضرت امام ، حمایت بیدریغ او از جریان خطرناک و خیانت بار مهدی هاشمی بود.
سید مهدی هاشمی، متولد 1323،برادر داماد آقای منتظری بود . وی مؤسس گروه تروریستی هدفی ها در قهدریجان اصفهان بود و مخالفین خود را از طریق ربودن و سپس اعدام انقلابی! از پای در می آورد. از جمله ی مشهورترین قربانیان گروه مزبور، آیه الله شمس آبادی؛ یکی از علمای بزرگ شهر اصفهان بود که علناً به روشنگری و مقابله ی فکری با جریان منحرف و التقاطی سید مهدی هاشمی پرداخت و سرانجام در سال 1355 ، به اشاره ی سید مهدی، ربوده و سپس به قتل رسید.
سید مهدی هاشمی در اقاریر خود ، ضمن تشریح چگونگی وقوع قتلهای متعدد، در خصوص قتل آیه الله شمس آبادی اینچنین می گوید:
« آقای جعفرزاده و شفیع زاده و چند نفر دیگر... مدعی بودند که آقای شمس آبادی ، برعلیه انقلاب فعالیت داشته و مدعی بودند که باید او را ترور نمود ، بالاخره از حجیتهای زیاد ، مرا قانع کردند که ایشان مفسد فی الارض است ! ... من همانطور که عرض کردم حکم ترور آقای شمس آبادی را ندادم ولی با توجه به اصرار آقایان، من شرعاً موافقت کردم.» ( پرونده ی مهدی هاشمی، ج1،ص103)
او همچنین درباره ی چگونگی قتل مهندس بحرینیان می گوید:
« من به محمد حسین جعفر زاده قضیه را مطرح ساختم که بحرینیان، ام الفساد اصفهان در اختلاف سپاه و کمیته است و باید زده شود ! » (همان، ص 118)
مرقد آیه الله شمس آبادی و مهندس بحرینیان، اکنون در ورودی گلستان شهدای اصفهان است. از دیگر قربانیان گروه تروریستی هدفی ها به رهبری سید مهدی هاشمی، می توان به حجه الاسلام صفرزاده و قنبرعلی فانی و جهان سلطان و مهدی زاده اشاره کرد. سید مهدی هاشمی در سالهای پایانی عمر رژیم منحوس پهلوی، به اتهام مباشرت و یا معاونت در قتل های مزبور، دستگیر و زندانی شد و حتی به سه بار اعدام نیز محکوم گردید اما سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی و به یُمن حمایت شدید آقای منتظری از او، آزاد گردید و متأسفانه قائم مقام رهبری، مانع اصلی دستگیری و رسیدگی به جنایات او بود.
آقای منتظری در خاطراتش؛ صفحه ی 601 و 602 تلاش می کند که اقدام سید مهدی هاشمی و همکارانش را در قتل آیه الله شمس آبادی توجیه کند . او ضمن ستایش از سید مهدی هاشمی و سوابق انقلابی او می گوید:
« واقع مطلب این است که مرحوم شمس آبادی در ماجرای کتاب شهید جاوید، سردمدار قضیه شده بود ... امام هم همان موقع در نجف فرموده بودند که عمامه های آخوندهای درباری را بردارید و آنها را رسوا کنید ... اینگونه تعبیر امام باعث شد افرادی که تند و تیز بودند و روحیه ی انقلابی داشتند، یک مقدار مسائل را چرب تر بکنند! ... چون آقای شمس آبادی در قهدریجان ، برضد کتاب شهید جاوید تبلیغات سوء می کرد، طبعاً یک جو متشنج ایجاد شده بود و بچه های انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند، ولی بر خلاف میلشان به قتل رسیده بود.» !!
آقای منتظری کوشیده است که اقدام سید مهدی هاشمی و باندش را به قتل آیه الله شمس آبادی، با فرمایشات امام در مورد خلع لباس و رسوا کردن آخوندهای درباری توجیه کند ، حال آنکه این مطلب چه ربطی به ارتکاب قتل دارد؟ حضرت امام در همان زمانی که سید مهدی هاشمی توسط رژیم شاه دستگیر شده بود، افرادی را که قصد داشتند در تحصنی که برای آزادی مهدی هاشمی، در کلیسای سن مری پاریس برپا شده بود، شرکت کنند، از این کار نهی کردند و به آنان فرمودند:
« او قاتل است نه زندانی سیاسی. » (کیفرخواست مهدی هاشمی، دادگاه ویژه،ص6)
سید مهدی هاشمی، به یمن حمایتهای بی دریغ آقای منتظری، نه تنها تا سال 1365 از دام قانون گریخت ، بلکه توسط آقای منتظری به ریاست واحد نهضتهای آزادیبخش نیز منصوب شد و از این طریق جرائم گسترده ای را مرتکب گردید که ذکر آن موجب اطاله ی سخن خواهد بود و از علاقمندان دعوت می کنم که مشروح آن را در کتاب خاطرات سیاسی آیه الله ری شهری مطالعه کنند.
سرانجام سید مهدی هاشمی، بنا به دستور مستقیم حضرت امام، در سال 1365 دستگیر شد . سرفصلهای اتهامات او براساس کیفرخواست صادر شده، عبارت بود از :
الف) سازماندهی و رهبری گروهها و تیمهای متعدد ترور و آدم ربایی، قبل و بعد از انقلاب.
ب) تلاش در تأسیس سپاه خود مختار و مستقل لنجان سفلی و تغذیه ی تدارکاتی و تسلیحاتی آن و ایجاد درگیری با کمیته ی انقلاب اسلامی محل که منجر به کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید.
ج) خارج کردن بیش از 280 قبضه سلاح و مهمات و مقادیر زیادی از اموال سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اختفای آنها.
د) ایجاد شبکه ی نفوذ در ارگانها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندی شده و کسب اخبار و اطلاعات.
ه) به انحراف کشاندن جوانان و تشکل و سازماندهی افراد مسئله دار و افراطی و اخراجی از ارگانها و نهادهای انقلاب اسلامی.

و) تلاش در تضعیف رهبری انقلاب...
 

ز) ایجاد سوء ظن و بدبینی نسبت به مسئولین نظام جمهوری اسلامی، به وسیله ی نشر اکاذیب و افترا و تهمت ، در قالب اطلاعیه و شب نامه های بی نام و نشان، با عناوین و امضای جعلی.
ح) اقدام علیه سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی که منجر به اختلال در روابط و مناسبات خارجی کشور شده ، که از عواقب آن، کشته شدن صدها نفر ، بر اثر درگیریهای نظامی بوده است.
امام در گرماگرم افشای باند سید مهدی هاشمی ، در نامه ی مورخ 12/7/65 خود خطاب به آقای منتظری فرمودند :
« آنچه مسلم است و در آن پافشاری دارم ، رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست( سید مهدی ) . رسیدگی به خانه ی تیمی ، و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت ، به اسم کمک به سازمانهای باصطلاح آزادیبخش ؛ اصولا یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و ایشان صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمانها باشد ، ندارد، و دخالت در حکومت است. جواب این امر قطعی است، و آنچه از شما می خواهم در رتبه ی اول ، پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگی به این امر است و اگر برای شما محذور دارد به طوری که تکلیف شرعی از شما ساقط است ، سکوت کنید . حتی در محافل خصوصی ، دفاع از یک همچو شخصی ، که خطر برای حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزی بی گناهان است ، سم قاتل است ... من تأکید می کنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کنید که این راه بهتر است و الا هیچ عکس العملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید ... »
عکس العملهای آقای منتظری در مورد این نامه امام ، اولاً احضار سید مهدی هاشمی و افشای نامه ی حضرت امام برای او بود. وی در اعترافات خود می گوید :
« روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامه ای برای من نوشته اند و قسمتی از آن را که در باره ی من بود خواندند و ... »
این درحالی است که امام به آقای منتظری تکلیف فرموده بود که دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاک کند.
ثانیاً آقای منتظری تا پنج روز ، هیچ پاسخی به امام نداد و آنگاه به عوض امتثال یکی از دو امر صریح امام ، با ارسال نامه ی تندی خطاب به امام ، به دفاع صریح از سید مهدی هاشمی پرداخت . وی در بخشی از نامه ی مورخ 17/7/65 خود به امام می نویسد :
« سید مهدی را از وقتی بچه بود و با مرحوم محمد هم بحث بود و به درس مکاسب من می آمد ، می شناختم . پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است ، من تمام خصوصیات او را می دانم . او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی از شخص حضرتعالی هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت می کند و خوب می نویسد و در عقل ، تدبیر و مدیریت، به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات ، باهمه ی کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوی ، هم از آنان کمتر نیست ، فقط بُز اخفش نیست . »
آیا این نامه آقای منتظری ، سند قطعی و ثبت شده ، مبنی بر مخالفت او با اوامر مقام ولایت امر مسلمین نیست ؟
ثالثاً آقای منتظری پس از ارسال نامه 17/7/65 ، در اعتراض به نامه ی حضرت امام ، ملاقاتهای خود را با مردم و مسئولین نظام قطع کرد و برای آشکار کردن مخالفتش با موضع امام ، از پذیرفتن مردم سرباز زد.
وی در بخش دیگری از نامه ی 17/7/65 خود به امام می نویسد :
« بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم ، بنابر این تقاضا می کنم به من کاری ارجاع نشود ».
و به این وسیله ، امام را تهدید کرد که اگر برخورد قانونی با مهدی هاشمی ادامه یابد ، انفصال از نظام خواهد نمود .
حضرت امام بزرگوارانه در پاسخ به این نامه ی آقای منتظری ، او را به تهران دعوت کردند و اکیداً در دیدار خود ، به او امر فرمودند که ملاقاتهای خود را با مردم برقرار کند و به انفصال از نظام پایان دهد اما او باز هم دستور امام را زیر پا گذاشت و بدون پاسخ به قم بازگشت و تا دو روز دیگر از پذیرفتن مردم سرباز زد .
سرانجام حضرت امام طی نامه ای علناً سید مهدی را به عنوان مفسد فی الارض معرفی فرمودند و آقای منتظری نیز که چاره ای جز تسلیم نداشت، اعتصاب خود را شکست.
ادعای اینکه اصلاً ما ولایت فقیه را عَلَم کردیم!
از دیگر مواردی که آقای منتظری بارها برآن تأکید کرده و اصرار می ورزید آن است که او در طول چهار سال ، ولایت فقیه را بطور علمی تثبیت کرده و تئوریسین اصل ولایت فقیه ، اوست.
وی در نامه ی مورخ 18/2/68 خود به محضر امام نوشت :
« چطور می شود من مخالف نظامی باشم که چهار سال است با تدریس ولایت فقیه در حوزه ، به نظر خودم پایه های علمی آن را محکم کرده ام ؟ »
و همچنین در اواخر سال 1368 بعد از رحلت حضرت امام در یکی از سخنرانیهای خود چنین گفت :
« کدامیک از علما چهار سال بحث ولایت فقیه کرده اند ؟ من در ظرف چهار سال، مسئله ی ولایت فقیه و حکومت را از نظر علمی تثبیت کردم... و دو جلد کتاب ولایت فقیه ما چاپ شده ، جلد سومش هم انشا ء الله چاپ می شود و مسایلی را که مورد ابتلای ولایت فقیه و حکومت اسلامی است ، اینها را من مطرح کردم از نظر علمی، خوب اینجور که من از نظر علمی خودم تثبیت کرده ام ، آنوقت من مخالف ولایت فقیه هستم؟ من مخالف نظام اسلامی هستم؟ .... من را می خواهید بگویید که مخالف ولایت فقیهم؟ .... از مرحوم آیه ا... العظمی آقای بروجردی است که ایشان فرمودند: ولایت فقیه و حکومت اسلامی، از ضروریات اسلام است. اصل حکومت اسلامی، از ضروریات اسلام است. معنایش اینست که اگر کسی منکر این باشد، کافر است.
آنوقت من مخالف ولایت فقیه هستم؟ من مخالف حکومت اسلامم ؟ من مخالف نظام اسلامم؟ ... من اگر کسی مخالف باشد با حکومت اسلامی یا نظام اسلامی یا ولایت فقیه، چشمهایش را از حدقه در می آورم».
آقای منتظری در بخشی از سخنرانی مورخ 2/8/76 خود نیز بر این موضوع تأکید کرد و خود را به عنوان تئوریسین اصل ولایت فقیه معرفی نمود. عین جملات او چنین است:
«آقایان تا چیزی می شود، به من می گویند ضد ولایت فقیه، ضد ولایت فقیه، خدا بابایت را بیامرزد، اصلاً ولایت فقیه را ما گفتیم، ما عَلَم کردیم. ما کتاب تویش نوشتیم، حالا ما شدیم ضد ولایت فقیه...»
نویسنده این سطور قصد ندارد که نگارش کتاب ولایت فقیه توسط آقای منتظری و بحث علمی وی را در حوزه، پیرامون این موضوع انکار کند، بلکه توجه به دو نکته را ضروری دانسته و اذهان عمومی را بدان معطوف می دارد:
اول آنکه اصل ولایت فقیه، منصوص کتاب و سنت بوده و تئوریسین آن خدا و پیامبر (ص) و ائمه اطهار(ع) هستند و ادعای اینکه «اصلاً ولایت فقیه را ما گفتیم و ما علم کردیم »، تعرض به نصوص بوده و نمی تواند وجاهتی داشته باشد.
دوم آنکه اگر در محتوای کلام آقای منتظری پیرامون اصل ولایت فقیه در دو جلد کتابش دقت کرده و آنرا معیار عملکرد خود او در برخورد با حضرت امام قرار دهیم، به روشنی نتیجه خواهیم گرفت که او یکی از بارزترین مصادیق مخالفت و معارضه با ولی فقیه زمان ؛یعنی بنیانگزار نظام اسلامی حضرت امام «قدس سره» بوده و در این مخالفت، گوی سبقت را از دیگر مخالفان ربوده است.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : Dr_Hr_Taleghani313
ادامه دارد ...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط