بازي مسکن خطرناک!
اگر خيلي وقت است که چالش زيادي را در بازي ها تجربه نکرده ايد PK: Resurrection بهترين گزينه براي شما خواهد بود! فقط اين نکته را هم فراموش نکنيد که اين چالش ها به خاطر: باگ هاي بازي، عبور از مسيرهاي غيرمنطقي و صعب العبور، دشمنان ماوراي احمق و تاريکي بي حد و وصف بازي به وجود آمده اند و دقيقا به مخربي براي اعصاب تان تبديل خواهند شد (برعکس نام Painkiller).
بازي نکته ي مثبتي براي ارائه ندارد و مطمئنا چه از لحاظ فني، چه از لحاظ هنري از Painkiller اصلي که در سال 2004 (توجه ميشود که 5 سال پيش) منتشر شد، ضعيف تر است!
داستان بازي اتفاقاتي که براي ''Bill'' William (مامور سابق CSI) به وقوع مي پيوندند را روايت مي کند. او در طي آخرين ماموريتش به صورت کاملا تصادفي موجب مرگ عده ي زيادي افراد بي گناه در يک اتوبوس مي شود و خودش هم کشته مي شود؛ به همين خاطر روحش در عالم برزخ بين بهشت و جهنم گير کرده و بايد تلاش کند تا با مبارزه با موجودات بي پايان جهنمي خود را به بهشت برساند! البته داستان در چنين بازي اي ارزش بالايي ندارد اما وقايعي که در اين بازي اتفاق مي افتند به هيچ وجه براي بازيباز قابل هضم نيست! مثلا فرض کنيد روح انساني در عالم برزخ عاشق چشم و ابروي يک Elyahim (موجودات مونثي که روح ها را هدايت مي کنند) شود!!!
مهمترين مشکل بازي محيط ها و طراحي مراحل (Level Design) آن است که پاهايش را چند قدمي از فاجعه فراتر نهاده است. يکي از جذابيت هايي که هر بازي مي توانند براي بازيباز داشته باشند ندانستن اين نکته است که رنگ و روي مرحله ي بعدي چگونه خواهد بود و آيا مراحل و گيم پلي بازي در مرحله ي بعد تغيير خواهد کرد يا خير؟
در اين بازي شايد محيط ها در هر مرحله تغيير کنند و از تاريک به تاريک تر سوق پيدا کنند اما اين تغييرات به هيچ وجه به مذاق بازيباز خوش نخواهند آمد.
مراحل بازي تقريبا از يک مکان وسيع آغاز مي شوند و رفته رفته به مکان هاي کوچک تر و محدودتر مي رسند و تعداد دشمنان هم به نسبت که مکان ها محدود مي شود افزايش ميابد! اين که در محيط هاي وسيع تر دشمنان کمتر باشند و در محيط هاي کوچک دشمنان چند برابر شوند کاملا تعادل گيم پلي بازي را بر هم زده است.
مشکل بزرگ ديگري که بازي در اين بخش دارد رفتن از مکاني به مکان ديگر است. در بسياري از مراحل براي راهيابي به منطقه ي ديگر تنها يک مسير بسيار کوچک (مثلا حفره اي روي يک در) وجود دارد که تنها با جستجوي چند باره ي کل محيط ها و نگاه تيزبينانه به تمام در و ديوارها مي توان پيدايش کرد. گاهي هم اين مسيرها اصلا پيدا نمي شوند و بايد آنقدر خود را به در و ديوار بکوبيد تا شخصيت بازي يا به خاطر باگ هاي بازي، يا به خاطر خوش شانسي شما وارد منطقه ي بعدي شود! بسياري از مسيرها هم از تونل هاي تنگ و تاريک تشکيل شده اند و هنگامي که در آن قرار بگيريد غير از سياهي چيز ديگري نخواهيد ديد!! در اين حالت هم فقط بايد چشمان خود را ببنديد و تا چند دقيقه دکمه هاي حرکتي را فشار دهيد تا در انتها اگر شانس با شما يار بود از اين مکان ها خارج شويد. اين مشکلات علاوه بر اين که به شدت به بازي ضربه زده اند، باعث مي شوند سرعت از گيم پلي آن گرفته شود و بازي را از ماهيت اصلي سبک دور کند.
اين که بين تعداد دشمن ها با سايز محيط ها هيچ تعادلي برقرار نيست خودش يک مشکل بزرگ است، از طرفي رفتار احمقانه و هوش مصنوعي گاها مضحک آن ها گيم پلي باي را به شکنجه تبديل مي کند. البته به اين معني نيست که بازي سخت شود، بلکه بازي از تمامي اصول استانداري که در اين سبک انتظار داريد به دور است. دشمن ها پشت همه چيز گير مي کنند. فرض کنيد در محيطي که هستيد يک مقبره در حال دويدن به سوي شما هستند و همگي پس از رسيدن در پشت مقبره گير مي کنند و هيچ وقت هم موفق نمي شوند راهشان را پيدا کنند! چنين صحنه اي به هيچ وجه چيزي نيست که از يکي عناوين Painkiller انتظار داشته باشيد.
بخش گرافيک بازي را مي توان بزرگ ترين کم کاري Homegrown دانست. طبق گفته ي سازندگان، بازي با موتور ارتقا يافته ي Painkiller يعني PAIN ساخته شده، اما هيچ گونه ارتقايي در گرافيکش نمي بينيم! بدون ذره اي اغراق مي توان گفت بازي داراي همان گرافيک Painkillerاست که در سال 2004 منتشر شد که حتي با باگ هاي فراواني هم همراه شده است! اگر بتوان از باگ هاي بازي که شامل گير کردن در محيط ها، غيب شدن يک باره ي برخي مکان ها، ديدن پشت ديوارها و... چشم پوشيد به هيچ وجه نمي توان افت سرعت فريم بازي را ناديده گرفت! کيفيت بافت ها در حد بازي هاي نسل قبل هم نيست! هيچ نورپردازي در سطح آب ها و سلاح ها وجود ندارد! طراحي محيط ها افتضاح است و چندين مشکل بزرگ ديگر که به هيچ وجه از يک بازي در سال 2009 انتظارش نمي رود.
شايد تنها نکته ي قابل توجه را بتوان طراحي قيافه ي برخي دشمن ها دانست که تنها جنبه ي مثبت آن ها هم طنر بودن شان است.
ديالوگ هايي که ويليام در بازي ادا مي کند نه تنها به جذابيت بازي کمک نکرده، بلکه در پاره اي از اوقات باعث راه رفتن روي اعصاب بازيبازمي شود. او حتي هنگام پريدنِ معمولي هم فرياد مي کشيد و جالب است که اين فرياد دقيقا با صدايش هنگام آسيب ديدن يکي است. به نظر مي رسد صداي پا و دويدن دشمن ها با تبل ضبط شده باشد به طوري که باعث آزار گوش بازيباز مي شود! گاهي هم صداي پاي دشمني که پشت يک شيء گير کرده و نمي تواند جايش را پيدا کنيد تا مدت زيادي با شما همراه خواهد بود که اين مشکل هم دو راه حل دارد: يا کل محيط هاي بازي را بگرديد و او را بکشيد يا اسپيکرتان را خاموش کنيد!
در حالي که Painkiller اصلي همچنان براي طرفداران قديمي اين سبک که هنوز هم دست از سر DOOM برنداشته اند لذت بخش است، باقي دنباله ها هر کدام ضعيف تر از قبلي بوده و به تابوتي براي بازي اصلي تبديل شده اند. پس بياييد دعا کنيم که Resurrection آخرين ميخ اين تابوت باشد.
پس از موفقيتي که دو سري پرطرفدار Star Wars و Batman در ورود به دنياي چهارگوش ها به دست آوردند، کمپاني Lucas Arts تصميم گرفت به سراغ سري محبوب اينديانا جونز برود. شماره ي اول Lego Indiana Jones سال پيش منتشر شد و مانند عناوين قبلي Lego يک بازي خوب از آب درآمد و هم اکنون پس از گذشت مدت کوتاهي نسخه ي دوم اين بازي پيش روي ماست. برخلاف نسخه ي اول بازي که به داستان سه گانه ي محبوب و قديمي سري اينديانا جونز مي پرداخت، بازي جديد داستان چهار قسمت سري را روايت مي کند و بهاي بيشتري هم به داستان (SC) Crystal Skull نسبت به سه عنوان اول داده است. با توجه به اين که CS نتوانست موفقيت فيلم هاي قديمي را تکرار کند ممکن است اين تصور برايتان پيش آيد که بازي هم ضعيف خواهد بود اما به هيچ وجه چنين نيست و مراحل مربوط به CS برخلاف فيلم، از جذابيت خاصي بهره مي برند.
بازي از شش Act اصلي تشکيل شده است که سه تاي آن ها داستان تريلوژي قديمي را روايت مي کند و سه تاي ديگر به داستان cs مربوط مي شوند. با اين حال به دليل خلاصه شدن هر کدام از فيلم هاي قديمي در يک Act، گاهي قسمتي از داستانشان از بازي حذف شده که مي تواند طرفداران سري را برنجاند. گاهي هم به بازيباز اين توانايي داده مي شود تا داستان را طبق خواسته ي خودش رقم بزند و پلات اصلي فيلم را تغيير دهد، که اکثر اين تغييرات با وجود ايجاد خلل در نحوه ي اقتباس از فيلم، باعث زيباتر شدن بازي شده است. گيم پلي بازي غير از مواردي معدود هيچ تفاوتي با نسخه ي اول ندارد. براي باز کردن هر کدام از مراحل به پوينت احتياج داريد و مانند کليه ي عناوين Lego پوينت ها مثل نقل و نبات در طول مراحل پخش شده اند. دکتر ايندياناجونز همچنان شخصيت اصلي بازي محسوب مي شود که مي تواند با شلاق بلندش علاوه بر اين که آبجکت هاي موجود در محيط ها را نابود کند و دشمن ها را کتک بزند به اجسام موجود در محيط ها آويزان شده و راهش را پيدا کند. شايد بتوان تنها تفاوت اين بخش را بازي با نسخه ي اول را بيشتر شدن برد شلاق ايندي دانست؛ به طوري که در نسخه ي جديد شلاق مي تواند اجسام دورتر را نيز هدف قرار دهد.حل معماهاي موجود در مراحل به وسيله ي همکاري بين دو شخصيت امکان پذير است که اين امر به همراه قابليت سوييچ بين دو شخصيت و خصوصيات منحصر به فرد هر کدام از آن ها تنوع خوبي به گيم پلي بازي داده است. يکي از تغييراتي که بازي نسبت به عناوين قبلي Lego داشته، کوتاه شدن مراحل بازيست اما سازندگان با ايجاد تنوع بيشتر در گيم پلي و محيط ها موفق شده اند اين ضعف را بپوشانند.مبارزه با غول هاي بازي کمتر شده و تعداد دشمنان تا حد زيادي کاهش يافته و به همين دليل ماهيت بازي بيش از پيش به سمت حل معماها و پازل ها سوق پيدا کرده است. استفاده از وسائل نقليه هم مانند ديگر عناوين قبلي در بازي وجود دارد که کنترل ضعيف اين خودروها باعث پايين آمدن کيفيت اين بخش شده است. فقط کافيست گوشه ي ديواري گير کنيد تا به اوج ناکارآمدي کنترل خودروها پي ببريد. حل بسياري از معماهاي بازي هم تنها بوسيله ي استفاده از خودروها امکان پذير است.
حالت Co-Op را مي توان بخش جدايي ناپذير عناوين Lego دانست که به خوبي به بازي جديد هم منتقل شده. در مُد Co-oP دوربين به حالت Split - Screen وارد مي شود و برعکس ديگر بازي ها که تصوير به طور افقي يا عمودي نصف مي شد، تصوير را ازدو گوشه ي مانيتور و به صورت اُريب نصف مي کند که همين امر باعث مي شود بسياري از قسمت هاي حياتي محيط ها از ديد بازيباز خارج شود. با اين وجود، دونفره بازي کردن عناوين Lego آنقدر جذابيت دارد که به چنين عيب هايي توجه نکنيد. مانند نسخه ي اول بازي و تمام قسمت هاي فيلم، طنز همچنان در بازي موج مي زند. البته با توجه به اين که چهره ي شخصيت ها بسيار ساده و کم جزييات طراحي شده و ديالوگي هم از سوي آن ها ادا نمي شود که در آن طنز باشد، نکات خنده دار بازي اکثرا به واسطه ي حرکات کلي شخصيت ها و فعل و انفعالات آن ها با محيط ها در ميان پرده ها به وجود آمده که به جذابيت و اصالت بازي کمک کرده است.
يکي از موارد جديدي که سازندگان به بازي اضافه کرده اند تا ضعف کوتاه بودن مراحل را جبران کنند قابليت طراحي مراحل است که به بازيباز اجازه ميدهد مراحل دلخواه خودش را طراحي کند و در آن ها به بازي بپردازد.
البته کار با Level Creator به هيچ وجه آسان نيست و بهتر است ابتدا در مراحل اصلي بازي تغييراتي را ايجاد کنيد و از آن ها الگو برداري کنيد تا بيشتر با نحوه ي کار آشنا شويد و با تمام جذابيتي که اين بخش از بازي دارد امکان به اشتراک گذاري مراحل وجود ندارد.
بازي هاي Lego هرگز به خاطر گرافيک فني در سطح بالايي نبوده اند. با اين وجود با رنگ بندي زيبا و گرافيک کارتوني خود ضعف هاي اين بخش را پوشش داده اند. بازي جديد به لحاظ رنگارنگي و تنوع شايد بهترين عنوان Lego تاکنون باشد. جزييات موجود در محيط ها بسيار بالا رفته و آبجکت هاي انهدامي چند برابر شده اند.
چهره ي شخصيت ها هيچ جزيياتي ندارد و شباهتي هم بين آن ها و بازيگران فيلم ديده نمي شود؛ با اين حال مي توان هويت آن ها را به خوبي تشخيص داد.موسيقي بازي هم به خوبي ياد فيلم را در اذهان زنده مي کند. ريتم موزيک بازي همچنان تند است و حس ماجراجويي را به بازيباز القا مي کند.
تمامي بازي هاي سري Lego هميشه يک روند عادي را طي کرده اند، به طوري که نه بازي هاي درجه يکي بوده اند که تمام اقشار بازيبازها را به خود جذب کنند و نه عناوين ضعيفي بوده اند که مورد نکوهش مخاطبان واقع شوند.
LIJ2 نيز دقيقا از همين قاعده پيروي مي کند و روال طبيعي سري Lego را ادامه داده مي دهد که البته مي تواند براي طرفداران سري ايندياناجونز سرشار از نکات جذاب باشد.
منبع:نشريه بازي رايانه، شماره 33
بازي نکته ي مثبتي براي ارائه ندارد و مطمئنا چه از لحاظ فني، چه از لحاظ هنري از Painkiller اصلي که در سال 2004 (توجه ميشود که 5 سال پيش) منتشر شد، ضعيف تر است!
داستان بازي اتفاقاتي که براي ''Bill'' William (مامور سابق CSI) به وقوع مي پيوندند را روايت مي کند. او در طي آخرين ماموريتش به صورت کاملا تصادفي موجب مرگ عده ي زيادي افراد بي گناه در يک اتوبوس مي شود و خودش هم کشته مي شود؛ به همين خاطر روحش در عالم برزخ بين بهشت و جهنم گير کرده و بايد تلاش کند تا با مبارزه با موجودات بي پايان جهنمي خود را به بهشت برساند! البته داستان در چنين بازي اي ارزش بالايي ندارد اما وقايعي که در اين بازي اتفاق مي افتند به هيچ وجه براي بازيباز قابل هضم نيست! مثلا فرض کنيد روح انساني در عالم برزخ عاشق چشم و ابروي يک Elyahim (موجودات مونثي که روح ها را هدايت مي کنند) شود!!!
مهمترين مشکل بازي محيط ها و طراحي مراحل (Level Design) آن است که پاهايش را چند قدمي از فاجعه فراتر نهاده است. يکي از جذابيت هايي که هر بازي مي توانند براي بازيباز داشته باشند ندانستن اين نکته است که رنگ و روي مرحله ي بعدي چگونه خواهد بود و آيا مراحل و گيم پلي بازي در مرحله ي بعد تغيير خواهد کرد يا خير؟
در اين بازي شايد محيط ها در هر مرحله تغيير کنند و از تاريک به تاريک تر سوق پيدا کنند اما اين تغييرات به هيچ وجه به مذاق بازيباز خوش نخواهند آمد.
مراحل بازي تقريبا از يک مکان وسيع آغاز مي شوند و رفته رفته به مکان هاي کوچک تر و محدودتر مي رسند و تعداد دشمنان هم به نسبت که مکان ها محدود مي شود افزايش ميابد! اين که در محيط هاي وسيع تر دشمنان کمتر باشند و در محيط هاي کوچک دشمنان چند برابر شوند کاملا تعادل گيم پلي بازي را بر هم زده است.
مشکل بزرگ ديگري که بازي در اين بخش دارد رفتن از مکاني به مکان ديگر است. در بسياري از مراحل براي راهيابي به منطقه ي ديگر تنها يک مسير بسيار کوچک (مثلا حفره اي روي يک در) وجود دارد که تنها با جستجوي چند باره ي کل محيط ها و نگاه تيزبينانه به تمام در و ديوارها مي توان پيدايش کرد. گاهي هم اين مسيرها اصلا پيدا نمي شوند و بايد آنقدر خود را به در و ديوار بکوبيد تا شخصيت بازي يا به خاطر باگ هاي بازي، يا به خاطر خوش شانسي شما وارد منطقه ي بعدي شود! بسياري از مسيرها هم از تونل هاي تنگ و تاريک تشکيل شده اند و هنگامي که در آن قرار بگيريد غير از سياهي چيز ديگري نخواهيد ديد!! در اين حالت هم فقط بايد چشمان خود را ببنديد و تا چند دقيقه دکمه هاي حرکتي را فشار دهيد تا در انتها اگر شانس با شما يار بود از اين مکان ها خارج شويد. اين مشکلات علاوه بر اين که به شدت به بازي ضربه زده اند، باعث مي شوند سرعت از گيم پلي آن گرفته شود و بازي را از ماهيت اصلي سبک دور کند.
اين که بين تعداد دشمن ها با سايز محيط ها هيچ تعادلي برقرار نيست خودش يک مشکل بزرگ است، از طرفي رفتار احمقانه و هوش مصنوعي گاها مضحک آن ها گيم پلي باي را به شکنجه تبديل مي کند. البته به اين معني نيست که بازي سخت شود، بلکه بازي از تمامي اصول استانداري که در اين سبک انتظار داريد به دور است. دشمن ها پشت همه چيز گير مي کنند. فرض کنيد در محيطي که هستيد يک مقبره در حال دويدن به سوي شما هستند و همگي پس از رسيدن در پشت مقبره گير مي کنند و هيچ وقت هم موفق نمي شوند راهشان را پيدا کنند! چنين صحنه اي به هيچ وجه چيزي نيست که از يکي عناوين Painkiller انتظار داشته باشيد.
بخش گرافيک بازي را مي توان بزرگ ترين کم کاري Homegrown دانست. طبق گفته ي سازندگان، بازي با موتور ارتقا يافته ي Painkiller يعني PAIN ساخته شده، اما هيچ گونه ارتقايي در گرافيکش نمي بينيم! بدون ذره اي اغراق مي توان گفت بازي داراي همان گرافيک Painkillerاست که در سال 2004 منتشر شد که حتي با باگ هاي فراواني هم همراه شده است! اگر بتوان از باگ هاي بازي که شامل گير کردن در محيط ها، غيب شدن يک باره ي برخي مکان ها، ديدن پشت ديوارها و... چشم پوشيد به هيچ وجه نمي توان افت سرعت فريم بازي را ناديده گرفت! کيفيت بافت ها در حد بازي هاي نسل قبل هم نيست! هيچ نورپردازي در سطح آب ها و سلاح ها وجود ندارد! طراحي محيط ها افتضاح است و چندين مشکل بزرگ ديگر که به هيچ وجه از يک بازي در سال 2009 انتظارش نمي رود.
شايد تنها نکته ي قابل توجه را بتوان طراحي قيافه ي برخي دشمن ها دانست که تنها جنبه ي مثبت آن ها هم طنر بودن شان است.
ديالوگ هايي که ويليام در بازي ادا مي کند نه تنها به جذابيت بازي کمک نکرده، بلکه در پاره اي از اوقات باعث راه رفتن روي اعصاب بازيبازمي شود. او حتي هنگام پريدنِ معمولي هم فرياد مي کشيد و جالب است که اين فرياد دقيقا با صدايش هنگام آسيب ديدن يکي است. به نظر مي رسد صداي پا و دويدن دشمن ها با تبل ضبط شده باشد به طوري که باعث آزار گوش بازيباز مي شود! گاهي هم صداي پاي دشمني که پشت يک شيء گير کرده و نمي تواند جايش را پيدا کنيد تا مدت زيادي با شما همراه خواهد بود که اين مشکل هم دو راه حل دارد: يا کل محيط هاي بازي را بگرديد و او را بکشيد يا اسپيکرتان را خاموش کنيد!
در حالي که Painkiller اصلي همچنان براي طرفداران قديمي اين سبک که هنوز هم دست از سر DOOM برنداشته اند لذت بخش است، باقي دنباله ها هر کدام ضعيف تر از قبلي بوده و به تابوتي براي بازي اصلي تبديل شده اند. پس بياييد دعا کنيم که Resurrection آخرين ميخ اين تابوت باشد.
پس از موفقيتي که دو سري پرطرفدار Star Wars و Batman در ورود به دنياي چهارگوش ها به دست آوردند، کمپاني Lucas Arts تصميم گرفت به سراغ سري محبوب اينديانا جونز برود. شماره ي اول Lego Indiana Jones سال پيش منتشر شد و مانند عناوين قبلي Lego يک بازي خوب از آب درآمد و هم اکنون پس از گذشت مدت کوتاهي نسخه ي دوم اين بازي پيش روي ماست. برخلاف نسخه ي اول بازي که به داستان سه گانه ي محبوب و قديمي سري اينديانا جونز مي پرداخت، بازي جديد داستان چهار قسمت سري را روايت مي کند و بهاي بيشتري هم به داستان (SC) Crystal Skull نسبت به سه عنوان اول داده است. با توجه به اين که CS نتوانست موفقيت فيلم هاي قديمي را تکرار کند ممکن است اين تصور برايتان پيش آيد که بازي هم ضعيف خواهد بود اما به هيچ وجه چنين نيست و مراحل مربوط به CS برخلاف فيلم، از جذابيت خاصي بهره مي برند.
بازي از شش Act اصلي تشکيل شده است که سه تاي آن ها داستان تريلوژي قديمي را روايت مي کند و سه تاي ديگر به داستان cs مربوط مي شوند. با اين حال به دليل خلاصه شدن هر کدام از فيلم هاي قديمي در يک Act، گاهي قسمتي از داستانشان از بازي حذف شده که مي تواند طرفداران سري را برنجاند. گاهي هم به بازيباز اين توانايي داده مي شود تا داستان را طبق خواسته ي خودش رقم بزند و پلات اصلي فيلم را تغيير دهد، که اکثر اين تغييرات با وجود ايجاد خلل در نحوه ي اقتباس از فيلم، باعث زيباتر شدن بازي شده است. گيم پلي بازي غير از مواردي معدود هيچ تفاوتي با نسخه ي اول ندارد. براي باز کردن هر کدام از مراحل به پوينت احتياج داريد و مانند کليه ي عناوين Lego پوينت ها مثل نقل و نبات در طول مراحل پخش شده اند. دکتر ايندياناجونز همچنان شخصيت اصلي بازي محسوب مي شود که مي تواند با شلاق بلندش علاوه بر اين که آبجکت هاي موجود در محيط ها را نابود کند و دشمن ها را کتک بزند به اجسام موجود در محيط ها آويزان شده و راهش را پيدا کند. شايد بتوان تنها تفاوت اين بخش را بازي با نسخه ي اول را بيشتر شدن برد شلاق ايندي دانست؛ به طوري که در نسخه ي جديد شلاق مي تواند اجسام دورتر را نيز هدف قرار دهد.حل معماهاي موجود در مراحل به وسيله ي همکاري بين دو شخصيت امکان پذير است که اين امر به همراه قابليت سوييچ بين دو شخصيت و خصوصيات منحصر به فرد هر کدام از آن ها تنوع خوبي به گيم پلي بازي داده است. يکي از تغييراتي که بازي نسبت به عناوين قبلي Lego داشته، کوتاه شدن مراحل بازيست اما سازندگان با ايجاد تنوع بيشتر در گيم پلي و محيط ها موفق شده اند اين ضعف را بپوشانند.مبارزه با غول هاي بازي کمتر شده و تعداد دشمنان تا حد زيادي کاهش يافته و به همين دليل ماهيت بازي بيش از پيش به سمت حل معماها و پازل ها سوق پيدا کرده است. استفاده از وسائل نقليه هم مانند ديگر عناوين قبلي در بازي وجود دارد که کنترل ضعيف اين خودروها باعث پايين آمدن کيفيت اين بخش شده است. فقط کافيست گوشه ي ديواري گير کنيد تا به اوج ناکارآمدي کنترل خودروها پي ببريد. حل بسياري از معماهاي بازي هم تنها بوسيله ي استفاده از خودروها امکان پذير است.
حالت Co-Op را مي توان بخش جدايي ناپذير عناوين Lego دانست که به خوبي به بازي جديد هم منتقل شده. در مُد Co-oP دوربين به حالت Split - Screen وارد مي شود و برعکس ديگر بازي ها که تصوير به طور افقي يا عمودي نصف مي شد، تصوير را ازدو گوشه ي مانيتور و به صورت اُريب نصف مي کند که همين امر باعث مي شود بسياري از قسمت هاي حياتي محيط ها از ديد بازيباز خارج شود. با اين وجود، دونفره بازي کردن عناوين Lego آنقدر جذابيت دارد که به چنين عيب هايي توجه نکنيد. مانند نسخه ي اول بازي و تمام قسمت هاي فيلم، طنز همچنان در بازي موج مي زند. البته با توجه به اين که چهره ي شخصيت ها بسيار ساده و کم جزييات طراحي شده و ديالوگي هم از سوي آن ها ادا نمي شود که در آن طنز باشد، نکات خنده دار بازي اکثرا به واسطه ي حرکات کلي شخصيت ها و فعل و انفعالات آن ها با محيط ها در ميان پرده ها به وجود آمده که به جذابيت و اصالت بازي کمک کرده است.
يکي از موارد جديدي که سازندگان به بازي اضافه کرده اند تا ضعف کوتاه بودن مراحل را جبران کنند قابليت طراحي مراحل است که به بازيباز اجازه ميدهد مراحل دلخواه خودش را طراحي کند و در آن ها به بازي بپردازد.
البته کار با Level Creator به هيچ وجه آسان نيست و بهتر است ابتدا در مراحل اصلي بازي تغييراتي را ايجاد کنيد و از آن ها الگو برداري کنيد تا بيشتر با نحوه ي کار آشنا شويد و با تمام جذابيتي که اين بخش از بازي دارد امکان به اشتراک گذاري مراحل وجود ندارد.
بازي هاي Lego هرگز به خاطر گرافيک فني در سطح بالايي نبوده اند. با اين وجود با رنگ بندي زيبا و گرافيک کارتوني خود ضعف هاي اين بخش را پوشش داده اند. بازي جديد به لحاظ رنگارنگي و تنوع شايد بهترين عنوان Lego تاکنون باشد. جزييات موجود در محيط ها بسيار بالا رفته و آبجکت هاي انهدامي چند برابر شده اند.
چهره ي شخصيت ها هيچ جزيياتي ندارد و شباهتي هم بين آن ها و بازيگران فيلم ديده نمي شود؛ با اين حال مي توان هويت آن ها را به خوبي تشخيص داد.موسيقي بازي هم به خوبي ياد فيلم را در اذهان زنده مي کند. ريتم موزيک بازي همچنان تند است و حس ماجراجويي را به بازيباز القا مي کند.
تمامي بازي هاي سري Lego هميشه يک روند عادي را طي کرده اند، به طوري که نه بازي هاي درجه يکي بوده اند که تمام اقشار بازيبازها را به خود جذب کنند و نه عناوين ضعيفي بوده اند که مورد نکوهش مخاطبان واقع شوند.
LIJ2 نيز دقيقا از همين قاعده پيروي مي کند و روال طبيعي سري Lego را ادامه داده مي دهد که البته مي تواند براي طرفداران سري ايندياناجونز سرشار از نکات جذاب باشد.
منبع:نشريه بازي رايانه، شماره 33