خلافت از منظر قرآن
تهیه و تنظیم: صغرا صالحی سلوط
انتخاب خلیفه بر عهده کیست؟ آیاعده ای خاص حق انتخاب خلیفه را دارند؟ آیامردم حق دارند با اکثریت آرا خلیفه را تعیین نمایند؟ آیا حاکم جامعه وظیفه دارد حاکم بعدی را انتخاب نماید یا امری است که باید از جانب خداوند تحقق پذیرد؟
خلافت از منظر قرآن:
در بحث امامت خداوند در رابطه با حضرت آدم (عليه السلام) ميفرمايد:
إذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة (سوره بقره/آيه30)
هنگامیکه پروردگارت گفت ميخواهيم درزمين، خليفه قرار دهم.
جالب اين که امام قرطبي ـ از شخصيتهاي برجسته و از مفسران بلند آوازه اهل سنت ـ در تفسيرش ـ که عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ ميگويد:
اين آيه، ـ خليفه قرار دادن حضرت آدم (عليه السلام) بر روي زمين ـ اساس و
معيار نصب خليفهاي است که بايد از او اطاعت کرد. ... و اين در ميان امت و پيشوايان اسلامي، يک امر اجماعي و اتفاقي است.(تفسير القرطبي، ج1، ص264 )
درباره حضرت داود (عليه السلام) ميفرمايد:
يا داوود إنا جعلناك خليفة في الارض (سوره ص/آيه26)
ما تو را خليفه و جانشين در زمين قرار داديم.
پس، خداوند، امامت و خلافت و جانشيني در کره زمين را مجعول خودش قرار ميدهد و نميگويد که مردم در انتخاب خليفه، حق رأي دارند.
حضرت موسي (عليه السلام) که ميخواهد براي خودش خليفه و جانشين معين کند، به مردم نميگويد که من برادرم حضرت هارون (عليه السلام) را براي شما به عنوان خليفه معين کردم، بلکه به خداوند ميفرمايد:
و اجعل لي وزيرا من أهلي * هارون أخي * اشدد به أزري * و أشركه في أمري (سوره طه/32-29)
خدايا! تو برادرم را به عنوان وزير و جانشين بعد از من قرار بده.
يعني اين که بحث خلافت، دست پيامبر هم نيست، چه رسد به دست مردم. خداوند هم ميفرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى (سوره طه/آيه36)
يا موسي! ما درخواست تو را اجابت کرديم و برادرت را به عنوان خليفه تو انتخاب کرديم.
در قرآن، بهترين و صريحترين چيزي که بحث خلافت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح کرده است، رابطه بين حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت هارون (عليه السلام) است. لذا نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اين که راه هر گونه عذر را بر بهانهجويان ببندد، فرمود:
يا علي! أنت مني بمنزلة هارون من موسي.
يا علي! جايگاه تو نسبت به من، همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است.
همینطور خداوند، نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را به جعل خودش نسبت ميدهد:
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (سوره مريم/آيه49)
ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را نبي قرار داديم.
جعل نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) به دست خداست و در مورد امامت حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قال وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.
(سوره بقره/آيه124)
من تو را براي مردم، امام قرار ميدهم. حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد که آيا از فرزندان من هم کساني به اين منصب ولايت معين خواهند شد؟ خداوند فرمود: امامت، جايگاهي است که افراد بی تقوا که مراحل کمال ايماني و تقوايي را نپيمودهاند، نميتوانند منصب امامت را تصدّي کنند.
پس قرار دادن يک فرد براي رهبري و امامت، به دست خداوند است و بس
آقاي بيضاوي از مفسران بنام اهل سنت در ذيل اين آيه شريفه، اشاره دارد:اين پاسخي است از ناحيه خداوند به درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) که در نسل ايشان، افراد ستمگري هستند که نميتوانند امانتدار خلافت و امامت باشند. زيرا امامت، امانتي و عهدي است از ناحيه خداوند و افراد ستمگر، شايستگي قبول اين امانت و عهد الهي را ندارند.(تفسير البيضاوي، ج1، ص398)
وَ مَن یَتَعَدّ حُدُودَ الله فَقَد ظَلَمَ نَفسَهُ » (طلاق 1)
اشکال اهل سنت: شيعيان، امامت را بالاتر از نبوت ميدانند
جواب: حضرت حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دوران جواني به نبوت رسيده است:قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ (سوره أنبياء/آيه60)
ولي امامت در آخرين روزهاي عمرش به او ميرسد که داراي ذريه است و ذريه حضرت ابراهيم (عليه السلام)، بعد از پيري ايشان است که وقتي مَلکي بشارت ميدهد همسر ايشان ميگويد:
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ (هود/آيه72)
من پيرزن هستم و ميخواهم بچهدار شوم و شوهر من پيرمرد است.این چیز عجیبی است.
پس برای رسیدن به مقام امامت شایستگی هایی باید کسب شود که برای رسیدن به مقام نبوت لازم نمی باشد.
اشکال اهل سنت: نامی از علی علیه السلام در قرآن نیامده است.
جواب: اگر بخواهيد تعداد رکعات نماز صبح، رکوع، سجود ، حمد و سوره را جستجو کنيد، در قرآن نيامده است. بالاترين چيزي که قرآن بيان کرده است، اين است:
أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل و قرآن الفجر (سوره إسراء/آيه79-78)
که بيانگر نمازهاي پنجگانه است. ولي قرآن، در کنار اين آيه ميگويد:
و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(سوره حشر/آيه7)
و همچنين ميگويد:تبيانا لكل شی( نحل/آيه89)
قرآن با آيه شريفه:و ما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى (سوره نجم/آيه4-3)بيانگر همه چيز است و منهاي آن، حتي در دو رکعت نماز صبح هم نميتوانيم استفاده کنيم..پس قرآن کلیات رابیان می نماید و پیامبرصلی الله علیه وآله آن را برای مردم تشریع می نماید.
شما چگونه قسم به لفظ جلاله ميخوريد و ميگوييد که آيه غار در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه در اين آيه، نامي از ابوبکر نيامده است؟
ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در قرآن
در اين آيه شريفه:
إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (سوره مائده/آيه55)
ولي أمر شما، خداوند است و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند، کساني که نماز ميخوانند و در حال رکوع، زکات ميدهند.
کنایه ابلغ من تصریح با کنایه صحبت کردن رساتر از آشکارا صحبت کردن است.
خداوند برای حفظ قرآن از تحریف نام ایشان را نیاورده زیرا آیات مربوط به ایشان را تحریف می کردند یا اینکه ميگفتند: علي در جامعه زياد داريم ولي قرآن آمده يک نفر را تعيين به وصف کرده است. شما تاريخ را ببيند با اين ويژگي، غير از علي بن ابي طالب (عليه السلام)، يک نفر هم در تاريخ مصداقي ندارد. نه کسي ادعا کرده که من در حال رکوع، صدقه دادم و نه کسي همچنين چيزي را در تاريخ نقل کرده است.
در اينجا، شخصيتهاي بزرگي مانند ابن عباس، عمار، سلمة بن کهيل، مجاهد، سُدّي، ابو جعفر، عتبة بن حکم و ابوذر و غيره نقل کردهاند که اين آيه در حق علي بن ابي طالب (عليه السلام) نازل شده است. کتابهاي بزرگ تفسيري اهل سنت مانند تفسير طبري ـ که ابنتيميه ميگويد: تفسير طبري، از تفاسير معتمد ما اهل سنت است ـ و الدر المنثور سيوطي و تفسير قرطبي و زاد المسير ابن جوزي و شواهد التنزيل حسکاني و احکام القرآن جسّاس و تفسير ابن کثير، همه گفتهاند که مراد از اين آيه، علي بن ابي طالب (عليه السلام) است.
قاضي عضد الدين ايجي ـ از بنيانگذاران کلام اهل سنت ـ ميگويد:پيشوايان علم تفسير، اجماع دارند که مراد از اين آيه، علي است.
(المواقف للإيجي، ص405 ـ شرح المقاصد للتفتازاني، ج5، ص170 ـ شرح تجريد الإعتقاد للقوشجي، ص368)
ايشان اين مطلب را از علامه حلي (ره) نقل ميکند و ردّ نميکند. اين، قانون محاوره است که اگر فردي، مطلبي را از کسي نقل کند و ردّ نکند، به منزله قبول اوست.
آقاي آلوسي وهابي ميگويد:
غالب مورخين بر اين باور هستند که اين آيه درباره علي نازل شده است.
(تفسير الآلوسي، ج6، ص167)
جالب اين که آقاي فخر الدين رازي - امام المشککين - روايتي را در تفسيرش آورده است که خلاصهاش اين است:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از نماز، دست بلند کرد: خدايا! برادرم موسي از تو طلب کرد که برادرش هارون را خليفه او قرار دهي و سخن او را به اجابت رساندي. من هم پيامبر تو هستم و از تو تقاضا ميکنم که کسي را به عنوان جانشيني من معين کن.
دعاي پيامبر تمام نشده بود که اين آيه شريفه نازل شد:إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (سوره مائده/آيه55)
و ديد که علي بن ابي طالب در گوشه مسجد، انگشترش را به سائل داد.
(تفسير الرازي، ج12، ص26 ـ تفسير الثعلبي، ج4، ص80 ـ تفسير ابن مردويه، ص295 ـ شواهد التنزيل لحسکاني، ج1، ص230)
پس، هم قرآن و هم سنت، امر امامت را بر عهده خداوند گذاشته است. آيا ادعاي شيعه ـ که معتقد است خداوند، امير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معين کرده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اين مسئله را به مردم ابلاغ کرده است ـ با قرآن و سنت و عقل، تطبيق ميکند يا خير؟ در کنار آن هم ببينيم عزيزان اهل سنت که معتقدند جناب ابوبکر، خليفه اول است، آيا با قرآن و سنت و عقل، تطبيق ميکند يا خير؟ داوري را به عهده شما مخاطبين واگذار ميکنيم همانطور که پيامبران گفتند:و ما علينا إلا البلاغ المبين (سوره يس/آيه17)
از خداوند می خواهیم حق را بر ما آشکار نماید و نوری بر قلب ما بتاباند که در مقابل حق نایستیم ویاریگر حق باشیم.
آمین
والسلام
منبع:مطالب کلاس شبهات وهابیت
ارسال توسط کاربر محترم سایت :soghrasalehy
خلافت از منظر قرآن:
در بحث امامت خداوند در رابطه با حضرت آدم (عليه السلام) ميفرمايد:
إذ قال ربك للملائكة إني جاعل في الأرض خليفة (سوره بقره/آيه30)
هنگامیکه پروردگارت گفت ميخواهيم درزمين، خليفه قرار دهم.
جالب اين که امام قرطبي ـ از شخصيتهاي برجسته و از مفسران بلند آوازه اهل سنت ـ در تفسيرش ـ که عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ ميگويد:
اين آيه، ـ خليفه قرار دادن حضرت آدم (عليه السلام) بر روي زمين ـ اساس و
معيار نصب خليفهاي است که بايد از او اطاعت کرد. ... و اين در ميان امت و پيشوايان اسلامي، يک امر اجماعي و اتفاقي است.(تفسير القرطبي، ج1، ص264 )
درباره حضرت داود (عليه السلام) ميفرمايد:
يا داوود إنا جعلناك خليفة في الارض (سوره ص/آيه26)
ما تو را خليفه و جانشين در زمين قرار داديم.
پس، خداوند، امامت و خلافت و جانشيني در کره زمين را مجعول خودش قرار ميدهد و نميگويد که مردم در انتخاب خليفه، حق رأي دارند.
حضرت موسي (عليه السلام) که ميخواهد براي خودش خليفه و جانشين معين کند، به مردم نميگويد که من برادرم حضرت هارون (عليه السلام) را براي شما به عنوان خليفه معين کردم، بلکه به خداوند ميفرمايد:
و اجعل لي وزيرا من أهلي * هارون أخي * اشدد به أزري * و أشركه في أمري (سوره طه/32-29)
خدايا! تو برادرم را به عنوان وزير و جانشين بعد از من قرار بده.
يعني اين که بحث خلافت، دست پيامبر هم نيست، چه رسد به دست مردم. خداوند هم ميفرمايد:
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى (سوره طه/آيه36)
يا موسي! ما درخواست تو را اجابت کرديم و برادرت را به عنوان خليفه تو انتخاب کرديم.
در قرآن، بهترين و صريحترين چيزي که بحث خلافت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح کرده است، رابطه بين حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت هارون (عليه السلام) است. لذا نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اين که راه هر گونه عذر را بر بهانهجويان ببندد، فرمود:
يا علي! أنت مني بمنزلة هارون من موسي.
يا علي! جايگاه تو نسبت به من، همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است.
همینطور خداوند، نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) را به جعل خودش نسبت ميدهد:
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا (سوره مريم/آيه49)
ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را نبي قرار داديم.
جعل نبوت حضرت ابراهيم (عليه السلام) به دست خداست و در مورد امامت حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد:
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قال وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ.
(سوره بقره/آيه124)
من تو را براي مردم، امام قرار ميدهم. حضرت ابراهيم (عليه السلام) ميفرمايد که آيا از فرزندان من هم کساني به اين منصب ولايت معين خواهند شد؟ خداوند فرمود: امامت، جايگاهي است که افراد بی تقوا که مراحل کمال ايماني و تقوايي را نپيمودهاند، نميتوانند منصب امامت را تصدّي کنند.
پس قرار دادن يک فرد براي رهبري و امامت، به دست خداوند است و بس
آقاي بيضاوي از مفسران بنام اهل سنت در ذيل اين آيه شريفه، اشاره دارد:اين پاسخي است از ناحيه خداوند به درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) که در نسل ايشان، افراد ستمگري هستند که نميتوانند امانتدار خلافت و امامت باشند. زيرا امامت، امانتي و عهدي است از ناحيه خداوند و افراد ستمگر، شايستگي قبول اين امانت و عهد الهي را ندارند.(تفسير البيضاوي، ج1، ص398)
وَ مَن یَتَعَدّ حُدُودَ الله فَقَد ظَلَمَ نَفسَهُ » (طلاق 1)
اشکال اهل سنت: شيعيان، امامت را بالاتر از نبوت ميدانند
جواب: حضرت حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دوران جواني به نبوت رسيده است:قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ (سوره أنبياء/آيه60)
ولي امامت در آخرين روزهاي عمرش به او ميرسد که داراي ذريه است و ذريه حضرت ابراهيم (عليه السلام)، بعد از پيري ايشان است که وقتي مَلکي بشارت ميدهد همسر ايشان ميگويد:
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ (هود/آيه72)
من پيرزن هستم و ميخواهم بچهدار شوم و شوهر من پيرمرد است.این چیز عجیبی است.
پس برای رسیدن به مقام امامت شایستگی هایی باید کسب شود که برای رسیدن به مقام نبوت لازم نمی باشد.
اشکال اهل سنت: نامی از علی علیه السلام در قرآن نیامده است.
جواب: اگر بخواهيد تعداد رکعات نماز صبح، رکوع، سجود ، حمد و سوره را جستجو کنيد، در قرآن نيامده است. بالاترين چيزي که قرآن بيان کرده است، اين است:
أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل و قرآن الفجر (سوره إسراء/آيه79-78)
که بيانگر نمازهاي پنجگانه است. ولي قرآن، در کنار اين آيه ميگويد:
و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا(سوره حشر/آيه7)
و همچنين ميگويد:تبيانا لكل شی( نحل/آيه89)
قرآن با آيه شريفه:و ما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى (سوره نجم/آيه4-3)بيانگر همه چيز است و منهاي آن، حتي در دو رکعت نماز صبح هم نميتوانيم استفاده کنيم..پس قرآن کلیات رابیان می نماید و پیامبرصلی الله علیه وآله آن را برای مردم تشریع می نماید.
شما چگونه قسم به لفظ جلاله ميخوريد و ميگوييد که آيه غار در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه در اين آيه، نامي از ابوبکر نيامده است؟
ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در قرآن
در اين آيه شريفه:
إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (سوره مائده/آيه55)
ولي أمر شما، خداوند است و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند، کساني که نماز ميخوانند و در حال رکوع، زکات ميدهند.
کنایه ابلغ من تصریح با کنایه صحبت کردن رساتر از آشکارا صحبت کردن است.
خداوند برای حفظ قرآن از تحریف نام ایشان را نیاورده زیرا آیات مربوط به ایشان را تحریف می کردند یا اینکه ميگفتند: علي در جامعه زياد داريم ولي قرآن آمده يک نفر را تعيين به وصف کرده است. شما تاريخ را ببيند با اين ويژگي، غير از علي بن ابي طالب (عليه السلام)، يک نفر هم در تاريخ مصداقي ندارد. نه کسي ادعا کرده که من در حال رکوع، صدقه دادم و نه کسي همچنين چيزي را در تاريخ نقل کرده است.
در اينجا، شخصيتهاي بزرگي مانند ابن عباس، عمار، سلمة بن کهيل، مجاهد، سُدّي، ابو جعفر، عتبة بن حکم و ابوذر و غيره نقل کردهاند که اين آيه در حق علي بن ابي طالب (عليه السلام) نازل شده است. کتابهاي بزرگ تفسيري اهل سنت مانند تفسير طبري ـ که ابنتيميه ميگويد: تفسير طبري، از تفاسير معتمد ما اهل سنت است ـ و الدر المنثور سيوطي و تفسير قرطبي و زاد المسير ابن جوزي و شواهد التنزيل حسکاني و احکام القرآن جسّاس و تفسير ابن کثير، همه گفتهاند که مراد از اين آيه، علي بن ابي طالب (عليه السلام) است.
قاضي عضد الدين ايجي ـ از بنيانگذاران کلام اهل سنت ـ ميگويد:پيشوايان علم تفسير، اجماع دارند که مراد از اين آيه، علي است.
(المواقف للإيجي، ص405 ـ شرح المقاصد للتفتازاني، ج5، ص170 ـ شرح تجريد الإعتقاد للقوشجي، ص368)
ايشان اين مطلب را از علامه حلي (ره) نقل ميکند و ردّ نميکند. اين، قانون محاوره است که اگر فردي، مطلبي را از کسي نقل کند و ردّ نکند، به منزله قبول اوست.
آقاي آلوسي وهابي ميگويد:
غالب مورخين بر اين باور هستند که اين آيه درباره علي نازل شده است.
(تفسير الآلوسي، ج6، ص167)
جالب اين که آقاي فخر الدين رازي - امام المشککين - روايتي را در تفسيرش آورده است که خلاصهاش اين است:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بعد از نماز، دست بلند کرد: خدايا! برادرم موسي از تو طلب کرد که برادرش هارون را خليفه او قرار دهي و سخن او را به اجابت رساندي. من هم پيامبر تو هستم و از تو تقاضا ميکنم که کسي را به عنوان جانشيني من معين کن.
دعاي پيامبر تمام نشده بود که اين آيه شريفه نازل شد:إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (سوره مائده/آيه55)
و ديد که علي بن ابي طالب در گوشه مسجد، انگشترش را به سائل داد.
(تفسير الرازي، ج12، ص26 ـ تفسير الثعلبي، ج4، ص80 ـ تفسير ابن مردويه، ص295 ـ شواهد التنزيل لحسکاني، ج1، ص230)
پس، هم قرآن و هم سنت، امر امامت را بر عهده خداوند گذاشته است. آيا ادعاي شيعه ـ که معتقد است خداوند، امير المؤمنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) معين کرده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم اين مسئله را به مردم ابلاغ کرده است ـ با قرآن و سنت و عقل، تطبيق ميکند يا خير؟ در کنار آن هم ببينيم عزيزان اهل سنت که معتقدند جناب ابوبکر، خليفه اول است، آيا با قرآن و سنت و عقل، تطبيق ميکند يا خير؟ داوري را به عهده شما مخاطبين واگذار ميکنيم همانطور که پيامبران گفتند:و ما علينا إلا البلاغ المبين (سوره يس/آيه17)
از خداوند می خواهیم حق را بر ما آشکار نماید و نوری بر قلب ما بتاباند که در مقابل حق نایستیم ویاریگر حق باشیم.
آمین
والسلام
منبع:مطالب کلاس شبهات وهابیت
ارسال توسط کاربر محترم سایت :soghrasalehy
/ج