مه غليظ جنگ
نويسنده: پيتر الدهاوس
ترجمه: شاهين احمدي
ترجمه: شاهين احمدي
تنش ها و فشارهاي رواني شديد ميدان نبرد، مي تواند قوه فكر سربازان را مختل كند و آنها را در برابر تهديدهاي پيش رو خلع سلاح كند ـ و حتي آنها را به كشتن غير نظاميان وادارد. اين مقاله، نگاهي عميق دارد به سازو كار اين ماجرا
يكي از اهداف مهم فرماندهان نظامي در ارتش هاي مختلف جهان، كاهش تلفات نيروهاي خود و افزايش اعتماد به نفس آنها در ميدان هاي سخت جنگي است. غالباً براي تحقق چنين شرايطي، رزمايش هاي نظامي در دستور كار يگان هاي مختلف قرار مي گيرد. و با تمرين هاي سخت نظامي ارائه شده، مقاومت سربازان و فرماندهان در شرايط سخت افزايش مي يابد. اما هنوز هم مشاهده مي شود كه سربازان كاركشته و تمرين ديده بسياري از ارتش ها، در عمل و در ميدان كارزار اصولاً توان كافي براي مقابله با شرايط بغرنج را ندارند و ديده شده كه چنين لحظاتي، برخي سربازان با تمركز بيشتر بر اعصاب خود، بهتر از هم رزمانشان ظاهر مي شوند.
در چند سال گذشته و در جريان جنگ عراق، موارد متعددي از اين برخوردها پيش آمده و بارها سربازان آمريكايي در مقابله با حملات خونين شبه نظاميان عراقي، اختيار و تمركز خود را از دست داده اند و تلفات جنگي بسياري را روي دست فرماندهان خود گذاشته اند. بسياري مي گويند اصولاً ترس و وحشت و فشار ناشي از احتمال بروز درگيري و مقابله نظامي مي تواند روي تربيت شده ترين نيروها نيز اثر بگذارد و نتايج بدي را به همراه داشته باشد، و در نتيجه افراد واكنش هاي پيچيده و خطرناكي را به نمايش بگذارد.
دانشمندان اين وضعيت را "مه جنگ" (Fogofwar) مي نامند و اخيراً نيز گروهي از پژوهشگران مطالعاتي را براي يافتن ريشه هاي اين فضاي ذهني آغاز كرده اند. آنها با استفاده از اصول روان شناسي شناختي مي كوشند شدت فشارهاي عصبي وارد شده به سربازان را درك كنند. چنين پژوهشي اصولاً مي تواند نشان دهد كه چرا برخي سربازان در شرايط بحران مي توانند به راحتي بر ذهن خود تمركز داشته باشند و برخي ديگر، به سرعت دچار سرگيجه مي شدند. براي رفع چنين مشكلاتي،حتي داروهاي مختلفي نيز پيش بيني و تجويز مي شود.
دانشمندان معتقدند چنين طرح هايي مي تواند در كنار تمرين هاي نظامي، علاوه بر كاهش ميزان كشته شدگان، به درمان بسياري از ناراحتي هاي رواني حاصل از حضور در شرايط جنگي منجر شود؛ چرا كه سربازان و فرماندهاني كه در شرايط بحراني دچار سردرگمي مي شوند، بر اثر فشار وارد شده تا ماه ها و بلكه سال ها نيز از ناراحتي هاي رواني رنج مي برند. البته جنگ اثرات خود را بر همه مي گذارد و نمي توان منكر آثار مخرب آن بر نظاميان شد ، اما شايد استفاده از اين داروها بتواند تا حدودي زمينه را براي حذف توهمات و هراس برخي سربازان از شرايط سخت جنگي آماده كند.
"چارلز مورگان"، يكي از استادان گروه قهرمانان و سربازان جنگي در دانشگاه ييل در اين باره طرح هايي را به انجام رسانده و معتقد است اگر بتوان تصويري دقيق از مراحل مختلف وضعيت فيزيكي و روحي سربازان به دست آورد و مقاطع مهم و چالشي را در اين فرايند پيدا كرد، آن گاه امكان اقدام درماني و پيشگيرانه بيشتر مي شود. وي براي انجام طرح هاي خود موفق شد مجوز لازم را براي تحقيق بر روي تعدادي از دانشجويان دانشكده افسري آمريكا به دست آورد. در اين دانشكده كه به "سره"(SERE) معروف است، افسران و دانشجويان با جديدترين فنون مقابله با شرايط سخت آشنا مي شوند. در يكي از دوره هاي آموزشي در اين موسسه نيروهاي ويژه مقابله با دشمن در مركز ويژه مبارزات جان اف كندي دوره هاي بسيار سختي را سپري مي كنند كه شباهت زيادي به شرايط واقعي ميدان جنگ دارد. سربازان در اين دوره از خواب محرومند، فقط مي توانند چيزهايي را بخورندكه از شكار حيوانات به دست مي آيد و مدام نيز تحت آتش دشمن فرضي قرار دارند. اگر به اسارت دشمن فرضي دربيايند، به سلول هاي انفرادي منتقل شده و با روش هاي خشن و شبيه به شكنجه همچون روش غرق مجاري (Waterboarding) مورد بازجويي قرار مي گيرند. با شرح اين مراحل، جاي تعجب نيست كه سطوح هورمون كورتيزول كه همان هورمون استرس است، به شتاب در آنها افزايش پيدا مي كند و از سطح هورمون كسي كه مي خواهد يك عمل جراحي سنگين را انجام دهد و يا چتربازي كه نخستين بار از ارتفاعي بالا به زمين فرود مي آيد بالاتر مي رود علاوه بر ترشح هورمون كورتيزول، توليد هورمون نورآدرنالين نيز بسيار بالا مي رود. هورموني كه اساساً ترشح آن بدن را آماده نبرد و جنگيدن وانگيختگي رواني توسط آن در شخص بالا مي رود، ضربان قلب بيشتر شده و فشار خون نيز افزايش پيدا مي كند. هم كورتيزول و هم نورآدرنالين، قند خون را بالا برده و انرژي بيشتري را توليد مي كند.
اگر چه افزايش سطح اين دو هورمون مي تواند نشاط توانايي بيشتري را براي فرد به وجود بياورد، اما بالا رفتن بيش از حد آن نيز مي تواند نتايج معكوس داشته باشد، خصوصاً اگر شخصي در شرايطي مانند ميدان جنگ حضور داشته باشد. و به ويژه در مورد هورمون دوم، چرا كه يادآوري شرايط پر استرس و فشار براي شخص با ترشح اين هورمون بيشتر مي شود. كاركردهاي كليدي قشر خاكستري مغز مختل مي شود و توانايي تصميم گيري و برنامه ريزي اشخاص تحت الشعاع قرار مي گيرد.
چارلز مورگان در تحقيقات خود بر روي گروهي از سربازان دانشكده سره SERE، اين اختلالات را به خوبي نشان داده و ثابت مي كند كه سربازان پس از گذراندن تمرينات سخت نظامي، اساساً دچار اختلالات متعدد روحي مي شوند و از حافظه اي ناكارا و دردسرساز رنج خواهند برد. آزمون هاي متنوعي براي سنجش سطح هوشياري سربازان در تحقيقات مورگان به كار گرفته شده كه در اكثر موارد واكنش ها و پاسخ هاي ارائه شده حاكي از كاهش توانايي هاي ذهني آنهاست همين نقايص در حافظه كوتاه مدت را مي توان دليل اصلي تصميم گيري هاي نادرست نظاميان در شرايط سخت دانست كه غالباً يا به كشته شدن خود آنها منجر مي شود و يا تصميمات غير عاقلانه اي چون كشتن غير نظاميان از آنها سر مي زند. توهم جنگ در بدترين حالت مي تواند به فرار از واقعيت منجر شود. در پژوهش هاي مورگان مشخص شده كه اكثر افسران دانشكده SERE،از اختلالات روحي و رواني رنج مي برند. براي مثال، زمان براي بسياري از آنها كند يا تند مي گذرد، رنگ ها و بوها غلظت بسياري غير معمولي در ذهن آنها پيدا مي كند و احساسات شخصي افراد در مورد خودشان نيز تحت الشعاع قرار مي گيرد.
اما نكته اينجاست كه نوع واكنش هاي ارائه شده اساساً در همه سربازان يكسان نيست و برخي، مقاومت و پايداري بيشتري در برابر شرايط سخت نشان مي دهند كه حاكي از تفاوت هاي اساسي آنها به لحاظ روان شناختي با ديگر هم رزمانشان است.
يافته هاي اين پژوهش نيز با اين تفاوت رواني را تاييد مي كند. براي مثال قبل از انجام پژوهش، چارلز مورگان و همكارانش انتظار داشتند در سربازان رده بالا و كاركشته، هورمون كورتيزول و نورآدرنالين كمتر ترشح شود؛ اما بالعكس، نتايج تحقيق نشان مي دهد در سربازاني كه عملكرد بهتري نشان مي دهند اين دو هورمون بسيار بيشتر ترشح مي شود. به عبارت ديگر اين سربازان به دليل همان تفاوت هاي رواني، از سطح بالاي اين هورمون ها بهتر استفاده مي كنند و حداكثر بهره را از آن مي برند؛ درحالي كه در ديگران ترشح اين، هورمون ها به نتايج معكوس منجر مي شود. شايد دليل مهم ديگري كه به لحاظ فيزيكي مي تواند اين تفاوت را توجيه كند، ترشح هم زمان ديگر هورمون هاي آرام كننده در بدن اين افراد است. به عبارت ديگر، به همان ميزان كه اين دو هورمون سطح هيجاني و انرژي افراد را بالا مي برد، به همان اندازه نيز هورمون هاي مدافع در افراد ترشح مي شود. براي مثال، در اين پژوهش مشخص شد كه همزمان ترشح كورتيزول و نورآدرنالين، هورمون DHEA (با نام كامل dyhyderoepianderosterone) در بدن افراد ترشح مي شود كه مي تواند نقش يك سپر مدافع را براي مغز و كاركردهاي منظم آن ايفا كند و از انتقال آثار منفي فشار و استرس به مغز جلوگيري مي كند. البته هنوز ساز و كار دقيق اين فرايند دفاعي به درستي فهميده نشده است. در حال حاضر برخي سربازان از قرص ها و شربت هاي تقويتي حاوي اين ماده استفاده مي كنند كه البته تا پيش از اين هيچ تبليغاتي دال بر آثار اين دارو روي كاركرد مغز نشده بود، و پزشكان صرفاً آن را براي افزايش فعاليت هاي ورزشي مناسب مي دانستند.
علاوه بر اين دارو، مجموعه متنوعي از داروهاي مختلف نيز وجود دارد كه در شرايط سخت جنگي به وفور توسط سربازان مورد استفاده قرار گيرد. نويرپتيپيد (Neuropeptidy) يا همان NPY، يكي از اين محرك هاي عصبي است كه مي تواند روي اعصاب ناحيه قشر خاكستري مغز اثر گذاشته و ميزان واكنش آنها را به ترشح هورمون نورآدرنالين بهبود دهد. البته اين هورمون به طور خودكار در بسياري از سربازان ترشح مي شود و يكي از عوامل دفاعي در فعاليت هاي اين سربازان است.
چارلز مورگان با رسيدن به اين يافته ها، حال به همراه گروهش در تلاش است راه هايي را براي تقويت سطح اين هورمون هاي دفاعي سربازان پيدا كند. تقويت هورمون هاي NYP , DHEA از طريق مكمل هاي غذايي يا ساير روش هاي تقويتي، مي تواند نوع و ميزان واكنش سربازان را در شرايط سخت جنگي بهبود دهد. اين گروه تحقيقاتي براي سنجش ميزان كارايي اين روش، شربت مخصوصي را تهيه كرده اند كه پس از چند جلسه تمرين سخت در اختيار سربازان دانشكده سره قرار گرفته است، و بررسي هاي بعدي حاكي از نتايج غالباً موثر اين شربت در افزايش انرژي سربازان و مقاومت بيشتر آنها است. از سال 2001 تا به حال حدود 2 ميليون سرباز آمريكايي به عراق و افغانستان اعزام شده اندو تا به حال خطر ابتلا به بيماري هاي رواني، بسياري از آنها را تهديد كرده است. حال كه خطر تا اين اندازه جدي است، شايد پيشنهادهاي مورگان بتواند تا حدودي از مصيبت بزرگ ارتش آمريكا در محافظت از روح و روان سربازان كم كند و تا حدودي نيز تعداد كشته شدگان نظامي و غير نظامي را كاهش دهد.
منبع :دانشمند شماره 552
يكي از اهداف مهم فرماندهان نظامي در ارتش هاي مختلف جهان، كاهش تلفات نيروهاي خود و افزايش اعتماد به نفس آنها در ميدان هاي سخت جنگي است. غالباً براي تحقق چنين شرايطي، رزمايش هاي نظامي در دستور كار يگان هاي مختلف قرار مي گيرد. و با تمرين هاي سخت نظامي ارائه شده، مقاومت سربازان و فرماندهان در شرايط سخت افزايش مي يابد. اما هنوز هم مشاهده مي شود كه سربازان كاركشته و تمرين ديده بسياري از ارتش ها، در عمل و در ميدان كارزار اصولاً توان كافي براي مقابله با شرايط بغرنج را ندارند و ديده شده كه چنين لحظاتي، برخي سربازان با تمركز بيشتر بر اعصاب خود، بهتر از هم رزمانشان ظاهر مي شوند.
در چند سال گذشته و در جريان جنگ عراق، موارد متعددي از اين برخوردها پيش آمده و بارها سربازان آمريكايي در مقابله با حملات خونين شبه نظاميان عراقي، اختيار و تمركز خود را از دست داده اند و تلفات جنگي بسياري را روي دست فرماندهان خود گذاشته اند. بسياري مي گويند اصولاً ترس و وحشت و فشار ناشي از احتمال بروز درگيري و مقابله نظامي مي تواند روي تربيت شده ترين نيروها نيز اثر بگذارد و نتايج بدي را به همراه داشته باشد، و در نتيجه افراد واكنش هاي پيچيده و خطرناكي را به نمايش بگذارد.
دانشمندان اين وضعيت را "مه جنگ" (Fogofwar) مي نامند و اخيراً نيز گروهي از پژوهشگران مطالعاتي را براي يافتن ريشه هاي اين فضاي ذهني آغاز كرده اند. آنها با استفاده از اصول روان شناسي شناختي مي كوشند شدت فشارهاي عصبي وارد شده به سربازان را درك كنند. چنين پژوهشي اصولاً مي تواند نشان دهد كه چرا برخي سربازان در شرايط بحران مي توانند به راحتي بر ذهن خود تمركز داشته باشند و برخي ديگر، به سرعت دچار سرگيجه مي شدند. براي رفع چنين مشكلاتي،حتي داروهاي مختلفي نيز پيش بيني و تجويز مي شود.
دانشمندان معتقدند چنين طرح هايي مي تواند در كنار تمرين هاي نظامي، علاوه بر كاهش ميزان كشته شدگان، به درمان بسياري از ناراحتي هاي رواني حاصل از حضور در شرايط جنگي منجر شود؛ چرا كه سربازان و فرماندهاني كه در شرايط بحراني دچار سردرگمي مي شوند، بر اثر فشار وارد شده تا ماه ها و بلكه سال ها نيز از ناراحتي هاي رواني رنج مي برند. البته جنگ اثرات خود را بر همه مي گذارد و نمي توان منكر آثار مخرب آن بر نظاميان شد ، اما شايد استفاده از اين داروها بتواند تا حدودي زمينه را براي حذف توهمات و هراس برخي سربازان از شرايط سخت جنگي آماده كند.
"چارلز مورگان"، يكي از استادان گروه قهرمانان و سربازان جنگي در دانشگاه ييل در اين باره طرح هايي را به انجام رسانده و معتقد است اگر بتوان تصويري دقيق از مراحل مختلف وضعيت فيزيكي و روحي سربازان به دست آورد و مقاطع مهم و چالشي را در اين فرايند پيدا كرد، آن گاه امكان اقدام درماني و پيشگيرانه بيشتر مي شود. وي براي انجام طرح هاي خود موفق شد مجوز لازم را براي تحقيق بر روي تعدادي از دانشجويان دانشكده افسري آمريكا به دست آورد. در اين دانشكده كه به "سره"(SERE) معروف است، افسران و دانشجويان با جديدترين فنون مقابله با شرايط سخت آشنا مي شوند. در يكي از دوره هاي آموزشي در اين موسسه نيروهاي ويژه مقابله با دشمن در مركز ويژه مبارزات جان اف كندي دوره هاي بسيار سختي را سپري مي كنند كه شباهت زيادي به شرايط واقعي ميدان جنگ دارد. سربازان در اين دوره از خواب محرومند، فقط مي توانند چيزهايي را بخورندكه از شكار حيوانات به دست مي آيد و مدام نيز تحت آتش دشمن فرضي قرار دارند. اگر به اسارت دشمن فرضي دربيايند، به سلول هاي انفرادي منتقل شده و با روش هاي خشن و شبيه به شكنجه همچون روش غرق مجاري (Waterboarding) مورد بازجويي قرار مي گيرند. با شرح اين مراحل، جاي تعجب نيست كه سطوح هورمون كورتيزول كه همان هورمون استرس است، به شتاب در آنها افزايش پيدا مي كند و از سطح هورمون كسي كه مي خواهد يك عمل جراحي سنگين را انجام دهد و يا چتربازي كه نخستين بار از ارتفاعي بالا به زمين فرود مي آيد بالاتر مي رود علاوه بر ترشح هورمون كورتيزول، توليد هورمون نورآدرنالين نيز بسيار بالا مي رود. هورموني كه اساساً ترشح آن بدن را آماده نبرد و جنگيدن وانگيختگي رواني توسط آن در شخص بالا مي رود، ضربان قلب بيشتر شده و فشار خون نيز افزايش پيدا مي كند. هم كورتيزول و هم نورآدرنالين، قند خون را بالا برده و انرژي بيشتري را توليد مي كند.
اگر چه افزايش سطح اين دو هورمون مي تواند نشاط توانايي بيشتري را براي فرد به وجود بياورد، اما بالا رفتن بيش از حد آن نيز مي تواند نتايج معكوس داشته باشد، خصوصاً اگر شخصي در شرايطي مانند ميدان جنگ حضور داشته باشد. و به ويژه در مورد هورمون دوم، چرا كه يادآوري شرايط پر استرس و فشار براي شخص با ترشح اين هورمون بيشتر مي شود. كاركردهاي كليدي قشر خاكستري مغز مختل مي شود و توانايي تصميم گيري و برنامه ريزي اشخاص تحت الشعاع قرار مي گيرد.
چارلز مورگان در تحقيقات خود بر روي گروهي از سربازان دانشكده سره SERE، اين اختلالات را به خوبي نشان داده و ثابت مي كند كه سربازان پس از گذراندن تمرينات سخت نظامي، اساساً دچار اختلالات متعدد روحي مي شوند و از حافظه اي ناكارا و دردسرساز رنج خواهند برد. آزمون هاي متنوعي براي سنجش سطح هوشياري سربازان در تحقيقات مورگان به كار گرفته شده كه در اكثر موارد واكنش ها و پاسخ هاي ارائه شده حاكي از كاهش توانايي هاي ذهني آنهاست همين نقايص در حافظه كوتاه مدت را مي توان دليل اصلي تصميم گيري هاي نادرست نظاميان در شرايط سخت دانست كه غالباً يا به كشته شدن خود آنها منجر مي شود و يا تصميمات غير عاقلانه اي چون كشتن غير نظاميان از آنها سر مي زند. توهم جنگ در بدترين حالت مي تواند به فرار از واقعيت منجر شود. در پژوهش هاي مورگان مشخص شده كه اكثر افسران دانشكده SERE،از اختلالات روحي و رواني رنج مي برند. براي مثال، زمان براي بسياري از آنها كند يا تند مي گذرد، رنگ ها و بوها غلظت بسياري غير معمولي در ذهن آنها پيدا مي كند و احساسات شخصي افراد در مورد خودشان نيز تحت الشعاع قرار مي گيرد.
اما نكته اينجاست كه نوع واكنش هاي ارائه شده اساساً در همه سربازان يكسان نيست و برخي، مقاومت و پايداري بيشتري در برابر شرايط سخت نشان مي دهند كه حاكي از تفاوت هاي اساسي آنها به لحاظ روان شناختي با ديگر هم رزمانشان است.
يافته هاي اين پژوهش نيز با اين تفاوت رواني را تاييد مي كند. براي مثال قبل از انجام پژوهش، چارلز مورگان و همكارانش انتظار داشتند در سربازان رده بالا و كاركشته، هورمون كورتيزول و نورآدرنالين كمتر ترشح شود؛ اما بالعكس، نتايج تحقيق نشان مي دهد در سربازاني كه عملكرد بهتري نشان مي دهند اين دو هورمون بسيار بيشتر ترشح مي شود. به عبارت ديگر اين سربازان به دليل همان تفاوت هاي رواني، از سطح بالاي اين هورمون ها بهتر استفاده مي كنند و حداكثر بهره را از آن مي برند؛ درحالي كه در ديگران ترشح اين، هورمون ها به نتايج معكوس منجر مي شود. شايد دليل مهم ديگري كه به لحاظ فيزيكي مي تواند اين تفاوت را توجيه كند، ترشح هم زمان ديگر هورمون هاي آرام كننده در بدن اين افراد است. به عبارت ديگر، به همان ميزان كه اين دو هورمون سطح هيجاني و انرژي افراد را بالا مي برد، به همان اندازه نيز هورمون هاي مدافع در افراد ترشح مي شود. براي مثال، در اين پژوهش مشخص شد كه همزمان ترشح كورتيزول و نورآدرنالين، هورمون DHEA (با نام كامل dyhyderoepianderosterone) در بدن افراد ترشح مي شود كه مي تواند نقش يك سپر مدافع را براي مغز و كاركردهاي منظم آن ايفا كند و از انتقال آثار منفي فشار و استرس به مغز جلوگيري مي كند. البته هنوز ساز و كار دقيق اين فرايند دفاعي به درستي فهميده نشده است. در حال حاضر برخي سربازان از قرص ها و شربت هاي تقويتي حاوي اين ماده استفاده مي كنند كه البته تا پيش از اين هيچ تبليغاتي دال بر آثار اين دارو روي كاركرد مغز نشده بود، و پزشكان صرفاً آن را براي افزايش فعاليت هاي ورزشي مناسب مي دانستند.
علاوه بر اين دارو، مجموعه متنوعي از داروهاي مختلف نيز وجود دارد كه در شرايط سخت جنگي به وفور توسط سربازان مورد استفاده قرار گيرد. نويرپتيپيد (Neuropeptidy) يا همان NPY، يكي از اين محرك هاي عصبي است كه مي تواند روي اعصاب ناحيه قشر خاكستري مغز اثر گذاشته و ميزان واكنش آنها را به ترشح هورمون نورآدرنالين بهبود دهد. البته اين هورمون به طور خودكار در بسياري از سربازان ترشح مي شود و يكي از عوامل دفاعي در فعاليت هاي اين سربازان است.
چارلز مورگان با رسيدن به اين يافته ها، حال به همراه گروهش در تلاش است راه هايي را براي تقويت سطح اين هورمون هاي دفاعي سربازان پيدا كند. تقويت هورمون هاي NYP , DHEA از طريق مكمل هاي غذايي يا ساير روش هاي تقويتي، مي تواند نوع و ميزان واكنش سربازان را در شرايط سخت جنگي بهبود دهد. اين گروه تحقيقاتي براي سنجش ميزان كارايي اين روش، شربت مخصوصي را تهيه كرده اند كه پس از چند جلسه تمرين سخت در اختيار سربازان دانشكده سره قرار گرفته است، و بررسي هاي بعدي حاكي از نتايج غالباً موثر اين شربت در افزايش انرژي سربازان و مقاومت بيشتر آنها است. از سال 2001 تا به حال حدود 2 ميليون سرباز آمريكايي به عراق و افغانستان اعزام شده اندو تا به حال خطر ابتلا به بيماري هاي رواني، بسياري از آنها را تهديد كرده است. حال كه خطر تا اين اندازه جدي است، شايد پيشنهادهاي مورگان بتواند تا حدودي از مصيبت بزرگ ارتش آمريكا در محافظت از روح و روان سربازان كم كند و تا حدودي نيز تعداد كشته شدگان نظامي و غير نظامي را كاهش دهد.
منبع :دانشمند شماره 552