دولت كريمه و رفتار كريمه
کسى که مسلمان شود، از حقوق کامل یک شهروندِ مسلمان برخوردار است و غیر مسلمانِ معاهد و در پناه اسلام نیز از حقوق ویژه خود برخوردار، شخصیت او محترم و برابر ضوابط با او عمل مىشود و نژاد او تأثیرى در شخصیتاش ندارد. بلال حبشىِ آفریقایى مؤذن پیامبر(ص) مىشود. سلمان فارسىِ با تجربه، مشاور ایشان و عمار یاسر غلامزاده مورد توجه حضرتش قرار مىگیرند. مصعب بن عمیر، جوان اشراف زاده قرشى نماینده وى در مدینه و پرچمدار سپاه اسلام مىگردد. ابن ام مکتوم نابینا پیشنماز و جانشین پیامبر(ص) در مدینه مىشود؛ چرا که ملاكِ تساوى حقوق، اسلام است و ملاک برترى اجتماعىِ افراد، تقوا است.
اما، پس از درگذشت پیامبر اسلام(ص) ارزش ها رنگ مىبازد و برترىِ نژاد عرب مطرح مىشود. غیر عرب مسلمان تحقیر مىشود. مسلمانان حجاز در برابر دیگر مسلمانان حریم مىگیرند و تساوى در برابر قانونِ اسلام و سهم بیت المال نادیده گرفته مىشود. على بن ابى طالب(ع) با اصرار مردم به خلافت مىرسد و تصمیم به احیاى سنت نبوى مىگیرد، اما مورد اعتراض مسلمانان با سابقه قرار مىگیرد. مرکز خلافت آن در شهرى است که اطراف آن را غیر عربها تشکیل دادهاند. او به خاطر برخورد نیکاش با ایرانیان، مورد اعتراض واقع مىشود. امتیازطلبى مسلمانان و افزون خواهى آنها باعث مىشود که آنان تساوى در تقسیم بیت المال را که سنت نبوى است بر نتابند و بر عدم تفاوت بین عرب و عجم در این سهمبرى اعتراض کنند. اما آنچه براى امیرمؤمنان اهمیت دارد، رفتار براساس اسلام است که همان بنیان عدل مىباشد، از این رو است که بررسى رفتار امام على (ع) با ایرانیان براى ما مهم است و این رفتار از سه زاویه قابل توجه و بررسى است:
1.ایرانیان مردمانى غیر عرب بودند که به جمع مسلمانان پیوستند و از آنجا که اسلام از ناحیه مسلمانان عرب رو به گسترش نهاد، لذا حکومت هاى قبل از امام على (ع) با آنان برخورد خوبى نداشتند، حال باید دید رفتار على با آنان چگونه بوده است ؟
2.بسیارى از ایرانیان، مجوس و غیر مسلمان بودند، به گونهاى که نوشتهاند: "در منطقه سواد عراق، غیر نماز خوانان ساکن بودند".1 على (ع) مرکز خلافت اسلامى را از مدینه به کوفه منتقل کرد؛ شهرى که در اطراف آن غیر مسلمانانِ ایرانى ساکن بودند و با مرکز خلافت رفت و آمد داشتند و لذا رفتار امیرالمؤمنین (ع) با ایرانیانِ غیر مسلمان از جهت شیوه رفتار با غیر مسلمان، قابل توجه و بررسى است؛ چه در ارتباطات حضورى، چه در گردآورى خراج و چه در دفاع از آنان که در حوزه حفاظت حکومت اسلامى بودند.
3.ایرانیان، چه آنان که مسلمان شدند و چه آنان که بر مذهب خویش (مجوس، مسیحى و یهود) باقى ماندند، مردمانى مغلوب و شکست خورده به حساب مىآمدند - که به طور معمول، ملت هاى غالب برخورد تحقیرآمیزى با ملت هاى مغلوب خود دارند - از این رو، رفتار مسلمانان با ایرانیان نیز از این قاعده مستثنى نبود. حال باید دید که آیا امام على (ع) نیز به دید تحقیر به آنها مىنگریسته و یا این که ملاک هاى اسلامى و انسانى را در رفتار با آنها مورد توجه قرار داده و با روش حاکمان گذشته مخالفت کرده است.
ایرانیان
الف:عجم
در گزارش هاى مربوط به دوران حکومت علوى "علوج" یا"علوج عجم" نیز درباره ایرانیان به کار رفته است.عُلُوج، جمع عِلج است و آن را به مرد کافر عجمى یا مرد قوى تناور2 معنى کردهاند. از روایات مربوط به زمینههاى خراجیه استفاده مىشود، که علج به ایرانیان غیر مسلمانى گفته مىشده که به عنوان کشاورز روى زمین ها کار مىکردند و خراج مىپرداختند.3 البته کار آنها بر روى زمین، از دورانِ حکومت ساسانیان بوده و گاهى نیز همراه زمین به دیگرى منتقل مىشدند.
دکتر عماره در معناى علج گوید:
"علج، مردِ از کفار عجم است، و به کشاورزانِ زمین هاى زراعى عجم در هنگام فتح عرب، گفته مىشده، که ارتباط آنها با زمین مانند ارتباط با بردهها بوده است (یعنى بردهاى که پدر و مادرش برده بودند) پس آنان غیر از صاحبان زمین و مالکان آنها بودند، که آزاد بودند و آنان غیر از بردگانى بودند که در بازارها خرید و فروش مىشدند".4
بنابراین، برابر طبقاتى که در جامه ساسانى وجود داشت، آنان کشاورز زادگانى بودند که فقط مىباید روى زمین کار مىکردند و حقِّ تغییر شغل و طبقه خویش را نداشتند و طبیعتاً با زمین خرید و فروش مىشدند؛ مانند کفش دوزى که انوشیروان به وى اجازه نداد فرزندش سواد بیاموزد و وارد طبقه دیگرى شود.
ب:دهقان
بنابراین، دهقان ها مالک و صاحب اختیار زمین هاى کشاورزى بودند که علوج با نظارت آنها و روى زمین ها کار مىکردند و از تشخص اجتماعى برخوردار بودند. امروزه دهقان به کشاورزان جزء و یا کارگران روى زمین هاىِ کشاورزى دیگران گفته مىشود، که با معناى گذشته آن تفاوت دارد. کاربرد آن در گذشته تشخص و بزرگى شخصِ صاحب لقب را مىرسانده و در آن جنبه تحقیر نبوده است.
ج:موالى
گفته شده که آیه اى درباره زید بن حارثه، غلام رسول خدا(ص) نازل شد که به وى زید بن محمد گفته مىشد، یا پیامبر(ص) این عنوان را به وى داد. آیه اى نازل شد که آنان را به نام پدرانشان بخوانید و یا به عنوان برادر دینى و یا موالى خویش، از این رو به وى زید مولى رسول الله مىگفتند11. درباره ابورافع هم مىگفتند مولى رسول الله .
کاربرد موالى نسبت به ایرانیان و دیگر اقوام مناطق فتح شده، که مسلمان شدند، یا بر این اساس بوده که با برخى قبایل عربِ مسلمان هم پیمان مىشدند و یا براساس این بوده که آنان را نوعى بردگان آزاد شده مىدانستند، از این رو موالى را درباره آنها به کار مىبردند. به نظر مىرسد که احتمال دوم درباره ایرانیان قوى تر است؛ زیرا در معناى موالى گفتهاند:
"و لقد اطلق لفظ الموالى على العجم باعتباران: اغلب بلادهم قد فتحت عنوة و أعتق اَهلها حقیقة أو حکماً"12.
واژه موالى بر غیر عرب اطلاق شده، بدان جهت که بیشتر شهرهاى آنان با زور گشوده شده و مردم آن مناطق به طور حقیقى آزاد شدند یا در حکم رهاشدگان از ستم مىباشند.
یعنى آنان از تحت سلطه ستم آزاد شدند، از این رو، به آنها موالى گفتهاند. یا چون شهرهاى آنها به زور فتح شده، حکم برده را داشتند، اما مسلمانان آنان را آزاد کردند و به بردگى نگرفتند. پس آنان مولى و موالى هستند. ظاهراً بیان دوم، منظور تعریف ارائه شده است و شواهدى بر آن وجود دارد که در آینده بیشتر بحث خواهیم کرد. موالى یا ایرانیان مسلمان چون در دوران حکومت بنى امیه مورد ستم واقع شدند و از حقوق مدنى برخوردار نبودند و از بسیارى از حقوق اجتماعى محروم گردیدند، از این رو، آنان در حرکت هاى ضدّ حکومت شرکت داشتند.
در روایاتى که از امام باقر و صادق(علیهم السلام) نقل شده، از ایرانیان با تعبیر موالى تجلیل شده است .13
د:الحمراء
در کوفه گروهى از ایرانیان بودند که به نام "حمراء دیلم" نامیده مىشدند. در آغاز جمعیت آنها 4000 نفر بود، که مسلمان شدند و پس از جنگ قادسیه در کوفه ساکن گردیدند. بعدها جمعیتِ آنها رو به گسترش نهاد، به گونهاى که نوشتهاند بیشتر یاران مختار را این گروه تشکیل مىدادند. مختار بیست هزار نفر از حمراء (ایرانیان مقیم کوفه) را براى کمک در اختیار ابراهیم بن مالک اشتر نهاد.15
ه : اهل فارس
"لو أنّ الإیمان بالثریا، لنا له رجال من اهل فارس"؛16اگر ایمان در ثریا باشد مردانى از مردم ایران به آن دست خواهند یازید.
در نقلى دیگر، به جاى ایمان، علم ذکر شده است: "لَوْ كَانَ الْعِلْمُ بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ نَاسٌ مِنْ أَبْنَاءِ فَارِسَ17"؛ اگر دانش در ستاره ثریا باشد، مردانى از فرزندان فارس به آن دست خواهند یافت .
در منابع اولیه روایى شیعه18 فقط با تعبیر علم نقل شده که داراى سند معتبر است.
و در روایتى دیگر پیامبر اکرم فرمودند: "أعظمُ النّاسِ نَصیباً فِى الاسلامِ أهْلُ الْفارسِ"19؛ نصیب و بهره ایرانیان در اسلام از همه ملت هاى دیگر بیشتر است.
این ها بهترین تجلیلى است که از "مردم ایران " شده است .
باید توجه داشت که واژههایى؛ مانند "زط" یا " سبابجه" نیز در هنگام جنگ جمل و راجع به گروهى از نگهبانان بیت المال بصره به کار رفته، که مربوط به ایرانیان نیست، بلکه این دو گروه از مردمان سند هندوستان بودند که در بصره سکونت داشتند.20
سیره امیرالمؤمنین در ارتباط با ایرانیان
دوران پیامبر(ص)
دوران خلفاء
در دوران خلیفه اول گزارش خاصى نداریم و این دوره شامل خلافت عمر و عثمان مىشود، که شهرهاى ایران فتح شد و عدهاى از ایرانیان مسلمان و گروهى با پرداخت جزیه و خراج بر آیین خود باقى ماندند. در این دوره میتوان به دو حادثه مهم اشاره کرد، که در آن امام على(ع) نظرى خاص داشته است، به گونهاى که دفاع از ایرانیان و اجراى قوانین اسلامى در آن، مورد توجه قرار گرفته است.
1.وضع خراج و جلوگیرى از فاجعه انسانى
ایران در زمان خلافت عمر فتح شد و بخش هاى عمده آن در اختیار مسلمانان قرار گرفت. خراج بر سرزمین هاى فتح شده وضع گردید و دیوان پرداخت حقوق از بیت المال ایجاد شد. آن چه مسلم است، پیشنهاد وضع خراج از سوى على بن ابى طالب ارائه و مورد تأیید خلیفه قرار گرفت. اما این پیشنهاد فوائد فراوانى در پى داشت، که یکى از آنها جلوگیرى از یک فاجعه انسانى گسترده به نام برده دارى در دنیاى اسلام بود، که کمتر مورد توجه مورخان و محققان قرار گرفته است. روشن شدن این مطلب و بیان فوائد این پیشنهاد نیاز به توضیح دارد، که به بیان آن مىپردازیم.
به طور معمول، سرزمین هایى که با زور و غلبه گشوده مىشد، بخش هایى از آن سر زمین که در هنگام فتح آباد بود، در اختیار مجاهدان قرار مىگرفت و به عنوان غنیمت از آن بهره مىبردند. دیدگاه تعدادى از فقهاى اهل سنت همین است که مىتوان زمین هاى فتح شده را بین مجاهدان تقسیم کرد.25 کفار هم اگر قبل از اسارت در پناه مسلمانى قرار مىگرفتند و بنابر نقلى قبل از تقسیم اسراء مسلمان مىشدند، آزاد شمرده مىشدند.26 کاربرد موالى در مورد چنین افرادى بوده است. اما در عراق و روم، کسانى بودند که روى زمین کار مىکردند و کارشان فقط کشاورزى بود، لذا آنان کارگر زمین بودند و به آنان علوج مىگفتند که در قبل معناى آن ذکر شد. اینان نیز جزو اسرا شمرده شدند، که باید بین مجاهدان تقسیم شوند.
پس از جنگ قادسیه در سال 20 هجرى، خلیفه دوم درصدد برآمد تا سرزمین هاى فتح شده را بین مجاهدان تقسیم کند و از آنجا که کشاورزانِ زمین نیز جزو اسراء شمرده مىشدند و هر کشاورزى برابر تقسیمات دوره ساسانى، مقدار معینى از زمین ها را در اختیار داشتند، لذا تصمیم گرفتند تا زمین ها را براساس تعداد کشاورزان تقسیم نمایند. آمار کشاورزانى را که روى زمین کار مىکردند گرفته، به این نتیجه رسیدند که به هریک از مجاهدان بین دو تا سه کشاورز، که همان علوج بودند مىرسد. نظر عمر خلیفه دوم این بود که زمین ها27 و کشاورزان بین مجاهدان تقسیم شود و این خواست مجاهدان بود.
از طرف دیگر، خلیفه دید که اگر زمین هاى حاصل خیز عراق در اختیار آنها قرار گیرد، مشکلاتى براى مسلمانان و دستگاه خلافت ایجاد مىکند، زیرا:
1. مسلمانانِ عرب آشنایى لازم با مسائل کشاورزى در منطقه حاصل خیز عراق نداشتند؛
2. اشتغال آنها به کار کشاورزى آنان را از جهاد باز مىدارد؛
3. پادشاه ایران به عنوان یک قدرت تهدیدکننده پس از شکست در قادسیه به سمت اصفهان و قم رفته و خود را براى حمله به مناطق تحت اشغال مسلمانان آماده مىکند.
در نتیجه، پرداختن مجاهدان به کار کشاورزى و لو به صورت نظارت بر کشاورزان زمین، مسلمانان را با خطر جدّى مواجه خواهد کرد. از این روى، براى تصمیمگیرى نهایى گروهى را براى مشورت دعوت کرد، که افزون بر مهاجران ده تن از انصار نیز در آن حضور داشتند. پنج تن از قبیله اویس و پنج تن از قبیله خزرج.28 در جمع مشاوران، على بن ابى طالب نیز حضور داشت (شاید براى اولین بار بود که دستگاه خلافت از على (ع) رسماً براى مشورت در امور سیاسى دعوت کرده بود). البته در گذشته در مسائل قضائى و مشکلات علمى از على (ع) استمداد مىطلبیدند، اما در مسائل سیاسى، گزارشِ روشنى از مشورت خواهى از آن حضرت به نظر نرسیده است.
دستگاه خلافت پس از ده سال به خوبى دریافت که على(ع) براى حفظ مصالح مسلمین و حفظ وحدت جامعه اسلامى از هیچ گونه تلاشى در جهت مطرح کردن خویش به عنوان جانشین پیامبر(ص) به عمل نیاورده است. افرادى مانند سلمان هم که به خاطر آشنایى با زبان ایرانیان در برخى فتوحات شرکت داشتند، هیچ گونه تلاشى در جهت بیان دیدگاه سیاسى خود در باب امامت و خلافت على (ع) انجام ندادند و اکنون تهدید ایرانیان جدى است. از این رو، از على (ع) نیز به عنوان یکى از مهاجرانِ با تجربه و آگاه دعوت به عمل آمد و او نظر و پیشنهاد خویش را مطرح، و مورد پذیرش قرار گرفت. این روایت را حارثة بن مضرّب -که مورد اعتماد رجالیون اهل سنت است و از ثقات امیرالمؤمنین على(ع) شمرده شده29- به نقل از عمر این گونه نقل کرده است:
عن عمر، أنّه أراد أن یقسّم السواد بین المسلمین، فأمر بهم أنْ يُحْصَوْا فوجد الرجل يُصیبه ثلاثة من الفلاحین (یعنى العلوج)30 فشاور فى ذلک، فقال علىّ بن أبى طالب (ع): "دعهم یکونوا مادَّةً للمسلمین" فترکهم و بعث علیهم عثمان بن حنیف فوضع علیهم ثمانیة و اربعین و اربعة و عشرین و اثنى عشر"؛31 از عمر نقل شده که تصمیم گرفت، سرزمین عراق را بین مسلمانان تقسیم کند، لذا دستور داد آنها را بشمارند پس دید که به هر مرد (مجاهد) سه نفر از کشاورزان (که همه علوج بودند) مىرسد. در این باره مشورت کرد، على بن ابى طالب فرمود: "آنها را رها کن تا ذخیره و ماده براى تمام مسلمانان باشند" پس آنها را ترک کرد و عثمان بن حنیف را به سوى آنان فرستاد، وى 12، 48،24 درهم بر آنان خراج وضع کرد".
این روایت در منابع گوناگونى آمده است. افزون بر ابوعبید و یحیى بن آدم قرشى،ابویوسف32، بلاذرى33 و یعقوبى34 با توضیح، دیدگاه حضرت را نقل کردهاند. باید توجه داشت که ضمیر جمع "هم" در جمله "دعهم" اشاره به ذوى العقول است. چون مسؤولان خلافت تصمیم داشتند زمین ها را براساس کشاورزان تقسیم کنند، اما حضرت آنان را از این کار نهى کرد و از بَرْده شدن علوج، که همان کشاورزان بودند جلوگیرى کرد. این پیشنهاد على (ع) نه تنها در عراق، بلکه در تمام مناطق آزاد شده به اجرا درآمد و لذا جلو بردگى انسان هاى فراوانى را گرفت و باعث موفقیت بیشتر مسلمانان در فتوحات بعدى شد.
بنابراین، آنچه در کتاب "خلاف" شیخ طوسى آمده و در کتاب هاى دیگر فقهى از ایشان نقل کردهاند، که حضرت فرمود:"دعها عُدّة للمسلمین"35 دقیق به نظر نمىرسد. از گزارش دیگرى که ابویوسف نقل کرده، گرچه در مواردى دقیق نیست، اما از آن هم به خوبى استفاده مىشود که قرار بوده زمین ها با کشاورزان تقسیم شوند. در سخنى که از عمر خلیفه دوم نقل کرده، این مطلب استفاده مىشود، که عمر گفت:
"فکیف بمن یأتى من المسلمین، فیجدون الأرض بعلوجها قد اقتسمت و ورثت عن الآباء و حیزت؟ ما هذا برأى... فاذا قسمت أرض العراق بعلوجها و أرض الشام بعلوجها فمایسدّ به الثغور و ما یکون للذرّیة و الأرامل بهذا البلد و بغیره من أرض الشام و العراق؟ فاکثروا على عمر...قال (عمر): و قد رأیت اَنْ أحْبس الأرضین بعلوجها و أضع علیهم فیها الخراج و فى رقابهم الجزیه یؤدّونها فتکون فیئاً للمسلمین: المقاتلة و الذریة و لمن یأتى من بعدهم. أرأیتم هذه الثغور لابدّ لها من رجال یلزمونها، أرأیتم هذه المدن العظام- کالشام و الجزیرة و الکوفة و البصرة و مصر -لابد لها من أن تشحن بالجیوش و ادار العطاء علیهم فمن أین یعطى هؤلاء إذا قسمت الأرضون و العلوج؟ فقالوا جمیعاً: الرأى رأیک"؛ پس چگونه خواهد بود، حال مسلمانانى که مىآیند و مشاهده مىکنند، زمین ها و کشاورزان تقسیم شده و از طرف پدران به ارث رسیده و حیازت شده؟ این نظر، نظر خوبى نیست...؛ زیرا زمانى که زمین عراق با کشاورزان و زمین شام با علوج و کشاورزان آن تقسیم شود، با چه چیز مرزها حفظ گردد و چه چیزى براى فرزندان و بیوگان در این شهر و دیگر شهرهاى شام و عراق باشد؟ پس مردم به شدت با عمر مخالفت کردند...(عمر پس از مشورت) گفت: من چنین دیدم که زمین ها را همراه با کشاورزان نگه دارم. بر زمین ها خراج و برگردن مردم آن جزیه قرار دهم، که مالیات براى مسلمانان باشد؛ چه جنگجویان و چه بچهها و چه کسانى که بعد مىآیند. آیا مىبینید که براى مرزها چارهاى جز داشتن مردانى نیست که از آنها محافظت کنند؟ مىبینید که در این شهرهاى بزرگ؛ مانند شام، جزیره، کوفه، بصره و مصر چارهاى نیست که از سپاه پر شود و مرتب به آنها عطا و حقوق داده شود. پس در این صورت از کجا به آنها داده شود، در صورتى که زمین ها و کشاورزان تقسیم شوند. همه گفتند: نظر، نظر توست؟"36.
این گزارش نشان مىدهد که عمر با مخالفت هاى جدی اى روبه رو بوده از این رو، با تشکیل جلسه مشورتى و نظرخواهى این مشکل مهم را حل کرده است.
البته چنین به نظر مىرسد، که قبل از پیشنهاد على (ع) خلیفه نظر خود را که تقسیم اراضى بود، درباره بخشى از زمین ها به اجرا گذاشته بود، اما از آنجا که قبیله بجیله سهم زیادى در فتوحات ایران داشتند، خلیفه یک چهارم سواد عراق را به آن قبیله واگذار کرد. سرپرستى قبیله بجیله به عهده جریر بن عبدالله بجلى و قیس بن ابى حازم بود. پس از پیشنهاد على (ع) و اعزام عمار یاسر به عنوان حاکم کوفه، چنین به نظر مىرسد که قبیله بجیله با آن موافق نبودند، از این رو، عمار یاسر و جریر بن عبدالله شخصاً نزد عمر رفتند و خلیفه از جریر خواست که قبیله بجیله رسماً زمین ها را پس دهد تا برابر تصمیم جدید با آن عمل گردد و هشتاد دینار نیز به جریر بن عبدالله داد.37
پينوشتها:
1.نهج السعاده، محمد باقر محمودى، ج1 ،ص 637، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى.
2 . تاج العروس، محمد مرتضى زبیدى، تحقیق على شیرى، ج3، ص436، دارالفکر، بیروت.
3 . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج13، ص213، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
4 . قاموس المصطلحات الاقتصادیه فى الحضارة الاسلامیه، دکتر محمد عماره، ص 388، دارالشروق، مصر.
5 . نهج البلاغه، نامه 19.
6 . معجم المعربات الفارسیه، سباعى، محمد، ص 81، مکتبة لبنان، ناشرون.
7 . همان ؛ تاج العروس ، ج13 ، ص 152، تحقیق على شیرى.
8 . تاج العروس، ج 20، ص 311؛ الجامع لأحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، ج 5، ص 166، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
9 . ر.ک، رجال الطوسى، محمد بن حسن طوسى، ص 71،72،74،75،105،106،119، منشورات الرضى، قم.
10 . سوره احزاب، آیه 5.
11 . المیزان، محمد حسین طباطبایى، ج 16، ص 281، مؤسسه اعلمى، بیروت.
12 . قاموس المصطلحات الاقتصادیه، ص 575.
13 . نور الثقلین، عبد على حویزى، ج 5، ص 46، اسماعیلیان، قم.
14 . تاج العروس، ج 6، ص 302؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 4، ص 210، نشر أدب الحوزه، قم.
15 . اخبار الطوال، دینورى، ترجمه، محمود مهدوى، ص 338، نشر نى، تهران.
16 . المیزان، ج 19، ص 269؛ نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، ص 494، شماره 2333، انتشارات جاویدان، تهران.
17 . ابن حبان ، صحیح ، ج 16،ص 299؛ أخبار أصبهان ، ج 1 ، ص 299 ؛جامع الأحادیث ، ج 11 ، ص 105.
18 . "لَوْ كَانَ الْعِلْمُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ" ،حمیرى، قرب الإسناد ، ص 109؛ بحارالأنوار، ج 1 ،ص 195 و ج 64 ، ص174.
19 . کنز العمال، متقى هندى، ج 12، ص 90، شماره 34126، مؤسسه الرساله، بیروت.
20 . تاج العروس، ج 10، ص 270؛ معجم المعربات الفارسیه، ص 102، "سبابجة و هم قوم من السِنْد يُرافقون رئیس السفینة البحریة أو کانوا حُرّاس السجن فى البصره".
21 . ر.ک، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1، ص 82، استاد مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا.
22 . نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت، اصغر منتظر القائم، ص 78، بوستان کتاب، قم.
23 . لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 328، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران.
24 . رجال النجاشى، ابوالعباس احمد نجاشى، تحقیق محمد جواد نائینى، ج 1، ص 62، شماره 1، دارالأضواء، بیروت.
25 . کتاب الخلاف، شیخ طوسى، ج 49، ص 195، مؤسسه نشر اسلامى، قم؛ الاحکام السلطانیه، ماوردى، ص 146، مکتب العلوم الاسلامى، قم.
26 . الخراج، یحیى بن آدم قرشى، ص 48، دارالمعرفه، بیروت؛ الاحکام السلطانیه، ص 141.
27 . کتاب الخلاف، ج 4، ص 195.
28 . الخراج، ابو یوسف، ص 25، دارالمعرفه، بیروت.
29 . بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 30، ص 7، دارالرضا؛ حکومت و سیاست، على اکبر ذاکرى، ص 59، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.
30 . کتاب الخراج، یحیى بن آدم، ص 42، تعبیر یعنى العلوج در این کتاب آمد.
31 . همان؛ الاموال، ابو عبید، ص 74، در حاشیه این کتاب آمده است "این فتواى موفقى است از على(ع) که مانع اشتغال مسلمانان به امور دنیوى و مانع عداوت صاحبان زمین گردید."
32 . کتاب الخراج، ابویوسف، ص 36؛ کنز العمال، ج 4، ص 496، شماره 11472؛ معجم البلدان، یاقوت حموى، ج 3، ص 275، دار احیاء التراث العربى.
33 . فتوح البلدان، بلاذرى، ص 266، انتشارات ارومیه، قم؛ تاریخ دمشق، ابن عساکر، تحقیق، على شیرى، ج 2، ص 193؛ فتح البارى، ابن حجر، ج 6، ص 224، ذیل حدیث 3125، دار احیاء التراث العربى، 35 . کتاب الخلاف، ج 4، ص 196؛ جواهر العلما، محمد حسن نجفى، ج 21، ص 161، دار احیاء التراث العربى، بیروت. در نقل شیخ طوسى ضمیر "دعها" مؤنث آمده، که اشاره به زمین هاست و بقیه روایت تلخیص شده. محققین چاپ جدید خلاف نیز نوشتهاند: با داشتن منابع فراوان این حدیث را در منابع نیافتیم. با توجه به آن چه ذکر شد، متن خلاف باید تصحیح شود و یا حداقل این نکته در پاورقى آمده و ذکر گردد.
36 . الخراج، ابویوسف، ص 24 و 25.
37 . الخراج، یحیى بن آدم، ص 45.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج