فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (3)

رابرتسون، جهاني شدن را «عصر فشردگي زمان و مکان» (1) قلمداد کرده است. حاصل اين امر، حضور گذشته و حال در «آن واحد» نزد بشر امروزي است. بر اين مبنا، عرصة نزاع، گسترش پيدا کرده و نه تنها مرزها را پشت سرگذارده، بلکه زمان ها را نيز در نور ديده است. و تمام گذشته و حال بشر را رو درروي همة انسان ها قرارداده است. در
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (3)

فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (3)
فرصت هاي جهاني شدن براي انسجام اسلامي (3)


 

نويسندگان : دکتر غلامرضا بهروز لک*
رضا بابا اکبري**




 

2.فرصت هاي نرم افزاري عرصه نزاع گفتمان
 

1-2 بازگشت اديان، حاصل فشردگي زمان و مکان؛
 

رابرتسون، جهاني شدن را «عصر فشردگي زمان و مکان» (1) قلمداد کرده است. حاصل اين امر، حضور گذشته و حال در «آن واحد» نزد بشر امروزي است. بر اين مبنا، عرصة نزاع، گسترش پيدا کرده و نه تنها مرزها را پشت سرگذارده، بلکه زمان ها را نيز در نور ديده است. و تمام گذشته و حال بشر را رو درروي همة انسان ها قرارداده است. در وضعيت امروزين که وضعيت بشر دچار بحران گشته، مسائل بي پاسخ فراواني براي انسان مطرح شده است که گفتمان برتر غرب براي آنها پاسخي ندارد. اين فرصتي براي بازگشت اديان است. از اين رو مي توان گفت: در شرايط کنوني، «در جهان غرب، بحران تمدن جديد- بحراني که هرچه باشد فرآورده غرب است- به کامل ترين وجه، محسوس و مشهود است؛ چرا که با ورشکستگي اجماعي و بحران زيست محيطي در ارتباط است. در همين جهان غرب، راه حل هايي براي اين بحران را موجب گشته اند». (2) اين امر، سرگشتگي انسان ها را در پي داشته است. اين فرصتي است که انسان ها به سنت هاي خود بازگردند. چنانچه درغرب، يکي از راه حل هاي بحران زيست محيطي را بازگشت به فضائل سنتي مي دانند.
در اين شرايط، اديان جهاني در عرصه زندگي احياء مي شود. دين اسلام به منزله مکتبي که در آن به مقتضيات زمان توجه کامل شده است، بديل و جاي گزين مناسبي براي حل بحران هاي کنوني جهان تلقي مي شود.
احياي مجدد اديان در سطح زندگي بشر، امري است که بعضي از انديشمندان برآن صحه گذارده اند. جف هيئس با اشاره با سابقه جوامع مذهبي فراملي مسيحي و اسلامي پيش از ظهور دولت هاي متمرکز سکولار مي گويد: «با اين حال، اهميت سياسي دين در سياست بين الملل که آغاز قرن هفدهم به طور فزاينده اي رنگ باخته بود، بار ديگر در اواخر قرن بيستم به مدد فرايند جهاني شدن و متعاقب آن، انقلاب ارتباطات به دوران اوج سياسي خود رسيد. (3)
در اين شرايط اسلام نه تنها به سادگي مي تواند محور اصلي زندگي انسان مسلمان قرار گيرد و انسجام اسلامي را به وجود آورد، بلکه براي تمام بشر، پيام صلح و دوستي و عدالت و امنيت و آرامش دارد. اين امر از آنجا نشأت مي گيرد که توجه اديان به فطرت انسان است و «فطرت الهي انسان که پذيراي وعده ها و بشارت هاي الهي است، محدود به فضا و زمان خاص نيست. مخاطب اديان و به ويژه اسلام، انسان به ماهو انسان است. (4)

2- 2گسترش اديان، حاصل قلمرو زدايي
 

از منظر «شولت» جهاني شدن، همان فرآيند قلمروزدايي است (5) که هم اکنون به دوران اوج خود رسيده است. اين امر، ظرفيت ها و قابليت هاي فراواني براي جهاني شدن حقيقي و واقعي اسلام در مقابل جهاني شدن غير واقعي و مصنوعي غرب ايجاد مي کند. « جهاني شدن حقيقي بر يک انسان شناسي و فلسفه تاريخ خاص مبتني است و با هر انسان شناسي سازگار نيست. بدون اعتقاد و باور به جوهر و غايتي براي انسان ويا دست نيافتني دانستن اين ذات و جوهر و غايت براي انسان و بالمآل عدم باور به مباني اين جوهرگرايي، که به اصل گرايي و خالق گرايي بر مي گردد، نمي توان مدعي جهاني شدن و عام گرايي مرتبط با آن شد» (6) در اين نگرش، لايه هاي زيرين فرهنگ همچون جهاني بيني و ارزش ها اهميت بسيار بيشتري دارد و «به ميزاني که جهان کنوني به خدا، انسان، ذات و غايت او و به فلسفه تاريخ منبعث از آن و در مرتبت بعدي، اصول اخلاقي و رفتاري منتج از آن باور و عمل داشته باشد، مي توان نسبت به جهاني بودن واقعي آن داوري کرد» (7)
اين مکتب فکري و نظام معنايي که گفتمان جهاني شدن اسلام تلقي مي شود و مي توان متن جهاني شدن اسلام را براساس آن ارائه نمود، فرصت گسترش و توسعه پيدا کرده است. در برابر پيشرفت اين محتواي گفتماني، گفتمان سکولاريزم جهاني شدن عقب نشيني مي نمايد. «جف هينس» در مورد گسترش مذهب و جهاني شدن آن مي گويد:
وجود نمونه هاي بي شماري از رشد پويش هاي سياسي اديان، جرج و يگل، مفسر آمريکايي را واداشت تا ادّعاي خيزش جهان مذهبي و يا به تعبير خود وي «سکولاريزم زدايي از جهان» را مطرح سازد. منظور ويگل از طرح اين ايده، نه صرفاً «باز معنويت يا بي غيرسياسي» جهان، بلکه بيشتر تأکيد بر کنش متقابل ميان دو حوزة دين و سياست مي باشد؛ روابطي که به واسطه انواع فرايندهاي جهاني شدن تسهيل و از طريق انقلاب ارتباطات، افزايش يافته است». (8) اين امر حاکي از آن است که اديان با طرح کاملي براي زندگي اجتماعي بشر بازگشته و گسترش يافته اند. به گونه اي که «هينس» با اين فرض، بحث خود را آغاز مي کند که « جهاني شدن شبکه هاي فراملي بازيگران مذهبي را تسهيل نموده است». (9) در اين بين، اسلام درصدد ارائه نظام معنايي کامل خود بوده است. هينس با تأئيد اين برداشت مي گويد: در مجموع، اسلام به عنوان يک نظام مذهبي، اجتماعي و فرهنگي سعي نموده است تا خود را از طريق ايجاد يک جامعه مذهبي فراملي تبديل به «دين جهاني» نمايد. (10)
بنابراين در عرصه نزاع گفتماني جهاني شدن و در تقابل گفتمان غرب سکولار و گفتمان ديني اسلام، فرصت مناسبي براي انسجام اسلامي به وجود آمده است. اين امر، حاصل شکل گيري نظام معنايي اسلام حول محور توحيد است. نظام معنايي و گفتماني که علاوه بر نيازهاي مادي به احتياجات واقعي بشر توجه کامل داشته است.
اين مکتب، طرح کاملي براي زندگي بشر، به خصوص مسلمانان ارائه مي کند و آنان را حول اين محور اساسي که همان اسلام توحيدي است، جمع مي کند و انسجام آنان را در پي دارد، حقانيت اين طرح و برنامه الهي و مبتني بر فطرت بودنش، گسترش مداوم آن را در پي خواهد داشت. جهاني شدن و عرصة آن نيز مي تواند در اين راستا به تسهيل اين امر بپردازد.

3- فرصت هاي نرم افزاري متن گفتمان ها
 

1-3- فرصت مقاومت
 

از يک نظر، عرصه جهاني شدن شامل دو گفتمان « جهاني شدن از بالا» و « جهاني شدن از پايين است. روند جهاني شدن نيز غالباً از بالا به پايين صورت مي پذيرد و جهاني شدن غربي درصدد است ارزش هاي مدرنيته را همچون سکولاريزم و مصرف گرايي
فرهنگي، اقتصادي را گسترش داده و بر اين منوال، نوعي همسان سازي فرهنگي را به وجود آورد. در مقابل، نوعي ديگر از جهاني شدن وجود دارد که گيدنز، تحت عنوان جهاني شدن معکوس از آن ياد مي کند. (گيدنز، 1999) بر اين مبنا، جهاني شدن معکوس، اشاره به « جهاني شدن از پايين» (جهاني شدن از ناحيه پيرامون) در مقابل جهاني شدن از بالا (جهاني شدن از ناحيه جهان موسوم به جهان مرکزي) با روحية سلطه گرانه و استثناگرايانه دارد. اين نوع جهاني شدن در مقابله با ايدئولوژي نظام سرمايه داري غرب و روند حاکم بر جهان معاصر و همچنين سلطه اقتصادي شرکت هاي چند مليتي شکل گرفته است (چيس دون، 2002)، اين نوع نهضت هاي اجتماعي در قالب مقابله با روحية سلطة جهاني (روداس، 2003) و جست و جو براي عدالت فراگيرتر جهاني (باتليوالا، 2002)، ظهور پيدا کرده است. (11)
از فرصت هايي که جهاني شدن در اختيار مسلمانان قرار داده، برجسته نمودن فرايند معکوس آن در چارچوب مقاومت فرهنگي دين است. براين اساس، جهاني شدن غربي، تهديد و خطر براي همه مسلمانان محسوب مي شود. اين تهديدات، جنبه هاي مختلفي دارد. از يک نظر غرب، با دو عنصر سکولاريزم و مصرف گرايي، هويت خود را مي سازد.
اين امر مستلزم غيريت سازي با اسلام که اين دو عنصر را نفي مي کند، است. جهت ديگر در اين گفتمان، سلطه اين بودن آن است و جنبه سلطه اين بودن، جهاني شدن از بالا به پايين است که عکس العمل طبيعي آن، برجسته شدن هويت هاي مقاومت است. (12) و گذشته يک تاريخ و فرهنگ را ناديده مي گيرد و منجر به عکس العمل هاي تند و منفي مي شود. (13) وقتي که غرب درصدد همگون سازي فرهنگي از بالا به پايين مي شود.
اين فرصت براي جوامع ديني از جمله مسلمانان فراهم مي ايد، که در برابر فشار و سلطه غرب، به شکل گيري «مقاومت فرهنگي و ديني» بپردازند. اين امر در راستاي غيريت سازي متقابل با گفتمان جهاني شدن غرب صورت مي گيرد. بر اين مبنا، مسلمانان با ارائه طرح منسجم از اسلام، حول نظام معنايي خود در مقابل غرب متحد مي شوند.

2-3- فرصت ذاتي اسلام
 

در عرصة جهاني شدن، گفتمان ليبرال غرب با تسلط و استفاده بيشتر ازجنبه سخت افزاري جهاني شدن، يعني فن آوري هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي، جلوه گري بيشتري داشته است. اين امر نبايد منجر به ناديده گرفتن محتواي ذاتي برتر گفتمان اسلامي شود. گفتمان جهاني شدن اسلامي، با تکيه برغناي ذاتي و حقانيت خود نه تنها مي تواند انسجام مسلمانان را عملي سازد، بلکه قابليت نفوذ در ساير جوامع انساني را نيز دارد.
«به ديگر سخن، جهاني شدن غربي در بي بهره وري مادي صرف از اين جهان است که با عقلانيت و فطرت در تضاد آشکار است و با تعميم و تبليغ شهوات منحط و لذت هاي پست، عواقبي مخرب و ويران گر به دنبال خواهد داشت... (14) ما از اين جهاني شدن به عنوان جهاني شدن ظاهري و مصنوعي ياد مي کنيم.
«در مقابل، جهاني شدن در انديشه اسلامي، گرايش انساني و مسير متکي بر فطرت و ساختار وجودي انسان است...» (15) که از اين نوع گفتمان هم تحت عنوان گفتمان جهاني شدن حقيقي ياد مي کنيم. جهاني شدن حقيقي بر يک انسان شناسي و فلسفه تاريخ خاص مبتني است و با هر انسان شناسي سازگار نيست. (16)
در اين نگرش، لايه هاي زيرين فرهنگ همچون، اعتقادات و اخلاقيات و ارزش ها اهميت بسيار بيشتري نسبت به نمادها و رفتارها و پيشرفت هاي مادي و تکنولوژيکي بشر دارد.
بنابراين در صورتي مي توان از جهاني شدن حقيقي و واقعي سخن به ميان آورد که براي انسان، ذات و جوهري، و حقوق و غايتي قائل باشيم و تنها در صورتي مي توان براي انسان ذات و غايت و حقوقي متصور شد که براي او خالقي متصور باشيم...». اين گفتمان، انسان را داراي دو بعد مادي و معنوي مي داند. جهان را متعلق به پروردگار دانسته و او راحاکم وناظر بر اعمال و رفتار خود در تمام زمينه هاي فردي واجتماعي مي بيند . براين اساس «به ميزاني که ما شاهد انسان گرايي مرتبط با خدا گرايي و اصل گرايي و باور به حقيقه الحقائق و حقيقت غائي درجهان کنوني باشيم، مي توانيم جهاني شدن حقيقي را از آن درک و استنباط کنيم.
در شرايطي که نظام معنايي مادي غرب نتوانسته به پرسش هاي فراواني از بشر پاسخ گويد و بحران هاي بسياري ايجاد کرده است. جهاني شدن حقيقي اسلام با تکيه بر محتواي ذاتي غني خود فرصت پيدا کرده است تا طرح منسجم معنايي خود را براي ادارة زندگي مادي و معنوي بشر ارائه دهد. طرحي که مي توان آن را نظريه جهاني شدن اسلامي و حقيقي دانست و ادعا کرد که «نظريه جهاني شدن اسلامي، همه ابعاد تمدن را يعني رشد، توسعه، عدل و اخلاق را يک جا دارد.
اين جامعيت و کامليت مي تواند محور انسجام مسلمانان گردد و الگويي براي ساير جوامع انساني قلمداد شود.
در اين عرصه نزاع گفتماني، شرايط بحراني گفتماني رقيب، ارزش ذاتي نظام معنايي اسلام را برجسته تر مي کند. «سيد حسين نصر» با اشاره به ورشکستگي اجتماعي و بحران هاي زيست محيطي غرب مي نويسد: مي توان گفت بحران زيست محيطي و همچنين تشويق رواني اين همه مردان و زنان در جهان غرب، بي قوارگي محيط زيست شهري و مانند آن، نتيجه تلاش هاي انساني است که مي خواهد در زندگي فقط غم نان داشته باشد، «خون همة خدايان را بريزد» و استقلال خويش را از عالم بالا را اعلام دارد» (17).
همة اين مشکلات حاصل روگرداني از معنويت و فطرت الهي بشر مي باشد. جهاني شدن حقيقي اسلام با ارائه طرح جامع خود و حل مشکلات بشري مي تواند اندک اندک به گفتمان برتر تبديل شود.

نتيجه گيري
 

جهاني شدن اسلامي مي تواند با استفاده هرچه بيشتر از عرصة نزاع گفتماني و پيشرفت در زمينه هاي تکنولوژيکي و فن آوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي، و به عبارت ديگر، استفاده از جنبه سخت افزاري جهاني شدن، محتواي غني و ذاتي خود را در مرحلة اول، طرحي براي مسلمانان قرار دهد تا بر محور آن به انسجام برسند و در مرحله بعدي الگويي براي جهانيان ارائه شود تا وجدان هاي بيدار به آن پيوسته و گسترش و نفوذ اين مکتب الهي را باعث شوند. در اين زمينه، وظيفه و تکليف دشواري بر عهدة نخبگان حاکم و روشنفکران کشورهاي اسلامي مي باشد که زمينه ساز اين مسئله حياتي باشند.

پي‌نوشت‌ها:
 

*- حجه الاسلام والمسلمين دکتر بهروز لک، استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم(ع)
**- دانش آموخته حوزه علميه قم و دانشجوي دکتراي علوم سياسي دانشگاه تربيت مدرس
1- مهدي گلشني و رضا غلامي، گزارش پژوهش ملي ايران و جهاني شدن (تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1387)، چاپ اول، ص 17 پيشگفتار.
2- سيد حسين نصر، اسلام و تنگناهاي انسان متجدد، ترجمه انشاء الله رحمتي (تهران: دفتر نشر و پژوهش سهروردي: سال 1385) چاپ دوم، ص 42.
3- جف هينس، دين، جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1381)، ص 390.
4- عماد فروغ، اسلام و جهاني شدن (تهران: کانون انديشه جوان، 1387)، چاپ دوم،
5- يان آرت شولت، پيشين
6- عماد افروغ، ما و جهاني شدن (تهران: انتشارات سوره مهر، 1387)، چاپ اول، ص 22.
7- همان، ص 23.
8- جف هينس، پيشين، ص 387.
9- همان، ص 388.
10- همان، ص 388
11- سعيدرضا عاملي، جهاني شدن و فضاي مذهبي (مجموعه مقالات جهاني شدن دين، محمد جواد صاحبي)، (قم: احياگران، 1382)، ص 156-155.
12- همان، ص 159.
13- همان.
14- سي محمد حسيني شيرازي، اسلام و جهاني شدن، ترجمه عبدالحسين قراتي (قم: ياس زهرا، 1387)، چاپ اول، ص 88.
15- همان، ص 88.
16- عماد افروغ، ما و جهاني شدن (تهران: انتشارات سوره مهر، 1387)، چاپ اول، ص 20.
17- سيد حسين نصر، پيشين، ص 43.

منبع: فصلنامه علمی ترویجی علوم سیاسی ش 49
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما