آيا به تفسير نياز داريم؟/بخش دوم

تأويل از ريشه «أول» به معناى بازگشت به اصل گرفته شده است. بنابراين تأويل يك شىء؛ يعنى برگرداندن آن به مكان و مصدر اصلى خودش؛ و تأويل لفظ متشابه يعنى توجيه ظاهر آن به طورى كه به معناى واقعى و اصيل خودش بازگردد.
يکشنبه، 29 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا به تفسير نياز داريم؟/بخش دوم

آيا به تفسير نياز داريم؟/بخش دوم
آيا به تفسير نياز داريم؟/بخش دوم


 





 

آيا به تفسير نياز داريم؟/بخش دوم
آيت‌الله محمدهادي معرفت(ره) /بخش دوم
 

تأويل در لغت
تأويل از ريشه «أول» به معناى بازگشت به اصل گرفته شده است. بنابراين تأويل يك شىء؛ يعنى برگرداندن آن به مكان و مصدر اصلى خودش؛ و تأويل لفظ متشابه يعنى توجيه ظاهر آن به طورى كه به معناى واقعى و اصيل خودش بازگردد.
تشابه، گاه در گفتار (قول) است و گاه در كردار (عمل)؛ تشابه در گفتار زمانى است كه ظاهر تعابير به گونه‌اي باشد كه يا براى شنونده ايجاد شبهه كند و يا بتوان به وسيله آن در ذهن ديگران ايجاد شبهه نمود؛ مانند متشابهات قرآن كريم كه به علت داشتن همين صفت (شبهه‌انگيزى) گاه مستمسك منحرفان از حق قرار مي‌گيرد و آنان به دلخواه و بر اساس هوا و هوس، آيات را در جهت فتنه‌انگيزى و اهداف پليد خويش، تأويل مي‌كنند. تشابه در عمل، زمانى است كه ظاهر كردارى، مشكوك و حيران‌كننده باشد؛ مانند اعمالى كه مصاحب موسى(ع) بدان دست مي‌زد كه ظاهر آن اعمال آنقدر گيج‌كننده بود كه موسى(ع) نتوانست آنها را تحمل كند و از علتش نپرسد.
معانى تأويل
در قرآن كريم، تأويل به سه معنا آمده است:
1. توجيه ظاهر لفظ يا عمل متشابه به گونه‌اي صحيح كه مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد كه ممكن است مصداق تأويل بدين معنا در متشابه قولى، آيه مباركه «فأما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تأويله» و در عمل متشابه، جريان مصاحب موسى(ع) كه در آيات سوره كهف بدان اشاره رفته است: «سأنبوك بتأويل مالم تسطع عليه صبرا و ذلك تأويل ما لم تستطع عليه صبرا» باشد.
2. تعبير خواب، كه تأويل به اين معنا هشت بار در سوره يوسف آمده است.
3. فرجام و حاصل كار؛ به عبارت ديگر، تأويل يك موضوع يعنى آنچه آن موضوع بدان منتهى مي‌شود؛ مانند آيه مباركه «وزنوا بالقسطاس ‍ المستقيم ذلك خير و أحسن تأويلا» كه «أحسن تأويلا» يعنى بهتر و با سرانجامى نيكوتر. شايد بتوان آيه مباركه زير را نيز مصداق همين معناى تأويل دانست: «فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر. ذلك خير و أحسن تأويلا». يعنى مفيدتر و خوش عاقبت تر. البته شايد در دو آيه اخير، تأويل به اين معنا نباشد، بلكه به معناى بهترين تفسير و قويترين احتمال براى معناى مقصود باشد؛ همان طور كه در آيه مباركه «و لو ردّوه الى الرسول و الى أولى الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم» به اين معنا اشاره شده است.
مصداق ديگر تأويل به معناى سرانجام و عاقبت كار، آيه مباركه «هل ينظرون الا تأويله؟ يوم يأتى تأويله» است؛ يعنى آيا در انتظار به سر مي‌برند تا بدانند فرجام كار شريعت و قرآن به كجا ختم مي‌شود؟ آگاه باشند كه انتظارشان چندان به طول نخواهد انجاميد و به سزاى خويش خواهند رسيد.
تا اينجا معانى سه گانه تأويل در قرآن را بيان كرديم. معناى چهارم تأويل كه در قرآن نيامده، ولى در كلام پيشينيان به كار رفته، عبارت است از: انتزاع مفهوم عام و گسترده از آيه‌اي كه در مورد خاصى نازل شده است. از تأويل به اين معنا، گاهى به «بطن» يعنى معناى ثانوى و پوشيده‌اي كه از ظاهر آيه به دست نمى‌آيد هم تعبير شده است، در مقابل «ظهر» يعنى معناى اوليه‌اي كه ظاهر آيه بر حسب وضع و كاربرد، آن معنا را مي‌فهماند.
پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «ما فى القرآن آيه الا و لها ظهر و بطن: در قرآن هيچ آيه‌اي نيست مگر اينكه داراى ظهر و بطن است.» وقتى از امام باقر(ع) از معناى اين حديث پرسيدند، فرمود: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله، منه ما قد مضى و منه مالم يكن، يجرى كما تجرى الشمس و القمر: ظهر قرآن يعنى تنزيل آن، بطن قرآن يعنى تأويل آن، بعضى از مصاديق تأويل آيات قرآن در گذشته روى داده و برخى هنوز رخ ننموده است. قرآن و آيات آن همانند خورشيد و ماه هستند كه همواره در حركت و پويايى‌اند.»
در روايت ديگر، امام باقر(ع) فرمود: «اگر آيه‌اي از قرآن درباره قومى نازل شد و سپس آن قوم هلاك شدند، با هلاكت آنان، آيه نيز خواهد مرد (نزول آن انجام پذيرفته است)؛ ولى قرآن هميشه زنده است (در مقام تأويل) و مفهوم آيات آن عام است. تا آسمان و زمين برجاست، تمامى آيات قرآن از اول تا به آخر زنده است و اقوام مختلف كه در طى زمان مي‌آيند، ناگزير مصاديق آيات رحمت يا عذاب آن خواهد بود.»
همچنين در حديث ديگرى از رسول خدا(ص) است كه: «انّ فيكم من يقاتل على تأويل القرآن، كما قاتلت على تنزيله، هو على بن ابى طالب: همان طور كه من بر سر تنزيل قرآن با مشركان ستيز نمودم، در بين شما كسى است كه بعدها بر سر تأويل آيات قرآن خواهد جنگيد و او، على بن ابى طالب است.»
آرى، پيامبر گرامى (ص) بر سر تنزيل قرآن جنگها كرد؛ زيرا برخى آيات قرآن درباره قريش و مشركان عرب كه با حق عناد مي‌ورزيدند و با ظهور اسلام كمر مخالفت بسته بودند، نازل شده بود و پيامبر اكرم هم بر طبق آن آيات با آنان مي‌جنگيد؛ اما على(ع) با كسانى جنگيد كه با بقاى اسلام مخالف بودند و مخالفت آنان درست مانند مبارزه گذشتگانشان با ظهور اسلام بود، بلكه شديدتر از آن.
به هر حال، اين معناى تأويل، دامنه‌اي بس گسترده دارد و همين معناست كه ضامن عموميت قرآن است و موجب مي‌شود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زيرا اگر مفاهيم فراگير برگرفته شده از موارد خاص نباشد و آيه مختص همان مورد شأن نزول باشد، بسيارى از آيات عاطل و بى ثمر مي‌شوند و فايده‌اي جز ثواب تلاوت و ترتيل آن در طول شبانه روز نخواهند داشت!
در زير چند نمونه از آياتى را كه از آنها اين گونه مفاهيم عام به دست مى‌آيد، ذكر مي‌كنيم:
1ـ و اعلموا انّ ما غنمتم من شىء فانّ لله خمسه و للرسول و لذى القربى... آيه در مورد غنايم به دست آمده در جنگ بدر نازل شد و اگر شأن نزول آيه را كمى گسترده فرض كنيم، با شرايط خاص شامل غنايم جنگهاى ديگر نيز خواهد شد. امام باقر(ع) در تفسير آيه، با نظر به عموميت «ما»ى موصول غنيمت را به مطلق فايده و منافع حاصل از كسب و تجارت تفسير مي‌كنند؛ به گونه‌اي كه هر سودى را كه صاحبان صنعت و تجارت و غير آنها در هر سال و به هر شكل به دست مي‌آورند، شامل مي‌شود؛ لذا آن حضرت با استشهاد به آيه فرمود: «پرداخت غنايم و فوائد در هر سال بر آنان (مسلمانان) واجب است.» امام كاظم(ع) نيز مي‌فرمايد: «خمس شامل تمام منافعى مي‌شود كه مردم به دست مي‌آورند، خواه كم باشد خواه زياد.»
2.و أنفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بأيديكم الى التهلكه. اين آيه در مورد آمادگى دفاع از حريم اسلام نازل شد و اقتضاى اين شأن نزول اين است كه صاحبان ثروت بايد مخارج جهاد را بپردازند و جلوى تسلط دشمن را بگيرند، ولى كلمه «سبيل» در آيه، تنها به معناى جهاد نيست؛ «سبيل الله» يعنى راه اعلاى كلمه دين و تحكيم و بسط فرمان خدا در روى زمين و در يك جمله: سبيل الله يعنى تثبيت و تحكيم اركان حكومت اسلامى در تمام ابعاد (اعم از ادارى، اجتماعى، تربيتى، سياسى، نظامى و جز آن) كه البته اين منظور جز با بذل مال مي‌سر نمي‌شود؛ زيرا پول (مال)، نيرويى است كه مي‌شود از آن در هر شرايطى به نحو مطلوب استفاده كرد؛ لذا گفته‌اند: قوام و ثبات حكومت به مال است.
آرى، يك دولت زمانى مي‌تواند روى پاى خودش بايستد كه توان مالى و اقتصادى لازم براى اداره جامعه در تمام زمينه‌ها را داشته باشد. البته اين مقدار ثروت بايد از سوى كسانى كه در سايه امنيت آن حكومت زندگى مي‌كنند، فراهم شود و هر كس موظف است درصدى از اموال خود را به عنوان ماليات و هزينه‌هاى دولت برابر توانش بپردازد. پر واضح است كه اين هزينه‌ها چيزى غير خمس و زكات است كه مصارف خاص خودش را دارد و تنها به امور دولتى مربوط نمي‌شود.
از توضيحات بالا معلوم شد كه اين هزينه‌ها همان ماليات است كه مقدار آن را دولت بر اساس نيازها تعيين مي‌كند و بر اموال و دارايى‌هاى مردم بار مي‌گردد. به همين دليل، برخلاف زكات و خمس كه هم مقدار و هم مورد مصرف آن با صراحت تعيين شده در شريعت براى ماليات ميزان مشخصى تعيين نشده است؛ لذا امير مؤمنان(ع) در هر سال براى اسب عتيق (اصيل) دو دينار و براى اسب بِرذَون (دو رگه و غير اصيل) يك دينار ماليات قرار داد.
ضابطه و ملاك تأويل
اكنون شايسته است اين نكته را متذكر شويم كه براى آگاهى از دلالات كلام ـ اعم از دلالت خفى و جلى ـ شرايط و ملاكهايى وجود دارد كه بدون رعايت آنها، معناى دقيق كلام حاصل نخواهد شد و همان طور كه تفسير كلام (رفع ابهام از معانى ظاهرى آيات قرآن) داراى قوانين و ملاكهايى است كه در علم اصول و منطق بررسى شده است، تأويل كلام (به دست آوردن معانى باطنى آيات قرآن) نيز قوانينى دارد كه بى اعتنايى به آنها شايسته و پذيرفته نيست و باعث خواهد شد كه كلام، بدون معيار تأويل شود و از قبيل تفسير به رأى گردد.
لازم است دانسته شود كه تأويل چون از اقسام دلالت باطنى كلام است، جزو دلالت التزامى غير بيّن است، كه آن هم به نوبه خود از اقسام دلالت لفظى است و چون مي‌دانيم تمام اقسام دلالت الفاظ ملاكهايى دارد كه علم منطق متكفل شرح و توضيح آنهاست، لذا تأويل هم كه نوعى دلالت لفظى، اما غير بيّن است، نياز به ملاك مشخصى دارد تا از محدوده تفسير به رأى خارج شود. در زير ملاكها و شروط تأويل صحيح را متذكر مي‌شويم:
الف) نخستين شرط تأويل صحيح و مقبول، در مقابل تأويل باطل و مردود، رعايت مناسبت و ارتباط تنگاتنگ بين معناى ظاهرى و باطنى است؛ از اين رو چون تأويل عبارت است از مفهوم عام منتزع از فحواى كلام، ناگزير در انتزاع اين مفهوم عام، بايد مناسبت لفظى يا معنوى رعايت شود. براى روشن شدن بيشتر مطلب به چند مثال توجه كنيد:
1. معلوم است كه لفظ «ترازو» براى دستگاه معروف سنجش وزن كه دو كفه دارد وضع شده است. از طرفى در آيه مباركه «و أقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان» امر شده كه: «ترازو را صحيح به پا داريد و در آن كم فروشى مكنيد.» اكنون اگر لفظ ترازو را از همه قراين خارجى و ملابسات ذهنى جدا سازيم، مفهوم عام آن مراد خواهد؛ يعنى هر آنچه با آن چيزى را بسنجند، اعم از اينكه مادى باشد يا غير مادى؛ زيرا در اين صورت شامل هر مقياس يا معيار سنجشى در تمامى زمينه‌ها خواهد شد و ديگر اين اسم «ترازو» تنها به دستگاه مادى مخصوص و معروف اختصاص نخواهد داشت.
شيخ طوسى مي‌فرمايد: «ترازو عبارت است از دستگاه تعديل در دو طرف زيادى يا نقصان. وزن در ترازو حالت اعتدال خود را مي‌يابد و بدون آن، در بسيارى از موارد رسيدن به حقوق يا رساندن حق به صاحب آن مشكل و غير ممكن است؛ از اين رو خداوند به بشر تذكر داده كه ميزان سنجش، نعمت است و مردم را به سوى آن ارشاد نموده است. بعضى هم گفته‌اند: مراد از ميزان در اين آيه، عدالت است؛ زيرا رعايت عدالت عبارت است از: برقرار كردن موازنه بين اسباب.»
همچنين محمد بن عباس معروف به ماهيار (متوفاى حدود 330) در كتابى كه در مورد تأويل آيات نوشته است، از امام صادق(ع) روايت كرده: «ميزانى كه خداوند براى مردم قرار داده، همان امام عادل است كه با حق و عدالت بر مردم حكم راند؛ زيرا تنها با رعايت عدالت است كه آسمان و زمين برافراشته مي‌ماند... و خدا به بندگان خود فرمان داده كه بر امام نشورند و در مقابل فرمان او به قسط و عدل گردن نهند و در اداى كامل حق او يا امتثال او امرش كوتاهى نكنند.»
2. معناى ظاهرى‌ آيه مباركه «قل ارأيتم ان أصبح ماؤكم غوراً فمن يأتيكم بماء معين» كاملاً روشن است؛ مي‌فرمايد: نعمت وجود، وسايل زندگى و تداوم حيات، همه در گرو اراده الهى و بر اساس ‍ تدبير جهان شمول اوست؛ زيرا خداوند تنها كسى است كه به دليل امكان حيات جاويد، اين زمينه را مهيا ساخته كه اگر فضل و عنايت خداوند نسبت به بندگانش نباشد، كار بر آنان سخت خواهد شد.
اين معناى ظاهرى آيه بود؛ اما امام باقر(ع) در ذيل آيه بيانى دارد كه معناى باطنى و محتواى كلى آيه را روشن مي‌سازد: «اگر امام و پيشواى خودتان را از دست بدهيد و به او دسترسى نداشته باشيد، چه خواهيد انديشيد؟» معلوم است كه امام در آيه «ماء معين» را به پيشواى امت تفسير مي‌كند. امام رضا(ع) در تفسير آيه فرمود: «مراد از ماؤكم، علوم ائمه است و ائمه ابواب علم الهى هستند؛ در نتيجه مراد از ماء معين نيز علم ائمه است.»
بدون شك با دقت در بيان امام درخواهيم يافت كه آوردن استعاره «ماء معين» براى علم نافع، آن هم در زبان پيامبر يا وصى او به‌ويژه وقتى كه پشتوانه آن وحى الهى باشد، بسيار به‌جا و مناسب است؛ زيرا همان طور كه آب منبع حيات مادى و منشأ اصلى امكان ادامه حيات بر روى كره خاكى است، علم نافع ـ به‌ويژه علم دين ـ تنها پايه اساسى زندگى معنوى است و سبب سعادت دنيوى و جاودانگى اخروى انسان خواهد شد؛ بنابراين در اين آيه نيز آب كه مايه اصلى حيات است ـ با قطع نظر از قراين خاص ـ به مفهوم عام از در نظر گرفته شده كه شامل علم نيز خواهد بود كه ضامن حيات مادى و معنوى بشر است.
اين معنا در آيات ديگر قرآن نيز آمده است: «يا أيها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم». يا در آيه ديگر كه مي‌فرمايد: «لقد منّ الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من أنفسهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين». پس در آيه فوق، علم نافع (علوم عرضه شده از طرف پيامبر و امامان معصوم) مايه حيات معنوى شمرده شده است.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط