نحوه ي حضور مردم در شهر و تاثير آن بر سيماي شهري
چکيده
امروز اگرچه هيچ شهري از مسيرهاي پياده يا حداقل پياده روهاي کنار مسيرهاي سواره خالي نيست، اما خصوصاً در شهرهاي ايران، نمي توان فرهنگ سلطه ي خودرو و کم اهميتي مسيرهاي پياده و نبود آن ها را ناديده گرفت. اين در حالي ست که نحوه ي حرکت در محيط و جابه جايي در فضاهاي شهري از پارامترهاي موثر در چگونگي دريافت اطلاعات از محيط نسبت اين دو گونه از مسير و سامان دهي منظر با توجه به قابليت هاي دريافت انسان در حالت پياده و سواره از نظر دور مانده است. اين مقاله در عين تأکيد بر اهميت فعال بودنِ مسيرهاي پياده در جهت امکان رسيدن به دريافت هاي عميق و تجربه ي محتواي فضاي شهري و سيماي شهري واضح و روشن، اشاره اي به تفاوت هاي سيماي شهري در تصور ناظر سواره و پياده دارد؛ چرا که سيماي شهري در تصور ناظر سواره ويژگي کلي و اجمالي داشته و آثار هويتي خاص خود را بر جاي خواهد گذاشت.
مقدمه
اين مقاله با تأکيد بر ماهيت اجتماعي - کالبدي فضاي شهري به تحليل ويژگي هاي سيماي شهري با توجه به نحوه ي حضور مردم در شهر مي پردازد و به آثار ناشي از تنوع گونه هاي حرکت مردم در سيماي شهر اشاره مي کند.
امروزه در شهرهاي ايران از ميان تمامي امکان هايي که براي نحوه ي حضور و جابه جايي در شهر وجود دارد، زير مجموعه اي چند موردي به کار مي رود.حضور مردم در شهر و فعاليت هاي شهري در قالب حرکت و جابه جايي و يا تأمل و درنگ و سکون در عرصه هايي خاص انجام پذير است که البته تعامل با محيط و کنش و واکنش ناظر نسبت به منظر در اين دو حالت متفاوت است؛ و در هر يک از اين حالات مي توان صفاتي اجمالي را براي تصور ذهني از محيط قائل شد.
جابه جايي در شهر، خود با امکانات متنوعي از قبيل پياده، دوچرخه، موتورسيکلت، اتومبيل شخصي، وسايل نقليه ي عمومي چون اتوبوس، مترو، قطار شهري، استفاده از کانال هاي آب و قايق و ... انجام پذير است. در اين طيف متنوع، کيفيت هاي متفاوتي براي ادراک انساني حاصل مي شود، زمان و سرعت و ميزان بهره گيري از انرژي ماهيچه اي انسان جهت جابه جايي و تحديد مسير (2)، با استفاه از وسايل حمل و نقل گوناگون چون مترو، قطار شهري، کانال هاي آبي و مسيرهاي سواره و پياده، عمده ي عواملي هستند که هر يک سبب بروز ويژگي هاي خاص و اثرگذار در ادراک انسان نسبت به محيط مي شوند.
سرعت و گذر زمان رابطه ي مستقيم با ميزان اطلاعات دريافتي از محيط توسط انسان دارد. در مورد يک نقطه خاص، در حالت سکون دريافت اطلاعات به لحاظ کمّي حداکثر و به لحاظ کيفي واضح تر است. سرعت نه تنها در کميت اطلاعات دريافت شده، بلکه در کيفيت و چگونگي اطلاعات دريافتي از نقطه اي مشخص نيز موثر است. بديهي است در سرعت هاي بالاتر اطلاعات داراي ويژگي کلي و اجمالي مي شوند، حال آن که در سرعت هاي پايين تر امکان ادراکات عميق تر، واضح تر و جزئي تر و همچنين ثبت اطلاعات توسط انسان متحرک بيش تر است و با افزايش سرعت از اين کيفيت ها کاسته مي شود؛ تا در نهايت در سرعت هاي بسيار بالاتر دريافت هاي جزيي عملاً به وسيله ي حواس انسان ميسر نمي شود. در حالت سکون و تا حد مشخصي از سرعت، ادراک واقعي از رنگ، بو، جنسيت، صدا وجو دارد و با تجاوز سرعت از حد خاصي کيفيت هاي بصري، شنيداري و لمسي نقاط مسير با هم مي آميزند و ويژگي هاي جديدي دريافت مي شود. در سرعت هاي بالا احتمال گزينش و دريافت بيش تري از امکانات بالفعل محيط (نقطه ي ثابت) از دست مي رود و امکان ادراکي ترکيبي از نقاط ممتد مسير به وجود مي آيد.
با توجه به مقدمات فوق، پيمودن مسير در حالت پياده توسط انسان داراي قابليت هاي ارزشمندي است. سرعت در حالت پياده مقياس انساني دارد و قاليت هاي دريافت و ثبت اطلاعات از محيط را افزايش داده و باعث تجربه ي عمق فضا، حرکت در مسير، دريافت اطلاعات از نقاط پي در پي و حس توالي و تداوم مي شود. همراه با صرف انرژي ماهيچه اي، دوري و نزديکي و بعد مسافت ها نيز به خوبي احساس مي شود. در حالت پياده حس لامسه در تشخيص جهت باد، گرما، سرما و تمامي عوارض اقليمي ايفاي نقش مي کند. در اين سرعت، حس بويايي انسان بوي فضاها را ثبت کرده، با الگوها مطابقت مي دهد و به دريافت حس مکان کمک مي کند، حس بينايي انسان سبب شناخت جزئيات تا شعاع چند متري اطراف انسان متحرک و تحليل دور منظر در همه ي جهات مي شود. چرا که امکان تغيير جهت با توجه به ميل و اراده ي انسان متحرک در حالت پياده در همه ي لحظات وجود دارد. عوامل و ويژگي هايي از اين دست، پيمودن مسير در قالب پياده را به پيمايشي در مقياس انساني تبديل مي کند؛ به گونه اي که هيچ يک از حواس انسان منفعل نمي ماند و در ضمن همه ي دريافت ها صحيح و درست بوده و با واقعيت محيط تطابق دارند. اين امر براي متحرک بسيار لذت بخش و خوشايند بوده و احتمال ايجاد سيمايي مطلوب از منظر شهري را افزايش مي دهد.
پياده بر خلاف متحرک سواره، خود را به ناگاه در يک فضا نمي يابد؛ بلکه در مقياس حوصله ي انساني زمان لازم است تا راهي پيموده شود و دسترسي از نقطه ي اي به نقطه ي ديگر ميسر گردد. بهره گيري از امکاناتي همچون دوچرخه نيز تا حد زيادي شباهت به حالت پياده دارد، چرا که متحرک را نسبت به محيط اطراف ايزوله نکرده و نيز از انرژي ماهيچه اي انسان براي تحرک استفاده مي شود. هر چند سرعت افزايش مي يابد، اما کنترل سرعت و حداقل و حداکثر آن تاثير نامطلوبي بر کيفيت هاي دريافتي از محيط ندارد و به دليل امکان حمل بار بدون خستگي، داراي مزيت است. در صورت وجود مسيرهاي مختص اين وسيله در شهر، ايمني لازم نيز تأمين مي شود و اين حد از سرعت که همراه با به کارگيري انرژي ماهيچه اي انساني است، جداي از افزايش امکان سلامت، به هوشياري حواس نسبت به محيط کمک مي کند و لذا شهروند را مستعد گزينش اطلاعات بالفعل محيط، تعامل با آن، شناخت منظر و ايجاد ذهنيت هاي ناشي از آن مي کند. بنابراين، شهري که عمده ي ترافيک شهري آن در قالب پياده و دوچرخه باشد، در ذهن شهروندان با جزئيات بيش تري ثبت شده و شناخت واضح تري از فضاي در حال پيمايش ايجاد مي گردد؛ هر چند کل محدوده ي قابل پيمايش کاهش مي يابد.
دوران مدرن و هديه ي آن به شهروندان که همانا سوار کردن آن ها بر وسايل نقليه ي موتوريس ست، سبب دگرگوني بسياري از کيفيت هاي فوق الذکر مي شود. گسترده ي قابل تجربه افزايش يافته و عمق تجربه نسبت به مکان کاهش مي يابد. استفاده کردن از اتومبيل چه شخصي، چه عمومي، در ضمن اهدا کردن سرعت و زمان به شهروندان (که البته امروز در بسياري از موارد به علت ترافيک هاي پر تراکم نقض مي شود) حرکت انسان را با همه ي امکاناتي که حالت طبيعي و پيمايش پياده ي مسير دارد، در اختيار او نمي گذارد. در واقع نظام حرکت سواره (مسيرها و اتومبيل ها) به وسيله ي قوانين راهنمايي و رانندگي تعريف مي شوند و اين قوانين در راستاي کنترل اين موجودات پُر سرعت و حفظ حريم هاي پياده و جلوگيري از اشفتگي، همواره امکان حرکت در قالب يک خط مستقيم رفت يا برگشت را فراهم مي کنند. راننده ي هر وسيله ي نقليه صرفاً از فضاي پيش رو و در حد نياز و در محدوده ي ميدان ديد آينه از فضاي پشت سر خبر مي گيرد و اين ضرورتي براي به پيش راندن است. نگاه سواره عمدتاً به مسير پيش روست که البته اين ويژگي دوران مدرن است؛ آنچه پُست مدرن در انتقاد به آن شکل مي گيرد. انسان در حالت پياده امکان توقف و چرخش و بررسي تمام جوانب را دارد، در حالي که در مورد حالت سواره اين امکان در همه ي لحظات طي مسير براي راننده وجود ندارد. علاوه بر کاهش ميزان دريافت اطلاعات دقيق از مکان، لزوم گذر کردن اتومبيل از کانال هاي (3) تعبيه شده براي آن (خيابان و بزرگراه) همه ي فضاهاي موجود در شهر را در جايگاه پتانسيل هايي براي شناخت قرار نمي دهد؛ بلکه تنها جوانب اين کانال ها موضوعات قابل بررسي اند. بنابراين، در اين حالت دريافت ها از منظر شهري، هم محدود و هم اجمالي اند.
با حرکت سواره که امروزه غالب ترافيک شهري را شامل مي شود، نه تنها دريافت مردم از منظر شهري اجمالي و محدوده است، بلکه تعامل مردم با مردم نيز داراي ويژگي اجمالي مي شود. اين تعاملات در حد عدم ايجاد تزاحم براي يکديگر تقليل مي يابد. چرا که اصولاً استقرار در اتومبيل به منزله ي استقرار در فضايي خصوصي و حرکت در فضاي عمومي است. ناظر منظر شهري از اين موضع امکان به کارگيري بخشي از توان ادراکي خود را کاهش و گستره ي قابل تجربه را افزايش مي دهد. سيماي شهري از نگاه سواره چون تورق اجمالي يک کتاب قطور و از نگاه پياده چون مطالعه ي عميق صفحات کم تري از کتاب است. لاجرم در شهرهاي امروز ايران طراحان شهري بايد ساختار منظر شهري را با در نظر داشتن اين نکته ي مهم که عمده ي ترافيک شهري، سواره است، ايجاد، نگه داري يا نقد کنند. استفاده از مثال فوق در شرح بيش تر مطلب نيز کارآمد است؛ فردي که در حال تورق و بررسي يک کتاب است، تيترها و مطالب تأکيد نشده را در مي يابد، در حالي که مطالعه ي دقيق (حرکت پياده) به دريافت محتواي متن (محتواي فضاي شهري) منجر مي شود. فرد پياده در مقايسه با انسان چهارچرخ (4) با تعداد مراجعه ي کم تري به فضاي شهري، در ارتباط با محتواي فضا قرار مي گيرد. در حالت پياده ابعاد محتوايي فرم شهر چون روابط ميان مردم مبادله ي انرژي، اطلاعات، کالا، شايعات و جز آن در زمره ي اطلاعات گزينش شده از فضا قرار مي گيرند و در ضمن مردم با هم ملاقات مي کنند، اين فضا عرصه ي زندگي جمعي است که تصور ذهني از شهر را به تصوري از صحنه ي زندگي جمعي بدل مي کند.
از ديگر تفاوت هاي قابل ذکر اين است که در حرکت پياده، ريزدانه هاي شهري قابل بررسي اند و ارزشمندي آن ها در بومي سازي مکان و القاي حس مکان و تجارب منحصر به فرد لحاظ مي شود و لذا امکان دريافت هاي خاص از منظر و القاي هويت جمعي از طريق تصوير ذهني شهر ميسر مي گردد؛ حال آن که حرکت سواره ميل به بهره گيري از فعاليت هاي متمرکز و گردهم در غالب درشت دانه هاي شهري دارد که عواقب هويتي آن ها با بافت ريزدانه متفاوت است و منجر به از دست رفتن سيماي محلي و هويت ناشي از آن مي شود.
نکته ي ديگري که تفاوت عمده اي ميان سواره و پياده محسوب مي شود، حالت انفعالي سوار بر اتومبيل نسبت به محيط است که البته در تصور ذهني از شهر نقش به سزايي دارد. «رانندگي اين امکان را فراهم مي کند که سرنشين يک فاصله ي امن را بين خود و ديگران لحاظ کند و در عين حال تجربه ي سينمايي نيز داشته باشد. يعني در مقام يک تماشاگر با مناظر اطراف تماس بصري داشته باشد، بدون آن که در داستاني که مقابل چشمانش بيان مي شود واقعاً درگير شود.» (مدني پور، 1387، ص 51) سينمايي شدن تجربه ي افراد از شهر تأثير عمده اي در پردازش منظر شهري و ويژگي هاي سيماي شهري دارد. در اين حالت ساکنان شهر از شهروندان و بازيگران اصلي عرصه ي شهر به تماشاچيان بدل مي شوند و لاجرم در سمياي شهري، شهر از شهروند منفک و جدا مي گردد که اين مساله عوارض نامطلوب هويتي را در پي دارد.
چرا که از امکان اين هماني شخص با محيط کاسته مي شود. در واقع سيماي شهر در چنين حالتي پردازش محيط کالبدي و فارغ از روح زندگي و طعم تعاملات اجتماعي است. چنين سيمايي از شهر امکان تلقي هويت جمعي را مي کاهد و فضا را مستعد القاي هويت هاي فردي و متفرق مي کند که اين با پايداري و قوام زندگي اجتماعي، خصوصاً در ابعاد رواني و معنايي آن متعارض است.
در نتيجه، تصور ذهني حاصل از منظر شهري، در ذهن شهروندان سواره با کيفياتي کلي و اجمالي، ولي در عرصه هاي وسيع از شهر همراه است که اين موضوع خود تمايل براي بهره گيري از خمات شهري مستقر در گستره ي وسيع همه ي مناطق شهري را ميسر کرده و تمايل مردم براي جابه جايي در شهر را افزايش مي دهد. حرکت با اتومبيل همه ي شهر را مبدل به محله اي براي شهروند سواره مي کند و او محدوده اي خاص را براي رفع نياز متصور نيست. به عبارتي ديگر، همواره با ذهنيتي از کل شهر درگير است و در ذهن او محله ي من و محدوده ي من جايگاهي ندارد. در واقع سيماي شهري در چنين حالتي فاقد مراتب و درجه ي وضوح است. با برآورده شدن نيازهاي پياده در محدوده ي محله، شهروند از محله ي خود تلقي روشن تري نسبت به همه ي شهر دارد، در حالي که شهروند سواره از آن جا که امکان جابه جايي دارد، همه ي گستره ي شهر را اجمالاً بررسي کرده و مورد استفاده قرار مي دهد و ذهنيت او از محيط زندگي، خانه، محله، و شهر نيست؛ بلکه خانه و شهر است. يعني عرصه ي خصوصي و عمومي بي واسطه و بدون طي مراتب در چنين ذهنيتي متجلي مي شوند. در حالي که در حرکت پياده مسافت ها نقش ويژه اي در تصور ذهني افراد از شهر دارند و سيماي شهر در تطابق با گستره اي که با قابليت هاي طبيعي بدن انسان قابل پيمايش است، مراتب مي يابد و مفاهيم خانه، محله، شهر جايگاه ويژه ي خود را در سيماي شهري حفظ مي کنند، خصوصيات منحصر به فرد مکان هاي شهري دريافت مي شوند و توان القاي هويت مي يابند. چرا که در زمره ي اطلاعات گزينش شده از محيط در مي آيند و به مثابه ي بخشي از محيط که شهروندان چشم به روي آن بسته اند، دور از نظر نمي مانند. به عنوان يک پيشنهاد راهبردي لازم به نظر مي رسد که مطالعات عميق تري در مورد نحوه ي حضور مردم و حرکت غالب آن ها در شهر انجام گرفته و کيفيات ناشي از اين نوع حضور در سيماي شهرها بررسي شود. نتيجه ي اين امر مي تواند به حفظ نسبت مسيرهاي پياده و سواره، اندازه ي شهر، نسبت عرصه به مسير در فضاهاي شهر منجر شود و به توسعه ي شهر در مقياس انساني کمک کند و اين همان چيزي ست که در غناي منظر شهري و دريافت مطلوب از سيماي شهري نقش عمده اي را ايفا مي کند. بديهي ست شهروند امروز ناگزير از به کار بردن وسايل حمل و نقل موتوري است، ولي مهم دستيابي به ترکيبي است که با ويژگي بهينگي حادث شده باشد و ميزاني از مسيرهاي پياده و سواره را با هم درآميزد که شهروند شهرهاي امروز، هم بهره مند از سرعت و هم با خبر از شهر بماند.
برقراري چنين تعادلي منجر به نقش بستن تصوري مطلوب از شهر خواهد شد که نه الزاماً کانالي براي حرکت است و نه عرصه اي محدود و کم امکان. دستيابي به چنين
تعادلي ضرورتي است که بايد در مورد شهرهاي امروز لحاظ شود تا تلقي مردم از کلان شهرها را از کانال هاي انتقال، به عرصه هاي زندگي بدل کند.
پي نوشت:
1- عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان.
2- منظور از تحديد مسيرها، قرارگيري برخي گونه هاي وسايل حمل و نقل در کانال هاي کاملاً مشخص و تونل هاي آمد و شد است که نسبت به منظر شهري ايزوله اند.
3- کانال: در شهر مدرن از خيابان به کانال انتقال شهروندان تعبير مي شود.
4- تعبيري که مهندس سياوش انصاري نيا از انسان سوار بر اتومبيل دارد.
منابع و مآخذ
1- انصاري نيا، سياوش، انسان دو پا ... انسان چهارچرخ، مجله ي صفه، شماره ي چهل و سوم، 1385.
2- شيعه، اسماعيل و ميمندي پاريزي، صديقه، بررسي ساماندهي فضاهاي شهري و تأثيرات اجتماعي آن ها، مجله آبادي، شماره ي 62، 1388.
3- مدني پور، علي، فضاهاي عمومي و خصوصي شهر، مترجم: نوريان، فرشاد، شرکت پردازش و برنامه ريزي شهري، تهران، 1387.
منبع: دانش نما شماره پياپي 180-179