روسيه، درياي مازندران و استرآباد (3)

چند روز بعد از ورودم به استرآباد، ملک محمد حسين حسين آبادي، يکي از قدرتمند ترين خوانين ايالت، با تعدادي از اتباعش با اين قصد آشکار به شهر آمد که با توسل به زور شاهرخ خان را از ايالت اخراج کند. پس از اطلاع از اين شرايط از يکي از بانفوذترين افراد شهر درخواست کردم که به ملاقاتم بيايد. با ابراز نظر شخصي خود مبني بر مخالفت
يکشنبه، 20 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روسيه، درياي مازندران و استرآباد (3)

روسيه، درياي مازنداران و استرآباد (3)
روسيه، درياي مازندران و استرآباد (3)


 

مترجم: دکتر محمد علي کاظم بيگي*




 
گزارش تايلور تامسن وابسته نمايندگي سياسي بريتانيا در تهران (18 ربيع الثاني12625 هـ .ق /15 آوريل 1846م)
چند روز بعد از ورودم به استرآباد، ملک محمد حسين حسين آبادي، يکي از قدرتمند ترين خوانين ايالت، با تعدادي از اتباعش با اين قصد آشکار به شهر آمد که با توسل به زور شاهرخ خان را از ايالت اخراج کند. پس از اطلاع از اين شرايط از يکي از بانفوذترين افراد شهر درخواست کردم که به ملاقاتم بيايد. با ابراز نظر شخصي خود مبني بر مخالفت جدي با اجراي اين قصد غيرعاقلانه، از او تقاضا کردم که همه نفوذ خود را براي انصراف ملک محمد حسين و ديگران از ادامه چنين طرحي به کار گيرد. از همين لحن در گفتگو با شيخ الاسلام و ديگر معتبران شهر که به ديدنم آمده بودند نيز استفاده کردم. اين تدبير مقبول واقع شد. ملک محمد حسين براي آن که به حضور خود در شهر جلوه کاري دهد، تظاهر کرد که با هدف اعزام افرادش براي حمله به ترکمن ها به استرآباد آمده بود. آنها پس از طي مسافتي کوتاه در صحرا، بدون تهاجمي به هيچ يک از منزلگاه هاي ترکمن ها مراجعت کردند و ملک محمد حسين با آنها به املاک خود بازگشت. يکي از شخصيت هاي عمده که به اين ماجرا مربوط شده بود، چندي بعد از من براي توصيه اي که کرده بودم، تشکر کرد و اطمينان داد که اگر به سبب شيوه قاطعانه ام در ابراز عقيده راجع به موضوع اخراج حاکم نبود، طرح مذکور به اجرا گذاشته مي شد. به هر حال در اختيار راهي که تعقيب مي کردم، دچار ترديد نشدم هر چند که در انجام آن از تجاوز از دستورالعمل خود آگاهي داشتم؛ اما عاليجناب! هنگامي که ملک محمد حسين نمي توانست بدون توسل به خشونت طرح خود را به اجرا گذارد، شاهرخ خان با اطرافيانش آماده مقاومت تا حد امکان بودند، و اگر برخوردي واقع مي شد، ممکن بود که تبعات خيلي جدي به بار آورد، زيرا نماينده کنسولي روسيه و افرادش با حاکم در يک خانه و تقريباً در يک ساختمان سکونت داشتند، از همين روي اطمينان دارم که دخالتم در رويداد مذکور را خطا نخواهيد شمرد.
پس از چند روز اقامت در شهر استرآباد به همراه آقاخان با اين قصد به اوبه ي او در حدود 16 مايلي شهر رفتم تا از آنجا از راه زميني رهسپار گومش تپه و حسن قلي شوم. اما در آنجا شورايي با حضور بسياري از خوانين طايفه جعفربايي که از اوبه هاي مختلف به ديدنم آمده بودند، مصلحت ندانست که از راه زميني به حسن قلي بروم. ظاهراً دليل شورا براي اين تصميم آن بود که [در سفر زميني] مي بايست از ناحيه محل سکونت طايفه کرک حرام عبور مي کردم که در آغاز اين گزارش به آنها اشاره شده است. با وجود اين از منابع مختلف دريافتم که براي اين تصميم دليل قوي تري وجود داشت که به عدم اطلاع ايشان از موافقت کمودور روس در آشوراده با بازديد من از حسن قلي مربوط مي شد. آنان خود بر اين باور بودند که وي با سفر من موافقت نخواهند کرد و براي منافعشان کم ضررتر آن بود که در سفر زميني اعلام کرده بود، به صلاح خود ندانستم که برخلاف نظر خوانين از آن طريق رهسپار حسن قلي شوم. از اين روي تصميم گرفتم که ابتدا از ديگر طوايف يموت و گوکلان ديدن کنم و آنگاه از طريق دريا روانه حسن قلي شوم.
در گفتگوهايي که با خوانين مختلف راجع به احساسشان در مورد روسها داشتم، دريافتم که گرچه به اطاعت از دولت ايران تمايل داشته و خود را حقيقتاً تابع محمدشاه مي دانستند، اما آشکار بود که ترس ايشان از روسيه و قدرتي که براي ضربه زدن داشت، بيشتر بود و تمايلشان به ايران را خنثي مي کرد. چند تن از خوانين از گفتن اين که اکنون روسها «آقاها» ي ايشان بودند و اين که مي بايست همه دستورات روسها را اجرا کنند، باکي نداشتند. مي گفتند: مي دانيد که ما ترکمن هستيم، در خدمت هيچ کس نيستيم مگر آن که به سودمان باشد يا آن که به سبب قدرت بيشتر [ او] مجبور شويم. در گذشته [دولت] ايران ما را در تصرف خود داشت که رهايي ما از آن براي مدتها دشوار بود. ما، قبيله يموت، براي برنج، عمده مواد غذايي، وابسته به استرآباد هستيم؛ اگر دولت ايران از ما راضي بود، مي توانست با جلوگيري از عرضه اين غله، ما را مجبور به تأمين رضايت خود کند. اما حال که قدرت اعطاي جواز سفر دريايي در دست روسها است، مي توانيم هر زمان که بخواهيم از ايالت استرآباد و مازندران ديدن کنيم، هيچ فارسي نمي تواند در کار ما دخالت کند. اما برعکس، اگر روسها از ما ناراضي باشند و دقيقاً مطابق دستوراتي که مي دهند، عمل نکنيم، از دادن جواز سفر امتناع مي شود، و اگر بدون جواز از جرئت رفتن به دريا کنيم، قايق هاي ما ضبط و نابود شده، تنبيه مي شويم. با وجود اين، اگر مطابق خواست هاي کمودور عمل کنيم، مي توانيم به فارس ها بخنديم و هر چه بخواهيم با آنها بکنيم. در واقع کمودور به ما مي گويد که ايرانيان را برده کنيم. گفتم نمي توانستم باور کنم که ممکن باشد که هيچ افسر روسي بتواند چنين زباني را به کار بگيرد و اين که اطمينان داشتم که اين سخن واقعيت نداشت، زيرا چنين رفتاري با اصول و روش هاي همه ملل اروپايي مغاير بود و اگر هر افسر در خدمت آنها جرئت مي کرد که چنين نظري بدهد و موضوع براي دولتش معلوم شود، فوراً متحمل تنبيهي خواهد شد که مستحق چنين رفتاري است. در پاسخ گفتند: درست است که به زباني صريح نمي گويد که فارس ها را بَرده کنيد، اما هنگامي که به ما مي گويد که اگر در دريا يک نفر را برباييد يا در مورد افرادي که در آن کشتيراني مي کنند، مرتکب دزدي شويد، شما را اشد مجازات خواهم کرد؛ اما در خشکي هر کار کنيد به من ارتباط ندارد و مداخله نخواهم کرد، بگذاريد شما و فارسها امور خود را ميان خود حل کنيد. هنگامي که کمودور اين گونه صحبت مي کند و در همان زمان جواز سفري مي دهد که امنيت ما را در بازديد از ايالات ايراني تأمين مي کند، اگر چه ترکمن هستيم به اندازه کافي هوش داريم که منظورش را از گفتن اين که در خشکي مي توانيم هر کار بخواهيم انجام دهيم، بفهميم و مطابق آن عمل کنيم. هر زمان که فرصت دست دهد، مي دزديم و بَرده مي کنيم.
براي تبيين اين شيوه استدلال ترکمن ها ضرورت دارد که عمل خوانين ايراني پيش از اشغال آشوراده به وسيله روسها مورد توجه قرار گيرد. در آن زمان هر گاه فارس ها به وسيله ترکمن ها ربوده مي شدند، فوراً افرادي از طايفه آدم ربايان که احتمالاً در استرآباد يا مازندران بودند، با هدف مبادله توقيف و زنداني مي شدند تا آن که تبادل ترکمن هاي زنداني با فارس هاي اسير به اجرا درآيد. در مقابل شرارت هاي ترکمن ها، اين شيوه تا اندازه اي به عنوان يک بازدارنده عمل مي کرد. قطع نظر از عمل غير متعارف قدرتي اروپايي در اختصاص حق صدور جواز سفر به اتباع ايران براي سفر از يک ايالت به ايالتي ديگر در قلمرو ايران، اگر دولت ايران در صورت ربوده شدن هر يک از اتباعش، از دخالت در امور درون خاک خود باز داشته شود، بديهي است که از تنها ابزارش براي تنبيه و فرونشاندن اين قانون شکني محروم شده است. [از اين روي] با ديدن فروش بدون مجازات اتباع اسيرش، خود را در وضعيتي توهين آميز مي يابد. از مطالعات فوق معلوم خواهد شد که برخلاف آنچه احتمالاً به نظر افراد نا آشنا با شرايط مي رسد، احساس ترکمن ها چندان اشتباه نيست و اين وضع عملاً تأثير فحواي سخن کمودور روس است که از زير معلوم شده و جنابعالي احتمالاً به آن آگاهي داريد. من متقاعد شده ام که شرح زير مبالغه آميز نيست، زيرا از بسياري منافع آن را شنيدم و گزارش هاي متعدد درباره آن در جزئيات با هم مطابقت دارد. حدود هفت ماه قبل سه روستايي از نوکنده، ملک حمزه خان به وسيله تعدادي ترکمن از اراضي شان در نزديکي ساحل ربوده شدند. براي آن که از طريق مبادله رهايي اين افراد صورت پذيرد، دو تن از همان روستا دو ترکمن را از همان طايفه اي که مرتکب دزدي شده بود، در ساحل توقيف کردند. يکي از دستگير شدگان از خويشان نزديک يکي از متهمان به آدم ربايي بود. ترکمن هاي آدم ربا از کمودور روس جواز سفر داشتند، اما هيچ يک از مجوزهاي ايشان را حاکم استرآباد صادر نکرده بود. کمودور روس پس از آگاهي از آنچه روي داده بود، به مطالبه و تحصيل آزادي اين ترکمنها قانع نشد و هم زمان در خواست کرد که ذوالفقار خان، پسر حمزه خان، دو دستگير کننده ي ترکمنها را که در خدمت او بودند، به کشتي اش بفرستد تا بتواند در مورد دستگيري ترکمن ها از ايشان بازجويي کند. ذوالفقار خان از بيم آن که در صورت انجام اين خواسته، با خدمتکارانش بدرفتاري شود، از فرستادن آنها سر باز زد. اما گماشته کمودور روس در ساحل سکونت داشت، به ذوالفقار خان اطمينان داد که نبايد از اين موضوع واهمه داشته باشد؛ در نتيجه دو خدمتکار به کشتي کومودور روس فرستاده شدند. با وجود تضميني که افسر روس در ساحل داده بود، يکي از ايرانيان به محض ورود به کشتي، به دستور کمودور به شدت مورد حمله قرار گرفت و به وسيله خدمه کشتي او تازيانه خورد. بدين ترتيب کمودور روس با اين اقدام، به شديدترين و آشکارترين شيوه حقي را اعلام کرد که روسيه براي حمايت از ترکمنها نه تنها در نواحي خود ايشان بلکه در ايالات ايراني نيز براي خود قائل بود.
هنگامي که براي اولين بار کشتي هاي جنگي روسيه در خليج استرآباد مستقر شدند، گمان مي کنم که بين خان بابا خان از سوي ايران و کمودور روس توافق شده که همه ترکمن هايي که از طريق دريا براي نجات راهي بنادر مازندران مي شوند، موظف هستند که ابتدا از حاکم استرآباد براي خود يک جواز سفر تهيه کنند تا در مرحله دوم به وسيله کمودور در عرشه کشتي اش به آن جواز رواديد داده شود. پس از اين رواديد، ترکمن ها آزاد بودند که بدون واهمه از مزاحمتي، رهسپار بنادر ايراني شوند. در بازگشت ترکمن ها به سرزمين خود نيز مي بايست همين شيوه رعايت شود. با وجود اين، اجراي بخش اول اين توافقنامه متوقف شده است. حال هيچ ترکمني به هيچ وجه لازم نمي داند که جواز سفري از مقامات ايراني تهيه کند؛ چنين مي پندارد که اگر جواز سفر کمودرو را به تنهايي داشته باشد، کاملاً کفايت مي کند. اين حقيقت امر است که نه تنها حاکم استرآباد بلکه ترکمن ها خود به من گفته اند.
به نظر مي رسد که روسها تاکنون هيچ ادعايي درباره حق حاکميت بر طوايف يموت آغاز نکرده اند، اما بر اساس شواهد جاي ترديد اندکي وجود دارد که در خلال سال هاي اخير مستقيم و غير مستقيم به انتساب حق تحت الحمايگي آنها به خود مبادرت ورزيده اند. چنين مي نمايد که براي دستيابي به اين مقصود، سياست ايشان اگر نفي حق حاکميت ايران بر يموت ها نبوده باشد، دست کم تأييد آن نيز نبوده است. براي تحت تأثير قرار دادن افکار خونين و مشايخ، با طرح انديشه استقلال قبيله يموت، با ايشان در آن مقام رفتار کرده اند. در توضيح اين موضوع مي توانم دو رويداد را ذکر کنم که يکي ماهيت مستقيم و ديگري غير مستقيم دارد که من به وسيله خوانين جعفربايي از آن آگاه شدم. هنگامي که [محمد] شاه درگير آخرين قشون کشي خود عليه هرات بود، کمودور روس با وجود آن که همواره شيلات استروژن در سواحل ترکمن نشين مايملک ايران محسوب مي شد، در سفري دريايي به آن سواحل، خوانين طوايف يموت را وادار به مهر سندي کرد که بر مبناي آن همه اين شيلات براي چند سال به روسها واگذار مي شد. او اين کار را با اهداء 100 منات به هر يک از خوانين بزرگي که در نزديکي ساحل سکونت داشتند، و 30 منات به ديگراني که در طايفه از نفوذ کمتري برخوردار بودند، انجام داد. ظاهراً اين توافقنامه براي مدت تصريح شده در سند رعايت گشت، ليکن زمان اين قرار داد سپري شده است.
رويداد ديگر موردي با ماهيت مستقيم تر است. در زماني که سليمان خان، حاکم متوفاي استرآباد، منصب حکومت را داشت (احتمالاً چهار سال پيش)، کمودور روس سندي رسمي به يکي از زبان هاي اروپايي را با ترجمه فارسي در کنار آن براي خوانين يموت ارسال کرد که به ايشان مي گفت که در صورت داشتن هر موضوعي براي شکايت، آنها را از جانب خود به دولت روسيه ارجاع دهند تا اصلاح شود. به نظر مي رسد که سليمان خان خبر اين مکتوب را به دست آورد و با وسايلي به اصل آن نيز دست يافت. پيش از آن که از سوي سران يموتي که سليمان خان آن مکتوب را از او به دست آورده بود، از تبعات کار خود دچار چنان هراسي شد تا يک سال جرأت نزديک شدن به کمودور را نداشت. او به من گفت که حتي پس از آن مدت هم به وقت رفتن نزد کمودور، مبني بر مشارکتش در دادن مکتوب به سليمان خان، فوراً خود را به دريا پرتاب کند.
تصور مي کنم که هيچ نيازي براي ورود به بحث درباره اثبات نادرستي حقوق استقلال اين طوايف که ظاهراً به وسيله روسيه آغاز شده، وجود نداشته باشد. اما مي توانم ذکر کنم که براي يک قرن اخير خاندان آقاخان که مرا از تهران همراهي کرد، از سوي ترکمنها رئيس طايفه محسوب شده اند. در چادر آقا خان اين فرصت را داشتم که فرامين اعطايي آغامحمد خان، فتحعلي شاه و شاه حاضر، مختصر آن که همه شاهان سلسله سلطنتي کنوني، به اعضاي خاندان او را بخوانم.
در ميان طايفه جعفربايي يموت دريافتم که احساسات ترس و تبعيت از روسها همه جا شايع بود. اين احساسات همان گونه که مي توان انتظار داشت، در ميان آناني که در سواحل درياي مازندران يا نزديک آن سکونت دارند، به اوج خود رسيده است. در هيچ جا نتوانستم از احساس دلبستگي به روسها ردي پيدا کنم، اما شايد اين عاطفه در سيرت ترکمن ها جايي نداشته باشد.
خان طايفه چمور آتابايي شخصي با نفوذ قابل ملاحظه در ميان طايفه است که معمولاً اوبه اش در نزديک ترن فاصله به شهر استرآباد قرار دارد. او به من اطلاع داد که بارها از کمودور دعوت نامه ملاقات دريافت کرده بود، اما همواره از بيم دادن بهانه به دولت ايران، از ديدار کمودور سرباز زده است، زيرا از حس هوشياري و مراقبت ايران نسبت به دست اندازي را در ضربه زدن به ما دارد. طايفه جعفربايي به همين دليل روس هم هست؛ اگر نبود ترس از تنبيه ايران، چرا نمي بايست که ما هم برويم و خلعت و هداياي مالي از روسها بگيريم. ما همه ترکمن هستيم و در خدمت هر کس که به سودمان باشد. او افزود: با وجود اين، هميشه در مورد روسيه يک موضوع وجود دارد که ما را هراسان مي سازد. مطلع شده ايم که هرگاه روسيه سرزميني را به تصرف خود درآورد، فوراً ساکنانش مجبور مي شوند که در ارتش روسيه خدمت سربازي کنند. ما هرگز رضايت نخواهيم داد که سرباز هيچ کس شويم. اگر دولتي خواهان خدمت ما باشد، در ازاي پول آماده اطاعتيم، اما بايد به شيوه خود اجازه قتل و غارت و اسير گرفتن را داشته باشيم. هر گاه به سرباز کردن ما مبادرت شود، شورش مي کنيم، و اگر مقاومت را بي ثمر ببينيم، چادر ها را جمع کرده به بيابان شني فرار مي کنيم که در آنجا هيچ نيروي منظمي نمي تواند به ما برسد.
هنگامي که به سوي شرق پيش رفتيم، متوجه کاهش نفوذ روسيه شدم که به دوري آن مناطق از دريا مربوط مي شد. نتوانستم اطلاع حاصل کنم که هيچ کوششي از سوي روسيه براي نفوذ در ميان قبيله گوکلان به عمل آمده باشد. به نظر مي رسد که بارون بُده (1) آخرين مسافر روس در آن منطقه بوده است. به من گفته شد که در خلال اقامتش در آنجا، زمان مساعد بود و او تماماً به تهيه شرحي دقيق از جغرافيا و آمار منطقه اشتغال داشت. با وجود اين مطلع شدم که روسها ارتباطاتي با جعفر قلي خان، رئيس قدرتمند کُرد در بجنورد، برقرار کرده بودند که ماهيت آن تا حدودي اسرار آميز است. به هر روي، در مورد ماهيت اين ارتباط کسي نتوانست اطلاعاتي بيش از موضوع مکاتبه بين اين خان و کمودور روسيه در آشوراده و حدس در اختيارم قرار دهد. در وقت اقامت در ميان گوکلان ها، يک پيشه ور فارس آگاهم کرد که او و تعدادي ديگر از اهالي بجنورد براي خريداري اقلامي کوچک از رواندرف (2)، عامل کمپاني مسکو، به گز رفته بودند. او نه تنها اين خريدها را با شرايطي خيلي سودآور کرد، بلکه خود، همراهانش و نيز چارپايانشان را به هزينه رواندوف با غذا و علوفه کافي تدارک کردند. در بازگشت از قبيله گوکلان آگاه شدم که ترکمني موسوم به دِدِک ملا از طايفه بايرام شلي در سفرش به استرآباد و گز حمل نامه هاي جعفرقلي خان به حاکم استرآباد و کمودور روس را بر عهده داشت. در مراجعت به استرآباد از مقامات شهر درباره ماهيت دقيق اين مکاتبات تحقيق کردم. ايشان مي دانستند که دِدِک ملا به استرآباد آمده بود و اعتقاد داشتند که هنوز در آنجا بود. به هر حال با سئوال هاي من، کنجکاوي ايشان تحريک شده بود. با تحقيقاتي که به عمل آوردند، معلوم گشت که او براي گفتگو با کمودور روس راهي گز شده بود. آنگاه عزم خود را جزم کردند که در بازگشت او را تحت نظر بگيرند و درباره سفرش تحقيق کنند. اما در ورود به استرآباد، مخفيانه و با پاي پياده آنجا را ترک کرد و با تهيه اسب در روستايي در حومه شهر، راه خود را به سوي بجنورد ادامه داد.

پي‌نوشت‌ها:
 

* عضو هيأت علمي دانشگاه تهران
1. Baron Bode.
2.Rewandoff.
 

منبع:نشريه مطالعات تاريخي شماره 28




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط