منشأ پيدايش بحث اسما و صفات الاهي(1)
نويسنده: سيد لطف الله جلالي
ارزيابي ديدگاه ولفسن
چکيده
اين پژوهش با رويکرد تحليلي، به بررسي اين ادعا و مستندات و شواهد آن مي پردازد. حاصل اين مقاله اين است که برداشت وي اشتباه و مستندات او براي اثبات ادعا وي ناکافي است.
کليد واژه ها: اسما و صفات الاهي، صفات، تثليث، اقنوم، خواص.
درآمد
در پاسخ به اين پرسش ها، ديدگاه هاي متفاوتي مطرح شده است. در يک دسته بندي کلي، از ديدگاه ها، به دو دسته ي ديدگاه متفکران سنتي مسلمانان و ديدگاه هاي غيرسنتي تقسيم مي شوند. ديدگاه هاي سنتي عمدتاً بر اين اعتقادند که تمام مباحث اعتقادي و کلامي اسلامي، منشأ داخلي دارد و الهام گرفته از آيات و رواياتي است که متکلمان آنها را با تأمل و تفکر و بحث و فحص، مطرح کرده و بسط داده و در قبال آن ها، مواضع و ديدگاه هاي گوناگون اتخاذ کرده اند. اما در ديدگاه هاي غيرسنتي، عموماً اين مباحث، نشأت گرفته از تماس مسلمانان با ساير فرهنگ ها و ملل و اديان است. در اثر اين گونه تماس ها، مسلمانان انديشه هايي را از ديگران وام گرفته و پس از بحث و فحص در کلام اسلام مطرح کرده اند.
يکي از اين ديدگاه هاي غيرسنتي، ديدگاه هري اوسترين ولفسن،(1) دانشمند و فيلسوف يهودي، درباره ي منشأ و خاستگاه مبحث صفات الاهي در انديشه ي اسلامي است. وي بر اين اعتقاد است که، اين مبحث و نيز ديدگاه ها و مواضعي که دانشمندان مسلمان درباره ي آن ابراز داشته اند، وام گرفته از نظريه ي تثليث مسيحي است. البته، خود نظريه ي تثليث نيز از فيلون يهودي و آن نيز از يونان باستان اخذ شده است. اين ادعا در حقيقت، به چندين ادعا قابل تحليل است. هدف از اين نوشتار، اين است؛ که آيا مبحث صفات و ديدگاه هاي دانشمندان مسلمان در اين باب، از مبحث تثليث گرفته شده و شواهد و مدعيات ولفسن در اين باب کافي و وافي است يا خير؟ ابتدا لازم است، مدعيات ولفسن به همراه مستندات وي، به تفکيک و تفصيل، طرح و تحليل شوند و سپس، مورد ارزيابي قرار گيرند.
الف.منشأ آموزه ي صفات
در جنبه ي نخست، که مهم ترين بخش ادعاي وي است، و در اين نوشتار نيز بر آن بيشتر متمرکز شده است، وي مدعي است که اعتقاد به وجود صفات واقعي، برگرفته از آموزه تثليث مسيحي است و در قرآن و سنت تاريخي اسلام، چيزي وجود ندارد که پشتوانه ي چنين اعتقادي باشد.(4) از اين رو، وي مي کوشد ظهور اين اعتقاد را ناشي از نفوذ خارجي يعني فلسفه ي يوناني و يا از دو دين يهودي و مسيحي معرفي کند. اما وي نفوذ يوناني را به دليل گزارش شهرستاني مبني بر عدم نفوذ انديشه ي فلسفه ي يوناني بر مسئله صفات تا دوران متأخرتر، و نفوذ يهودي را به دليل عدم وجود چنين اعتقادي در يهوديت آن زمان، کنار مي نهد و تنها نفوذ مسيحي را مي پذيرد.(5)
ب.شواهد ولفسن
الف.گواهي ابن العبري، دانشمندان يهودي مبني بر رهايي معتزله از خطر اتهام به معتقد بودن به «اقانيم ثلاثه»؛
ب.روايت عضد الدين ايجي، دانشمند اشعري قرن هشتم ق./سيزدهم م. مبني بر اينکه، معتزله قائلان به واقعيت داشتن صفات را به خطاي اعتقاد مسيحي تثليث متهم مي کرده اند؛
ج.داود بن المقمص، سعديا، يوسف بن بصير و ابن ميمون، چهار دانشمند يهودي مرتبط با مسلمانان، اعتقاد به آموزه ي اسلامي واقعيت داشتن صفات را با تثليث مسيحي مقايسه کرده اند.(6)
با اين حال، ولفسن اذعان مي دارد که اين سخنان، از سوي کساني مطرح شده که مخالف نظريه ي صفات و مخالف قائلان به آن بوده اند و روشن است که، مخالفان ممکن است هرگونه اتهامي را به مخالف خود وارد سازند.(7) از اين رو، اين شواهد به تنهايي نمي توانند مستند و اثبات کننده ي مدعاي او تلقي شوند. بنابراين، وي به دنبال شواهد بيشتر مي رود.
1.معني، صفت، شيء، پراگما، اقنوم و خواص
افزون بر اين، ولفسن دو اظهار از دانشمندان را دليل بر اين پيشينه ي ريشه اي و معنايي براي واژه ي «معني» تلقي مي کند. يک اظهار از ابوالحسن اشعري، دانشمند مسلمان قرن چهارم است. وي در کتاب مجالس، طبق نقل ابن حزم، از صفات با لفظ «اشيا» تعبير کرده، ولي در لُمع، براي صفت، لفظ «معني» را آورده است. اظهار دوم، از يحيي بن عدي است. وي ابتدا سه عضو تثليث را با واژه ي فني «اقنوم» معرفي کرده و پس از آن، با الفاظ اشيا و معاني به آنها اشاره کرده است. چنانکه سعديا و ابن حزم، از «پسر» و «روح القدس» با لفظ «شيئين» ياد کرده و ابن حزم، براي سه عضو تثليث، لفظ اشيا را به کار برده است. ولفسن، از اين موارد نتيجه مي گيرد که معني و شيء و صفت همگي قابل تبديل به يکديگر بوده اند.(9)
ولفسن، درباره ي خود لفظ «صفت» نيز ابتدا تأکيد مي کند که اين لفظ در قرآن به کار نرفته و مشتقات آن که در قرآن به کار رفته، غالباً براي اشاره به چيزي است که مردمان درباره ي خدا مي گويند. اشاره به چيزي زشت است. در قرآن به جاي صفات، به «الاسماء الحسني» تعبير شده است.(10) سپس بيان مي کند «لفظ صفت»، همچون لفظ معني، منشعب از واژگان تثليث مسيحي است.(11) وي در توضيح اين انشقاق و انشعاب، مي نويسد: در مسيحيت، سه «چيز» يا «شخص» يا «اُقنوم»، در عين مادي بودن، از يکديگر متمايزند. آنچه که موجب تمايز آنها است، خصوصيات مميزه اي است که ارباب کليسا از آن با الفاظ و تعابير گوناگون تعبير کرده اند. اما يوحناي دمشقي، که ولفسن وي را حلقه ي ارتباط ميان مسيحيان و مسلمانان مي داند، براي اشاره به اين خواص مميزه از دو عبارت استفاده کرده است:1)خواص اُقنومي(به يوناني: اوپوستاتيکاي ايديوتتس)؛ 2)آنچه خصوصيت و مشخصه ي اقنومي خاص است(تو کاراکتريستيکون تس، ايدياس اوپوستاسئون). بنابراين، فعل يوناني «کاراکتريزو» و اسم «کاراکتر» يا «توکاراکتريستيکون» به ترتيب، براي ترجمه ي فعل عربي «وصف» و اسم «صفة» يا «وصف» به کار مي رفته است. ولفسن همچنين به گفته ي يحيي بن عدي(متوفاي 364 ق/974م) استناد مي کند که، در معرفي تثليث گفته است: بنابر اعتقاد مسيحيان، اقانيم ثلاثه، خواص و صفات اند. ولفسن نتيجه مي گيرد که، خواص ترجمه ي کلمه ي يوناني «ايديوتتس»(در عبارت يوحناي دمشقي) و صفات نيز برابر نهاده ي «توکاراکتريستيکون» است.(12)
2.ويژگي هاي تثليث و صفات
ولفسن سه خصوصيت ديگر را براي تثليث بر مي شمارد که در زمان هاي دورتر رخ نموده اند. اين سه خصوصيت عبارتند از: 1)«هستي» يا «ذات» يا «جود» براي پدر؛ 2)«زندگي» يا «حکمت»(يا معادل آن «معرفت» يا «عقل») براي پسر؛ 3)«حکمت»(يا معادل آن «معرفت»)، «زندگي» يا «قدرت» براي روح القدس. با اين حال، ولفسن، اين خصوصيات را از زبان دين شناسان مسلمان نظير شهرستاني، ابن حزم و جويني يا از عالمان يهودي و نصراني همچون سعديا، مقمص، قرقساني، الياس نصيبني و بولس راهب انطاکي، که معمولاً اطلاعات خود را از دين شناسان مسلمان گرفته اند، گزارش مي کند(14) و از دو دانشمند غربي به نام هاي ديويد کافمان و هرمان رُويتر نقل مي کند: اين خصوصياتي که دانشمندان مسلمان براي تثليث ذکر کرده اند، در آثار مسيحي وجود ندارند. اما ولفسن خود مدعي است که وي در مطالعاتش به شخصي از عالمان مسيحي به نام ماريوس ويکتورينوس برخورد کرده است که وي در يک جا، يکي شدن سه شخص را در خدا، از راه مقايسه ي روح که در آن هستي(به لاتيني: اِسه)، زندگي (ويتا) و عقل(انتليگنتيا)، در عين متمايز بودن، با يکديگر متحد مي شوند، مورد بحث قرار داده و در جايي ديگر گفته است که سه شخص، سه قدرت است: يعني، هستي(اِسه)، حيات(ويوِرِه) و عقل(انتلّيگره). با اين حال، ولفسن مدعي نيست که مسلمانان از طريق ماريوس ويکتورينوس به اين خواص تثليث دست يافته باشند؛ زيرا وي به شاخه ي لاتيني مسيحيت تعلق دارد. در حالي که، مسلمانان از طريق شاخه ي يوناني، با مسيحيت آشنا شده اند. از اين رو، وي به دنبال نوافلاطونيان که ماريوس ويکتورينوس در زير نفوذ آنان بوده است، مي رود و مدعي است که مسلمانان اين خواص را از نوافلاطونياني همچون يامبليخوس، تئودور آسيني و پروکلوس اخذ کرده اند.(15) از سوي ديگر، وي مدعي است اختلاف اوليه ي مسلمانان نيز در باب صفات، تنها بر سر سه صفت «علم»، «قدرت» و «حيات» بوده است.(16)
سرانجام ولفسن نتيجه مي گيرد که، چهار نکته در ترسيم سيماي آموزه ي تثليث مسيحي، آن گونه که به مسلمانان معرفي شده بود، وجود دارد: نخست، اعتقاد مستقيم مسيحي به برابري پدر و پسر و روح القدس و اينکه هريک از آنها خدا است. دوم، اينکه پدر و پسر و روح القدس هريک «شخص»(اقنوم) يا «شيء»(معنا) است و آنچه مشترک ميان هر سه است، جوهر يا ذات ناميده مي شود. سوم، «اصل تمايز» ميان سه شخص يا سه چيز اين است که پدر«جود» يا «قائم بنفسه» يا «وجود» است و پسر«حيات» يا «حکمت» يا «علم» يا «عقل» است و روح القدس «حيات» يا «حکمت» يا «علم» يا «قدرت» است. چهارم، اين سه دسته الفاظ را که به وسيله آنها سه شخص يا سه چيز توصيف مي شوند، «خواص» يا «صفات» مي خوانند.
3.مناظره ي مسيحي و مسلمان
سپس، فرد مسيحي مطرح مي سازد که مسيحيان راست آيين، اين خواص را اشيايي واقعي مي دانند، و از مسلمان مي پرسد که آيا وي به اين عقيده اعتراضي دارد. فرد مسلمان هم اين عقيده را مخالف قرآن ندانسته و موافقت خود را با آن اعلام مي دارد. پس از آن، مسيحي مي گويد که مسيحيان راست آيين، اعتقاد دارند که اقنوم هاي دوم و سوم در قديم بودن با اقنوم اول شريکند و غيرمخلوقند، آيا مسلمانان هم اين نظريه را قبول دارند. فرد مسلمان اذعان مي کند که خدا از ازلي، حي، عالم و قادر است.
مسيحي مي خواهد نتيجه بگيرد که اولاً، از آن جا که هر چيزي که قديم باشد، خدا ناميده مي شود، پس بايد هر سه اقنوم را خدا بناميم. ثانياً، وي اثبات خواهد کرد که سه اقنوم در حقيقت يک خدا هستند. در اين هنگام، مسلمان سخن او را قطع کرده و اين اعتقاد او را بر پايه ي تصريح قرآن «لَّقد کفر الّذين قالوا إنَّ الله ثالثٌ ثلاثهٍ»(مائده: 73)، کفر تلقي مي کند.(17)
ولفسن از اين مناظره ي فرضي، و نيز از شواهدي که قبلاً اقامه کرد، نتيجه مي گيرد که آموزه ي صفات از مسيحيت به اسلام وارد شده و در آغاز تنها سه لفظ به عنوان صفات واقعي، محل بحث بوده و بعدها الفاظ ديگري چون کلام و اراده و ...بر آنها افزوده شده است. البته، ولفسن اين افزايش را نيز متأثر از مسيحيت مي داند.(18)
پي نوشت ها :
1.Harry Austryn Wolfson.
2.ولفسن، فلسفة علم کلام، ص 112.
3.همان، ص 144 به بعد.
4.همان، ص 112.
5.همان.
6.همان، ص 124.
7.همان، 124.
8.همان، ص 125ــ127.
9.همان، ص 127ــ 128.
10.ر.ک: اسراء: 110/اعراف: 180.
11.ولفسن، فلسفه ي علم کلام، ص 129.
12.همان، ص 130.
13.همان، ص 131.
14.همان، ص 132.
15.همان، ص 133ــ136.
16.همان، ص 138.
17.همان، ص 141ــ142.
18.همان، ص 143.