توهم پيروزي
تحولات افغانستان پس از 11 سپتامبر و تاثير آن بر ايران
قسمت نخست
پس ازحادثه 11 سپتامبر با توجه به سابقه فعاليت گروه القاعده - بمب گذاري هاي انجام گرفته در کنيا و تانزانيا که در سال هاي قبل اتفاق افتاده بودند - انگشت اتهام غرب به ويژه ايالات متحده به صورت طبيعي به طرف اين گروه که مورد حمايت طالبان قرار داشتند و از افغانستان به عنوان مرکز فعاليت هاي خود استفاده مي کردند، نشانه رفت که در ادامه به حمله آمريکا و هم پيمانانش به افغانستان و اشغال اين کشور انجاميد. از اين رو در ابتدا به تاريخچه شکل گيري القاعده و نوع رابطه آن با طالبان مي پردازيم و سپس مواضع و عملکرد طرف هاي مهمي چون ايالات متحده آمريکا، طالبان، پاکستان و ناتو را در قبال حادثه 11 سپتامبر مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم.
از سوي ديگر رخداد 11 سپتامبر فرصتي را براي ايالات متحده فراهم کرد که در راستاي طرح هاي خاورميانه اي خود افرادي مانند صدام حسين را که ديگر براي ايالات متحده سودي نداشتند، با شعارهايي چون دموکراسي خواهي از سرير قدرت به زير بکشند تا به زعم خود طرح خاورميانه اي نو را در بيندازند. گذر زمان و مشکلات بسيار پيچيده اي که براي ايالات متحده و هم پيمانان اين کشور در عراق پس از اشغال پيش آمد، نشان داد آمريکايي ها تا چه اندازه در محاسبات خود اشتباه مي کردند. البته اين اشتباه محاسباتي درباره افغانستان بيشتر نمايان است.
هم اکنون وضعيت نيروهاي خارجي در افغانستان به گونه اي رقم خورده است که هم خود آنها و هم دولت و مردم افغانستان اميد خود را براي بهبود اوضاع در شرايط اشغال از دست داده اند. هم اکنون ايالات متحده، پاکستان، دولت افغانستان، چين، روسيه، هند و ايران بازيگران عمده درگير در مسأله افغانستان هستند که البته لزوماً ديدگاه ها و منافع آنها براي ورود به اين عرصه يکسان نيست. اين بازيگران منطقه اي و فرا منطقه اي حتي در پاره اي موارد سياست ها و راهبردهاي متضادي را هم بر مي گزينند که به پيچيده شدن هر چه بيشتر اوضاع اين کشور و منطقه مي انجامد.
نگاهي مختصر به وضعيت موجود در افغانستان نشان مي دهد که با وجود رهايي مردم افغانستان از نظام طالباني، اين کشور تا بازسازي و نوسازي کامل، راه درازي در پيش دارد. جداي از ناتواني هاي جامعه بين المللي، سياست هاي متضاد ملي و دخالت هاي کشورهاي ديگر، عواملي منفي در اين راه به شمار مي روند؛ دخالت هايي که پيش از هر چيز، حاکميت را در افغانستان تضعيف مي کنند. هم اکنون با وجود حضور دراز مدت نيروهاي خارجي در افغانستان، طالبان همچنان در اين کشور قدرت نمايي مي کند. طولاني شدن حضور اين نيروها در افغانستان، باعث سردرگمي و در پاره اي موارد خستگي آنها از اين جنگ شده است. به نظر نمي رسد اوضاع افغانستان در مجموع به نفع ايالات متحده و همپيمانانش باشد.
جمهوري اسلامي ايران هم به دليل قرار داشتن در منطقه خاورميانه و همسايه بودن با افغانستان و عراق يعني دو کشور بحران خيز منطقه، خواه ناخواه از رخدادهايي که در همسايگي آن اتفاق مي افتند، متاثر مي شود. ايران با وجود تلاش غرب براي نشان دادن چهره اي منفي از آن، پس از حادثه 11 سپتامبر که به اشغال افغانستان و در ادامه عراق انجاميد، مواضعي روشن و شفاف اتخاذ کرد؛ مواضعي که به خوبي نشان دادند جمهوري اسلامي ايران که خود قرباني بزرگ تروريسم به شمار مي رود، به گونه اي جدي با اين پديده مخالف است. از طرفي سرنگوني طالبان و رژيم يعني نه تنها براي جمهوري اسلامي ايران دستاوردهايي در برداشته بلکه نگراني هايي را هم به همراه آورده است؛ نفس حضور غرب و به ويژه ايالات متحده در حوزه هاي پيراموني ايران، بزرگ ترين عامل نگراني ايران به شمار مي رود.
شکل گيري القاعده و چگونگي بازگشت دوباره آن به افغانستان
1- موافقت دولت سودان با درخواست حکومت سعودي براي اخذ پاسپورت بن لادن و لغو تابعيت سعودي وي.
2- همکاري دولت سودان با دولت هاي فرانسه و آمريکا براي دستگيري (lich Ramirez Sanchez) ملقب به کارلوس که به عنوان يک تروريست بين المللي تحت تعقيب قرار داشت.
3- وجود اين ذهنيت که دولت سودان درصدد اجراي برنامه اي مشابه کارلوس براي بن لادن است.
در سال 1996 کنفرانس بين المللي با حضور گروه ها و نهضت هاي اسلامي در سودان برگزار شد که در آن نمايندگان تعدادي از گروه هاي جهادي افغانستان هم - که بعضاً از سال هاي دهه 80 ميلادي داراي رابطه با اسامه بن لادن بودند - مشارکت داشتند. در جريان اين اجلاس و با هماهنگي به عمل آمده ميان اسامه بن لادن و اين گروه ها، وي و تعدادي از همراهانش به وسيله هواپيمايي افغانستان به اين کشور منتقل و درحاشيه شهر جلال آباد مرکز استان ننگرهار افغانستان مستقر شدند تا آن زمان هنوز اين منطقه تحت کنترل دولت اسلامي افغانستان به رهبري برهان الدين رباني قرار داشت؛ هر چند عملاً توسط شوراي مشرقي به سرپرستي حاج عبدالقدير اداره مي شد. گروه طالبان که در آن هنگام بخش هايي از افغانستان را تصرف کرده بودند تلاش هاي غير علني خود را براي تسلط بر اين منطقه که به جهت عبور جاده اصلي - که کابل را به پاکستان متصل مي کرد و عمده ترين راه تدارکاتي دولت وقت افغانستان بود - از اهميت ويژه اي برخوردار بود آغاز کردند.
اسامه بن لادن تا زمان تسلط طالبان بر جلال آباد تحت حمايت گروه هاي مجاهدين و مشخصاً مولوي يونس خالص و يکي از فرماندهانش به نام مهندس محمود قرار داشت. تا مدتي پس از تسلط طالبان بر استان هاي مشرقي افغانستان و حتي کابل پايتخت اين کشور هم نشانه اي جدي از برقراري روابط ويژه ميان رهبري طالبان و اسامه بن لادن به چشم نمي خورد. انتقال اسامه بن لادن و همراهانش به قندهار - مرکز فرماندهي طالبان - و آغاز روابط ويژه ميان رهبري طالبن و اسامه، متعاقب افشاي عملياتي نظامي بود که گفته مي شد برخي از فرماندهان سابق مجاهدين بنا داشتند عليه طالبان در استان ننگرهار انجام دهند و در جريان اين عمليات به دستگيري اسامه هم مبادرت نمايند. برخي منابع افغان معتقد بودند اين عمليات از طريق ISI به اطلاع طالبان رسيد و در همان مراحل اوليه با شکست مواجه شد. در واقع توسعه و در هم تنيدگي روابط ميان اسامه بن لادن و طالبان از اين زمان آغاز شد.
مواضع و عملکرد طرف هاي مهم در قبال حادثه 11 سپتامبر
1- ايالات متحده آمريکا
الف- استفاده وسيع از ابزار رسانه اي براي ارائه چهره اي خطرناک و خشن از تروريستي که از برداشتي نادرست از آموزه هاي اسلامي بر آمده بودم.
ب- متهم کردن القاعده به انجام اين عمليات.
پ- درخواست از طالبان براي تحويل دادن اسامه بن لادن و تعدادي از سران القاعده
ت- ايجاد ائتلافي مرکب از کشور همسو.
ث- هماهنگي با برخي کشورهاي منطقه براي آغاز عمليات احتمالي نظامي در افغانستان.
ج- ارائه التيماتوم تند به رهبري پاکستان به منظور قطع حمايت از طالبان و همکاري با آمريکا
چ- انجام برخي هماهنگي ها با رهبران جبهه متحد شمال در افغانستان که در حال مبارزه با طالبان بودند.
آمريکا در نهايت 27 روز پس از حادثه 11 سپتامبر و در تاريخ هفتم اکتبر سال 2001 عمليات نظامي خود را در افغانستان به همراه 11 کشور ديگر که عمدتاً عضو ناتو بودند، آغاز کرد. البته آمريکا براي اين حمله مجوزي از شوراي امنيت دريافت نکرد بلکه صرفاً با استناد به قطعنامه هاي ضد تروريستي عمليات خود را شروع کرد.
2- طالبان
3- پاکستان
4- ناتو
حمله آمريکا به عراق
وضعيت نيروهاي خارجي در افغانستان
در وظايف تعريف شده براي آيساف کمک به شکل گيري نيروهاي امنيتي افغانستان، مشارکت در بازسازي، همکاري در خلع سلاح نيروهاي غير قانوني، همکاري در برخي جنبه هاي مبارزه با مواد مخدر و ارائه کمک هاي بشر دوستانه در نظر گرفته شده بود. يکي از وظايف تعريف شده براي آيساف در افغانستان - همان طور که در بالا ذکر شد - همکاري و مشارکت در بازسازي بود. به همين منظور آيساف به تشکيل تيم هاي بازسازي استاني که به PRT معروف شدند، مبادرت کرد. اين تيم ها متشکل از نيروهاي نظامي و غير نظامي هستند که وظيفه کمک به حکومت افغانستان در بازسازي اين کشور، گسترش کنترل حکومت بر مناطق مختلف کشور و برقراري امنيت در اين مناطق را بر عهده دارند. هر چند هدايت اين تيم ها بر عهده هر يک از کشورهاي عضو ناتو بوده اما فرماندهي نيروهاي نظامي آنها بر عهده مرکز فرماندهي آيساف و در سطح منطقه اي بر عهده قرارگاه هاي فرماندهي منطقه اي است. اولين تيم بازسازي منطقه اي در دسامبر 2002 آغاز به کار کرد و در حال حاضر 27 تيم بازسازي استاني در افغانستان فعال هستند. مجموع نيروهاي آيساف در افغانستان بر اساس اعلام رسمي ناتو 102554 نفر است. جدول زير ترکيب نيروهاي مشارکت کننده را ارائه مي کند.
1 |
آلبانی |
250 |
17 |
آلمان |
4350 |
33 |
لهستان |
2500 |
2 |
ارمنستان |
75 |
18 |
یونان |
75 |
34 |
پرتغال |
265 |
3 |
استرالیا |
1550 |
19 |
مجارستان |
340 |
35 |
رومانی |
1140 |
4 |
اتریش |
3 |
20 |
ایسلند |
3 |
36 |
سنگاپور |
4040 |
5 |
آذربایجان |
90 |
21 |
ایرلند |
7 |
37 |
اسلواکی |
290 |
6 |
بلژیک |
590 |
22 |
ایتالیا |
3300 |
38 |
اسلوانی |
75 |
7 |
بوسنی |
10 |
23 |
اردن |
6 |
39 |
اسپانیا |
1415 |
8 |
بلغارستان |
525 |
24 |
کره جنوبی |
0 |
40 |
سوئد |
500 |
9 |
کانادا |
2830 |
25 |
لتونی |
170 |
41 |
مقدونیه |
210 |
10 |
کرواسی |
280 |
26 |
لیتوانی |
245 |
42 |
ترکیه |
1710 |
11 |
جمهوری چک |
525 |
27 |
لوگزامبورگ |
9 |
43 |
اکراین |
15 |
12 |
دانمارک |
750 |
28 |
مغولستان |
40 |
44 |
امارات عربی |
25 |
13 |
استونی |
155 |
29 |
مونته نگرو |
30 |
45 |
انگلیس |
9500 |
14 |
فنلاند |
115 |
30 |
هلند |
1705 |
46 |
آمریکا |
78430 |
15 |
فرانسه |
3750 |
31 |
نیوزلند |
155 |
|
|
|
16 |
گرجستان |
925 |
32 |
نروژ |
500 |
|
جمع کل |
119500 |
نکته قابل توجه اينکه حضور نيروهايي که با عنوان آيساف و با فرماندهي ناتو در افغانستان هستند بر اساس قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد بوده و اين شورا همه ساله حضور اين نيروها را به مدت يک سال تمديد مي کند. در حالي که حضور نيروهايي که در قالب ائتلاف براي مبارزه با تروريسم، تحت فرماندهي مستقيم آمريکا از ابتدا تا کنون قرار داشته اند، مستند به مجوز شوراي امنيت نيست. البته در برخي مصوبه هاي بعدي شوراي امنيت سازمان ملل متحد به حضور اين نيروها در افغانستان اشاره شده است اما هيچ گاه مفهوم اخذ مجوز را تداعي نمي کند. در مورد حضور ناتو در افغانستان بايد به چند نکته که حتي مي توان از آنها با نام چالش هاي فراروي ناتو در اين کشور ياد کرد، توجه داشت:
نخست، هر چند ناتو فرماندهي آيساف را در اختيار دارد و عملاً يک محور عمده در نبردهاي افغانستان بوده اما سياست هاي عملي برخي کشورهاي اروپايي و ترکيه در افغانستان برخاسته از سياست هاي ملي است و آنها را براي پيروي کامل از سياست هاي نظامي آمريکا در افغانستان تمايلي از خود نشان نمي دهند. اين موضوع شکافي را ميان اعضاي اين پيمان ايجاد کرده و از اين رو نوع رفتار کشورهاي عضو ناتو در افغانستان دچار دو دستگي شده است. دوم، ترديد نسبت به ماهيت سياست هاي آمريکا در مورد افغانستان و منطقه، موضوعي است که مانع از اين شده تا برخي اعضاي ناتو حاضر به هزينه منابع خود در مسير خواست هاي آمريکا شوند. سوم، آستانه تحمل برخي اعضايخصوصاً اروپايي ناتو در قبال مشکلات موجود در افغانستان و فشار افکار عمومي کشورشان چندان گسترده و نامحدود نيست. اين موضوع در افغانستان و فشار افکار عمومي کشورشان چندان گسترده و نامحدود نيست. اين موضوع حضور طولاني مدت را - آن هم در شرايط فعلي که آينده نبردها در افغانستان چندان روشن نيست - براي اين کشورها دشوار مي کند.
چهارم، ناتو به گونه اي پيچيده درگير موضوع افغانستان شده و طبيعتاً در اين شرايط موفقيت يا عدم موفقيت در افغانستان بر وجه جهاني اين سازمان و حتي کارکرد آينده آن مستقيماً تاثير خواهد گذاشت. عدم موفقيت ناتو در افغانستان در واقع ناکامي در مقابل جريان هاي تندرو و تروريسم تلقي مي شود و اين موضوع آثار مهمي را نه تنها در اين سازمان بلکه در ساير کشورها بر جاي خواهد گذارد. پنجم، به نظر ميرسد افزايش نيرويي که ناتو در آخرين مرحله - پس از تقاضاي رئيس جمهوري آمريکا در افغانستان و بغداد 7000 نفر - انجام داد، مي تواند از آخرين فرصت هايي باشد که اين سازمان در افغانستان در اختيار دارد. ششم، مجموعه نظرسنجي هاي واقع بينانه انجام يافته در افغانستان، کارنامه اميدوار کننده اي را از وضعيت نيروهاي ناتو نزد افکار عمومي مردم افغانستان، نشان نمي دهد. نظر سنجي يک سال پيش چند شبکه آلماني که در همين راستا صورت پذيرفت، مي تواند قابل توجه باشد. اين نظر سنجي که توسط چند شبکه خبري آلماني در فاصله دسامبر 2008 تا آوريل 2009 ميلادي به صورت شفاهي و با شرکت 1534 نفر انجام گرفت، براي غرب نتايجي نااميد کننده در بر داشت. اين نظر سنجي که در 34 استان انجام شد، نشان داد حمايت مردمي از حامد کرزاي و دولت وي کاهش يافته است. اکنون تنها 40 درصد از افغان ها معتقدند کشورشان در حال حرکت در مسير درست است که اين رقم در سال 2005 ميلادي، 77 درصد بود. اين نظرسنجي حاکي از آن است که ديدگاه مثبت مردم نسبت به ايالات متحده، در مقايسه با سال 2005 ميلادي، از 83 درصد به 47 درصد کاهش پيدا کرده است.
همچنين محبوبيت آمريکا در افغانستان در سال 2008 ميلادي، 18 درصد کاهش يافت که علت آن، کشتار غير نظاميان از سوي ناتو و آمريکا عنوان شد. از سوي ديگر، 77 درصد از پرسش شوندگان، پيشگيري از ادامه اين روند را مهم تر از مبارزه با نيروهاي القاعده و طالبان دانستند و 41 درصد از آنها، نيروهاي غربي را به دليل حملات اشتباه به مردم، مسئول دانستند؛ در حالي که تنها 28 درصد، نيروهاي طالبان و القاعده را به خاطر پنهان شدن در ميان غير نظاميان مقصر تلقي کردند. يکي از مهم ترين نکات نظر سنجي ياد شده، اين است که 25 درصد از مردم افغانستان، از اقدام هاي طالبان و القاعده در حمله به نيروهاي غربي حمايت مي کنند که اين رقم در سال 2006 ميلادي، 13 درصد بود.
منبع:همشهري ديپلماتيک، شماره 43