خشم و پر خاشگری
معناي لغوي «خشم»
معناي «غيظ»: کلمه «غيظ» درلغت به معناي خشم يا سخت ترين خشم يا تيزي آن است (2) و دراصطلاح، حالت برافروختگي وهيجان فوق العاده روحي است که پس از رويارويي با ناملايمات به انسان دست مي دهد.(3)
معناي «غضب»: کلمه «غضب» در لغت به معناي خشم گرفتن، خشمگيني، خلاف خشنودي، سخت خشم، و زرد خشم به کار رفته است .(4)
تفاوت غيظ و غضب: هردو معنايي نزديک به هم دارند وتقريباً معناي هر دو ، خشم و خشمگيني است. و گاه غيظ به جاي غضب وغضب به جاي غيظ استعمال مي شود. و گاه به صورت ترکيبي «غيظ وغضب»، (به معناي خشم و تندي، خشم سخت) به کار برده مي شوند.(5) ولي يک فرق جزئي با هم دارند و آن اين است که «غيظ» به معناي هيجان طبع براي انتقام در اثر مشاهده پي درپي ناملايمات است. به همين جهت است که گفته مي شود:خداي متعال غضب مي کند، ولي گفته نمي شود خداي متعال غيظ مي کند.(6)
معناي «کظم»: کلمه «کظم» در اصل به معناي بستن ظرف بعد از پر کردن آن است .(7) ولي بعدها به عنوان استعاره، در مورد انساني استعمال شده که پراز خشم باشد، ولي مصمم است که خشم خود را ابراز ننمايد.(8)
معناي اصطلاحي خشم
واما غضب، پس آن يک حرکت و حال نفسانيه ايست که به واسطه آن جوشش و غليان در خون قلب حادث شود براي انتقام. پس وقتي اين حرکت سخت شود، آتش غضب را فروزان کند. و پر شود شريان ها و دماغ از يک دود تاريک مضطربي که به واسطه آن عقل منحرف شود، و از ادراک و رويه بازماند، و موعظه و نصيحت دراين حال، فايده به حال صاحب آن نکند، بلکه شعله آتش غضب را فروزان تر کند. حکما گفته اند: «مثل انسان دراين حال، مثل غاري است که در او آتش فراوان افروخته شود، به طوري که از شعله و دود پر گردد، و درآن هوا و دود... محتبس گردد، و نفيرها و صداي سخت از آن بيرون آيد، و شعله هاي آتش درهم پيچد... دراين حال، علاج آن بسيارمشکل شود، و خاموش نمودن آن ممکن نگردد، زيرا که هرچه در او افکنند از براي علاج، شعله هاي فروزان و برافروخته، آن را بخورد و بلع کند و ... برماده آن افزايش پيدا شود. از اين جهت انسان در حال نائره آتش غضب، کور شود از رشد و هدايت و کر شود از موعظه و نصيحت، بلکه موعظه دراين حال سبب ازدياد غضب او شود...»(9)(10)
وبه طور کلي، خشم يک حالت نفساني است و موجب حرکت روح حيواني (صفات درندگان) از داخل به خارج شود، جهت غلبه بر طرف مقابل و انتقام از او که در صورت شدت، حرارت زيادي در بدن ايجاد مي کند
و رنگ انسان ملتهب وتيره، رگ ها پر خون و نور عقل بي فروغ مي شود. بنابراين هيچ نصيحت و اندرزي بر او اثر ندارد. بلکه چه بسا درشتي و شدت پيدا کند.(11)
اقسام خشم و غضب
2-غضب در حد تفريط، آن است که شخص کوتاهي نمايد از غضب کردن؛ يعني در آن جا که غضب کردن شايسته است ، غضب نکند و اين نيز از صفات رذيله است؛ به جهت آن که آثار بدي برآن مترتب مي گردد؛ مثل آن که مالش را ببرند و او بنشيند تماشا کند يا به ناموسش خيانت کنند، از جاي خود برنخيزد؛ پس اين بي تفاوتي هم مذموم است.
3- قسم سوم که مرتبه معتدله از غضب است، آن است که قوه غضبيه انسان در تحت فرمان عقلش باشد، در جايي که فرمان مي دهد عمل کند. و آن پل صراطي که از شمشير برنده تر و از مو نازک تر است، روحش عبارت از همين قوه غضبيه است؛ يعني کسي که توانست غضب خود را در موقع ناهنجاري خاموش کند، در صراط نيز مثل برق لامع عبور مي کند.(12)
علماي علم اخلاق، انسان ها را طبق دستور دين و عقل، به سوي اعتدال دراين هيجان (خشم) دعوت مي کنند و ميانه روي دراين امر را منشأ بسياري از فضايل مي شمارند. اگر اين نيرو تعديل و کنترل نشود، و به سوي افراط و تفريط پيش رود، کمالات جاي خود را به رذايل داده و انسان در ورطه هلاکت خواهد افتاد. بنابراين مؤمن بايد کاملاً مواظب باشد که در هنگام خشم وغضب، کاري که برخلاف شرع وعقل است، از او سرنزند؛ مثل زدن خود، يا طرف مقابل يا دشنام دادن وفاش نمودن سر ديگران و لباس پاره کردن و استهزا نمودن و...(13)
ب) در اصطلاح روان شناسي: در روان شناسي تعاريف گوناگوني از خشم ارائه شده است. برخي از روان شناسان، تعريف خشم را مانند بسياري از هيجانات ديگر، دشوار دانسته اند. واين به خاطر اين است که مفهوم خشم با واکنش هاي هيجاني همنوع مثل نفرت، پرخاشگري و خصومت درمي آميزد.(14) بنابراين دراين جا با تکميل يکي از جامع ترين تعاريف، براي دستيابي به تعريفي نسبتاً جامع و مانع، مي توان گفت: «خشم، يک واکنش هيجاني نسبتاً قوي است که در انواعي از موقعيت هاي حقيقي و يا خيالي، همانند به بند کشيده شدن، مداخله بي مورد ديگران و مورد تهديد يا حمله واقع شدن ظاهر مي گردد و با برانگيختگي فيزيولوژيک وافکار ستيزجويانه همراه است.(15)
تمايز«حلم» و «کظم غيظ»
و در لغت عرب، به مفهوم تأمل، تأني، درنگ، عدم شتاب در امور، حفظ نفس از هيجان غضب، معنا شده است.
لغت شناس معروف قرآن، «راغب اصفهاني» در مفردات الفاظ قرآن مي نويسد:
الحلم ضبط النفس عين هيجان الغضب؛ حلم کنترل کننده نفس از طغيان خشم است.
سپس مي گويد: از آن جا که اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود، گاهي حلم به معني عقل و خرد نيز به کار رفته است.(17)
و در اصطلاح عبارت است از: اطمينان نفس، به طوري که نيروي غضب به آساني او را حرکت ندهد و رنج ها وسختي هاي روزگار او را به زودي مضطرب نگرداند.(18)
برخي از عالمان اخلاق، حلم را مرتبه اي از اطمينان و اعتماد به نفس مي دانند که فرد با برخورداري از آن به آساني غضبناک نمي گردد و حوادث ناخوشايند به سرعت او را پريشان و ناآرام نمي کنند. بنابراين حلم، ضد حقيقي غضب است؛ زيرا اصولاً مانع از پيدايش آن مي شود، پس حليم کسي است که اگرچه حق با او است، ولي در مجازات جاهلان شتاب نمي کند و در برابر هيجان خشم و غضب ناشي از رفتار جاهلانه شخص مقابل، خويشتن داري مي کند.(19)
کظم غيظ عبارت است از: فرو بردن خشم و خود را در حالت غضب، نگاهداشتن. کظم غيظ اگرچه حلم نيست، اما آن نيز ضديت با غضب دارد که نمي گذارد آثار غضب، ظهور نمايد. بنابراين:
1- هر دو صفت شريفه، ضد غضبند، وهر دو از اخلاق حسنه و صفات فاضله اند، اما صفت حلم، اشرف کمالات نفسانيه بعد از صفت علم است. بلکه علم را بدون حلم، نفعي واثري نيست. وشجره دانايي بدون باغباني حلم و بردباري، ثمري ندارد. از اين جهت است که هر وقت مدح علم مي شود، حلم نيز با او ذکر مي شود. وبه طور کلي، حلم عام است و کظم غيظ خاص.(20)
2-حلم از پيدايش غضب بي جا، پيشگيري مي کند، ولي کظم غيظ، بعد از پيدايش آن از بروز آثارش جلوگيري کرده و در واقع آن را درمان مي کند.(21)
3-حلم، دفع خشم است ، ولي کظم غيظ رفع آن، پس حلم افضل است و انسان بايد سعي کند از اول عصباني نشود و خشم نکند، نه آن که بعد از خشم، کظم غيظ کند. اگر چه آن هم بسيار پسنديده و با ارزش است و در آيات و روايات از آن بسيار تمجيد شده و از صفات متقين به شمار آمده است.(22)
تمايز تهور، جبن و شجاعت
و دراصطلاح عبارت است از: عدم ترس و اقدام به کاري که موجب گرفتاري و هلاکت است که عقل و شرع آن را منع کرده است؛ چه مربوط به دنيا باشد، مثل حمل قاچاق و شب گردي در بيابان در حالي که احتمال دارد جانور درنده وجود داشته باشد و او نيز وسيله دفاعي ندارد؛ و چه مربوط به آخرت باشد، مثل روزه گرفتن با علم به ضرر داشتن آن؛ وضو يا غسل نمودن در حالي که بداند آب براي او ضرر دارد. شکي نيست که چنين کارهايي از نظر شرع، حرام و از نظر عقل ممنوع است. و چه بسا عذاب اخروي در پي داشته باشد.
(ولاتلقوا بايديکم الي التهلکه)(25)؛ خودرا به دست خود به هلاکت نيفکنيد.و به طور کلي؛ تهور ،شجاعت جاهلانه اي است که سبب مي شود شخص بي محابا خود را در معرض خطر افکند و در مهالکي که شرعاً و عقلاً نبايد در آن وارد شود، داخل مي شود.(26)
ولي شجاعت، در لغت: به دلير بودن، جرأت داشتن، دليري، دلاوري، پردلي معنا شده است (27)
و در اصطلاح عبارت است از: کار بسيار پسنديده که موجب سرافرازي و کمال و تمجيد است. قوه غضب از قوه عاقله اطاعت مي کند ونفس بر امور سخت و دشوار وادار مي شود.(28) به تعبير امام خميني رحمه الله شجاعت عبارت است از: تعديل قوه غضبيه و تهذيب آن .(29) خداوند متعال مي فرمايد:(اشداء علي الکفار)؛ (30) ياران خوب پيامبر اعظم (ص) با کفار، سخت برخورد و شديدند.
به طور کلي، اگر قوه غضبيه به حد اعتدال باشد، شجاعت واگر طرف افراط باشد، تهور و بي باکي و اگر به سمت تفريط رو کند، جبن و ترس و بي عرضگي است. جبن در لغت: به ترس، کم دلي، بددلي معنا شده است.(31) و در اصطلاح عبارت است از اين که: انسان از چيزي بترسد و دوري کند که نوع خردمندان از آن دوري نمي کنند. اين صفت پست،موجب تباهي و خواري است. چون ترس بي جا زندگي را بر انسان تلخ و دشوار مي کند و چه بسا شخص ترسو، تن به پذيرش ظلم دهد. درحقيقت ترسويي، جنبه تفريط شجاعت است که منشأ بسياري از مفاسد براي انسان است؛ از قبيل خواري و ذلت، تنبلي و راحت طلبي، تحمل رسوايي، ستم پذيري و بسياري از ناگواري هاي ديگر.(32)
فرق جبن و خوف
فرق شجاعت و خشم
الف- تفاوت در مبادي:
ب- تفاوت درآثار:
فرق قساوت وغضب
قساوت، عبارت از غلظت و شدت و صلابت قلب است ... اما غضب، پس آن يک حرکت و حالت نفسانيه ايست که به واسطه آن جوشش و غليان در خون قلب، حادث شود براي انتقام...(36) پس معلوم شد که قساوت و غضب دو صفت و حال قلبند که به هم ربطي ندارند... زيرا رأفت لازمه لينت است که آن مقابل قسوت است و رحمت لازم يا ملزوم حلم است که آن مقابل غضب است .(37)
تعريف پرخاشگري
تفاوت جرأت و پرخاشگري
تمايز خشم و پرخاشگري
خشم وپرخاشگري در فرهنگ هاي مختلف
با آن که خشم هميشه نامطلوب نيست و داراي حکمت هايي از جمله دفاع و دفع خطرات است، ولي اگر کنترل نشود، در جامعه خطراتي را به بار مي آورد و ممکن است باعث آسيب يا قتل افراد جامعه شود. در همه فرهنگ ها و جوامعه مختلف کم وبيش به گونه اي رفتارهاي پرخاشگرانه کنترل مي شود، ولي درميزان محدود کردن آن، بين فرهنگ ها و جوامعه مختلف، تفاوت وجود دارد. براي مثال در قبالي سرخ پوست امريکايي، کومانچي ها و آپاچي ها، کودکانشان را جنگ جو بار مي آورند و حال آن که هوپي ها و زوني ها به فرزندانشان صلح جويي و رفتار غيرپرخاشگرانه مي آموزند. در امريکاي معاصر جوامع هوتري به صلح جويي به عنوان شيوه اي از زندگي تأکيد مي کنند وفرزندانشان را طوري تربيت مي کنند که پرخاشگر نباشند. اصولاً در فرهنگ امريکايي براي پرخاشگري و سرسختي ارزش قائلند.
فرهنگ اسلامي ضمن آن که تعدي و تعرض به ديگران را که از مصداق هاي پرخاشگري است، نامطلوب معرفي مي کند، و فرو نشاندن خشم را مورد ستايش قرار مي دهد، ولي اجازه مي دهد که فرد يا جامعه اي که مورد پرخاشگري قرار مي گيرد، از خود دفاع کند، ولي بازهم نبايد به ظلم و ستمگري بينجامد. مي توان منطق قرآن کريم را دراين جمله معروف خلاصه کرد که:نه ظلم کن به کسي و نه زير بار ظلم برو.(41)
انواع خشم
خشم الهي را نيز برآن بيفزاييم غضب بر سه گونه تقسيم خواهد شد:
1- خشم و غضب خداوند: در بسياري از آيات قرآن سخن از غضب و سخط الهي به ميان آمده است، مخصوصاً درباره بني اسرائيل که در آيات زيادي اشاره به غضب الهي نسبت به آن ها، بلکه غضب بعد ازغضب آمده است تا آن جا که در سوره حمد (مغضوب عليهم) از سوي جمعي از مفسران، به گنهکاران بني اسرائيل که نه تنها در گذشته، بلکه در عصر و زمان ما نيز چهره تاريخ بشريت را سياه کرده اند، تفسير شده است.
بي شک غضب به معني هيجان دروني توأم با انتقام جويي که آثار آن برافروخته شدن صورت و پرشدن رگ هاي گردن از خون است، درمورد خداوند که بالاتر از جسم و جسمانيت و تغيير و دگرگوني است، مفهومي ندارد. همان گونه که انتقام جويي به معني فرونشاندن سوز دل و به اصطلاح تشفي قلب با اذيت و آزار دشمن درباره ذات پاک الهي نيز نامفهوم است .
لذا مفسران غضب الهي را به معني کيفر عادلانه او در مورد گنهکاران در دنيا و آخرت تفسير کرده اند.
راغب اصفهاني در کتاب مفردات الفاظ قرآن با صراحت مي گويد: هنگامي که غضب به عنوان يکي از اوصاف الهي ذکر شود مراد از آن فقط انتقام (و مجازات) است.
امام باقر(ع) چيستي غضب خداوند را اين گونه تبيين مي نمايند:
«غضب الله تعالي عقابه. يا عمرو!(42) من ظن ان الله يغيره شيء فقد
کفر»؛ غضب خداوند متعال، عقاب و کيفر او است. اي عمرو! کسي که گمان کند چيزي خداوند را دگرگون مي سازد (وتغيير حالت مي دهد) کافر شده است.(43)
کوتاه سخن اين که آيات و رواياتي که سخن از غضب و سخط خدا مي گويد، ارتباطي با خشم و غضب مخلوقين ندارد، بلکه کيفرهايي ا ست عادلانه که براي تربيت انسان ها مقرر شده است .(44)
2- خشم هاي منفي و غضب هاي ويرانگر؛ که داراي خطرات و پيامدهاي سوئي است.
3- غضب هاي مثبت انساني: اگر کسي گمان کند خداوند نيرويي در انسان بي حکمت آفريده است، يا بعضي از نيروهاي خداداد، صرفاً جنبه ويرانگري دارد، حکمت هدا را نشناخته، و در واقع توحيد افعالي او ناقص است. محال است عضوي در پيکر و نيرويي در درون و جان آدمي باشد، و اثر مثبتي نداشته باشد. از جمله اين نيروها، نيروي غضب است. هنگامي که انسان خشمگين مي شود، تمام توان او بسيج مي گردد، و گاه قدرت او چندين برابر زمان عادي و معمولي مي شود. فلسفه وجودي اين حالت در واقع آن است که اگر جان يا مال يا منافع ديگر انسان به خطر بيفتد بتواند، حداکثر دفاع را در برابر مهاجم داشته باشد، واين نعمت بسيار بزرگي است. (45)
خشم در قرآن و روايات
الف- خشم در قرآن
(و الذين يجتبون کبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم يغفرون)(46)؛ همان کساني که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مي ورزند، و هنگامي که خشمگين شوند عفو مي کنند.
(الذين ينفقون في السراء و الضرآء والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنين)(47)؛ آنان که در توانگري و تنگ دستي انفاق مي کنند وخشم خود را فرو مي برند و از خطاي مردم در مي گذرند و خدا نيکوکاران را دوست دارد.
جالب اين که نمي فرمايد: آن ها غضب نمي کنند، چرا که خشم وغضب به هنگام بروز ناملايمات سخت، حالت طبيعي هر انساني است، مهم آن است که آن ها بر غضب خويش مسلطند و هرگز زير سلطه غضب قرار
نمي گيرند. به خصوص اين که وجود غضب در انسان هميشه جنبه منفي و ويرانگري ندارد. گاه مي شود که بسيار سازنده است که دراين کتاب به طور مشروح بدان خواهيم پرداخت.
در دومين آيه، بعد از آن که به پرهيزکاران، وعده بهشت جاويدان مي دهد که وسعت آن به وسعت آسمان ها و زمين است، در بيان اوصاف آن ها نخست مسأله انفاق را مطرح مي کند و مي فرمايد: «[پرهيزکاران ] کساني که در وسعت و پريشاني انفاق مي کنند»؛ (الذين ينفقون في السرآء والضرآء). سپس مي افزايد: « وخشم خود را فرو مي برند»؛ (والکاظمين الغيظ). و درنتيجه از «خطاهاي مردم مي گذرند»؛ (والعافين عن الناس). و در مجموع آن ها افرادي نيکوکارند؛ «چرا که خداوند نيکوکاران را دوست دارد»؛(والله يحب المحسنين).
جالب اين که در آيه بعد از آن وعده آمرزش و مغفرت به آن ها داده شده که اگر لغزشي براي آن ها پيدا شود و گناهي از آن ها سرزند به ياد خدا بيفتند و استغفار کنند، خداوند آن ها را مشمول عفو خود قرار مي دهد. اشاره به اين که همان گونه که آن ها ديگران را عفو مي کنند و از خطاهايشان مي گذرند، خداوند هم آن ها را عفو مي کند و از خطاهايشان مي گذرد.
به هر حال «کظم غيظ؛ فرو بردن خشم» در اين آيه به عنوان يکي از صفات برجسته پرهيزکاران و در رده هاي اول بيان شده است .
ب- خشم و غضب در روايات اسلامي
در روايات اسلامي تعبيرات عجيب و تکان دهنده اي درباره خشم و غضب منفي وارد شده است که از خطرات اين رذيله اخلاقي به خوبي
پرده بر مي دارد؛ از جمله:
1- در حديثي از رسول خدا(ص) مي خوانيم که فرمود:
«الغضب جمره من الشيطان»؛(48)؛ غضب، آتش پاره سوزان و برافروخته اي است از سوي شيطان.
2- در حديث ديگري ازهمان حضرت (ص) مي خوانيم:
«الغضب يفسد الايمان کما يفسد الصبر العسل»؛(49) غضب ايمان را فاسد مي کند، همان گونه که صبر (داوري بسيار تلخي است که در تلخي ضرب المثل است) عسل را خراب مي کند.
3- درحديث شريفي از امير المؤمنان علي (ع) آمده است که :«ليس لابليس جند اشد من النساء والغضب»؛(50)براي شيطان سپاهي قوي تر از زنان (فاسد) وغضب نيست.
4- درحديث ديگري از امام صادق(ع) در يک جمله کوتاه و بسيار پرمعنا مي خوانيم:
«الغضب مفتاح کل شرً»؛(51) خشم وغضب کليد تمام بدي ها است.
5- خطرات غضب به قدري است که امام سجاد(ع) دريکي از دعاهاي معروف صحيفه سجاديه از آن به خدا پناه مي برد وعرضه مي دارد:
«اللهم اني اعوذ بک من هيجان الحرص و سوره الغضب وغلبه الحسد و ضعف الصبروقله القناعه»؛(52) خداوندا! به تو پناه مي برم از هيجان حرص و شدت غضب و چيره شدن حسد و ضعف شکيبايي و کمي قناعت.
6-در حديث ديگري از امير مؤمنان علي (ع) مي خوانيم:
«اياک و الغضب فاوله جنون و آخره ندم»؛ (53) ازغضب بپرهيز که اولش ديوانگي و آخرش پشيماني است .
7- ازهمان بزرگوار درتعبير گوياي ديگري درباره رابطه غضب و عقل مي خوانيم:
«عند غلبه الغيظ و الغضب يختبر حلم الحلماء»؛(54) به هنگام غلبه خشم و غضب، عقل عاقلان به آزمون گذارده مي شود.
از روايات بالا که گلچيني از روايات زيادي بود که درباره نکوهش غضب وارد شده است، ابعاد فاجعه اي که غضب و خشم در زندگي انسان مي آفريند به خوبي روشن شد، در حقيقت همان گونه که در روايات پيشين آمد: خشم، بدترين دشمن انسان، آتش سوزان، خطرناک ترين لشکر شيطان، کليد تمام بدي ها، آغازش جنون و پايانش پشيماني است .
فوايد خشم
قوه غضبيه يکي از نعم بزرگ الهي است برحيوان و بالخصوص بر انسان
که به واسطه اين قوه شريفه، حفظ بقاي شخصي و نوعي و حفظ نظام عائله و بقاي فردي وجمعي شود؛ چون که انسان تا در عالم ماده و طبيعت واقع است، به واسطه تضاد و تصادمي که دراين عالم است و به واسطه قوه قبول وانفعال و تأثري که درطبيعت او است، دائماً در نضج و تحليل است که اگر بدل مايتحلل به او نرسد، به زودي مفسدات داخلي، او را فاني و نابود مي کنند، و همين طور تا درعالم دنيا و تصادم واقع است، از براي او دشمن ها و مفسداتي هست که اگر از آنها جلوگيري نشود، انسان را به زودي زائل و فاني کنند. و همين طور که از براي شخص و فرد حيوان و انسان، مفسدات و موذيات خارجي وداخلي هست، از براي نظام عائله انساني و نظام جمعيت و مدينه فاضله انسانيه، مفسدات و مخلاتي است که اگر ذب و دفع از آن ها نشود، به زودي نظام عائله و نظام مدينه فاضله به هم مي خورد، و به اسرع اوقات، عالم مدنيت رو به زوال و اضمحلال مي گذارد. از اين جهت عنايت ازليه الهيه و رحمت کامله رحمانيه، اقتضا نمود که در حيوان مطلقاً، و در انسان بالخصوص، اين قوه شريفه غضبيه را قرار دهد که حيوان و انسان... دفع موذيات خارجي و داخلي فردي خود کند، و انسان، بالخصوص، دفع و رفع مفسدات و مخلات نظام عاليه و نظام جامعه و مدينه فاضله نمايد.
دفاع و ذب از هتک از عاليه، و سد ثغور و حدود مملکت، و حفظ نظام ملت و بقاي قوميت، و نگهباني از تهاجم اشرار به مدينه فاضله، و جهاد با اعداء انسانيت و ديانت، صورت پيدا نکند، مگر در سايه اين قوه خداداد و اين تحفه آسماني که به دست حق تعالي - جل وعلا- در خميره انسان مخمر شده و به وديعت نهاده شده. اجراي حدود و تعزيرات و سياسات الهيه که
حفظ نظام عالم کند، در پرتو اين قدرت و قوه الهيه است؛ بلکه جهاد با نفس و ذب ازجنود ابليس و جهل، در تحت حمايت اين قوه شريفه انجام گيرد. در هر کس که اين قوه شريفه که تجلي انتقام و غضب الهي است، به طور تفريط ناقص باشد، لازمه آن بسياري از ملکات خبيثه و اخلاق ذميمه است؛ از قبيل خوف و جبن و ضعف و تنبلي و خودپروري و کم صبري و قلت ثبات و راحت طلبي و خمودي و انظلام که مثل ظلم يا بدتر از آن است - و رضايت به فواحش و رذائل و تن دادن به فضايح و بي غيرتي بر خود و عائله و ملت خود.(55)
پس آنها که گمان کردند کشتن قوه غضب و خاموش کردن آن، از کمالات و معارج نفس است، خود خطايي بزرگ... کردند و از حد کمال و مقام اعتدال غافل اند. بيچاره ها ندانند که خداي تبارک و تعالي در جميع سلسله حيوانات، اين قوه شريفه را عبث خلق نفرموده و در بني آدم اين قوه را سرمايه زندگاني ملکي و ملکوتي و مفتاح خيرات و برکات قرار داده... در هر صورت، در باطن ذات انسان و حيوان، قوه غضبيه موجود و مودوع است؛ الا آن که در بعضي خاموش و افسرده است، مثل آتشي که زير خاکستر باشد. بايد اگر انسان در خود حال خاموشي و سستي و بي غيرتي احساس کرد، با معالجه به ضد، از آن حال بيرون آيد و نفس را در حال اعتدال درآورد، که آن شجاعت است که از ملکات فاضله و صفات حسنه است.(56)
1- حفظ شخص ونوع انسان
غضب يعني نيروي دفاع بدن، به طور خودکارتحريک مي شود و به صاحبش قوت و قدرت مي بخشد و او با نيرومندي، درنده وگزنده را هدف قرار داده و با چوب و سنگ يا هر وسيله اي که دراختيار دارد، به دشمن مي تازد و از خود دفاع مي نمايد. به کاربردن قوه غضب درچنين مورد مقبول عقل و شرع است. اما اگر از برادر خود يا يک فرد عادي سخن سرد يا دشنامي بشنود، وظيفه اخلاقي و سجيه انساني به وي اجازه نمي دهد قوه غضبيه را که سلاح دفاع از سلامتي يا حيات اوست آزادانه به کار گيرد و گوينده را مورد هجوم قرار دهد، چه بسا ممکن است اين تندروي بي جا وسنجيده او را به پرتگاه خطرناکي ببرد، شخص مورد خشم را مجروح کند، يا بر اثر يک ضربه به حياتش خاتمه دهد ودر نتيجه خود را اسير زندان کند يا خويشتن را از زندگي محروم نمايد.(57)
2- اجراي امر به معروف و نهي از منکر
همواره براي ايجاد جامعه اي برتر و مدينه اي فاضله تلاش کرده اند وجان و مال بسيار بر سر اين آرزو نهاده اند. اين تلاش، کوششي از سربيهودگي و سرگرمي نبوده، بلکه نيازي است فطري که خداوند در نهادشان نهاده است. به راستي براي تشکيل اين جامعه برتر واين مدينه فاضله چه شرايط و اموري ضروري است؟ براي برآورده شدن اين آرزوي ديرپاي انسان، کدامين اسباب و افعال بايد فراهم آيد؟ در پاسخ به اين سؤال، اولين چيزي که به ذهن مي آيد، کلمه «قانون» است. بدون شک جامعه اي که داراي قانوني نيست، يا قانون صحيحي برآن حکومت نمي کند، راه به ساحل سعادت نمي برد و روي فلاح و رستگاري را نمي بيند. بنابراين، قانون صحيح، اولين سنگ بناي جامعه برين است. خداي بزرگ برترين قانون را که از علم نامتناهي او سرچشمه گرفته است، خداي بزرگ برترين قانون را که از علم نامتناهي او سرچشمه گرفته است، به بشر ارزاني داشته و همگان را به پيروي از آن دعوت کرده است .ولي قانون به تنهايي ضامن سعادت کامل جامعه نيست، بلکه علاوه بر قانون، بايد ضامن اجراي آن نيز وجود داشته باشد. قانون مثل نسخه شفابخشي مي ماند که تنها وجود آن، دردي را دوا نمي کند، بلکه بدست آوردن دارو و مصرف دقيق و صحيح آن، بشارت دهنده سلامتي و تضمين کننده زندگي و شادابي است. از اين رو قانون صحيح، نيازمند ضامن اجرايي قوي است، تا کسي حدود آن را زيرپا نگذارد و در ميدان عمل آن را به فراموشي نسپارد. بايد نيرويي در جامعه انساني باشد تا کساني را که از روي فراموشي ويا از سر هوس به قانون پشت پا زده، آن را پايمال مي کنند و وظايف خويش را ناديده مي انگارند، وادار به انجام وظيفه و تدارک
خطاهاي گذشته نمايند. در تمام نظام هاي سياسي دنيا گروهي خاص مأمور اجراي قانون و نظارت مستقيم بر چگونگي اجراي آن هستند. اما در نظام سياسي اسلام تنها برگزيدگان جامعه مسئول نظارت براجراي قانون نمي باشند. بلکه هر فرد جامعه اسلامي موظف به نظارت بر اجراي قانون و پاسداري از حدود آن است و اين حق نظارت و دخالت، ويژه افراد مخصوص و ياموارد ويژه نيست، بلکه همه افراد نسبت به همه قوانين ونيز نسبت به تمامي طبقات جامعه، حق نظارت و دخالت در اجراي قوانين دارند. اين حق نظارت عمومي که ضامن اجراي عدالت و قسط و تضمين کننده رسيدن جامعه به کمال و سعادت است، «امر به معروف و نهي از منکر» ناميده مي شود. بديهي است که فريضه امر به معروف ونهي از منکر، همانند ساير دستورات اسلامي داراي شرايط، مراتب، شيوه ها و بايدها و نبايدهاي بسياري است که آمران به معروف و ناهيان از منکر بايد به خوبي از آن ها آگاه بوده و با توجه به آن ها، وظيفه خويش را به انجام رسانند.(59)
اولين مرحله از مراحل امر به معروف ونهي از منکر، تنها اظهار ناخرسندي ونفرت از منکر است .گاهي بعضي از افراد بدون توجه و آگاهي، مرتکب منکري مي شوند و يا معروفي را ترک مي کنند، ولي آمادگي آنان براي رهيابي و اصلاح به حدي است که تنها اظهار خشم و ناخشنودي، آن ها را به عمل ناپسند خود واقف کرده، موجب اصلاح و
رهيابي آنان مي شود.(60) بنابراين يکي از فوايد اين قوه شريفه، اجراي امر به معروف ونهي از منکر، به وسيله مراحل مختلف آن است.
3-جهاد با اعداء دين
خداي تعالي در آيات شريفه قرآنيه از مؤمنين به (اشداء علي الکفار رحماء بينهم)(61) تعبير فرموه، و مجاهدين وشجاعان در معرکه جنگ ها را بر بازنشستگان و خمودان تفضيل داده، و درجات آن ها را در پيشگاه عظمت خود بزرگ شمرده، واز پافشاري در ميدان جنگ ها قدرداني فرموده و آن ها را به اقدام در معرکه ها و پيشرفت در جنگ ها تحريص و ترغيب فرموده؛ و تمام اين ها در سايه قوه شريفه غضب انجام گيرد و با خمودي و سستي آن، انسان از تمام اين فضايل محروم شود، و به ذلت و خواري و پستي و اسارت تن در دهد، و از انجام وظايف انساني و ديني بازنشيند. از اين جهت، اگر در کسي اين قوه، خامد و خاموش باشد، بايد به معالجه آن پردازد.(62)
فوايد ديگري از قبيل: تعمير دنيا و آخرت، اجراي حدود و تعزيرات، جهاد با نفس، پاسداري از حق و حقيقت، حفظ تجاوزات و تعديات و دفع مؤذيات و مضرات از شخص و جامعه وغيره، همه در زير پرچم اين قوه شريفه انجام مي گيرد.
پي نوشت ها :
1- لغت نامه دهخدا، ماده «خشم».
2- فرهنگ جامع نوين، ماده «غليظ».
3- تفسير نمونه، ج3، ص97.
4- لغت نامه دهخدا، ماده «غضب»
5- همان.
6-الميزان في تفسير القرآن ،ج4، ص28.
7- فرهنگ الرايد، ماده «کظم».
8- الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص28.
9- تهذيب الاخلاق، ص165.
10- شرح حديث جنودعقل و جهل، ص238-239.
11- جامعه السعادات، ج1، ص257.
12- درس هاي اخلاق آيت الله محمدتقي آملي، ص 228.
13- دروس اخلاق اسلامي، ص12.
14- فرهنگ جامع روان شناسي و روان پزشکي، ج1، ص 79.
15- کنترل و مهارخشم، ص22.
16- فرهنگ فارسي معين، ماده «حلم».
17- مفردات الفاظ قرآن، ماده «حلم».
18- معراج السعاده، ص 243.
19- اخلاق اسلامي (احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني)، ص 187.
20- معراج السعاده، ص 191.
21- اخلاق اسلامي (احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني)، ص187.
22- دروس اخلاق اسلامي، ص171.
23- فرهنگ جامع نوين، ماده «تهور».
24- لغت نامه دهخدا،ماده «تهور».
25- بقره(2):195.
26- اخلاق اسلامي (احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني)، ص215.
27- فرهنگ فارسي معين، ماده «شجاعت»
28- دروس اخلاق اسلامي، ص140.
29- شرح حديث جنود عقل و جهل، ص151.
30- فتح (48):29.
31- فرهنگ فارسي معين، ماده «جبن».
32- اخلاق اسلامي (محمدعلي سادات) ص 215.
33-علم اخلاق اسلامي، ج1، ص 255.
34- شرح چهل حديث، ص142.
35- همان، ص 142-143.
36- شرح حديث جنود عقل و چهل، ص 237-238.
37- همان، ص 240.
38- ر.ک: روانشناسي رشد، ج1، ص 495.
39- ر.ک: همان، ص 496.
40- ر.ک: همان، ص 495.
41- همان، ص 494.
42- اشاره به عمرو بن عبيد معتزلي است که با جماعتي خدمت امام باقر(ع) آمده بودند، به گمان اين که آن حضرت را بيازمايند و سرانجام شرمنده بازگشتند.
43- بحارالانوار، ج4، ص 68.
44- ر.ک: اخلاق در قرآن، ج3، ص 398.
45- ر.ک: همان، ص 399.
46- شوروي (42):37.
47- آل عمران(3):134.
48- بحارالانوار، ج70، ص 265.
49- همان.
50- تحف العقول، ص 363.
51- الکافي، ج2، ص 303، ح3.
52- صحيفه سجاديه، دعاي 8.
53-غررالحکم و درر الکلم، ص 303، ح 6898.
54- همان، ص 286، ح6436.
55-شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 241-243.
56- شرح چهل حديث، ص134-135.
57- گفتار فلسفي، ج2، ص 56.
58- دروس اخلاق اسلامي، ص 210.
59-دو فريضه برتر در سيره معصومين، ص 7.
60- همان، ص 85.
61-فتح(48):29 .
62-شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 369-370.