سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و آسياي مرکزي (3)

پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي آنکارا تلاش نمود خلأ قدرت ايجاد شده در منطقه ي آسياي مرکزي و قفقاز را با اتحاد کشور هاي ترک زبان در سايه ي تفکر پان ترکيسم پر
سه‌شنبه، 26 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و آسياي مرکزي (3)

سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و آسياي مرکزي؛
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و آسياي مرکزي؛


 

مرتضي علويان؛ عضو هيأت علمي دانشگاه مازندران
ولي کوزه گر کالجي؛ کارشناسي ارشد روابط بين الملل دانشگاه تهران



 

بسترهاي همگرايي و زمينه هاي واگرايي (3)
 

6-3: ترکيه
پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي آنکارا تلاش نمود خلأ قدرت ايجاد شده در منطقه ي آسياي مرکزي و قفقاز را با اتحاد کشور هاي ترک زبان در سايه ي تفکر پان ترکيسم پر
نمايد. به تعبير هانتينگتون ترکيه که از مکه روي برگردانده بود و به بروکسل هم راهي نداشت از فرصتي که با فروپاشي اتحاد شوروي فراهم شده بود استفاده کرد و به تاشکند روي آورد. (17) در اين راستا ترکيه با توجه به پيوند هاي عميق تاريخي، فرهنگي ، قومي و زباني با دولت هاي تازه استقلال يافته به عنوان برادر بزرگ تر براي کشور هاي ترک زبان منطقه مانند آذربايجان، قزاقستان، قرقيزستان، ترکمنستان و ازبکستان در چهارچوب ايدئولوژي پان ترکيسم سعي در ايجاد ترکستان بزرگ دارد که با تحريک احساسات و سياست هاي ضد ايراني و ضد روسي سعي در تحقق اهداف خود دارد.
بدون شک از قدرت هاي مؤثر و با نفوذ در آسياي مرکزي را بايد ترکيه دانست؛ به نحوي که سياست هاي اين کشور چالش هاي جدي را براي حضور مؤثر سياست خارجي ايران در اين منطقه ايجاد کرده است. مهم ترين دليل توجه خاص ترکيه به مناطق مجاور خود، به ويژه کشور هاي همسايه يعني آسياي مرکزي و قفقاز، فروپاشي شوروي و در نتيجه، تغيير در ماهيت تهديد هاي امنيتي از تهديد هاي خارجي به تهديد هاي داخلي و همچنين ايجاد فرصت هاي جديد در منطقه ي آسياي مرکزي و قفقاز مي باشد. (18) آن چه مسلم است حضور ترکيه در عرصه هاي سياسي، اقتصادي به ويژه فرهنگي و زباني چالشي جدي براي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در آسياي مرکزي به شمار مي رود.
6-4: پاکستان و عربستان
اين دو کشور عمدتاً اهدافي ايدئولوژيک را در منطقه ي آسياي مرکزي تعقيب مي کنند.
حمايت مالي عربستان سعودي در کنار حمايت لجستيکي و آموزشي پاکستان از گروه هاي وهابي و بنيادگرا به قصد گسترش اين انديشه در آسياي مرکزي و تحت فشار قرار دادن ايران صورت مي گيرد که چالشي ديگر براي سياست خارجي ايران به شمار مي رود. در اين رابطه بايد به جنبش ها و گروه هايي مانند حزب النصرت، حرکت اسلامي ازبکستان، حزب التحرير اسلامي و زيرشاخه هاي آن مانند گروه اکرميه و نيز جنبش اسلامي آسياي مرکزي در کشور هاي ازبکستان، تاجيکستان، قرقيزستان و قزاقستان اشاره نمود که علي رغم جهت گيري هاي اسلامي به دليل وابستگي عقيدتي به خارج از منطقه ي آسياي مرکزي، پاي بندي به مباني فکري بنياد گرايانه بر پايه ي انديشه هاي وهابي و سلفي، تجويز کاربرد خشونت در پيوند با گروه هايي مانند طالبان و القاعده يکي از مهم ترين چالش هاي پيش روي سياست خارجي ايران در منطقه ي آسياي مرکزي به شمار مي رود. از آن جا که اين گروه ها با خط مشي مبارزه ي مسلحانه در پي سرنگوني رژيم سکولار (و از ديدگاه اين گروه ها جهاد عليه کفار و برقراري حکومت اسلامي) هستند و در اين مسير متوسل به اقداماتي مانند گروگان گيري، ترور و دريافت کمک هاي خارجي مي شوند نقش اين گروه ها بر هم زننده ي نظم، ثبات و امنيت در منطقه ي آسياي مرکزي است؛ از اين رو جمهوري اسلامي ايران بايد ضمن شناسايي دقيق ماهيت چنين حرکت هايي به موازات تفکيک اين گروه ها از جنبش هاي بومي و مسالمت آميز اسلامي، ضمن تبرئه نمودن اتهام حمايت ايران از گروه هاي اسلامي راديکال در منطقه، با هم آهنگي بيشتر با دولت هاي منطقه از شکل گيري يک جريان فکري، مذهبي و سياسي در پرتو انديشه هاي سلفي گري و وهابي در مرز هاي شمال شرقي ايران جلوگيري نمايد. (19)
6-5: اسرائيل
اسرائيل قدرت فرا منطقه اي ديگري است که به صورت خزنده در حال افزايش حضور خود در منطقه ي آسياي مرکزي مي باشد. برقراري پيوند هاي اقتصادي به ويژه انرژي و در برخي موارد، همکاري هاي نظامي با کشور هاي آسياي مرکزي، چالش و تهديدي جدي براي جمهوري اسلامي ايران به شمار مي رود. سياست تل آويو در اين منطقه را مي توان در راستاي دکترين بن گورين، تحت عنوان اتحاد با پيرامون به منظور شکستن حلقه محاصره کشور هاي مخالف اسرائيل در منطقه حمايت از يهوديان ساکن منطقه، جلب همکاري و حمايت کشور هاي منطقه در مجامع بين المللي، واگرايي در روابط کشور هاي حوزه ي آسياي مرکزي با ايران و نيز اعمال فشار بر محيط پيراموني و امنيت ملي ايران تفسير کرد.
در اين ميان پيشروي اسرائيل در زمينه هاي مختلف در کشور هاي آسياي مرکزي تا حدود زيادي، ناشي از اين است که اسرائيل اين کشور ها را قانع کرده است که راه رسيدن به کمک هاي غربي از تل آويو مي گذرد. اين جمهوري ها نيز هر چند موافق سياست اسرائيل نيستند، اما همکاري با اسرائيل را پذيرفته اند تا از اين طريق به کمک هاي مالي، اقتصادي و فني غرب دست يابند. (20)
در مجموع، آن چه از حضور قدرت هاي منطقه اي و فرا منطقه اي متوجه ايران است را بايد تلاش اين قدرت ها براي اعمال فشار هاي سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي به
ايران براي بازداشتن از پرداختن به بازسازي پيوند هاي فرهنگي و اقتصادي و پر کردن خلأ قدرت در منطقه ي آسياي مرکزي دانست، امري که هوشياري و برنامه ريزي مناسب سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را مي طلبد.

ب: حوزه ي امنيتي
 

زير سيستم* آسياي مرکزي، يکي از اصلي ترين و امنيتي ترين محيط امنيت ملي ايران محسوب مي گردد که مجموعه اي از تهديد ها و فرصت ها را در درون خود داراست. اگر چه در سال هاي ابتدايي فروپاشي شوروي، بستر هاي فرصت سازي متعددي را براي ايران فراهم نموده اما با دور شدن از اين مانع مؤلفه هاي تهديد زا چهره ي مشخصي به خود گرفت.
در حقيقت به دنبال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در سال 1991 و استقلال کشور هاي آسياي مرکزي، کشور هاي اين منطقه، دچار نوعي خلأ قدرت گشتند؛ چرا که هيچ يک از کشور هاي تازه استقلال يافته، قدرت و سازمان دهي نظامي کافي براي دفاع از استقلال و تماميت ارضي خود که از جمله منافع حياتي آن ها به شمار مي رود، برخوردار نبودند و کشور هاي مختلف از جمله روسيه، چين، ايران، پاکستان، ترکيه و آمريکا در صدد پر کردن اين خلأ قدرت برآمدند. در همين راستا روسيه که همچنان اين منطقه را از جمله منافع حياتي و حوزه نفوذ انحصاري خود تلقي مي کرد، تلاش نمود تا با ايجاد سازمان کشور هاي مشترک المنافع (21) و سپس پيمان امنيت دسته جمعي (22) اين خلأ را پر نمايد. (23)
از سويي ديگر تحولات پس از 11 سپتامبر در شرق، شمال شرقي و شمال ايران از جمله حضور نظامي آمريکا در افغانستان و آسياي مرکزي از بين رفتن سلطه ي طالبان و القاعده در افغانستان و نيز گسترش ناتو به شرق در قالب برنامه ي مشارکت براي صلح ** محيط امنيتي آسياي مرکزي را دچار تحولي اساسي نموده و صف بندي نيرو ها را به کلي دگرگون ساخت. در حقيقت واقعه ي 11 سپتامبر را مي توان سرآغاز حضور نظامي آمريکا در آسياي مرکزي و قفقاز محسوب کرد. آمريکا ابتدا براي انجام عمليات نظامي خود عليه طالبان از فرودگاه هاي خان آباد ازبکستان و کولاب تاجيکستان، استفاده ي عملياتي و
* Sub-system
** Partnership for peace-PFP
لجستيکي کرد. پس از سقوط رژيم طالبان و استقرار نظم سياسي جديد در افغانستان و با توجه به مراحلي که در موافقتنامه ي بن، پيش بيني شده بود، انتظار مي رفت که آمريکا در مورد خارج ساختن نيرو هاي نظامي خود از آسياي مرکزي تجديدنظر کند اما آمريکا اعلام داشت که همچنان به پايگاه هاي نظامي خود در آسياي مرکزي، نيازمند است؛ زيرا هنوز مبارزه و جنگ با تروريسم پايان نيافته است. (24)
اگر چه به دليل انتقاد هاي جهاني از سياست هاي يک جانبه ي واشنگتن، پايان حاکميت نو محافظه کاران و تغيير قدرت در کاخ سفيد فرسايش نيرو هاي آمريکايي در افغانستان و تقويت روز افزون مکانيسم شانگهاي براي مقابله با حضور نظامي ايالات متحده در منطقه (از جمله تعيين مهلت 80 روزه از سوي اين سازمان براي تخليه ي پايگاه خان آباد در ازبکستان و خروج نيرو هاي آمريکايي از اين پايگاه) در شرايط کنوني حضور نظامي ايالات متحده با چالش هاي بسيار جدي مواجه است اما براي جلوگيري از وقوع سناريو هايي که هم به ضرر ايران و هم کشور هاي منطقه است، ايران بايد پايه ي ابتکار عمل براي ايجاد يک ساختار جديد در منطقه که شامل تمامي آن ها باشد، را در دست گيرد که يکي از مؤثرترين راهبرد ها مي تواند پيوستن ايران به سازمان همکاري شانگهاي باشد. با روند رو به گسترش ناتو به سمت شرق، دير يا زود، ايران بايد به فکر مکانيسمي براي مشارکت و همکاري با اين پيمان باشد. به نظر مي رسد با توجه به جهت گيري اين پيمان بدون حضور آمريکا، احتمالاً جهت گيري آن مستقل تر و به منافع کشور هاي منطقه نزديک تر باشد. (25)
نکته ي ديگري که بايد بدان توجه نمود اين است که علي رغم همپوشاني هايي بين سياست ايران و سازمان همکاري شانگهاي در مقابله با تهديدات مشترک منطقه اي و فرا منطقه اي مانند تروريسم، جدايي طلبي، بنيادگرايي مذهبي (به عنوان مثلث اهريمني در تعريف امنيتي شانگهاي)، مسئله ي مواد مخدر و مقابله با نفوذ نظامي آمريکا و ناتو وجود دارد که به سهم خود مي تواند فرصت هايي براي سياست خارجي ايران محسوب گردد؛ اما تفاوت در برداشت از معني تروريسم و بنياد گرايي مذهبي بين جمهوري اسلامي ايران و حکومت هاي سکولار آسياي مرکزي و ارائه ي تصويري مداخله جويانه در سياست خارجي ايران از سوي قدرت هاي فرا منطقه اي توأم با حضور نظامي گسترده آن ها نيز از مهم ترين چالش هاي فرا روي سياست خارجي ايران در حوزه ي امنيتي منطقه ي آسياي مرکزي محسوب مي شود.

ج: حوزه ي اقتصادي
 

علي رغم توانايي ها و پتانسيل هاي فراواني که در حوزه ي اقتصادي وجود دارد، اما عوامل و موانع بازدارنده اي نيز وجود دارد که موجب واگرايي و ايجاد چالش پيش روي سياست خارجي ايران در قبال منطقه ي آسياي مرکزي در حوزه ي اقتصادي مي شود اين عوامل را مي توان در دو بخش داخلي و خارجي، مورد توجه قرار داد.
در سطح داخلي، مهم ترين مسئله، اقتصاد هاي ضعيف و شکننده ي کشور هاي منطقه است که هنوز دوران گذار از اقتصاد هاي متمرکز سوسياليستي به سمت اقتصاد بازار آزاد را به طور کامل طي ننموده اند. به صورت فشرده، مهم ترين مشکلات داخلي و ساختاري اقتصاد هاي اين منطقه را مي توان در موارد زير دانست:
1. فقدان يک سازمان تجاري فعال و منسجم؛
2. ضعف بخش خصوصي و در اختيار بودن ابزار هاي اقتصادي در دست دولت ها (به عبارتي، اقتصاد هاي متمرکز و دولتي)؛
3. وجود سيستم ماليات دو گانه؛
4. محدوديت ها و موانع مبادلات پولي و ارزي؛
5. وجود فساد و رشوه؛
6. محدوديت ها و موانع مبادلات پولي و ارزي؛
7. فقدان سيستم هاي مناسب بانکي. (26)
علاوه بر موارد ياد شده يکي از مهم ترين موانع در توسعه ي همکاري هاي اقتصادي ايران با کشور هاي آسياي مرکزي را بايد در سطح خارجي و دخالت قدرت هاي منطقه اي و نيز فرا منطقه اي به ويژه ايالات متحده آمريکا دانست. وابستگي هاي ساختاري اقتصاد خود، فضا را براي حضور ايران بسيار محدود ساخته است. از سويي ديگر بايد به تلاش واشنگتن اشاره نمود که براي دست يابي به منافع نفتي خزر و آسياي مرکزي با هدف کاهش وابستگي به منافع نفتي خاورميانه و همزمان، پيشگيري استراتژي منزوي کردن ايران در منطقه، نفوذ طبيعي خود را جلوگيري از عبور خطوط لوله نفت و گاز، آسياي مرکزي از ايران به عنوان ارزان ترين و نزديک ترين مسير مي داند.
بدون ترديد مهم ترين تأثير منفي ايالات متحده بر حضور مؤثر ايران در آسياي مرکزي را بايد کارشکني اين کشور در انتقال منابع عظيم انرژي منطقه به بازار هاي جهاني
دانست. ايران از نگاه آمريکا نبايد فعال بوده و نبايد خطوط لوله از مسير اين کشور بگذرند زيرا حضور ايران در صحنه ي انرژي و عبور منابع در خليج فارس؛ کاملاً همراه با تسلط است. اهداف آمريکا شامل دو بخش بلند مدت و کوتاه مدت است که در بخش کوتاه مدت آن ترجيح خطوط لوله ي انتقال نفت و گاز از منطقه ي درياي خزر به صورت شرقي - غربي در برابر خطوط لوله ي شمالي - جنوبي است. معناي ديگر سخن، آن است که هر گونه توسعه ي اقتصادي در منطقه، مي بايست به نفع روش هاي غرب گرايانه مانند آمريکا و ترکيه بوده و به ضرر مردم کشور هايي مانند روسيه و ايران مي باشد. (27)

د: حوزه ي فرهنگي
 

اما در کنار عوامل همگرايي در حوزه ي فرهنگي ايران در مناسبات خود با آسياي مرکزي با چالش هايي نيز مواجه است که نيازمند درک درست و برنامه ريزي مناسب براي به حداقل رساندن آن مي باشد.
تقابل اسلام شيعي و نيز انقلابي با اسلام سني ارائه شده در چهارچوب نظام هاي سکولار آسياي مرکزي، نفوذ فرهنگي و زباني قدرت هايي چون روسيه و ترکيه، تبليغات وسيع ضد ايراني از سوي قدرت هاي فرا منطقه اي چون ترکيه و آمريکا را بايد از مهم ترين عوامل واگرايي ايران و آسياي مرکزي در حوزه ي فرهنگي به شمار آورد. نکته ي قابل توجه، آن است که کشور هاي آسياي مرکزي پس از استقلال دچار نوعي بحران هويت و مشروعيت گرديده و در مرحله ي گذار از ملت سازي و دولت سازي مي باشند. از اين رو براي جبران خلأ هاي موجود دست به تاريخ سازي و در مواردي جعل تاريخ مي زنند تا هويتي جديد و مستقل از خود به کشور هاي منطقه و جهان ارائه دهند.
از اين رو، به موازات تحريک و حمايت کشور هايي چون آذربايجان، ترکيه و آمريکا، اقداماتي مانند پاکسازي کتابخانه هاي سمرقند و بخارا از کتاب هاي فارسي، مصادره ي مليت شاعراني چون رودکي و ناصر خسرو از سوي تاجيکستان و فيلسوفي چون فارابي از طرف قزاقستان و نيز دانشمندي چون خوارزمي از سوي ازبکستان صورت مي گيرد و متأسفانه با تحريف تاريخ در کتاب هاي درسي آسياي مرکزي، تصويري مخدوش و تجاوز طلب از ايران در ذهن دانش آموزان و دانشجويان آسياي مرکزي در حال شکل گيري است که مي تواند تأثير بسيار منفي و مخربي در ذهنيت آينده ي مديران و تصميم گيرندگان کشور هاي آسياي مرکزي در قبال ايران داشته باشد.
از اين رو به منظور بهره گيري از پتانسيل هاي موجود و کاستن از عوامل چالش زا در حوزه ي فرهنگي، جمهوري اسلامي ايران نيازمند برنامه ريزي واقع بينانه و انتخاب استراتژي تساهل و تعقل با تکيه بر تقويت فرهنگ ايراني - اسلامي به جاي غلبه ي ايدئولوژيک فرهنگ اسلامي از نوع جمهوري اسلامي در تنظيم روابط بين حکومتي در سياست خارجي است. از اين رو تعيين نقش ميراث فرهنگي ايراني - اسلامي و تقابل آن با ناسيوناليسم ملي (ترکي) و چالش هاي ناشي از رقابت فرهنگ غربي با فرهنگ ايراني اسلامي بايد مورد توجه قرار گيرد. (28) بنابراين تعميق مناسبات ايران با کشور هاي اين منطقه در حوزه ي فرهنگي - که فراهم کننده ي زمينه ي تعامل جدي در ساير حوزه هاست - منوط به شناسايي مؤلفه هاي مشترک فرهنگي ميان جمهوري اسلامي ايران و کشور هاي منطقه از قبيل مشترکات زباني، ديني، تاريخي و ميراث فرهنگي و درک مؤلفه هاي تهديد کننده ي اين اشتراکات فرهنگي همچون اسلام گرايي افراطي و قوم گرايي خواهد بود.

پي نوشت ها :
 

17- ساموئل پي. هانتينگون، برخورد تمدن ها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه ي محمد علي حميد رفيعي، (دفتر پژوهش هاي فرهنگي، چاپ اول، 1378) ص 233.
18- امير محمد حاجي يوسفي، پيشين، ص 112 و 113.
19- براي آگاهي بيشتر از جريانات اسلامي در آسياي مرکزي نگاه کنيد به:
الهه کولايي، «زمينه هاي بنيادگرايي در آسياي مرکزي»، مجله ي دانشکده ي حقوق و علوم سياسي، دانشگاه تهران (ش 67، بهار 1384) ص 224-201.
سيد رسول موسوي، «حرکت هاي اسلامي در آسياي مرکزي»، فرهنگ انديشه (سال سوم، ش نهم، بهار 1383) ص 135-104.
Ghoncheh Tazmini, The Islamic Revival in central Asia: a potent Force or misconceptin? central Asia, Survey,(No 1 2001) , pp. 61-83.
20- محمدعلي بصيري و مژگان ايزدي زمان آبادي، پيشين، ص 119.
21- جامعه کشور هاي مستقل مشترک المنافع (Commonwealth of Independent States) در پي توافقنامه 8 دسامبر سال 1991 بين روساي جمهور روسيه، بلاروس و اوکراين در ويسکوليلاخ در کشور بلاروس تشکيل شد. در 22 دسامبر همان سال در آلماتي قزاقستان، سران يازده کشور آذربايجان، ارمنستان، بلاروس، قزاقستان، قرقيزستان ، مولداوي، روسيه، تاجيکستان، ترکمنستان، ازبکستان و اوکراين، پروتکلي را در تأييد آن به امضاء رساندند. در دسامبر سال 1993 گرجستان نيز به جمع اين کشور ها پيوست. اين جامعه در حقيقت در راستاي سياست هاي مسکو براي حفظ مناطق جدا شده از اتحاد جماهير شوروي در مسير سياست هاي کرملين، حفظ و تداوم سلطه ي سنتي و تأمين امنيت مناطق پيراموني و جلوگيري از نفوذ قدرت هاي منطقه اي و فرا منطقه اي شکل گرفت. هر چند در مسير حرکت خود در سال هاي اخير، دچار واگرايي هايي نيز شده است.
22- در راستاي سياست هاي امنيتي روسيه در شرايط پس از جنگ سرد، پيمان امنيت دسته جمعي در سال 1992 به امضاي دولت هاي عضو جامعه ي کشور هاي مستقل مشترک المنافع (CIS) رسيد. با توجه به واگرايي هاي ايجاد شده در کشورهاي CIS و خروج کشور هايي مانند آذربايجان، گرجستان و ... در حال حاضر تنها کشور هاي روسيه، بلاروس، قزاقستان، قرقيزستان، تاجيکستان و ارمنستان عضو پيمان امنيت دسته جمعي هستند. اين پيمان در اجلاس دوشنبه در سال 1381 به سازمان پيمان امنيت دسته جمعي تغيير نام داد.
23- نبلي سنبلي، «ايران و محيط امنيتي سياسي آسياي مرکزي پس از 11 سپتامبر»، فصلنامه ي مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز (ش 31، بهار 1381) ص 105 و 106.
24- سيد رسول موسوي، «معادلات دگرگون»، ضميمه ي همشهري ديپلماتيک (ش 72، چهاردهم آبان 1384) ص 4 و 5.
25- نبلي سنبلي، پيشين، ص 117 و 118.
26- بهرام امير احمديان، سخنراني در دانشگاه آکسفورد، «ميزگرد آسياي مرکزي: همکاري هاي منطقه اي در نظام استراتژيک نوين»، فصلنامه ي سياست خارجي (سال هفدهم، زمستان 1382) ص 1141.
27- عباس ملکي، «آيا درياي خزر همچنان براي همه ي بازيگران مهم است؟»، فصلنامه ي مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز (ش43، پاييز 1382)، ص 156.
28- محمد رحيم رهنما، «نقش ميراث فرهنگي - ايراني اسلامي آسياي ميانه در تقويت همگرايي حوزه تمدني منطقه»، برگرفته از چکيده مقاله هاي ارائه شده در همايش آسياي مرکزي و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران (دانشگاه فردوسي مشهد، آذر ماه 1385).
منبع:فصلنامه علوم سیاسی (46)، انتشارات دانشگاه باقر العلوم،1389

منبع:فصلنامه علوم سیاسی (46)، انتشارات دانشگاه باقر العلوم،1389



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.