قرآن و زبان رمزي و تأويلي(1)
نويسنده:دکتر محمد علي رضايي اصفهاني(1)
چکيده:
کليد واژه ها: قرآن، زبان، تأويل، رمز.
درآمد
الف) مفهوم شناسي زبان
در اصطلاح زبانشناسي، زبان (Langue) توانايي و استعداد ويژه انسان براي توليد سخن و ايجاد ارتباط و انتقال پيام است که جنبه انتزاعي و غيرشخصي دارد؛ و زير بناي گفتار است، اما تکلم و گفتار (parole) يا (speech) نمود آوايي و کاربرد عملي اين توانايي به هنگام گفتن و فهميدن جملات است. (ر. ک: درآمدي بر زبانشاسي، 34؛ زبان و تفکر،12 و بي يرويش،27)
در قرآن، واژه «لسان» به معناي «لغت» استعمال شده است: (ر. ک: تبيان،273/6؛ مجمع البيان،466/5 و جامع البيان،416/7) «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه... » (ابراهيم،4) و هيچ فرستاده اي را، جز به زبان قومش نفرستاديم. البته گاهي نيز به معناي «تکلم و گفتار» آمده است: «و اخي هارون هو افصح مني لسانا... ». (قصص،34)؛ و برادرم هارون، او زباني واضح تر از من دارد؛ گاهي نيز به معناي ابزار تکلم و گفتار است: «و لسانا و شفتين» (بلد، 9)؛ و زبان و دو لب؟!
واژه «بيان» در آيه «علم البيان» (الرحمن،4) اشاره به زبان دارد. علامه طباطبايي (ره) مي نويسد: «بيان، آشکار کردن يک چيز است و غرض از آن، همان اظهار چيزهايي دروني است». (الميزان،95/19)
سوسور، زبانشناس سوئيسي، زبان را اين گونه تعريف مي کند:
«زبان، مجموعه (ساختار، سيستم= stracture) به هم پيوسته اي از نشانه ها است که اجزاي آن به يکديگر وابستگي تام دارند و ارزش هر واحدي تابع وضع ترکيبي آن است». (ر. ک: سعيدي روشن،226)
مقصود از زبان قرآن، لغت قرآن (=عربي) نيست، بلکه مقصود آن است که قرآن از نظر کلمات و گزاره ها و جملات داراي چه خصوصياتي است ( اخباري يا انشائي، حقيقي يا مجازي، تمثيلي يا اسطوره اي، يک لايه يا چند لايه و... ) آيا مفردات استعمال شده در قرآن بر همان معاني وضعي عرفي بشر دلالت دارد يا بر مسميات حقيقي؟ قرآن در رساندن
پيام از چه سبک و شيوه اي (عمومي، عاطفي علمي رمزي و... ) استفاده کرده است؟
در مورد زبان قرآن دو نوع تعريف وجود دارد: نخست تعريف هاي استنباطي که از اشارات موجود در آثار دانشمندان پيشين و صاحبنظران علوم قرآني همچون علامه طباطبايي(ره)، آيت الله خويي(ره) و... قابل استفاده است که در مبحث ديدگاه ها مطرح مي شود و مورد بررسي قرار مي گيرد و دوم تعريف هاي نويسندگان و صاحبنظران معاصر است که به صورت روشن، زبان قرآن را تعريف کرده اند. در اين جا برخي از اين تعريف ها را نقل مي کنيم: برخي از معاصران، زبان قرآن را اين گونه تعريف کرده اند: «مراد از هويت زبان قرآن، نوع کار ساخت ارتباطي و دلالي واژگان، عبارت ها و جمله ها نيز کل متن آن است در مقام مواجهه با مخاطبان خود». (رشاد، 101)
يکي ديگر از نويسندگان معاصر با توصيف زبان کتاب هاي آسماني از جمله قرآن، به «زبان دين و ايمان» در خصوص زبان قرآن مي نويسد: زبان اصلي قرآن، زبان هدايت جان و دل مردم است. توصيه يک رويکرد روحاني، خدا پرستانه و آخرت گرايانه در کل حيات و در متن و بحبوحه (زندگي) و برانگيختن مسئوليت و وظيفه مندي انسان در پيشگاه، حريم کبريايي است. (فراستخواه،27)
برخي ديگر از معاصران نيز زبان قرآن را «زبان هدايت» دانسته اند و مي نويسند:
«گمان مي رود معقول ترين رهيافت در زبان قرآن آن باشد که آن را «زبان هدايت» بناميم. هدايت يعني: راهنمايي به سوي هدف برين حيات انسان و جهت بخشي و دعوت وي به تعالي و ارتقاي وجودي تا توانمندي ها و استعدادهاي انساني او به ثمر بنشيند و به هدف آفرينش خويش، يعني کمال انساني نائل آيد». (سعيدي روشن،386)
يکي ديگر از صاحبنظران معاصر، زبان قرآن را زبان تأليفي و ترکيبي از روش هاي گوناگون گفتار (اعم از حقيقت، مجاز، استعاره، برهان و... ) مي داند که ابعاد و کارکردهاي متفاوت و کنش هاي گفتاري دارد ( مثل انشاء واجب و حرام) و گزاره هاي آن معرفت بخش و داراي انسجام و پيوستگي و سطوح طول و عرضي در بيان و فهم است. (ساجدي،482-472)
يادآوري: در مبحث ديدگاه ها در باب زبان قرآن اين تعريف ها مورد بررسي و نقد قرار مي گيرد.
ب) پيشينه
البلاغه و دلائل الاعجاز و... )
در دوران معاصر، زبانشناسي جديد (Moden scirnce of languge) از انديشه زبانشناسي سويسي، فرديناند دوسوسور (1931 م) شروع شد. (ر. ک: درآمدي بر زبان شناسي،68)
کتاب هاي «خدا و انسان در قرآن» از ايزوتسو؛ تحليل زبان قرآن و روش شناسي فهم آن از محمد باقر سعيدي روشن؛ زبان قرآن از مقصود فراستخواه و زبان دين و قرآن از ابوالفضل ساجدي درباره زبان قرآن نوشته شده اند. برخي کتاب ها نيز، به مناسبت، به اين مبحث پرداخته اند؛ از جمله محمد کاظم شاکر در کتاب مباني و روش هاي تفسيري و علي اکبر رشاد در فلسفه دين و نگرنده در منطق تفسير.
برخي از معاصران نيز از اصطلاح «زبان قرآن» رايج عصر ما خارج شده و تحت عنوان «زبان قرآن» به لغت قرآن پرداخته اند؛ مثلاً مطرح کرده اند که آيا قرآن به لغت قريش يا حجازي، تميمي، کعب بن قريش، کعب بن خزاعه، مضر يا هفت لغت يا همه لغات عرب نازل شده است؟ سپس نتيجه گرفته اند که هيچ کدام از موارد فوق دليل معتبري ندارد. ( روش شناسي تفسير قرآن،89 به بعد)
برخي ديگر از معاصران به رويکردهاي نوين زبان دين ( مثل بي معنا انگاري، کارکردگرايي، نمادين انگاري) پرداخته و آن ها را با زبان قرآن مقايسه و رد کرده، سپس همان لسان محاوره و مفاهمه عقلايي را در مورد زبان قرآن ترجيح داده اند. (فلسفه دين، 101 به بعد)
لازم به يادآوري است که برخي دانشمندان و صاحبنظران قرآني نيز اشاراتي به مبحث زبان قرآن داشته اند، هر چند که به علت مطرح نبودن يا منقح نبودن موضوع زبان قرآن نزد آنان، به صورت صريح و مستقيم به تعريف زبان قرآن نپرداخته اند، اما برخي ويژگي هاي زبان قرآن را بيان کرده اند که مي توان ديدگاه آنان را در باب زبان قرآن از آن مطالب برداشت کرد.
از جمله آيت الله سيد ابوالقاسم خويي (ره) که در البيان به زبان عرف عام در مورد قرآن اشاره مي کند. (ر. ک: البيان في تفسير القرآن، 270-263) و نيز از آثار علامه طباطبايي (ره)، امام خميني (ره)، شهيد مطهري(ره)، آيت الله جوادي آملي و آيت الله معرفت (ره) در آثار خود زبان قرآن را، زبان عرف خاص دانسته اند، هر چند که اين شخصيت ها در چگونگي زبان عرف خاص با هم اختلاف نظر دارند. (ر. ک: الميزان،78/3، آشنايي با قرآن،21/1؛ تفسير تسنيم،32/1 و مجله بينات،54/1)
ج) زبان رمزي (سمبليک=نمادين)
معادل اين واژه در زبان هاي اروپايي «سمبل» (Symbol) و در فارسي «نماد» است. ( سعيدي روشن،30)
در مورد «رمز»، «نماد» و «سمبل» تعريف هاي متعددي ارائه شده است. از جمله:
1. رمز: هر علامت، اشاره، کلمه، ترکيب و عبارتي که بر معنا و مفهومي در پس آنچه ظاهر آن است، دلالت دارد. معناي مشترک تمام الفاظ فوق، عدم صراحت و پوشيدگي است. (پورنامداريان،4-1 و سعيدي روشن،31)
2. سمبل: «سمبل معرّف چيز مبهم، ناشناخته يا پنهان از ما است. يک کلمه يا يک شکل وقتي سمبليک تلقي مي شود که به چيزي بيش از معناي آشکار و مستقيم خود دلالت کند. (گوستاويونگ،24)
3. نماد: نظريه زبان نمادين پل تيليش در آثار متعدد او آمده است، از جمله :Tillich,Theology of culture. p. 53-54 با جدا سازي معناي نماد از علامت، به نوعي آن ها را اعم و اخص مي داند. چون گاهي کلمات تا مدتي علامات هستند، سپس به نماد تبديل مي شوند.
از نظر وي ويژگي هاي لفظ نمادين ديني عبارت است از:
الف) در لفظ نمادين، مدلول غير مطابقي اراده شده است.
ب) مدلول غير مطابقي آن، امري بسيار پيچيده است.
ج) مدلول غيرمطابقي نماد، خدا يا چيزي است که جايگزين خداوند مي شود.
د) دين مساوي با شناخت خدا و پيوند قلبي با اوست و چيزي غير از اين نيست. گزاره اي ديني تلقي مي شود که کارکرد اصلي و مستقيم آن چنين ارتباطي باشد.
هر گزاره اي که داراي تمام ويژگي هاي پيشين باشد، زبان آن نمادين است.
بررسي
ولي سعيدي روشن، زبان رمزي و نمادين را يکي دانسته (سعيدي روشن،30) و از تأويلات باطنيان با عنوان «رمز باطنيان» ياد کرده است. (سعيدي روشن،266) و تأويلگرايي متصوفه را نيز جزئي از نگرش رمزي دانسته است. (سعيدي روشن، 270)
فراستخواه، بحث حروف مقطعه قرآن را با عنوان «حروف رمز (کدها) در زبان قرآن» مطرح کرده و بحث مفصلي نموده است. (فراستخواه،277) به نظر مي رسد که به خاطر جوان بودن بحث زبان قرآن، مرزها و تقسيمات اين موارد کاملاً روشن نبوده، از اين رو، هر کس بر اساس سليقه خود تقسيم بندي کرده است. به هر حال، اگر رمز، نماد و سمبل را يکسان بدانيم (همان طور که برخي صاحبنظران قبلي اشاره کرده بودند) موارد زير مي تواند از مصاديق آن قرار گيرد.
1. حروف مقطعه قرآن بر اساس ديدگاهي که اين حروف را اسرار الهي در قرآن مي داند. (در ادامه اين مطلب بررسي خواهد شد)
2. تأويل هاي باطنيان و متصوفه.
تذکر: واژه تأويل داراي کاربردهاي مختلف است. (ر. ک: رضايي اصفهاني، منطق تفسير قرآن (1)، (177 به بعد) و در اين جا معنايي مشابه رمز و نماد اراده مي شود (توضيح خواهد آمد).
3. نماد عام و خاص
نماد انگاري خاص بر اساس نظريه پل تيليش و نماد به معناي عام (اشاره رمز و مجاز گويي)؛ معناي اخير از آثار برخي محققان اسلامي در مورد زبان قرآن استفاده مي شود. (ر. ک: ساجدي، 345)
البته تقسيم بندي زبان رمزي بدان معنا نيست که همه موارد در قرآن وجود داشته باشد يا تطبيق آن ها توسط افراد و گروه ها بر آيات قرآن صادق باشد. ما در ادامه اين نوشتار اين اقسام را توضيح مي دهيم و در مورد تطبيق آن ها با آيات، قرآن را بررسي مي کنيم.
لازم به يادآوري است که نماد (رمز) از اين نظر که به معناي مجازي؛ يعني معنايي غير
از معناي ظاهري اشاره دارد، به استعاره نزديک است و چون افزون بر معناي مجازي، اراده معناي واقعي هم در آن امکان دارد، به کنايه شباهت مي يابد؛ اما به رغم اين شباهت ها و احياناً شباهت هاي ديگر، نماد از هر دو متمايزاست و چون در آن، قرينه صارفه اي وجود ندارد تا خواننده را به مفهومي روشن، معيّن و محدود به زمينه هاي خاص رهنمون شود، از استعاره و کنايه مبهم تر و پيچيده تر است؛ پس خاصيت اصلي نماد در رابطه با صور خيال اين است که به يک معناي مجازي مشخّصي محدود نمي شود و امکان شکوفايي چندين معناي مجازي را بالقوه در خود نهفته دارد. (حسن انوشه و ديگران،1383)
البته در اين مقاله فقط به دو مصداق از زبان رمزي و سمبليک قرآن (يعني حروف مقطعه و تأويل هاي باطنيان و متصوفه) مي پردازيم.
يک: حروف رمزي قرآن (حروف مقطعه)
در ابتداي 29 سوره قرآن کريم، 14 حرف به صورت حروف مقطعه وجود دارد- برخي افراد اين حروف را در جمله «صراط علي حق نمسکه» جمع کرده اند- که مفسران در مورد معنا و تفسير و تأويل آن ها ديدگاه هاي متفاوتي ارائه کرده اند و احاديث مختلفي نيز در اين مورد از اهل بيت (ع) نقل کرده اند. در زير به مهم ترين ديدگاه ها در اين مورد اشاره مي کنيم که يکي از آن ها، رمزي بودن اين حروف است.
- اين حروف اسم هر سوره است.
- اين حروف اسم هاي قرآن است.
-حروف مقطعه اشاره به اسم ها و صفات خدا يا اسم اعظم اوست.
-حروفي است که خدا به آن ها قسم ياد کرده است.
-اشاره به بلاها و نعمت ها و عمر ملت ها است.
- مقصود ازاين حروف آن است که قرآن با آن که معجزه است، از همين حروف معمولي ساخته شده، ولي با اين حال، کسي نمي تواند مثل آن را بياورد.
- اين حروف به صورت کشيده خوانده مي شد تا کافراني که در برابر پيامبر (ص) سر و صدا مي کردند و مانع سخن گفتن او مي شدند، ساکت شوند.
- اين حروف اشاره به مضمون سوره هاست؛ يعني سوره هايي که حروف مقطعه مشابه دارند، داراي مضمون مشابه هستند.
-اين حروف، رمزي بين خدا و پيامبر او بوده که ما درک نمي کنيم.
- اين حروف از متشابهات قرآن است که کسي جز خدا معنا و تأويل نهايي آن را نمي داند.
(ر. ک: طباطبايي،ذيل آيات اول سوره شوري؛ مکارم،61/1 به بعد)
- اين حروف، بر اساس اعداد رياضي، با محتواي سوره در ارتباط است و سوره هايي که اين حروف در آن ها به کار رفته، نقش اين حروف در آن ها زيادتر است. (ر. ک: مکارم، 303/2 و مطهري،58/2)
- خداوند با اين حروف نحوه شروع کار خودش را بيان مي فرمايد؛ يعني قول، سخن و انديشه در نظام هستي، بر ماده، جسم و طبيعت تقدم دارد. (مطهري،58/2-59)
برخي از اين تفسيرها با احاديث اهل بيت (ع) هماهنگ است. (ر. ک: بحراني،54/1؛ کاشاني،91/2؛ صدوق،162 که احاديثي هماهنگ با ديدگاه ششم آورده اند و در تفسير صافي،90/2-91 احاديثي آمده که با ديدگاه سوم و پنجم هماهنگ است) ولي جالب اين است بعد از 24 مورد از حروف مقطعه قرآن، بلافاصله از قرآن و عظمت آن سخن گفته شده است که شايد اين مطلب ارتباط بين آن دو را نشان مي دهد.
به هر حال اشکالي ندارد که مقصود از حروف مقطعه قرآن چند مورد از موارد فوق باشد، امّا بيشتر اين ديدگاه ها دليل معتبري ندارد و برخي از آن ها هم قابل ادغام با برخي ديگراست.
به هر حال به نظر مي رسد که احتمال سوم، پنجم و ششم به واقع نزديک تر است و با احاديث اهل بيت (ع) هماهنگي بيش تري دارد ( هر چند بسياري از اين احاديث از منابع ضعف يا فاقد سند است و قابل اعتماد نيست).
برخي نويسندگان نيز حروف مقطعه را با محاسبات رياضي مرتبط دانسته اند، مثلاً حرف «ن» در اول سوره قلم نشان مي دهد که کاربرد نسبي اين حرف در اين سوره نسبت به سوره هاي ديگر بيشتر است. (رشاد خليفه،271-269)
برخي از نويسندگان در حوزه زبان قرآن، حروف مقطعه فوق را حروف رمز (کدها) در زبان قرآن معرفي مي کنند و با اشاره به ديدگاه ها در اين زمينه مي نويسند: از صدر اسلام تاکنون، تفسير و تأويل هاي گونه گوني از حروف مقطّعه شده است. گاهي نام هاي قرآن، (طبري،87؛ طوسي،57-47؛ بيضاوي،14/1-12) گاهي نام سوره ها (زمخشري،19/1-32؛ ماتريدي،33/1-35) و گاهي رمزي از اسماء و افعال حق تعالي ( فيروز آبادي، 3) دانسته شده اند؛ ( براي مقال: الم=الله، لطيف، مجيد)، سيوطي مي نويسد در زبان عرب گاهي چنين مي کنند مثلاً مي گويند: قلت لها قفي فقالت قاف ( به او گفتم بايست گفت: قاف «ق: وقفت»). (سيوطي،10/2-14) در الميزان اين نظريّه اخير از جمله اقوالي دانسته شده که مي توان تأييدي برايش پيدا کرد. طباطبايي سپس افزوده است که به
فرض صحّت اين نوع روايات، حروف مقّطعه رموزي هستند که دلالت بر معاني دقيق تر و مراتب بلندتري از اسماء الله دارند. يعني وقتي مي گوييم «يا رئوف!» اين سوي صفت رأفت الهي براي ما مطرح است، ولي حرف «ر» به آن سوي باطني تر و ژرف تري از حقيقت رأفت الهي اشاره دارد و تأمّل و استعداد بيشتري مي طلبد. (طباطبايي،6/18-16 (... فتکون رموزاً اليها مسنوره عنّا مجهوله لنا داله علي مراتب من هذه المعاني هي ادقّ وارقي و ارفع من افها منا. 15) همچنان که علي (ع) مي گفت: يا کهيعص و... بنا به برخي روايات، اين حروف نه تنها، به طور پراکنده نمادي از اسماء حق تعالي هستند، بلکه من حيث المجموع اسم اعظم الهي را بر مي تابند. (طوسي،57-47)
اين حروف رمزي از ديگر معارف ديني تلقّي شده است. براي مثال، طبق روايتي از ابن عباس، الم به «الله - جبرئيل- محمد» اشاره دارد. (فيروز آبادي،3) اما بعدها هر کس از يک زاويه نگريسته و مطلوب خويش را در راز اين حروف يافته است. ابن عربي، در فتوحات، آن ها را رموزي عرفاني دانسته، ( التعبيرالفنّي في القرآن، 73) فيض گفته از اسرار غيب اين حروف آن است که بعد از ترکيب و حذف مکرّرات مي شوند: «صراط علي حق نمسکه» (فيض کاشاني،الصافي في تفسير القرآن، تهران، 57-58) و بعضي از اهل سنّت نيز گفته اند، مي شوند: «صح طريقک مع السنه»! (بکري،72)
حروف مقطّعه، احياناً به حساب جملّ، شماره هاي ابجد و علوم غريب نيز ارتباط داده شده و بنا به روايتي در تفسير طبري از ابن عباس، وقتي پيامبر براي علماي يهود سوره بقره را خواند، آن ها «الم» را به حساب جملّ برده و گفتند: آيا در دين پيامبري وارد شويم که مدت حکومت او و سرآمد امّتش 71 سال است. پيامبر تبسّمي فرموده، پاسخ داد: المص، الر و المر نيز هست! (جامع البيان،87) طباطبايي اين روايت را نقد و تحليل کرده، مي نويسد: «به فرض صحّت، دلالتي ندارد که حضرت مربوط بودن اين حروف به حساب جملّ را امضا و تأييد فرموده، مخصوصاً که تبسّم نيز کرده اند». (طباطبايي،16/18-6؛ فراستخواه،278-9)
فراستخواه، در ادامه با اشاره به ديدگاه علامه طباطبايي (ره) در مورد مشابهت مضمون سوره هايي که حروف مقطعه يکسان دارند (مثل سوره هايي که آغاز آن ها با «الم» است). (ر. ک: طباطبايي،8/18-9) حروف مقطعه را سمبل و نمادي از قرآن و عرب و الفباي بشر مي خواند و نظريه اي تلفيقي را بر مي گزيند و مي نويسد: «بدين ترتيب، حروف مقطعه از يک سو چکيده و سمبلي از حروف الفباي زبان بشر و نمودگاري از زبان عرب است و از سوي ديگر چکيده و نمادي از قرآن، هم براي انسان بيان آموخته و هم خود با
قرآن به بيان آمده و نماد هر دو بيان حروف مقطّعه است. گويا اين بدان معني است که قرآن لبّ و لباب و گوهر مرادي را بيان مي کند که انسان با همه مقالات فلسفي، علمي، فنّي، ايدئولوژيک، و با تمام نظامات فکري و اجتماعي و مدني و با همه تحليل هاي منطقي و داوري هاي ارزشي، در طيّ راه تاريخي خويش، و در تحليل نهايي، در جست و جوي آن است. اما نه اينکه آن بيان، او را از اين طي راه بي نياز کند، بلکه شايسته است طي مراحل، بي همرهي آن کوکب هدايت نباشد که : «يهدي للّتي هي اقوم». و با توجه بدانچه در ارتباط حروف مقطعه با اسماء الله و اسم اعظم در منابع اسلامي آمده است، شايد حروف مقطّعه، علاوه بر آنچه گفتيم، اشاره به اين نکته دارد که تمام جست و جوي بشر از گذشته تا آينده، به گوهر قرآن؛ و پيام قرآن نيز در نهايت به اسماء حسنا و صفات کمال حق و همه در فرجامين مرتبه، به آن غايت الغايات و بازپسين راز و ارزش هستي منتهي مي شود: «و ان الي ربک المنتهي» (نجم،42)، «و کلمه الله هي العليا» (توبه،40)، «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» «حديد،3»، فباي حديث بعد الله و آياته يومنون» (جاثيه،6).
چنين نظريّه اي مي تواند در بر گيرنده بيشتر منقولات موجود در منابع اسلامي نيز باشد؛ چرا که بر اساس اين نظريّه مي توان گفت حروف مقطّعه هم نام هاي قرآن (رموزي بر آن) و هم نام هاي سور قرآني (کدهاي رمزي) هستند، هم به باطن اسماء خدا اشاره مي کنند و هم به گوهر معارف وحياني و سنن و قانونمندي هايش در طبيعت و تاريخ؛ هم توجه مخاطب را به خود جلب مي کند و هم کنجکاوي او را بر مي انگيزد؛ هم خود جلوه اي از اعجاز قرآني است و هم اشاره و اعلامي بدان و سرانجام سوگندي به ارزش حروف و اهميت و حرمت زبان است که آدمي تنها از طريق آن است که مي تواند بينديشد، تفکّر کند، دانش اندوزد، آرمان ها و ارزش ها بيان نمايد، و ايدئولوژي ها بسازد و حتي پيام وحي دريافت بدارد و در پرتو اين همه به سعادت مادي و معنوي نايل آيد که آن نيز در منتهاي سير کمالي به «متعالي» مي رسد: «انا لله و انا اليه راجعون». ( فراستخواه،287-286)
بررسي
خدا و پيامبر (ص) يا اولياي الهي، منافاتي با قابل فهم بودن قرآن ندارد؛ چرا که بخشي از قرآن به شيوه عرفي؛ يعني با استفاده از ادبيات عرب و قرائن عقلي و نقلي و علمي، قابل فهم است و بخشي ديگر به واسطه اولياي الهي قابل فهم است، هر چند که پذيرش هر ديدگاه در باب رمزي بودن حروف مقطّعه به معناي قابل فهم نبودن آن ها از طريق عرفي نيست؛ چرا که بر اساس برخي ديدگاه ها حروف مقطّعه اشاره به اعداد يا مضامين سوره ها دارد، همان طور که در ديدگاه علامه طباطبايي (ره) ملاحظه شد. (ر. ک: طباطبايي،9/18-8) و يا در ديدگاه عبدالرزاق نوفل و مانند او يافت مي شود. (رشاد خليفه،269-274) ما در کتاب پژوهش در اعجاز علمي قرآن، جلد اول (219-232) گزارش مبسوطي از مبحث قرآن و رياضيات آورده ايم) که با تفکر و تدبّر عميق در آيات قابل فهم است.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي جامعه المصطفي العالميه
نشاني الکترونيکي: rezaee@quransc. com
* تاريخ دريافت مقاله: 1388/11/17
* تاريخ پذيرش مقاله: 1388/12/5
/ج