يک عاشقانه آرام
نويسنده: زينب السادات شاه صاحبي
چند نامه کوتاه به همسر امام خميني(ره)
سيد روح الله موسوي خميني فروردين ماه 1312 - يعني چهار سال بعد از ازدواج با خديجه ثقفي - عازم سفر حج مي شود. اما سفر حج آن سال ها مثل حالا نبود، جماعتي که قصد زيارت مي کردند بايد از دو، سه کشور مي گذشتند و مرکب سفر عوض مي کردند تا به سرزمين عربستان برسند.
روح الله که آن روزها سيدمصطفاي سه ساله را هم با همسرش در خانه داشت. پس از چند روز همراه کاروان به لبنان مي رسد؛ ساعت هايي را آنجا ماندگار مي شوند تا نوبت به قافله آنها برسد و با کشتي عازم عربستان شوند. در همين چند ساعت فرصتي دست مي دهد تا مسافر حج دستي به قلم برد و حال و احوالي از خانواده جويا شود. نامه اين طور آغاز مي شود:
«تصدقت شوم، الهي قربانت بروم. در اين مدت که مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم شد، متذکر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتي باشد، مي گذرد ولي به هر حال تاکنون هر چه پيش آمده خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتا جاي شما خالي است. فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف که محبوب عزيزم همراه نيست که اين منظره عالي به دل بچسبد...»
ايام عمر و عزت مستدام.
تصدقت. قربانت. روح الله».
سيد روح الله زماني که اين نامه را مي نويسد، 33 ساله است. دو سال پيش از اين «مصباح الهدايه» را نوشته که هنوز از درخشان ترين کتاب هاي عرفان اسلامي است و دو سال پيشتر شرح دعاي سحر را تمام کرده که فهم دو، سه جمله آن هر سال ماه رمضاني را براي اهلش پر مي کند. مبارزه هاي سياسي و مقابله با طاغوت را پيش از ازدواج شروع کرده و اين روزها در نظر آيت الله بروجردي جايگاه ويژه اي دارد.
در عرفان، ايمان، فقه، سياست و جهاد به قدري پيشرفته که در ابتداي جواني از سرآمدان روزگار خودش شده و... حالا کسي نمي تواند ادعا کند اين جمله هاي عاشقانه از هيجان عشقي نوپا در نامه او جا گرفته است. معرفتي که از بابت آن شرح دعاي سحر روي کاغذ مي آيد، جايي براي هيجان زودگذر نمي گذارد. مي گذارد؟
تکرار اين همه مهرباني در نامه هاي حضرت روح الله به همسرش در سال ها و سفرهاي بعد اين وجه کمتر به چشم آمده شخصيت او را بيشتر روشن مي کند.
سال 1344، کار مبارزه امام (ره) با رژيم شاه بر سر قانون کاپيتولاسيون بالاگرفت و شاه ايشان را به ترکيه تبعيد کرد. اين بار نامه با پست ترکيه به ايران مي آيد:
«خدمت مخدره محترمه والده مصطفي سلام مي رساند. ان شاءالله شما به سلامت و سعادت به سر بريد. اينجانب بحمدالله سالم هستم. هيچ نگراني نداشته باشيد، فقط از اينکه از شما بي اطلاعم، قدري نگران هستم. اگر اين کاغذ رسيد، جواب را زودتر بنويسيد و بفرستيد.اگر جواب نوشتيد، تمام بچه ها به خط خودشان يکي، دو لمه بنويسند. به متعلقه مصطفي سلام برسانيد، ايشان هم دو کلمه بنويسند...»
نشاني از نگراني دوره تبعيد در اين نامه مي بينيد؟
با همه محدوديت ها و همه فشاري که روي شخص امام (ره) و خانواده هست، هر هفت، هشت روز يک بار براي خانواده نامه مي نويسد و هر بار هم کوتاه اما نغز و دقيق. سفارش ايشان به اينکه هر يک از افراد خانواده با خط خود چند کلمه اي در نامه بنويسند، تقريبا هر بار در نامه ها تکرار مي شود و چه به دل مي نشيند. همه کارهاي سياسي و عبادت و جهاد و نوشتن کتاب هاي ارزشمند و حتي برنامه ريزي براي يک انقلاب، ذره اي از نقش پدرانه امام (ره) براي خانواده کم نکرده است. از راه دور محبت پدرانه را با جمله هاي ساده به دل فرزندانش مي رساند. خودتان را جاي کسي بگذاريد که پدرش از راه دور براي ديدن دستخط او بي تابي مي کند و تا آن را نبيند، دلش آرام نمي گيرد. که هستيد و خوبيد و سالميد. آن وقت ببينيد چطور وجودتان از صميميت پدرانه لبريز مي شود، از همان راه دور.
سال 1351؛ امام (ره) دوباره تبعيد مي شود و اين بار به نجف؛ در اين دوره خانواده ايشان هم راهي نجف مي شوند. اقامت امام (ره) در نجف چند سال طول مي کشد و در اين سال ها حاجيه خانم ثقفي (همسر امام) هرچند وقت يک بار به ايران مي آيد تا با فاميل و آشناي خود ديدار تازه کند. نامه هاي امام (ره) و همسرش از نجف بيشتر در همين مراجعت هاي کوتاه مدت نوشته شده است.
«13 شهريور سال 1351 از نجف به خانم خديجه ثقفي خانم محترمه، معظمه! مرقوم سوم شما واصل شد. در جواب دو مرقوم چند روز قبل مصدع شدم. اينک جواب سوم؛ اولا کلمه اي که در باره فريده نوشته بوديد که براي مختصر گرفتگي روحي صلاح ديدند او را به مشهد ببرند، اينجانب را مضطرب کرد. علاوه بر اينکه با نوشتن کاغذ از تهران و همراه بودن فريده - دختر حضرت - او يک کلمه هم ننوشته به علاوه اسمي از فرشته (فرزند فريده مصطفوي) نبود و به نظر آمد فرشته همراه نيست. اينها مرا مشوش کرده و فوري از سلامت او يا اگر دلتنگي خانوادگي دارند، مطلعم کنيد. اميد است دومي باشد که سهل است... هيچ وقت به طور سربسته و اجمال چيزي ننويسيد که موجب اضطرابم مي شود...»
امام (ره) با هوش و دقيق بود. چند خط نامه را براي دلخوشي خانواده نمي نوشت.خانواده را بي نهايت که نه، به اندازه؛ دقيقا به همان اندازه اي که بايد دوست داشت و نگرانشان بود و از دوري شان آزرده مي شد امام (ره) درگير طاغوت بود و در پي درانداختن يک انقلاب؛ اما گرفتاري هايش به آرامش و مهر و عاطفه خانواده آسيب جدي نزد. نبودن ها و دور بودن هايش را با ابراز لطف مکررش مدام براي همسر و فرزندانش جبران مي کرد.
5 شهريور 51
مرقوم شما امروز واصل شد. ديشب از کربلا برگشتيم. همه بحمدالله سلامت هستيم. شما که رفتيد، هوا گرم شد ولي عجالتا بد نيست و راحت هستيم. ديشب بچه ها اينجا بودند چون از کربلا آمده بوديم. جاي شما خالي است. اقليما (مستخدم بيت امام(ره) در نجف) پس از سلام مي گويد شما زودتر بياييد که نبودن شما خيلي بر ما اثر مي گذارد. و مي گويد شما مبلغ يک صد تومان از احمد بگيريد و بدهيد دخترم. مطلب اقليما را عمل کنيد؛ يعني هر دو مطلب را... . سيد احمد خميني، فرزند حضرت امام (ره) سال ها بعد در حاشيه اين نامه مي نويسد: «امام از قول کارگر منزل که نامش اقيماست از خانم مي خواهد که زوتر بيايد؛ مبادا اگر از قول خودش بگويد، ممکن است در فشار قرار گيرد. ولي بالاخر دلش طاقت نمي آورد و پايين نامه مي نويسد به حرف اقليما گوش دهيد و عمل کنيد!
«15 مهر 1351
خانم محترم عزيزه ام!
تاکنون چند کاغذ فرستاده ام، نمي دانم رسيده است يا نه، از شما به وسيله فريده اطلاع پيدا کردم مرقوم مشهد واصل شد. از تهران اطلاعي ندارم. اميد است هميشه خوش و خرم و مشغول ديدار خويشاوندان باشيد؛ اگر چه ما را فراموش کنيد. وعده مراجعت نزديک است و ما هم از نبودن شما خسته شده ايم... خدمت همه مخدرات خصوصا خانم سلام مي رساند.
پدر فرزندانت».
دوسه ماهي است که همسر امام (ره) به ايران سفرکرده و دوري او براي امام (ره) سخت شده است. ظاهرا ديد و بازديد و مشغله در ايران مجال نامه نوشتن به همسر امام (ره) نداده يا نامه ها به هر دليلي به دست ايشان نرسيده است. دلخوري و دلتنگي امام (ره) از لابه لاي جمله هاي نامه پيداست. با کنايه به همسرش مي گويد از شما به وسيله فريده اطلاع پيدا کردم! و بعد با مطايبه اي شيرين مي نويسد خوش باشيد. اگر چه ما را فراموش کنيد و آخر نامه، شايد از سر دلتنگي، «پدر فرزندانت».
«تير 1353
خانم محترمه!
مرقوم شما پس از مدت ها انتظار واصل شد. مثل اينکه شما از نجف که خارج شديد، ديگر از فکر ما بيرون رفتيد و خيال نکرديد از دير آمدن کاغذ نگران مي شويم. در هر حال ان شاءالله تعالي خوش و سالم باشيد. ما هم به حمدالله تعالي سلامت هستيم و مي گذرانيم. به همان نحو که ديدي هواي اينجا مختلف است ولي روي هم رفته خوب است.
از سلامت خودتان - ولو به دو کلمه- ما را در هر هفته يا لااقل هر دوهفته مطلع کنيد. اينجا خبر تازه اي نيست. همان مسائل است که موجب نگراني است و باز معلوم نيست چه شود. ان شاءالله خداوند اصلاح کند. به همه اقوام و بستگان سلام برسانيد.
اگر از وقت رجوع بگذرد، معلوم نيست بتوانيم تقاضا کنيم و آنها بدهند. حتما تعجيل کنيد که وقت نگذرد به حرف هيچ کس گوش ندهيد والا در ايران ماندني خواهيد شد.»
مرد نگران خانواده است و مشتاق ديدار آنها. شايد براي هر مردي اين حس پيش آيد اما وقتي اين مرد مي شود صاحب 40 حديث و سرالصلوه، نگراني هايش دلپذير ترند. ده ها صفحه درباره نزاع جنود رحماني و شيطاني نفس و نفي حب دنيا و بندگي خالصانه حق مي نويسد و به اين دقت حق و شأن خانواده را در مسير تقرب به خدا مراعات کند، آن وقت نگراني ها و دلتنگي هايش انگار حقيقت آن احساس را به ديگران القا مي کند چون حقيقت زندگي و بندگي را فهميده است.
روح الله موسوي خميني در روزگار ما هر کاري را که شروع کرد به بهترين شکل انجام داد و در آن حوزه سرآمد زمان خود شد؛ همان قدر که جمله هاي عارفانه کتاب هايش خواننده را به وجد مي آورد؛ همان قدر که شجاعت و اقتدارش ستودني است وقتي مي گويد: «ولله در عمرم نترسيدم»؛ همان قدر که جمله هاي کوبنده اش در آن سخنراني معروف در بهشت زهرا(س) با افتخار در تاريخ مرور مي شوند. حالا عاشقانه ترين جمله هاي زميني اش هم در حافظه تاريخ قاب گرفته مي شود تا مثال استادان درس عرفان براي کمال انساني شود؛ مردي که تراز ويژگي هاي انسان روزگار را ارتقا داد، در رابطه خانوادگي هم با جمله هايي ظريف و دقيق، عاشقانه احترام برانگيزي خلق مي کند؛ يک عاشقانه آرام.