خانه را نمي شود خريد، بايد ساخت!

براي داشتن خانه به معني "Home" به سه مولفه: 1- سلامت روان (mental Health)؛ 2- خرد، سواد، دانش و آگاهي درباره زندگي (Knowledge)؛ 3- هنر زندگي كردن (Art of living) نياز داريم نه لزوما به ثروت زياد و دارايي، چون با دارايي زياد كاخ را مي توان خريد اما خانه را نه. مشكل از اين جا آغاز مي شود، از نابرخورداري از سلامت رواني.
چهارشنبه، 4 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خانه را نمي شود خريد، بايد ساخت!

خانه را نمي شود خريد، بايد ساخت!
خانه را نمي شود خريد، بايد ساخت!


 

نويسنده: دكتر مسعود غفاري




 
براي داشتن خانه به معني "Home" به سه مولفه: 1- سلامت روان (mental Health)؛ 2- خرد، سواد، دانش و آگاهي درباره زندگي (Knowledge)؛ 3- هنر زندگي كردن (Art of living) نياز داريم نه لزوما به ثروت زياد و دارايي، چون با دارايي زياد كاخ را مي توان خريد اما خانه را نه. مشكل از اين جا آغاز مي شود، از نابرخورداري از سلامت رواني.
1- سلامت روان يا روان درستي: اين مطلب به اندازه اي مهم است كه مي توان گفت هر كس که كوچكترين مشكل رواني را داشته باشد، اگر در كاخ سفيد هم زندگي كند، روزگار سياهي خواهد داشت. بنابراين لازم است به خانواده ها گفته شود كه خوش بختي هر فرد به ميزان برخورداري اش از سلامت رواني بستگي دارد. زيرا اگر بهداشت رواني هر فرد فراهم شود نه تنها به سوي هيچ گونه كج روي، اعتياد، اختلال، رفتار ضد اجتماعي و ...نمي رود، بلكه علاقه مند به برخورداري از آرامش، رشد و شكوفايي بوده و از آنچه دارد لذت مي برد و هرگز برای آنچه ندارد غمگين نمي شود و حرص داشته هاي ديگران را نمي خورد و براي پر كردن كمبود رواني خود دست به كارهايي نخواهد زد كه نتيجه اش گرفتاري بيشتر براي خود او و ديگران باشد.
آن كس كه از سلامت نسبي رواني برخوردار ست، هرگز زاويه هاي تاريك زندگي خود را با زاويه هاي روشن زندگي ديگران مقايسه نمي كند. زيرا در زندگي هر كس زاويه هاي تاريك و روشني وجود دارد ولي به طور معمول ما تنها زاويه هاي روشن زندگي ديگران را مي بينيم. از سويي فقط با زاويه هاي تاريك زندگي خودمان آشنا هستيم.
فراهم شدن بستري براي رشد و شكوفا شدن استعدادهاي انسان ها از حقوق نخستين هر انساني است، اما بايد اين نكته را در نظر داشت كه اين امكانات و شرايط از چه راه و به چه بهايي به دست مي آيد؟ زيرا در برابر هر آنچه كه به دست مي آوريم حتماً چيزي را از دست مي دهيم. پس در اينجا پيشنهاد مي شود اگر به آينده فرزندان خود به گونه اي صحيح و علمي علاقه مند هستيد، فضا، شرايط و اوضاع و احوالي پيرامونشان پديد آوريد كه دچار آسيب ديدگي رواني نشوند، بلكه بهداشت رواني آنها تامين گردد. باز يادآور مي شوم كه هر چيز بهايي دارد. پس يا باید بهاي فرزند آينده دار را تا هنگامي كه كودك است بپردازيم يا بعد از بيست سالگي اش، تاوان كاستي هايي را كه براي او پديد آورده ايم گران تر پرداخت خواهيم كرد.
حال اگر مي خواهيد براي فرزند خود ارثيه اي باقي بگذاريد، بهترين ارثيه اعتماد به نفس است و اگر مي خواهيد براي فرزند خود سرمايه گذاري كنيد، بهترين سرمايه گذاري، سرمايه گذاري در تحصيل و دانش اندوزي است كه آينده او را تضمين كرده تا به آسودگي خاطر برسيد. براي اين كار بهترين فرصتي كه در اختيار داريد تا رسيدن به سن بلوغ است، زيرا از آن پس، از ميزان اثرگذاري شما كاسته خواهد شد. به طور حتم ديده ايد و اطلاع داريد كساني كه فقط ثروتي از خود به ارث گذاشته اند، در بيشتر موارد نه تنها باعث خوش بختي بازماندگان نشده بلكه گاهي موجب سيه روزي آنان نيز شده است ولي سلامت روان، اعتماد به نفس و دانش هرگز موجب شوربختي و گرفتاري هيچ فردي نگشته و نخواهد شد.
مشكل بسيار بزرگ در اين باره اين است كه پر مساله ترين افراد خود را سالم ترين مي دانند و فقط از ايرادهاي رفتاري و رواني ديگران حرف مي زنند، اگر بخواهيم خيلي ساده از سلامت رواني خود يا ديگران آگاهي يابيم بهتر است به اين كلمه توجه كنيم. "سازگاري." سازگاري مهم ترين و بنيادي ترين نشانه سلامت رواني است، سازگاري ترجمه (adaptation) با سازش كاري كه ترجمه (compromise) است تفاوت دارد؛ سازگاري ريشه اش در بهداشت رواني است ولي سازش كاري در سودپرستي و نيرنگ.
به زبان ساده تر، فردي كه سازگار است، ديگران در كنار او احساس آرامش مي كنند و نگران كنش و واكنش او نيستند. اين افراد كساني هستند كه ضمن روبه رو شدن با مشكلات به جاي فكر كردن به مشكل به فكر حل آن هستند؛ از اين رو دعوا نمي كنند، فرياد نمي كشند، قهر نمي كنند، ناسزا نمي گويند و ... بلكه مسايل خود را بيان مي كنند و به اعتراض ها گوش مي دهند، پذيراي انتقاد و دگرگوني مثبت هستند و هميشه اين گونه مي انديشند: "هر آنچه كه من مي انديشم لزوماً درست نيست و هر آنچه كه من مي شنوم، لزوماً نادرست نيست."
در اينجا پيشنهاد مي شود كه سعي كنيد هميشه به حرف ديگران گوش كنيد، گوش كردني فعال، هوشيار و هدفمند. يادمان باشد كه بين گوش كردن و شنيدن تفاوت است؛ زيرا شنيدن عملي غيرارادي، غيرفعال و غیرهدفمند است و گوش كردن، ارادي، فعال و هدفمند براي پي بردن به منظور گوينده. روان شناسان باور دارند كساني كه خوب گوش مي كنند هرگز دعوا نمي كنند و كساني كه دعوا مي كنند به درستي گوش نمي كنند.
بنابراين بزرگترين مشكل ارتباطي در گوش كردن است، زيرا اين توانايي را نه در خانه و نه در مدرسه به ما نياموخته اند و ما به علت نابرخورداري از آن دچار مشكل هستيم.
در اين جا پيشنهاد مي كنم بدون هيچ گونه پيش داوري "خوب گوش كردن" را تمرين كنيم.
در ادامه مطلب درباره سلامت رواني يادآوري مي شود همچنان كه گفته شد، اهميت سلامت رواني در زندگي آن گاه روشن مي شود كه به این مطلب توجه كنيم كه كساني كه دچار بيماري ها و ناخوشي هاي جسماني هستند، به طور معمول تنها خودشان دچار ناراحتي و سختي شده و رنج مي بردند و به جز نزديكانشان كسي از ناراحتي آنها نه باخبر بوده و نه رنج مي برد، براي نمونه آن كس كه به بيماري قند يا "ديابت" دچار است او خودش از اين كه نمي تواند چيزهاي شيرين بخورد ناراحت است و نزديكانش نيز اصطلاحاً براي او دلشان مي سوزد؛ و آناني كه از حلقه نزديكان بيرون باشند، به طور معمول از اين مطلب بي خبرند، تا چه رسد به اين كه رنج ببرند ولي آن كس كه دچار مشكلات رواني مي شود نه خود زندگي مي كند نه مي گذارد كه ديگران زندگي كنند؛ حتي گاهي افرادي با مشكلات رواني شديد جمع زيادي از مردمان را از زندگي باز مي دارند يا از بين مي برند در صورتي كه بالاترين بيماري جسماني همچون سرطان فقط موجب از بين رفتن خود فرد مي شود.
همچنان كه گفته شد در نگاهي كوتاه، مشخص ترين نشانه سلامت رواني، سازگاري است و جلوه سازگاري را مي توان در رفتار توام با نرمش و انعطاف، انتقادپذيري و مسووليت پذيري فرد ديد. پس ميزان انعطاف پذيري، انتقادپذيري و مسووليت پذيري نشان دهنده ميزان سازگاري اوست. پس هر گاه از كسي مي شنويم كه مي گويد "من هميني كه هستم" يا" من را بايد همين طور كه هستم بپذيري"، معناي اين سخن است كه نبايد از من انتظار دگرگوني داشته باشي. من رفتار منعطفي ندارم. از اين رو درمي يابيم كه نرمش داشتن يعني كم مشكل بودن.
در طبيعت آب سمبل نرمي و نرمش است و سنگ خارا (گرانيت) سمبل سختي، شما بارها شنيده ايد كه هرگاه بخواهيم از راحت ترين كارها ياد كنيم مي گوييم آن كار مانند آب خوردن است.
در توضيح نرمش و سازگاري آب همين بس كه اگر آب را درون ظرفي بريزيم از يك استكان تا يك قوري يا يك بشقاب، در كوتاه مدت به شكل آن ظرف ها در مي آيد، ولي در نهايت هيچ شكلي نمي گيرد، از ريزترين سوراخ عبور مي كند و هرچند گاهي نيز توفان به پا مي كند، حال اگر چند صد كيلو از سنگ خارا را كه سمبل سختي است در درون استخري بريزيم پس از چند لحظه همان آرامش و يك نواختي و بدون اثرپذيري را در آب مي بينيم؛ ولي اگر براي مدتي حتي آب باريكه اي يعني همين آب سمبل نرمش را از بلندي روي سنگ خارا بريزيم، حتما آن را سوراخ مي كند و راه خود را مي گشايد.
به همين ترتيب افرادي كه روحيه اي نرم و انعطاف پذير دارند راه خو را در زندگي و جامعه مي گشايند و به پيش مي روند. از اين رو پيشنهاد مي شود هر كس تا آن جا كه مي تواند ركورد حد انعطاف پذيري در جهت مثبت خود را براي بهتر شدن و رشد و تعالي بشكند، در غير اين صورت مجسمه اي ناتوان و آزاردهنده و خسته كننده خواهد بود. انتقادپذيري نيز حركتي مثبت، سازنده و نشانه اي ديگر از سلامت رواني است. البته انتقاد از ديگران نبايستي هميشگي باشد؛ يعني اگر مي خواهيم از كسي انتقاد بكنيم لازم است پيشاپيش در هنگام انجام دادن كار درست از او قدرشناسي نيز كرده باشيم و همين طور انتقاد نبايد مقدمه اي باشد براي دعوا يا ابراز نفرت و دل خوري و يا فرصتي براي توهين و تسويه حساب با اشخاص. انتقاد هنگامي كارآمد خواهد بود كه از انتقادشونده در برابر هر كار درست و به هنجار او پيشتر قدرشناسي و حسن جويي صورت گرفته باشد و هدفش بهبود بخشيدن به فضاي ارتباطي باشد و خود انتقاد كننده نيز به سهم خود از شنيدن انتقاد برآشفته، آزرده و عصبي نشود و پذيراي انتقاد از ديگران باشد.
در اين جا يادآور مي شوم كه با صرف انتقاد، هيچ كس درست نمي شود، و چه بسا با انتقاد توهين آميز، رفتار فرد بدتر هم بشود ولي با حسن جويي، احتمال بهتر شدنش بسيار افزايش مي يابد.
2- دانش و آگاهي دومين لازمه زندگي سالم، پويا و آينده دار: بايد بدانيم كه تا پيش از سده پانزده و شانزده ميلادي زندگي مردم دنيا با هزار سال پيشتر از آن چندان فرقي نداشت، و در كشور خود ما نيز شيوه زندگي پنجاه - شصت سال پيش با دويست - سيصد سال پيش چندان تفاوتي نداشت. كساني هنوز هستند كه از همين آب انبارهاي قديمي (كه از آب جوي هاي كنار خيابان پر مي شد) آب مي نوشيدند، يا از يخ هاي بلوري كه در يخچال هاي محله هاي تهران در زمستان توليد مي شد استفاده مي كردند (و هنوز هم نام كوچه هاي يخچال باقي مانده است) و يا گرمابه هاي همگاني به ويژه خزينه اي را فراموش نكرده باشند بهتر اين مطلب را متوجه مي شوند.
شايد براي نسل كنوني شنيدن اين گونه نشانه ها باوركردني نباشد. همه اين دگرگوني ها موجب شد تا انسان حتي محيط زيستش را به كرات ديگر انتقال دهد، به گونه اي كه در سال هاي كنوني از آغاز فعاليت گردشگري گردشگران فضايي نيز باخبر شده ايم و اين دستاورد پيشرفت علم و دانش بوده است.
دانستني است كه هزار و هشتصد سال طول كشيد تا دانش بشري دو برابر شود ولي در وضعيت كنوني هر دوسال يك بار دانش بشري دو برابر مي شود. اين پيشرفت و رشد تنها در بخش مهندسي، پزشكي و شيمي و فيزيك رخ نداده، بلكه دانش هاي انساني و اجتماعي نيز با پيشرفت خود به اصول و قوانيني دست پيدا كرده اند كه آگاهي از آنها امكان زندگي بهتر، راحت تر توام با سازگاري را بيشتر موجب شده است كه در صورت آگاهي از آنها، كيفيت رفتار و در نتيجه كيفيت زندگي بهبود مي يابد.
براي نمونه اين توضيح لازم است كه پس از آن كه "لودويگ فون برتالانفي" كتاب بسيار ارزشمند نظريه عمومي سيستم ها را نوشت و نقش زيرمجموعه ها را در پديد آمدن مجموعه ها بر پايه الگوهاي رياضي معرفي كرد، يك پزشك متخصص داخلي (كه دوره هاي روان درماني را نيز ديده بود) به نام "انجل" بر اين پايه، الگوي زيستي، رواني و اجتماعي انسان يعني social, pyscho, bio را مطرح كرد كه پس از آن، بعد و جنبه معنوي انسان نيز به آن افزوده شد.
بر پايه اين ديدگاه هر انسان موجودي است زيستي، رواني، اجتماعي و معنوي كه بنا بر آن داراي نيازهاي زيستي، رواني، اجتماعي و معنوي است و هيچ كس از اين ساختار بيرون نيست.
همه جانداران نيازهاي زيستي دارند و تنها گروهي از جانوران هستند كه اندكي نياز رواني دارند و زندگي اجتماعي گروهي حشرات نيز از اين قاعده مجزا مي شود كه جاي بحث آن اين جا نيست.
ولي آنچه روشن است و از آن مطمئن هستيم اين است كه انسان موجودي است زيستي، رواني، اجتماعي و معنوي و هرگاه اين نيازهايش در حد عالي فراتر از سطح بهنجار برآورده شود، انساني فرا بهنجار را پيش روي خود خواهيم داشت (به شرط آن كه به لحاظ جسماني يعني سيستم عصبي و هورموني مشكلي نداشته باشد). مردم بهنجار يا عادي هستند. حل سختي هاي جامعه پيوسته به دوش افراد فرابهنجار بوده، يعني حل مشكلات دنيا را اندكي از افراد فرابهنجار و دانشمندان برعهده دارند. بقيه افراد از دست آوردهای علمي و تخصصي آنها سود مي برند. در صورتي كه گرفتاري و دردسرزايي در جامعه به گردن افراد نابهنجار و فرانابهنجار است.
3- هنر زندگي كردن: هنر زندگي كردن، در خريداري امكانات نيست، بلكه در ساختن تجلي پيدا مي كند. فراموش نكرده ايد كه خانه را نمي شود خريد، بلكه بايد ساخت. اراده را بايد ساخت، خوشبختي را بايد ساخت. هنر زندگي، با همين ساختن ها است كه معنا پيدا مي كند.
منبع: هفته نامه موفقیت شماره 178




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.