جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي وانسجام اسلامي (3)

آنچه در ابتدا از آن پرسش مي شود اين است كه آيا منظور ما «اسلامي سازي» از طرف عواملي چون دولت و نيروهاي امنيتي و انتظامي يا آموزش و پرورش و حوزه علميه يا رسانه هاي جمعي و غيره است يا «اسلامي شدن» تدريجي خود نهادها، سازمان ها و نظام هاي اجتماعي از طريق پيشرت علمي و ترقي روحي و تعالي نفساني اكثريت جامعه ؟
چهارشنبه، 23 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي وانسجام اسلامي (3)

 جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي وانسجام اسلامي (3)
جستارهايي راهبردي درباره اتحاد ملي وانسجام اسلامي (3)


 






 

اسلامي شدن نهادها، سازمان ها و نظام هاي اجتماعي، مقدمه و فاق و اتحاد ايرانيان
 

آنچه در ابتدا از آن پرسش مي شود اين است كه آيا منظور ما «اسلامي سازي» از طرف عواملي چون دولت و نيروهاي امنيتي و انتظامي يا آموزش و پرورش و حوزه علميه يا رسانه هاي جمعي و غيره است يا «اسلامي شدن» تدريجي خود نهادها، سازمان ها و نظام هاي اجتماعي از طريق پيشرت علمي و ترقي روحي و تعالي نفساني اكثريت جامعه ؟
به نظر مي رسد كه اين دو تفكيك پذير نيستند، بلكه همواره اقليت فرمانروا به انضمام نخبگان علمي (در هر سازمان چه سازمان هاي آموزشي و چه رسانه ها و چه روحانيون و امثال آن) در تعيين يا تغيير هويت و رفتار مردم تأثير داشته اند. بنابراين، بدون اينكه ما جامعه را به دو گروه برگزيده و عامه مردم تقسيم كنيم، معتقديم كه هر دو بايد اسلامي شوند و هر دو بايد همديگررا اسلامي كنند.
اما به نظر نگارنده با توجه به حديث مشهور نبوي(ص) درباره تأثير دو صنف اميران و دانشمندان در صلاح و فساد امت، نقطه شروع اسلامي شدن بايد از برگزيدگان (رؤسا و دانشمندان) باشد. و غرض از اسلامي شدن يا اسلامي كردن اين نيست كه در چند عنوان با مقاله اي تعبير اسلامي به كار برده شود يا دفتري اسلامي در هر مؤسسه اي پديد آيد يا يك بند به اساسنامه ها اضافه گردد و امثال آن! بلكه مقصود نهادينه شدن طرز فكر و عمل اسلامي در همه نهادها و سازمان ها و نظام هاي اجتماعي است. چند مثال براي نمونه ذكر مي شود:
1.وقتي پيامبر(ص) و حضرت علي (ع)، بت ها را از كعبه بيرون ريختند و سرنگون كردند، آنها را در يكي از ورودي هاي مسجد الحرام به نام «باب شيبه» دفن كردند تا مردم از روي آنها بگذرند و كعبه را طواف كنند.
در سال هاي پس از انقلاب اسلامي همواره اين تلقي ترويج شده است كه چهارشنبه سوري مراسم آتش پرستان ايران قديم است كه در ميان مسلمانان باقي مانده است. با توجه به اينكه عبادت بت ها و مظاهر مورد پرستش در هه اقوام به شكل طواف و تعظيم و سجده بوده و هست، لذا مي توان با حفظ مراسم چهارشنبه سوري و رفع خطر استفاده از مواد محترقه اين تلقي را در ميان مردم ترويج نمود كه پريدن از روي آتش همانند گام نهادن و رد شدن از روي بت هاي مدفون شده است و بايد با هدف ستايش و پرستش خداي يگانه صورت گيرد.
2. سرمايه گذاري هاي فراواني روي ميراث باستاني و گردشگري در ايران صورت مي گيرد، صرفا براي تفريح و كسب درآمد بدون آنكه صبغه اسلامي داشته باشد. در حالي كه مي توان در تمام پايگاه هاي باستان شناسي ايران به تبليغ آيات قرآن كريم مبني بر عبرت گرفتن از آثار پيشينيان و سرنوشت آنها و نتيجه افكار و رفتارهاي شرك آلودشان و گذرا بودن لذت ها و امكانات و امارت هاي دنيوي و بي اهميت و بي اثر بودن حاكمان قدرتمند كهن و در ميان مردم امروز و بي تأثير بودن آن همه ثروت و نيروها در پيشگيري از مرگ و نابودي و اضمحلال و امثال آن پرداخت و در واقع شايد بهتر باشد سازمان تبليغات اسلامي و سازمان گردشگري و ميراث فرهنگي در هم ادغام شوند تا بيشتر مثمر ثمر گردند.
3. همچنين مسئولان محترم مي توانند با حذف تشريفات و تجملات از محل زندگي و كار خود، عملا بكوشند تا تقوا و زهد را در ميان جامعه نهادينه كنند. همچنين ساير مكارم اخلاقي بايد در عمل ترويج شود.
4. هنوز وزارتخانه و سازمان ها نتوانسته اند دفاتر و مؤسسات غير ضروري را از تهران به نقاط مناسب تر منتقل كنندو در واقع نتوانسته اند از لذت سكونت در تهران بگذرند.در حالي كه اسلامي شدن جامعه به گذشت هاي بسيار فراتر از اين نيازمند است تا روح گذشت و ايثار و مآل انديشي و خردمندي در جامعه نهادينه شود.
5. هر چه نيازهاي اوليه مردم بهتر تأمين شود، آنها اسلامي شدن را بهتر مي پذيرند. براي جلوگيري از فساد جوانان، بايد ازدواج آسان را ترويج نمود. حضرت لوط (ع) به قوم همجنس باز رسما پيشنهاد مي كند كه با دختر ايشان ازدواج كنند و غريزه جنسي خود را از اين طريق ارضا نمايند و در عوض، ترك گناه و انحراف كنند. آن پيامبر خدا اسوه حسنه مسلمانان است، آيا خواننده محترم، رئيس يا اميري يا عالمي را سراغ دارد كه چنين كاري كرده باشد؟!
اين راه اسلامي كردن است نه تعزير و تنبيه و به اردوگاه بردن و توقيف اتومبيل و امثال آن! راه هاي تنبيهي زماني اثر دارد كه مجرمان اندك باشند نه آنكه ظهور و بروز اصلي جوانان در جامعه، در جهت غير ديني و فساد باشد.
6. تصحيح روش هاي رسانه اي بر اساس تعاليم اسلامي مانند حرمت گمانه زني ناروا، تهمت، سوء ظن (و ترويج آن)، غيبت، تبذير و اسراف بيت المال، لهو و لعب و لغو، و غيره كه مستلزم تغيير بنيادين رسانه هاي جمعي ايران است.
7. قانونگذاري و اجرا در جهت از بين رفتن تدريجي مترفين (ثروتمندان خوشگذران و بي دين) و نفوذ آنها در جامعه.
اجمالا در بيشتر جوامع امروزي به خصوص جوامع صنعتي فرآيند دنيوي شدن نهادها و كاهش نفوذ دين در زندگي اجتماعي و مادي مردم (سكولاريسم) صورت گرفته و غير ديني بودن را در آن جوامع به صورت نهادينه درآورده است و در نتيجه خود دين به شكل نازلي و فقط به صورت يك نهاد و سازمان در عرض و جنب نهادها و سازمان هاي ديگر در آمده است.
اسلامي شدن فرآيندي در جهت عكس آن است ؛ يعني افزايش تدريجي نفوذ دين در همه نهادها و سازمان هاي اجتماعي و در زندگي فردي و اجتماعي اعضاي جامعه.

اتحاد يا انسجام؟
 

تعبيري كه رهبر معظم انقلاب اسلامي به كار برده اند، اتحاد ملي و انسجام اسلامي است. البته محتمل است كه ايشان اتحاد و ا نسجام را به عنوان دو واژه مترادف به كار برده اند، اما اگر فرض شود كه عمدا انسجام اسلامي را به جاي اتحاد اسلامي گزينش كرده اند، در اين صورت با توجه به معناي اين دو واژه و واقعيات موجود در جهان اسلام، گزينشي دقيق است؛ زيرا اتحاد به معناي يكي شدن است و به دلايل عقيدتي و تاريخي و واقعيت پيوندهاي سياسي و اقتصادي و نوع نظام هاي سياسي در كشورهاي اسلامي، يكي شدن آنها ـ چه در ساختارها يا اهداف يا كاركردها يا راهبردها يا حتي مواضع روزمره دولت ها ـ در حال حاضر چيزي در حد محال است و زماين «اتحاد اسلامي» متصور است كه مرزهاي ممالك اسلامي برچيده شود و همه مطيع دولتي واحد و يك رهبر گردند(چه ولي فقيه چه خليفه يا هر مقام ديگر) و موجودي يگانه (هر چند مركب) تلقي شوند.
اما انسجام يعني منظم و روان وبي پيچ و خم و گره بودن؛ و انسجام اسلامي اين است كه با پذيرش واقعيت كشورها و دولت ها و نظام هاي سياسي مختلف جوامع اسلامي، در «حد مقدور» همه آنها مواضع مشابهي حداقل در مرحله حرف و بيانيه داشته باشند و با همديگر مراوده مسالمت آميز برقرار كنند و متوجه سود و زيان مشترك هم باشند و به فتنه گري و آشوب طلبي عليه يكديگر و درگيري با هم حاضر نباشند و خلاصه «زندگي ميان جوامع اسلامي ـ شامل جلب منافع و دفع مضارـ به طوري منظم و روان، جاري باشد» و مسلمانان فرصت درك يكديگر و تعامل را بيابند و با دشمن يكديگر همسويي نكنند و همديگر را كافر نخوانند و همكيش را بين خود مسلم بدانند و نسبت به هم تساهل و تسامح داشته باشند.
پس انسجام اسلامي براي روابط ميان جوامع اسلامي در واقعيت كنوني واژه اي صحيح تر از اتحاد اسلامي به نظر مي رسد. امام راحل (قدس سره) نيز از تعبير كلمه توحيد و توحيد كلمه استفاده مي كردند، چون توحيد كلمه يعني يك جور سخن گفتن، محذورات واژه اتحاد مسلمين را ندارد.
اما اتحاد ملي چون ناظر به روابط مردم يك كشور است، با توجه به يكي بودن قلمرو، زبان رسمي، نظام سياسي ـ اقتصادي و آموزشي، گذشته تاريخي دوستان و دشمنان كنوني، تعهدات ملي نسبت به ملل و دول مختلف، دوستان و دشمنان مشترك، منابع اقتصادي و بالاخره منافع ملي مشترك، عبارتي درست و تحقق پذير به نظر مي رسد و اگر درست برنامه ريزي و عمل شود، تحقق مي يابد.
وقتي از «اتحاد ملي» صحبت مي شود، عمدتا به چند نوع وحدت در نظر است:
1. وحدت ميان پيروان اديان آسماني (يعني دين غالب و اقليت ها) يا بين الاديان، كه بنا به آموزش قرآن كريم (1) مي توان آن را بر دو پايه استوار كرد: اول يگانگي خدا؛ دوم بندگي نكردن هيچ كس در مقابل ديگري كه ملازم آزادگي و اصول گرايي است.
2. وحدت ميان پيروان مذاهب اسلامي (يعني مذهب غالب و مذاهب اقليت غير از نواصب و غاليان) يا بين المذاهب، كه با اعتصام به ريسمان محكم الهي و توحيد ونبوت پيامبراسلام (ص) و عقيده به احكام و فرامين قرآن كريم و سنت نبوي (ص) تحقق مي يابد. به خصوص كه اهل سنت از نظر فكري و عقيدتي هيچ مانعي درباره اطاعت از ولي فقيه (كه بر اساس عقايد ايشان، از اولي الامراست) ندارند و كافي است به دلارهاي امريكايي و مزدوران فتنه انگيز مسلمان نماي بيگانه بي توجهي كنند.
3. وحدت ميان اقوام مختلف كه در جامعه كثيرالقوم ايران بسيار ضروري است، و اين وحدت و هم جوشي مقدور نخواهد بود مگر آنكه همه آنها احساس كرامت و عزت كنند: اگر بعضي از آنها فقير و عقب نگه داشته شده باشند و بعضي ثروتمند و صاحب امكانات فراوان و مدرن؛ بعضي فاقد مناصب عالي و متوسط دولتي باشند وبعضي داراي آن ؛ بعضي از طريق رسانه ها (به ويژه صدا و سيما) تحقير شوند و برخي در موضع خدايگان بنشينند و خلاصه هر ناهمگوني، تبعيض و شكافي ميان اقوام يك ملت مي تواند به پراكندگي و سستي اتحاد ملي بينجامد. خوشبختانه پس از انقلاب اسلامي ايران به وضعيت مناطق محروم چون كردستال و ايلام و سيستان و بلوچستان و ساير نواحي رسيدگي خوبي شده است، اما اين كافي نيست. هنوز بيشترين بودجه را پايتخت و مراكز استان ها مي بلعند و به مناطق محروم شيعي كمتر از سني رسيدگي شده است. سفرهاي استاني رئيس جمهور محترم كنوني زمينه خوبي براي احساس كرامت و عزت اقوام ايراني فراهم كرده است، اما اگر اين سفرها به ارتقاي سطح مادي و معنوي آنها منتهي نشود، اثر كمي خواهد داشت.
بلواي تبريز و آذربايجان بر اثر چاپ كاريكاتوري در روزنامه رسمي ايران بايد موجب عبرت شود. اجراي برنامه هاي تمسخرآميز با لهجه هاي تركي، عربي، گيلكي، خراساني يا با لهجه روستايي براي دارندگان اين لهجه ها خرد كننده است. تمركز دفترهاي شركت هاي دولتي در تهران و پست هاي مهم در استان هايي چون خوزستان در دست فارس ها زمينه مهمي براي فروپاشي اتحاد ملي در آن مناطق است و از همه مهم تر اينكه پس از انقلاب، تلاش چشم گيري براي ترويج تعاليم اسلامي در اين زمينه صورت نگرفته است كه گر به قدر ذره اي يا خردلي در درون كسي عصبيت وجود داشته باشد، او بوي بهشت را حس نخواهد كرد و عصبيت قومي و نژادي در هر كس ـ چه فارس و چه كرد يا لر يا عرب يا بلوچ و... ـ ضمير مشترك او با شيطان است و در نتيجه پايگاهي براي سياست هاي شيطاني خواهد بود.
4. وحدت ميان قواي سه گانه: با توجه به اصل تفكيك قوا از جهتي و اشرف ولي فقيه بر قوا از جهت ديگر، غرض از وحدت قواي سه گانه، يكي بودن آنها نيست تا تداخل اختيارات و وظايف پيش آيد. بلكه نخست؛ غرض وحدت ساختار است: يعني همه با هم يك ساختار همگون را با اجزا و اعضايي داراي اختيارات و وظايف مختلف تشكيل دهند و مثلا ساختار يكي دموكراتيك و باز ساختار ديگري بسته و سركوبگر نباشد.
در اين راستا حتي ساختار قوه قضائيه هم بايد مثل قواي مقننه و مجريه باز و مبتني بر انسان سازي و رفع مشكلات تربيتي باشد. خوشبختانه در سال هاي اخير به اين مطلب توجه ويژه اي شد و ساختار قوه قضائيه بهسازي گرديده است. به هر حال رفع تعارض و تناقض در ساختار حكومت يكي از معاني و راه هاي وحدت ملي است، دوم ؛ وحدت، كاركرد كلي قواي سه گانه ـ علي رغم شرح وظايف مختلف ـ است كه همگي بايد در جهت رفع نيازهاي گوناگون جامعه و در خدمت جامعه عمل كنند و تلقي عملكرد آنها كسب و توسعه و حفظ قدرت و پست و ثروت نباشد؛ سوم اينكه قواي سه گانه به گونه اي فعاليت كنند كه اصل ولايت فقيه ضربه نبيند كه در اين صورت اساس نظام سياسي ايران كه ضامن ارتباط و بقاي آنهاست لطمه خواهد خورد و چهار اينكه ارتباط و همگوني سازماني و اطلاعاتي ـ‌به معني اعم ـ با استفاده از مدرن ترين ابزارها و دقيق ترين قوانين تأمين شود.
در حال حاضر كه در ميان قواي سه گانه تعارض و تناقض اساسي وجود ندارد، موانع بيهوده در كارشان پيدا نمي شود و فعاليت يكديگر را خنثي نمي كنند و به هم ياري مي رسانند و اين بهترين وضعيت براي اتحاد ملي در سطح حكومت خواهد بود. اما در طول دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي قواي سه گانه به دليل قدرت طلبي برخي سياستمداران، با هم درگيربودند، از جمله درگيري قوه مجريه با مقننه و قضائيه در دوره بني صدر و درگيري درون دولت (مجريه) و نيز ميان مجريان و مقننه در دهه 1360 و درگيري مجريان با مقننه(مجلس پنجم) و قضائيه در دولت اول آقاي خاتمي و نيز مجريه و مقننه (مجلس ششم) با قضائيه كه چه فرصت هايي را سوزاند و چه سرمايه هايي را هدر داد، خدا مي داند!
به هر حال همدلي، وحدت كلام، وحدت رويه، هماهنگي عملي و تحمل و خيرخواهي ميان قواي سه گانه ايران خيلي سريع موجب آرامش و رفاه و رفع مشكلات و پيشرفت جامعه مي شود و اين اصلي است كه در تمام كشورهاي جهان وجود دارد و به محض به هم خوردن اين موقعيت، جامعه در معرض توفان ها و انفجارهاي سياسي قرار مي گيرد و انشعاب و چند دستگي و درگيري در درون جامعه پيدا مي شود(كه در ايران 58-60 و حدود 64-68 و 76-84 هم تجربه شده است).
5. وحدت ميان حكومت و مردم: تعبير ديگر حكومت و مردم، فرمانروايان و فرمانبران يا واليان و رعاياست و پر واضح است كه اگر مردم نتوانند به حاكمان (ولي فقيه، مسئلان سه قوه، فرماندهان نيروهاي نظامي و انتظامي و امنيتي) اعتماد و محبت داشته باشند، چه شكاف در تفرقه عظيمي ميان آنها پديد مي آيد و ملك و مملكت تا چه اندازه آسيب پذير مي شوند. اين اعتماد چگونه پديد مي آيد و استمرار مي يابد؟
نخست اينكه مردم به معني واقعي باور كنند كه حاكمان را خود انتخاب كرده اند هر ساز و كاري كه بتوانند اين باور را تقويت كند، به كار رود.
دوم اينكه رسانه ها و احزاب سياسي به شدت سالم سازي شوند و از كثرت فراوان و بيهوده (قارچ گونه) آنها پرهيز گردد و به قدر كافي مهار و در صورت شايعه ساي و دروغ پردازي و تهمت زني به سرعت پيگيري و مجازات شوند تا اعتماد مردم را از بين نبرند. نياز به ذكر جزئيات نيست كه رسانه ها چگونه در شهات مرحوم آيت الله دكتر بهشتي و هفتاد و چند نفر از يارانش و بسياري ديگر از رجال نيكنام ايران تأثير داشته اند و در دوره حاكميت دوم خردادي ها از ابتداي تبليغات انتخاباتي تا هنگام تحويل دولت به منتخب كنوني چه كرده اند و چه تأثيري در حوادث تهران داشته اند و چقدر مورد توجه و اميد امريكايي ها براي ناراضي تراشي در ايران و اسقاط حكومت بوده اند؟!
سوم اينكه دولتمردان همواره با مردم درصدد ارتباط و تعامل و گفتگو و شنيدن شكايت و خواسته ها و عكس العمل سريع و مناسب و تشخيص درست نيازها و رفع آنها باشند كه در اين صورت گام به گام باعث تحكيم اعتماد و همدلي و اتحاد مردم نسبت به حكومت خواهند شد. علت اينكه همكاران آقاي خاتمي با بيش از بيست ميليون رأي در طي هشت سال در نهايت به وسيله مردم از قدرت و سياست كنار گذاشته شدند، همين بود كه دولتمردان در آن هشت سال در قوه مجريه و مقننه به قدر كافي به رابطه با مردم و تشخيص احتياجات و دردهايشان و رفع آنها نپرداخته ونينديشيده بودند. در نتيجه بسياري از مردم اعتماد خود را به آنها از دست دادند.
چهارم اينكه تمامي صاحب منصبان براي كسب فضيلت زهد و بي رغبتي به دنيا به حد بكوشند.زاهد يعني كسي كه به حلال اندك براي رفع نياز بسنده و سپاسگزاري كند و نسبت به دنيا (مال، منصب و غيره) بي رغبت باشد(2) و اگر پستي را مي پذيرد يا در انتخاباتي شركت مي كند، براي انجام تكليف باشد. زاهد به معني فقير (تهيدست) نيست (3) بلكه ممكن است ثروتمند باشد، اما بينش و گرايش ويژه اي نسبت به امور دنيوي و اخروي دارد كه به زهد تعبير مي شود و چنان كه در حديث معروف جنود عقل و جهل (4) وارد شده است، زهد از سپاهيان عقل (شيعي) و ضدش رغبت يا دنيا گرايي از سپاهيان جهل محسوب مي شود.
همچنين زاهد بودن به معني رهبانيت و راهب بودن نيست، زيرا رهبانيت يعني طريقه اي در ترك دنيا و روي گرداني از لذائذ آن و گوشه نشيني و عزلت (5) و ممكن است با همه اينها، راهب به دنيا رغبت داشته باشد و فقط از آن دوري كند.
مرحوم آيت الله شهيد دكتر بهشتي تعبير تقواي گريز و تقواي ستيز را مطرح نموده است كه در خور شأن، زاهد، تقواي ستيز است و در خور شأن راهب، تقواي گريز.
زهد واليان موجب آسودگي و رفاه و امنيت مردم و همدلي آنها با واليان و دفاع از حكومت مي شود و آنان را در ديده مردم بزرگ و محترم و عزيز مي كند.
ممكن است زهد به فقري خود ساخته و بردبارانه منتهي شود. اما قطعا با تصوف و فقر صوفيانه تفاوتي همچون طلا با مطلا دارد و از لوازم زهد، خويشتن داري، انجام تكليف ديني، خوب، مملكت داري، فقدان جانبداري بي دليل از شخص يا گروهي خاص، فقدان كينه، نيكي به جفاكاران به خود، عفو ستمكار به خود، فروتني براي حق خدا، دروي از حرام، صبر بر كمي مال و سپاسگزاري براي حلال، فراموش نكردن مرگ و بلا، فروتني براي مردم، كوچك شمردن مصيبت ها (عظمت روح به خاطر ناچيز شمردن دنيا) و دانش (زهدوا فيها بقدر علمهم) و خردمندي است (6) و نشانه زاهدان اين است كه بر آنچه از دستشان مي رود، افسوس نخورند و از آنچه هم به دستشان مي افتد، بسيار خوشحال نشوند.(7)
از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه :
در دنيا بي رغبتي زهد بورز تا خدا تو را دوست بدارد و درآنچه در دستان مردم است، بي رغبتي و زهد بورز تا مردم تو را دوست بدارند.(8)
مي دانيم كه رغبت برخاسته از محبت است و محبت دنيا رأس هر خطا و گناهي است و پيامبران معصوم از گناهان و خطاهايند و همان طور كه امام راحل (قدس سره)در كتاب البيع و نيز سخنراني هاي مربوط به ولايت فقيه فرموده اند «فقيهان تا وقتي كه وارد دنيا نشده اند، امينان پيامبرانند» و «علما وارثان پيامبرانند»، چگونه مي توان دانشمندان و فقيهاني غير زاهد (راغب) وارث و امين پيامبراني بسيار زاهد(9) باشند؟! به دنبال اين سؤال باز هم مي توان پرسيد كه چگونه دولتمردان و سياستمداراني راغب در دنيا (دنياطلب) مي توانند امين فقها و علماي زاهد تلقي شوند؟!
از طرف ديگر مي بينيم كه اميرالمؤمنين (ع) والي مخلص خود، عثمان بن حنيف را به سبب شركت در ضيافتي كه فقرابه آن راه نداشتند، سرزنش و به اكتفا به چند قرص نانش براي محفوظ ماندن از آتش دوزخ توصيه مي فرمايد و شريح قاضي را به خاطر خريد خانه اي هشتاد ديناري (كه به احتمال قوي از مال حلال بود) توبيخ مي فرمايد.(10)
از جهت ديگر دردعاي شريف ندبه آمده است كه :
... شرط كردي بر آنها ـ پيامبران ـ زهد داشتن در درجات اين دنياي پست و زينت و آرايش آن‌، پس آنها براي تو آن شرط را كردند (پذيرفتند) و تو دانستي كه آنها به آن شرط وفا خواهند كرد، پس آنها را پذيرفتني و نزديكشان ساختي و...
لذا اگر انبيا زهدورزي را در دنيا نمي پذيرفتند و به آن پايبند نمي بودند، نه به نبوت مي رسيدند و نه به خلافت الهي و امامت مردم.
از طرف ديگر، لازمه تربيت قرآني و شيعي، بي رغبتي به دنيا و رغبت به آخرت و تكليف گرايي است و چون حكومت ما ديني است و لازم است اين ادعا در عملكرد و روحيات رهبران و كارگزارانش ديده شود و اصولا تفاوت آنها با دولتمردان كشورهاي غربي و شرقي و حتي جوامع اسلامي در همين است، لذا ضرورت دارد كه علاوه بر امام راحل (ره) و رهبر معظم انقلاب كه زهدشان محرز است، همه كارگزاران ايراني زاهد باشند و در اين صورت مردم نيز به كيش آنها خواهند زيست.
اين نكته نيز مهم است كه زهد و عدل واليان دو صفت همدوش و همراهند، زيرا عدالت خواهي مسئولان از زهد و بي رغبتي آنها نسبت به دنيا بر مي خيزد و امير متصرف در امور اگر زاهد باشد، نه خودش در بيت المال تصرف نادرست شخصي مي كند و نه براي دوستي و خويشي يا خوشامدگويي ديگران يا ترس از آنها اجازه تصرف بيجا را خواهد داد و نه در توزيع ثروت و امكانات و حتي پست ها خلاف عدل رفتار مي كند. حاكم و كارگزارانش به بيت المال و اطلاعات و ابزارهاي قدرت و امر و نهي دسترسي دارند و اگر زاهد نباشند، تحقق عدالت به دست آنها در حد محال خواهد بود.
عدالت و زهد بايد دو ويژگي اصلي آنها باشد و در اين صورت اتحاد حكومت و مردم (حتي مردم غير مسلمان و سكولار!) به طور خودبه خودي تحقق مي يابد و حتي نياز به هزينه هاي تبليغاتي هم نخواهد داشت. بنا به حديث مشهور نبوي، صلاح و فساد علما و فرمانروايان به صلاح و فساد مردم منجر مي شود و لذا زهد و عدالت آنها هم موجب اشاعه زهد و عدالت در مردم و در نتيجه افزايش رفاه و محبت و قناعت و همياري و همزيستي مسالمت آميز و فاقد تنش هاي عصبي و صرفه جويي عظيم در ثروت هاي ملي و پيشرفت عمومي خواهد گرديد و تصور چنان وضعي به تصديق اتحاد عظيم ملي منجر مي گردد.

پي نوشت:
 

1 ـ قرآن، آل عمران /64.
2 ـ رك: ابن منظور، لسان العرب، ذيل واژه زهد.
3 ـ رك: همان، ذيل واژه فقر.
4 ـ رك: ثقه الاسلام كليني، اصول كافي، كتاب العقل و الجهل، حديث14.
5 ـ رك: لسان العرب و فرهنگ لاروس، ذيل رهبانيه.
6 ـ رك: نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، احاديث 270 و 1145 و 1310 و 2484. و تحف العقول(ترجمه فارسي) كتاب فروشي اسلاميه، ص 22-23 و 176-178 و 183-185 و 197. و نهج البلاغه، كلمات قصار 31، و 439 و خطبه 113. و بحار الانوار، ج1، ص 139 و 146 و ج2، ص 84، و ج8، ص 170. و ج13، ص 339. و ج 14، ص 312. و ج69، ص 406. و 70، ص 115 و 317 و ج73، ص 21، و 87 و 121. و ج82، ص 114. و ج83، ص 380 و 381.
7‌ـ رك: نهج البلاغه، قسمتي از خطبه 113. قرآن، حديد /23.
8 ـ نهج الفصاحه، حديث 268.
9 ـ رك: نهج البلاغه، خطبه 158.
10 ـ رك : همان، نامه هاي 3 و 45.
 

منبع:فصلنامه تخصصي 15خرداد _ شماره 11



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما